به گزارش خبرگزاری دانا، همایش «نقش آفرینی و تجارب زیسته زنان در دوران دفاع مقدس» عصر امروز سه شنبه با حضور معصومه ابتکار و جمعی از مبارزان دوران هشت سال دفاع مقدس و همچنین فعالان حوزه زن برگزار شد. دختران شهید بروجردی، موسوی و تندگویان در حاشیه این همایش در پنلی تخصصی با عنوان «لایه های پنهان و آشکار از زندگی همسران و دختران شهدا و جانبازان و آزادگان» از نقش همسران شهدا مطالبی بیان کرده اند که در نوع خود جالب و قابل توجه است.
**دخترشهید بروجردی: صبوری همسران شهدای دوران دفاع مقدس سرلوحه زنان امروز قرار بگیرد
سمیه بروجردی دخترشهید محمد بروجردی در این پنل رمز بقا و ماندگاری نهضت عاشورا را وجود نازنین حضرت زینب (س) عنوان کردو گفت: فلسفه دفاع مقدس را هم امروز خانواده شهدا به دوش می کشند و وظیفه دارند تا اهداف ابن دفاع را درست وکامل به نسل های آتی انتقال دهند.
این دختر شهید با بیان اینکه پدرش پنج سال نخست از 10 سال زندگی مشترک با مادرش را در مبارزه با رژیم طاغوت و پنج سال دیگر که بعد از انقلاب بوده را در کردستان گذرانده است، اظهارکرد: مادرم در همه این سالهای مبارزه با رژیم پهلوی در فعالیت های ضد رژیم شرکت می کرد و بعد انقلاب هم که پدرم که به فرمان امام برای جمع کردن غائله کردستان به این منطقه رفته بود، همراه با او راهی کردستان شد.
وی ، انس و الفت امروز بین مردم شیعه و سنی که خلاو موجود در کشورهای دیگر است، را حاصل سیاست ها و تلاش های پدرش و همرزمان پدرش دانست و گفت: همه اینها حاصل سیاست پدرم در کمک گرفتن ازخود مردم کرد، پای درد دل مردم سنی نشستن و دسترسی به پزشک برای خانم باردار سنی بود و از این رو بود که ایشان مسیح کردستان نام گرفت.
دختر شهید بروجردی با یادآوری نقش مادرش بعنوان همسر شهید بروجردی در این برهه سخت از زندگی، ادامه داد: پشت سر دم مسیحایی و اخلاق نیکویش و وقتی که برای مردم می گذاشت، چهره همسری بود که سختی ها را تحمل می کرد و مقاوم بود ، چیزی که امروز خلا آن را در کشور می بینیم. همسر شهید بروجردی یعنی مادرم قبل از انقلاب صمیمانه پا به پای همسرشان فعالیت و اعلامیه پخش می کردند و بعد از انقلاب هم در این مرزها همسفر پدرم بودند، بدون گلایه و اعتراض با وجود همه مشکلات ، مقاومت و صبوری داشت و اکنون این صبوری باید سرلوحه خانواده ها قرار بگیرد و خانم ها بدانند که با صبوری خود موجب استحکام خانواده می شوند.
وی اضافه کرد: زنان در دوران دفاع مقدس الگوی خاصی که ببینند نداشتند و اما مادران ما الگویی از خود به یادگار گذاشتند که امروز همسران شهدای مدافع حرم با افتخار می گویند فرزند خود را طوری بزرگ می کنند که راه پدرشان را ادامه دهند.
** اندر احوالات همسران شهدایی که اجازه سوگواری هم نداشتند
فاطمه موسوی فرزند شهید عبدالرضا موسوی بعنوان دیگرسخنران این پنل از پدرشهیدش و چگونگی شهید شدنش سخن گفت و صحبت هایش را با ایثارمادرش پیوند داد و به مشکلات همسران و فرزندان شهدا هم گریزی زد و در نهایت از مسئولان بنیاد شهید خواست تا از مشاوران تخصصی و کاربلد برای همسر و فرزندان شهدایی که در این دهه شهید می شوند، استفاده کند.
دختر شهید موسوی گفت: پدرم که بعد از شهید جهان آرا به فرماندهی سپه خرمشهر منصوب شده بود برای یک مجروح آمبولانس خبر کرد که آمبولانس مورد اصابت توپ فرار می گیرد و در اثر آن، پدرم و آن رزمنده ومجروح هردو شهید می شوند؛ مادرم ١٩ ساله بود که پدرم شهید شد و من هم یکسال و نیم بودم.
وی قسمتی از را جنگ فراتر از بخش حماسی و سوگ آن دانست و آن بخش را مادر خود و مادرانی مانند مادر خود عنوان کرد و گفت: اینها دختران زیبارو و جوانی بودند که با هزار و یک امید و آرزو سر سفره عقد نشستند؛ هر چقدر به درستی راهی که انتخاب کردند اعتقاد راسخ داشتند اما اینها منافاتی با سوگواری شان نداشت.
دختر شهید موسوی با بیان اینکه حتی به این همسران شهدا کسی یاد نداده بود که چگونه صبر پیشه کنند و اجازه سوگواری هم نداشتند، ادامه داد: این زنان گاهی با برخوردهای نامناسب هم موجه می شدند مثلا وقتی خیلی گریه و سوگواری می کردند به آنان می گفتند اگر شوهر می خواهی از همین حالا اقدام و تکلیف ما را مشخص کن تا حضانت بچه ها را بگیریم.
وی شهادت همسر را ایجاد تحول و درحقیقت نوعی تولد در زندگی توصیف کرد و گفت: ما خانواده شهدا و فرزندان شهیدان هیچگاه کانون خانوادگی نرمال را تجربه نکردیم وقتی خواستم ازدواج کنم اولین خواستگارم خانواده شلوغی داشت و می ترسیدم همه خانواده ها با این جمعیت هر کدام چیزی به من بگویند و پدری نداشتم تا از من دربرابر این حرف ها دفاع کند.
این دختر شهید، تجربه نکردن کانون زندگی طبیعی را یکی از عوامل زندگی ناموفق فرزند شهدا برشمرد و گفت: آمارطلاق دختران شهدا به همین دلیل نسبتا بالاست. این دختران آموزشی متناسب با شرایط شان ندیده بودند ، بنیاد شهید تشکیل نشده بود رسیدگی جزئی هم حتی نسبت خانواده های شهدا در آن زمان وجود نداشت.
وی ادامه داد: حتی یک زن از سرپرستی تنها فرزندی که یادگار همسرش است محروم شده بود تا اینکه فرمان تاریخی امام صادر شد که همسران شهدا می توانند حضانت فرزند شان را داشته باشند مگر اینکه خود نخواهند.
دختر شهید موسوی با بیان اینکه یک مشاورامین هم به ما معرفی نشده بود، ادامه داد: ما جز مادر مان مشاوری نداشتیم و مادر ما از خود می گذشت تا ما شاد باشیم؛ لذا از بنیاد شهید می خواهم تا برای شهدای عزیز جدید از یک تیم کارشناسی حرفه ای مسئول آموزش به این خانواده ها بهره بگیرد.
او اگر چه اعلام کرد هر زمان ممکن است دفاع از سرزمین پیش بیاید و روزی شاید خودش و یا همسرش شهید شوند اما در عین حال گفت: دلم نمی خواهد مثل مادرم شوم و زجر بکشم اگر روزی همسرم شهید شود قدرت آن را ندارم به تنهایی بار همه مسئولیت را برعهده بگیرم.
** سکوت کامل امام راحل در دیدار با خانواده های شهدا
هدی تندگویان دختر وزیر وقت نفت شهید محمدجواد تندگویان آخرین نفری بود که در این پنل شروع به صحبت کرد و گفت: شنیده ام هر زمان امام راحل مراسم دیدار با خانواده شهدا برگزار می کرد هیچ وقت میکروفون نمی گذاشت و در سراسر دیدار سکوت می کرد که این پیام داشت، ایشان می دانستند اگر حرفی بزنند دردی از خانواده شهدا کم نمی شود.
وی با بیان اینکه خیلی از ما فرزندان شهدا معلوم نیست چگونه بزرگ شده ایم، اظهارکرد: مادرم ٢١ ساله بود با ٤ فرزند که پدرم رفت؛ من شش ماه بعد از اسارت پدرم به دنیا آمدم درخانواده ای بزرگ شدم که ٤ شهید داده و مدام می گفتند اوضاع بهتر می شود؛ مادرم یک جاهایی نمی توانست جواب سوالاتم را بدهد.
به گفته دختر شهید تندگویان، پدرش جزو اسرایی بود که شماره ای از صلیب سرخ نداشت و هنگام ورود آزادگان به کشور، تمام کوچه را به یمن ورود پدر چراغانی کرده بودند و بعد که متوجه شهادت ایشان شده اند، چراغ ها به حجله تبدیل شد.
این دخترشهید با واگویه کردن خاطرات آن دوران از زبان مادربزرگ و مادرش اظهارکرد: پدرم بعد ازسقط های پی در پی مادربزرگم که بچه دار نمی شد، با نذرامام جواد (ع) بدنیا آمد و دردانه خانواده بود. پدرم بسیار باهوش و ساعی بود سعی می کردند از خانواده دور نباشد. مادرم سال سوم دییرستان بود که با پدرم ازدواج کرد؛ پدرم در دوران حاملگی مادر من سر فرزند اول که پسر بود در زندان ساواک تحمل حبس می کرد؛ او مرا هم ندید چون من شش ماه بعد از اسارتش به دنیا آمدم اما با اینهمه اسم من و برادر بزرگم را پدرم از زندان ساواک و صدام انتخاب کرد.
وی ادامه داد: گاهی که با فرزندم حرف می زنم نمی دانم از خوبی های جنگ بگویم یا چیز دیگر؛ اندازه یک آدم ٦٠ ساله سابقه دارم چون سختی ها و مشقات بسیاری را دیده و لمس کرده ام.
گزارشگر: لیلا اسماعیل نژاد * انتشار: حسین فتح الهی