به گزارش خبرگزاری دانا، یکی از پرسشهای نوپدیدی که امروزه مطرح است، پرسش از آبشخورهای فرهنگ بزرگ اسلامی است. همه مسلمانان بر این باورند که آنچه در قرآن کریم و سنت معصومان(علیهمالسلام) ارائه شده است، وحی خداست و هیچ منبعی جز مشیت و اراده تشریعی خداوند در آن دخالت ندارد.
در سالهای اخیر پرسشها و نظریههای تازهای در باب فهم و تفسیر قرآن و سنت مطرح شده است که آن باور کهن را به چالش میکشد.
برخی از افراد بر اساس نظریههای هرمنوتیکی معاصر میگویند قرآن، کلام پیامبر است و پیامبر هم متأثر از فرهنگ زمانه خویش. آنها به عناصری اشاره میکنند که شاهدی بر تأثیرپذیری اسلام از فرهنگ زمانه است.
بیشتر بخوانید: یکی از شگفتانگیزترین اعجازهای قرآن کریم که به تایید دانشمندان رسید +فیلم
میگویند: بهرهگيرى قرآن از تشبيهات متداول میان عرب جاهلی، نشانه تأثيرپذيرى آن از فرهنگ اعراب است. گاهى قرآن از عادات و رسم زبانى معهود، استفاده كرده و به اصطلاح، بر طبق زبان قوم(ابراهیم/4) سخن گفته است.
مثلا قرآن در توصیف کیفرهای جهنم گفته است: «طَلعُها كَأَنّهُ رُؤُوس شَياطين».(صافات، 65)شکوفه درخت زقوم (که در جهنم است)، گويى سرهاى شياطین است. در توصیف قرآن، براى شيطان سرى درست كردن و زشت منظرى را بر او بار كردن، گويى از فرهنگ عمومی اعراب به عاريت گرفته شده است؛ حال آنکه در واقع، نه شیطانهایی هست و نه شیطانها چنان سرهایی دارند! نزول عربى قرآن به اين معنا نيست كه تنها واژگان و جملات آن عربى باشد؛ بلكه قرآن با معلومات و ادبيات و معتقدات آن روز عرب تلازم دارد! در نوشتار حاضر به این شبهه پاسخ داده شده است.
مقدمه
قرآن کریم به زبان عربی فصیح و به تعبیر خود قرآن، عربی مبین نازل شده است. (شعرا: 195) لازمه چنین واقعیتی این است که برای انتقال مفید و مؤثر آموزههایش، هم در چارچوب قواعد و اصول زبانشناختی زبان عربی سخن بگوید و هم از همه ظرفیتهای ادبی و زیباشناختی این زبان بزرگ استفاده کند.
صناعات ادبی، ظرفیتهایی از زبان هستند که انتقال پیام را در قالبها و پوششهایی به جریان میاندازند که هم از لحاظ هنری و زیباشناختی و هم از لحاظ روانشناختی تأثیر سخن را به کمال میرساند.
اگر زبان تنها در همان چارچوب خشک و رسمی جریان پیدا کند، زیباییها و ظرائفی که میتواند وجوه مخفی و ناگویای فکر متکلم را برای مخاطب بگشاید، از دست میرود و متکلم در رساندن کامل پیام خود و شنونده در دریافت کامل پیام او ناکام میمانند.
البته امروزه به سبب سیطره تفکر اثباتگرایی علمی (پوزیتیویسم) بر محافل علمی، استاندارد نگارش مقالات علمی، نویسنده را ملزم میکند که از آرایههای ادبی و صناعتهای گوناگون زبانی استفاده نکرده و شیوه نگارش را در چارچوب زبان خشک رسمی به پیش برد.
اما در زبان طبیعی مردم، همه صناعتها، کم و بیش برای رساندن پیام استفاده میشود. قرآن کتاب علمی نیست؛ بلکه کتاب آموزش نگرشها، ارزشها و مهارتهای صحیح زندگی مؤمنانه و برای هدایت مردم (ناس) نازل شده است. (بقره: 185) از این رو میبایست با زبان طبیعی خود مردم سخن بگوید.
از آنجا که مخاطبان نخستین قرآن، عرب زبانانند، چارهای جز این نیست که مفاهیم و مقاصد قرآنی بر محمل زبان عربی طبیعی نشسته و در میان انسانها به حرکت درآید. یکی از شيوههاي مؤثر و رايج براي انتقال پيام در همه زبانها، و از جمله زبان عربی، صناعت ادبی تشبيه است. در صناعت تشبيه، گوینده کوشش ميکند از مدلها و نمادهاي محسوس، ملموس و متداول ميان مردم، براي انتقال پيام استفاده کند.
به کار بردن صنعت تشبيه، به صورت طبيعي، در جايي درست و منطقي است که آن چیزی (مشبه به) که چیز دیگری (مشبه) به آن تشبیه شده، از لحاظ وضوح مفهوم براي شنونده، در وضعیت بهتري قرار داشته باشد و مخاطب سخن، به واسطه تشبيه، از مقصود گوینده درک واضحتری پيدا کند و تا حد ممکن، به مراد گوينده پي ببرد. از رهگذر تشبيه، چيزهاي گنگ و عناصر بيزبان طبيعت، به سخن در ميآيند و در جمادات هم، زندگي احساس ميشود. تشبيه، شيوهای عقلايي براي گفتوگوست و اساساً در برخي موارد، جز از راه تشبيه، نميتوان پيامي را به عموم مردم منتقل کرد.
معناشناسی تشبیه
واژه تشبيه، از ریشه واژگانی الشَبه الشِبه و الشبيه، به معناي مِثْل و مانند گرفته شده است. تشبیه در اصطلاح به معناي نسبت دادن خصوصيتی به چيزي به واسطه قراردادن آن چیز، مثل چيز ديگر است. (رک: لسان العرب، ماده شبه) مثلا اگر گفتيم فلان شخص، مانند جغد است، در واقع خواستهایم از راه ايجاد مماثلت و مشابهت ميان او و جغد، که ضربالمثل شومي و نکبت است، خصلت نکوهیده نکبت و شوم بودن را به او نسبت دهيم.
تشبيه بر چهار پايه استوار است:
1. مشَبه؛ چيزي که به چيز ديگر تشبيه ميشود.
2. مشَبه به؛ چيزي که چیز دیگری، به آن تشبيه ميشود.
3. ادات تشبيه؛ کلماتي که در بيان تشبيه به کار ميروند؛ واژگانی چون مثل، کاف تشبيه،...در زبان عربی و مانند، چون، همچون، مثل،... در زبان فارسی.
4. وجه شباهت؛ يعني صفتي که مشَبه در آن صفت، به مشَبه به تشبيه ميشود و در اغلب موارد در کلام ذکر نميشود. (بر ساحل سخن، ص 154- حسين دهنوى، ادبيات فارسى، ص 291).
گونهشناسی تشبيه
تشبيه، به يک اعتبار، به چهار قسم تقسیم شده است:
1. تشبيه محسوس به محسوس؛ مانند: والقمر قدرناه منازل حتي عاد کالعرجون القديم؛ (یس/41) و ماه را در منازلي (مدارهايي) قرار داديم که (در مسير حرکت خود، دوباره به منزل اول) باز ميگردد، در حالی که گويي مانند شاخه قوسيشکل و زردرنگ درخت خرماست.
2. تشبيه معقول به معقول؛ مانند تشبيه رابطه خلق با خداوند، به رابطه صورتهاي ذهني با نفس انسان.
3. تشبيه معقول به محسوس؛ که فراوان در قرآن و کلام عرب ديده ميشود. مانند تشبیه زن به گل، در زیبایی و لطافت.
4. تشبيه محسوس به معقول؛ اين قسم از تشبيه در قرآن بهندرت آمده است و در کلام عرب و غيرعرب نيز استعمال فراوانی ندارد؛ زيرا پدیده محسوس، فرع بر حقیقت معقول است و فهم مفاهيم معقول دشوارتر از فهم مفاهيمی است که مابهازاي محسوس دارند. بنابراين، در اغلب موارد، حکمت تشبيه اقتضا ميکند که امر محسوس به امر معقول تشبيه نشود، مگر در موارد نادر؛ مثلا در جايي که معقول در ميان عرف عام يا خاص، به عنوان حقيقتی محسوس تصور ميشود و در ذهنها، رنگ و آب حسي به خود گرفته است، ميتوان محسوس را به معقول تشبيه کرد. مثلا در داستان حضرت يوسف(ع) هنگامي که زنان مصري جمال دلرباي يوسف را ديدند، گفتند: ما هذا بشراً ان هذا الا ملک کريم.(یوسف/31) اين (جوان خوبرو) بشر نيست، او نيست مگر فرشتهاي بزرگوار!
فرشته، در ذهن و زبان عرب و غيرعرب، سمبل زيبايي است (المیزان، ج17، ص222) و هر فرد زيبايي را به فرشته تشبيه ميکنند؛ در حالي که فرشته، موجودي معقول است؛ امّا مفهوم آن، چنان با ذهن مردم مأنوس شده که گويي موجودي محسوس است!
نمونه ديگر تشبيه محسوس به معقول، تشبيه شکوفههاي درخت زقوم در جهنم، به سرهاي شياطين است. (صافات: 65) مفهوم شيطان، هرچند مفهومي معقول است، امّا به سبب کثرت استعمال آن در ميان عرب، به عنوان سمبل زشتي و پليدي، گويي به موجودي محسوس بدل شده است. البته ممکن است اين مثال را از باب تشبيه معقول به معقول هم به حساب آوريم؛ زیرا بنابر تفسیری، درخت زقوم نیز امری معقول و کنایه از خصلتها و باورهای نادرست و زشتی است که در اعماق وجود انسان ریشه میکند و رفتارهای زشت و نکوهیده، شکوفهها و میوههای آن به شمار میروند. (رک: ابراهیم: 24 - 26)
شکوفههای درخت زقوم و سرهای شیاطین
اينکه مقصود از درخت زقوم چيست و آيا مفهومي معقول است يا محسوس؟ و اينکه آيا شياطين، موجوداتي خيالياند يا معقول؟ بحثي است که باید در جاي خود به آن پرداخته شود؛ امّا این پرسش که چرا قرآن شکوفههاي درخت زقوم را به سرهاي شياطين تشبيه کرده است، بايد مورد بررسي قرار گيرد. آیا مقصود قرآن صرف تشبیه برای هدفی حکیمانه است یا علاوه بر این میخواهد وجود شیاطین را هم مورد تأیید قرار دهد؟
در آموزههای قرآن کريم، بهشت، نماد و تجلي همه خيرها، زيباييها و خوبيها و در مقابل، جهنم، نماد و تجلي همه زشتيها و شرور است. بهشت و هرچه در بهشت است، زيبا و دلانگيز و در مقابل، جهنم و هرچه در آن است، پر از زشتي و پليدی است. بنابراين، در آیات قرآن، جهنم و جهنميان و آنچه به آنها تعلق دارد، به گونهای تصوير و ترسيم شده است که حالت اشمئزاز و تنفر را در مخاطبان برانگيزد و آنان را از نزديک شدن به افکار، رفتارها و خصلتهايي که از جهنم زاده شده، بلکه خود، جهنم عينی است، میرماند. در مقابل، بهشت، بهشتيان و مختصات بهشت را آنچنان زيبا و دلانگيز به تصوير کشیده است که هوش از سرها میربايد و شوقها، ذوقها و احساسهاي لطيف را براي رسيدن و بهره بردن از آن بر میانگیزد.
اگر قرآن در توصيف جهنم و مختصات آن، تنها به وجود درخت زقوم اشاره می کرد، هرچند خود درخت زقوم هم نوعي تشبيه معقول به محسوس است، زشتي و پليدي آن به صورتی برجسته احساس نميشد، امّا با توجه به اينکه شياطين (ديوها و غولها) در ذهن و زبان عرب، سمبل زشتي و پليدياند و نفوس مردم از شنيدن نام آنها دچار نفرت و اشمئزار ميشود، شکوفههاي درخت زقوم را، که خوراک جهنميان است، به سرهاي شياطين تشبيه کرد تا از رهگذر تشبيه، بر نفرت شنوندگان بيفزايد و آنان را از جهنم و رفتارهاي جهنمساز دور کند.
در این تشبیه اصلا مهم نیست که شیاطین واقعا موجودات معقولی هستند که در مرتبهای از مراتب هستی وجود دارند یا صرفا زاییده وهم و خیال عرب جاهلی بودهاند و قرآن شکوفههای درخت زقوم را به سرهای آنان تشبیه کرده است. قرآن، در آیات مورد بحث، (صافات: 63 - 67) هرگز در صدد تأیید یا رد چنین مسئلهای نیست؛ بلکه میخواهد با تشبیه شکوفههای درخت زقوم به سرهای شیاطین، که سمبل زشتی، هولانگیزی و پلیدی در ذهن مخاطب اند، اوج زشتی و خباثت آن را به تصویر کشیده و نهایت نفرت و دلزدگی را در روانش پدید آورد.
برخي از مفسران، در ذیل آیه مورد بحث، واژه شيطان را به مار خطرناک و زشت و یا گياه زشت منظر، تفسیر کردهاند و گفتهاند که تشبيه شکوفههاي درخت زقوم به سرهاي شياطين، در واقع تشبيه معقول به محسوس است و شياطين در این آیه، اموری خيالي و مرهوم نيستند.
برخي گفتهاند: هرکسي تصوير زشت و هولانگيزي از شيطان و شياطين در ذهن خود دارد و مقصود قرآن از سرهاي شياطين، همان صورتهاي ذهني مخاطبان است. (تفسير نمونه، ج 19، ص 71)
بنابراين، هم اصل استفاده از صناعت تشبيه، امري حکيمانه است و هم تشبيه شکوفههاي درخت زقوم به سرهاي شياطين و اين نوع تأثيرپذيري از فرهنگ زمانه، نه تنها نقصي بر قرآن نيست که نشانههاي حکمت و علم نازلکننده آن است.
قرآن با مردم سخن ميگويد و هر گوینده عاقل و حکيمي براي انتقال پيام خود بايد از شيوهها، واژهها، تعبيرها، تشبيهها و کنايههاي اهل آن زبان، بهره برد تا بتواند مقصود و مراد خود را به نحو بهتر و مؤثرتري در ذهن و جان مخاطب بکارد و بروياند.
اين تأثيرپذيري از فرهنگ زمانه عرب جاهلي، امری ارادي و حکيمانه است و در اين امر، نقصي بر قرآن نيست؛ بلکه نشانهای از فصاحت، بلاغت و حکمت آفریننده آن به شمار ميرود.
حقیقت تلازم قرآن با فرهنگ زمانه
اينکه برخی گفتهاند: زبان قرآن با اعتقادات و معلومات فرهنگ زمان خود، تلازم دارد، سخنی است که می تواند درست يا نادرست باشد!
اگر به اين معناست که عقايد، باورها و ارزشها و خرافههای عرب جاهلی در قرآن انعکاس يافته و مورد تصديق و تأييد قرار گرفته، سخنی به غايت نادرست و ناموجه است؛ زيرا هم خود قرآن کريم چنين تأثيرپذيری را با شدت و صراحت ناممکن می داند (فصلت: 42) و هم بررسي و تأمّل در آيات قرآن و تفکر در محتواهاي فکری، علمی و فلسفی و نيز قوانين و تنظيمات رفتاري توصيه شده در آن، چنين تأثيرپذيري ناموجهی را مردود معرفی میکند.
فرهنگ عرب جاهلی در هنگام نزول قرآن، آميزهاي از عناصر فکري و رفتاري درست و غلط بوده است. اسلام با تأييد عناصر درست و ريشهدار و طرد و رد عناصري که زاييده خرافه و جهل بود، به پالايش و پيرايش و والايش فرهنگ زمانه خویش همت گماشت. اگر چنان تأثیرپذیریای اتفاق افتاده بود، باید در میان آموزههای قرآن کریم شاهد توصیه به شرک، بتپرستی، دخترکشی، قبیلهپرستی،... بودیم؛ زیرا موارد مذکور، از مهمترین عناصر فرهنگ رایج عرب جاهلی بودند!
امّا اگر تأثیرپذیری قرآن از فرهنگ زمانه به اين معناست که قرآن در مواردي که به محتواي غني و اصيل مفاهيم و ارزشهاي آن لطمهاي نزند، از عناصر فرهنگي خاصی، براي تسهيل انتقال پيام و گشودن باب گفتوگو ميان خود و مخاطبان نخستین، بهره جسته، سخنی درست و منطقي است و يکي از موارد چنین تأثيرپذيري، استفاده از مثلها و تشبيه هاي عرب زمانه نزول است.
نتیجه سخن اینکه تشبیه شکوفههای درخت زقوم به سرهای شیاطین از باب تشبیه معقول به محسوس و با هدف تقریب معنا به ذهن مخاطب صورت گرفته است. قرآن در اوج فصاحت و بلاغت است و این امر ایجاب میکند که از صنعتهای مختلف ادبی که به زیبایی و رسایی سخن مدد میرساند، استفاده کند.
تأثیرپذیری قرآن از فرهنگ زمانه به معنای این است که قرآن معارف بلند و اصیل خود را در قالب چارچوبهای ادبی و هنری زبان عربی به مخاطبان خود عرضه کرده، ولی هرگز خرافهها و موهومات آنان را به رسمیت نشناخته و تأیید نکرده است!
منبع: روزنامه کیهان
در سالهای اخیر پرسشها و نظریههای تازهای در باب فهم و تفسیر قرآن و سنت مطرح شده است که آن باور کهن را به چالش میکشد.
برخی از افراد بر اساس نظریههای هرمنوتیکی معاصر میگویند قرآن، کلام پیامبر است و پیامبر هم متأثر از فرهنگ زمانه خویش. آنها به عناصری اشاره میکنند که شاهدی بر تأثیرپذیری اسلام از فرهنگ زمانه است.
بیشتر بخوانید: یکی از شگفتانگیزترین اعجازهای قرآن کریم که به تایید دانشمندان رسید +فیلم
میگویند: بهرهگيرى قرآن از تشبيهات متداول میان عرب جاهلی، نشانه تأثيرپذيرى آن از فرهنگ اعراب است. گاهى قرآن از عادات و رسم زبانى معهود، استفاده كرده و به اصطلاح، بر طبق زبان قوم(ابراهیم/4) سخن گفته است.
مثلا قرآن در توصیف کیفرهای جهنم گفته است: «طَلعُها كَأَنّهُ رُؤُوس شَياطين».(صافات، 65)شکوفه درخت زقوم (که در جهنم است)، گويى سرهاى شياطین است. در توصیف قرآن، براى شيطان سرى درست كردن و زشت منظرى را بر او بار كردن، گويى از فرهنگ عمومی اعراب به عاريت گرفته شده است؛ حال آنکه در واقع، نه شیطانهایی هست و نه شیطانها چنان سرهایی دارند! نزول عربى قرآن به اين معنا نيست كه تنها واژگان و جملات آن عربى باشد؛ بلكه قرآن با معلومات و ادبيات و معتقدات آن روز عرب تلازم دارد! در نوشتار حاضر به این شبهه پاسخ داده شده است.
مقدمه
قرآن کریم به زبان عربی فصیح و به تعبیر خود قرآن، عربی مبین نازل شده است. (شعرا: 195) لازمه چنین واقعیتی این است که برای انتقال مفید و مؤثر آموزههایش، هم در چارچوب قواعد و اصول زبانشناختی زبان عربی سخن بگوید و هم از همه ظرفیتهای ادبی و زیباشناختی این زبان بزرگ استفاده کند.
صناعات ادبی، ظرفیتهایی از زبان هستند که انتقال پیام را در قالبها و پوششهایی به جریان میاندازند که هم از لحاظ هنری و زیباشناختی و هم از لحاظ روانشناختی تأثیر سخن را به کمال میرساند.
اگر زبان تنها در همان چارچوب خشک و رسمی جریان پیدا کند، زیباییها و ظرائفی که میتواند وجوه مخفی و ناگویای فکر متکلم را برای مخاطب بگشاید، از دست میرود و متکلم در رساندن کامل پیام خود و شنونده در دریافت کامل پیام او ناکام میمانند.
البته امروزه به سبب سیطره تفکر اثباتگرایی علمی (پوزیتیویسم) بر محافل علمی، استاندارد نگارش مقالات علمی، نویسنده را ملزم میکند که از آرایههای ادبی و صناعتهای گوناگون زبانی استفاده نکرده و شیوه نگارش را در چارچوب زبان خشک رسمی به پیش برد.
اما در زبان طبیعی مردم، همه صناعتها، کم و بیش برای رساندن پیام استفاده میشود. قرآن کتاب علمی نیست؛ بلکه کتاب آموزش نگرشها، ارزشها و مهارتهای صحیح زندگی مؤمنانه و برای هدایت مردم (ناس) نازل شده است. (بقره: 185) از این رو میبایست با زبان طبیعی خود مردم سخن بگوید.
از آنجا که مخاطبان نخستین قرآن، عرب زبانانند، چارهای جز این نیست که مفاهیم و مقاصد قرآنی بر محمل زبان عربی طبیعی نشسته و در میان انسانها به حرکت درآید. یکی از شيوههاي مؤثر و رايج براي انتقال پيام در همه زبانها، و از جمله زبان عربی، صناعت ادبی تشبيه است. در صناعت تشبيه، گوینده کوشش ميکند از مدلها و نمادهاي محسوس، ملموس و متداول ميان مردم، براي انتقال پيام استفاده کند.
به کار بردن صنعت تشبيه، به صورت طبيعي، در جايي درست و منطقي است که آن چیزی (مشبه به) که چیز دیگری (مشبه) به آن تشبیه شده، از لحاظ وضوح مفهوم براي شنونده، در وضعیت بهتري قرار داشته باشد و مخاطب سخن، به واسطه تشبيه، از مقصود گوینده درک واضحتری پيدا کند و تا حد ممکن، به مراد گوينده پي ببرد. از رهگذر تشبيه، چيزهاي گنگ و عناصر بيزبان طبيعت، به سخن در ميآيند و در جمادات هم، زندگي احساس ميشود. تشبيه، شيوهای عقلايي براي گفتوگوست و اساساً در برخي موارد، جز از راه تشبيه، نميتوان پيامي را به عموم مردم منتقل کرد.
معناشناسی تشبیه
واژه تشبيه، از ریشه واژگانی الشَبه الشِبه و الشبيه، به معناي مِثْل و مانند گرفته شده است. تشبیه در اصطلاح به معناي نسبت دادن خصوصيتی به چيزي به واسطه قراردادن آن چیز، مثل چيز ديگر است. (رک: لسان العرب، ماده شبه) مثلا اگر گفتيم فلان شخص، مانند جغد است، در واقع خواستهایم از راه ايجاد مماثلت و مشابهت ميان او و جغد، که ضربالمثل شومي و نکبت است، خصلت نکوهیده نکبت و شوم بودن را به او نسبت دهيم.
تشبيه بر چهار پايه استوار است:
1. مشَبه؛ چيزي که به چيز ديگر تشبيه ميشود.
2. مشَبه به؛ چيزي که چیز دیگری، به آن تشبيه ميشود.
3. ادات تشبيه؛ کلماتي که در بيان تشبيه به کار ميروند؛ واژگانی چون مثل، کاف تشبيه،...در زبان عربی و مانند، چون، همچون، مثل،... در زبان فارسی.
4. وجه شباهت؛ يعني صفتي که مشَبه در آن صفت، به مشَبه به تشبيه ميشود و در اغلب موارد در کلام ذکر نميشود. (بر ساحل سخن، ص 154- حسين دهنوى، ادبيات فارسى، ص 291).
گونهشناسی تشبيه
تشبيه، به يک اعتبار، به چهار قسم تقسیم شده است:
1. تشبيه محسوس به محسوس؛ مانند: والقمر قدرناه منازل حتي عاد کالعرجون القديم؛ (یس/41) و ماه را در منازلي (مدارهايي) قرار داديم که (در مسير حرکت خود، دوباره به منزل اول) باز ميگردد، در حالی که گويي مانند شاخه قوسيشکل و زردرنگ درخت خرماست.
2. تشبيه معقول به معقول؛ مانند تشبيه رابطه خلق با خداوند، به رابطه صورتهاي ذهني با نفس انسان.
3. تشبيه معقول به محسوس؛ که فراوان در قرآن و کلام عرب ديده ميشود. مانند تشبیه زن به گل، در زیبایی و لطافت.
4. تشبيه محسوس به معقول؛ اين قسم از تشبيه در قرآن بهندرت آمده است و در کلام عرب و غيرعرب نيز استعمال فراوانی ندارد؛ زيرا پدیده محسوس، فرع بر حقیقت معقول است و فهم مفاهيم معقول دشوارتر از فهم مفاهيمی است که مابهازاي محسوس دارند. بنابراين، در اغلب موارد، حکمت تشبيه اقتضا ميکند که امر محسوس به امر معقول تشبيه نشود، مگر در موارد نادر؛ مثلا در جايي که معقول در ميان عرف عام يا خاص، به عنوان حقيقتی محسوس تصور ميشود و در ذهنها، رنگ و آب حسي به خود گرفته است، ميتوان محسوس را به معقول تشبيه کرد. مثلا در داستان حضرت يوسف(ع) هنگامي که زنان مصري جمال دلرباي يوسف را ديدند، گفتند: ما هذا بشراً ان هذا الا ملک کريم.(یوسف/31) اين (جوان خوبرو) بشر نيست، او نيست مگر فرشتهاي بزرگوار!
فرشته، در ذهن و زبان عرب و غيرعرب، سمبل زيبايي است (المیزان، ج17، ص222) و هر فرد زيبايي را به فرشته تشبيه ميکنند؛ در حالي که فرشته، موجودي معقول است؛ امّا مفهوم آن، چنان با ذهن مردم مأنوس شده که گويي موجودي محسوس است!
نمونه ديگر تشبيه محسوس به معقول، تشبيه شکوفههاي درخت زقوم در جهنم، به سرهاي شياطين است. (صافات: 65) مفهوم شيطان، هرچند مفهومي معقول است، امّا به سبب کثرت استعمال آن در ميان عرب، به عنوان سمبل زشتي و پليدي، گويي به موجودي محسوس بدل شده است. البته ممکن است اين مثال را از باب تشبيه معقول به معقول هم به حساب آوريم؛ زیرا بنابر تفسیری، درخت زقوم نیز امری معقول و کنایه از خصلتها و باورهای نادرست و زشتی است که در اعماق وجود انسان ریشه میکند و رفتارهای زشت و نکوهیده، شکوفهها و میوههای آن به شمار میروند. (رک: ابراهیم: 24 - 26)
شکوفههای درخت زقوم و سرهای شیاطین
اينکه مقصود از درخت زقوم چيست و آيا مفهومي معقول است يا محسوس؟ و اينکه آيا شياطين، موجوداتي خيالياند يا معقول؟ بحثي است که باید در جاي خود به آن پرداخته شود؛ امّا این پرسش که چرا قرآن شکوفههاي درخت زقوم را به سرهاي شياطين تشبيه کرده است، بايد مورد بررسي قرار گيرد. آیا مقصود قرآن صرف تشبیه برای هدفی حکیمانه است یا علاوه بر این میخواهد وجود شیاطین را هم مورد تأیید قرار دهد؟
در آموزههای قرآن کريم، بهشت، نماد و تجلي همه خيرها، زيباييها و خوبيها و در مقابل، جهنم، نماد و تجلي همه زشتيها و شرور است. بهشت و هرچه در بهشت است، زيبا و دلانگيز و در مقابل، جهنم و هرچه در آن است، پر از زشتي و پليدی است. بنابراين، در آیات قرآن، جهنم و جهنميان و آنچه به آنها تعلق دارد، به گونهای تصوير و ترسيم شده است که حالت اشمئزاز و تنفر را در مخاطبان برانگيزد و آنان را از نزديک شدن به افکار، رفتارها و خصلتهايي که از جهنم زاده شده، بلکه خود، جهنم عينی است، میرماند. در مقابل، بهشت، بهشتيان و مختصات بهشت را آنچنان زيبا و دلانگيز به تصوير کشیده است که هوش از سرها میربايد و شوقها، ذوقها و احساسهاي لطيف را براي رسيدن و بهره بردن از آن بر میانگیزد.
اگر قرآن در توصيف جهنم و مختصات آن، تنها به وجود درخت زقوم اشاره می کرد، هرچند خود درخت زقوم هم نوعي تشبيه معقول به محسوس است، زشتي و پليدي آن به صورتی برجسته احساس نميشد، امّا با توجه به اينکه شياطين (ديوها و غولها) در ذهن و زبان عرب، سمبل زشتي و پليدياند و نفوس مردم از شنيدن نام آنها دچار نفرت و اشمئزار ميشود، شکوفههاي درخت زقوم را، که خوراک جهنميان است، به سرهاي شياطين تشبيه کرد تا از رهگذر تشبيه، بر نفرت شنوندگان بيفزايد و آنان را از جهنم و رفتارهاي جهنمساز دور کند.
در این تشبیه اصلا مهم نیست که شیاطین واقعا موجودات معقولی هستند که در مرتبهای از مراتب هستی وجود دارند یا صرفا زاییده وهم و خیال عرب جاهلی بودهاند و قرآن شکوفههای درخت زقوم را به سرهای آنان تشبیه کرده است. قرآن، در آیات مورد بحث، (صافات: 63 - 67) هرگز در صدد تأیید یا رد چنین مسئلهای نیست؛ بلکه میخواهد با تشبیه شکوفههای درخت زقوم به سرهای شیاطین، که سمبل زشتی، هولانگیزی و پلیدی در ذهن مخاطب اند، اوج زشتی و خباثت آن را به تصویر کشیده و نهایت نفرت و دلزدگی را در روانش پدید آورد.
برخي از مفسران، در ذیل آیه مورد بحث، واژه شيطان را به مار خطرناک و زشت و یا گياه زشت منظر، تفسیر کردهاند و گفتهاند که تشبيه شکوفههاي درخت زقوم به سرهاي شياطين، در واقع تشبيه معقول به محسوس است و شياطين در این آیه، اموری خيالي و مرهوم نيستند.
برخي گفتهاند: هرکسي تصوير زشت و هولانگيزي از شيطان و شياطين در ذهن خود دارد و مقصود قرآن از سرهاي شياطين، همان صورتهاي ذهني مخاطبان است. (تفسير نمونه، ج 19، ص 71)
بنابراين، هم اصل استفاده از صناعت تشبيه، امري حکيمانه است و هم تشبيه شکوفههاي درخت زقوم به سرهاي شياطين و اين نوع تأثيرپذيري از فرهنگ زمانه، نه تنها نقصي بر قرآن نيست که نشانههاي حکمت و علم نازلکننده آن است.
قرآن با مردم سخن ميگويد و هر گوینده عاقل و حکيمي براي انتقال پيام خود بايد از شيوهها، واژهها، تعبيرها، تشبيهها و کنايههاي اهل آن زبان، بهره برد تا بتواند مقصود و مراد خود را به نحو بهتر و مؤثرتري در ذهن و جان مخاطب بکارد و بروياند.
اين تأثيرپذيري از فرهنگ زمانه عرب جاهلي، امری ارادي و حکيمانه است و در اين امر، نقصي بر قرآن نيست؛ بلکه نشانهای از فصاحت، بلاغت و حکمت آفریننده آن به شمار ميرود.
حقیقت تلازم قرآن با فرهنگ زمانه
اينکه برخی گفتهاند: زبان قرآن با اعتقادات و معلومات فرهنگ زمان خود، تلازم دارد، سخنی است که می تواند درست يا نادرست باشد!
اگر به اين معناست که عقايد، باورها و ارزشها و خرافههای عرب جاهلی در قرآن انعکاس يافته و مورد تصديق و تأييد قرار گرفته، سخنی به غايت نادرست و ناموجه است؛ زيرا هم خود قرآن کريم چنين تأثيرپذيری را با شدت و صراحت ناممکن می داند (فصلت: 42) و هم بررسي و تأمّل در آيات قرآن و تفکر در محتواهاي فکری، علمی و فلسفی و نيز قوانين و تنظيمات رفتاري توصيه شده در آن، چنين تأثيرپذيري ناموجهی را مردود معرفی میکند.
فرهنگ عرب جاهلی در هنگام نزول قرآن، آميزهاي از عناصر فکري و رفتاري درست و غلط بوده است. اسلام با تأييد عناصر درست و ريشهدار و طرد و رد عناصري که زاييده خرافه و جهل بود، به پالايش و پيرايش و والايش فرهنگ زمانه خویش همت گماشت. اگر چنان تأثیرپذیریای اتفاق افتاده بود، باید در میان آموزههای قرآن کریم شاهد توصیه به شرک، بتپرستی، دخترکشی، قبیلهپرستی،... بودیم؛ زیرا موارد مذکور، از مهمترین عناصر فرهنگ رایج عرب جاهلی بودند!
امّا اگر تأثیرپذیری قرآن از فرهنگ زمانه به اين معناست که قرآن در مواردي که به محتواي غني و اصيل مفاهيم و ارزشهاي آن لطمهاي نزند، از عناصر فرهنگي خاصی، براي تسهيل انتقال پيام و گشودن باب گفتوگو ميان خود و مخاطبان نخستین، بهره جسته، سخنی درست و منطقي است و يکي از موارد چنین تأثيرپذيري، استفاده از مثلها و تشبيه هاي عرب زمانه نزول است.
نتیجه سخن اینکه تشبیه شکوفههای درخت زقوم به سرهای شیاطین از باب تشبیه معقول به محسوس و با هدف تقریب معنا به ذهن مخاطب صورت گرفته است. قرآن در اوج فصاحت و بلاغت است و این امر ایجاب میکند که از صنعتهای مختلف ادبی که به زیبایی و رسایی سخن مدد میرساند، استفاده کند.
تأثیرپذیری قرآن از فرهنگ زمانه به معنای این است که قرآن معارف بلند و اصیل خود را در قالب چارچوبهای ادبی و هنری زبان عربی به مخاطبان خود عرضه کرده، ولی هرگز خرافهها و موهومات آنان را به رسمیت نشناخته و تأیید نکرده است!
منبع: روزنامه کیهان