توئیت کرده است: میگن چرا یک روستا را زیاد می ری؟ برخی روستاها اگر مستمر و هدفمند سفر نشود، بی فایده است. «توگلبری» از آن روستاهاست. محرومیت از هر جهت وجود دارد. در کنار قصه خوانی و صبحانه برای کودکان به زیباسازی مدرسه، جلسه با والدین، کمک هزینه برای ساخت دستشویی و حمام برای کل روستا اقداماتی شده.
توئیت کرده است: با اینهمه انرژی بچه ها، نمیتوان هر هفته به آنها سر نزد حتی اگر جاده صعب العبور باشد و هوا بارانی.
توئیت کرده است:آموزش کودکان کهگیلویه دغدغه اصلی ام هستند اما مگر می شود کودکان یمن را فراموش کرد؟
توئیت کرده است: گاهی همزمان که قصه می خوانم به چند چیز دقت میکنم. کیف، کفش و لوازم التحریر بچه ها. یکی با کیف زنانه مادرش به مدرسه می آمد.
حالا دیگر طلبه های حوزه ای که تدریس می کند هم هر شب به مساجد می روند و برای بچه ها قصه می خوانند او «باور دارد که طلبه ها را باید از همان نوجوانی ترغیب و تشویق کرد به فعالیت های ریشه ای» و از نظر او قصه خوانی برای کودکان کاری است ریشه ای. اما کار او فراتر از قصه خوانی است. او اعتماد جلب می کند، به روستاها و مناطق محروم می رود، کودکان و کودکی را به رسمیت می شناسد، از مشکلات می گوید و شاید بیش از هر معلمی در منطقه ای محروم و روستایی حالا مشکلات در حوزه آموزش و پرورش کودکان در این مناطق را می داند و درد و رنج مردم در مناطق محروم و روستایی را می شناسد. هرچند همواره برخی از معلمان روستایی و عشایری نیز بهترین منعکس کنندگان مشکلات آنها بوده و هستند.
معلمهای چندپایه و دانش آموزانی با ضعف عبارت خوانی
اسماعیل آذری نژاد یا همان طلبه قصه گوی این قصه، به تشریح فعالیتهایش، تجربیاتش و آنچه از مشکلات می داند پرداخت.
وی در ابتدای صحبت خود درباره مشکلات آموزشی و پرورشی در روستاهایی که به آنجاها سرزده و برای کودکانش قصه خوانی کرده است، گفت: حقیقتش این است که فضا اینگونه نیست که زیاد نقد کنیم و گاهی یک عکس که منتشر می کنم، باعث دردسر می شود. اما واقعیت این است که ما یک معضل اساسی در روستاها داریم به نام «عدم عدالت آموزشی». شما به روستاها سر بزنید می بینید عموما عبارت خوانی بچه ها ضعیف است. در روستاها یک معلم، ۶ پایه یا ۴ پایه را همزمان درس می دهد و تازه امکاناتی هم ندارد. باید روزی ۶ درس در ۶ پایه را در همان زمان کوتاه مدرسه بدهد.
وی ادامه داد: علاوه بر اینها در مدارس روستایی معضل آموزش داریم. گاهی بچه ها کتک می خورند و امکانات حداقلی مثل میز و صندلی وجود ندارد. شما تصور کنید در یکی از همین روستاهایی که برای قصه خوانی می روم مدرسه ای هست که روستایش برق ندارد، مدرسه وسایل ورزشی ندارد، کف حیاط خاک است. در این مدرسه دانش آموز با چه انگیزه ای باید درس بخواند؟ در واقع انگیزه درونی که ندارد و در مدرسه هم که انگیزه ایجاد نمی شود. معلم که باید چند پایه را درس بدهد حوصله جواب دادن ندارد. در عموم این خانواده ها فقر وجود دارد. مدرسه حتی سرویس بهداشتی ندارد. بعد ما اگر کمکی به آنها نکنیم چطور می توانیم بگوییم اینها امیدهای آینده جامعه هستند؟ من نام خودم را چگونه یک طلبه بگذارم؟
این طلبه قصه گو در ادامه اظهار کرد: از طرف دیگر ما اگر زیاد از مشکلات بگوییم باید نگران باشیم رسانه خارجی معاند سوء استفاده نکند. اما نمی توان چشم بر واقعیت ها بست. در روستایی بچه سر کلاس می نشیند در حالیکه شبش نان و ماست خورده است و هیچ تامین ویتامینی در بدنش نیست. بعد از تهران می آیند روستا می گویند خوش به حالتان اینجا چه هوای خوبی دارید. واقعا این وضعیت خوش به حالی ندارد.
قصه را انتخاب کردم تا تفکر بچه ها به چالش کشیده شود
در ادامه اسماعیل آذری نژاد این حرف هایش را گره زد با قصه خوانی اش در روستاها که البته گاه با صرف صبحانه با بچه ها گره می خورد و در این باره گفت: در روستاها بچه های کلاس دوم ابتدایی نمی توانند خوب بخوانند. من قصه را انتخاب کردم که ذهن آنها را به چالش بکشم. معلم چیزی را سر کلاس می گوید و آنها آن را حفظ می کنند و در نظام آموزشی ما در بهترین شرایطش هم فرصت گفتگو در میان دانش آموزان نیست. از طرف دیگر در روستا اکثر والدین بیسواد هستند. البته اینهم سوال است که یک مادر ۲۵ ساله در روستا چرا باید بیسواد باشد؟ و یا زمان زیادی از تحصیلشان گذشته و تحصیلات کمی داشته اند و خواندن و نوشتن فراموششان شده و به بی سوادی بازگشت می کنند.
وی ادامه داد: فارغ التحصیلی دختر و پسر در این مناطق می شود ششم ابتدایی چون مدرسه ندارند که بعد از آن ادامه تحصیل بدهند. در حالیکه ما نیاز به خوابگاه های شبانه روزی داریم تا بچه ها بروند روستاهای کناری یا شهرهای نزدیک درسشان را بخوانند.
در نظام آموزشی ما در بهترین شرایط هم فرصت گفتگو میان دانش آموزان فراهم نیست. در روستا اکثر والدین بیسواد هستند و یا با گذشت زمان و تمرین نکردن سوادشان کاهش یافته است و به بی سوادی بازگشت کرده اند.
وی اضافه کرد: یک بخشی از معلمهای روستا سرباز معلم هستند و بخشی از آنها هم سنشان دیگر زیاد است. بخشی هم معلم های نهضتی هستند. عدم نظارت آموزش و پرورش را هم به این بخش اضافه کنید. من بارها دیده ام که ساعت ۱۱ مدرسه تعطیل شده است. خب این دانش آموز همان خواندن و نوشتن هم به مرور یادش می رود پس من وظیفه دارم فکری برای این بچه ها بکنم. من می گویم مهمترین معضل بچه های روستایی نداشتن معلم خوب است. اگر ساختمان هم خوب باشد تا معلم خوب نباشد اتفاقی نمی افتد.
وی اظهار کرد: من الان برای بچه ها قصه می خوانم آن هم بدون هیچ امکاناتی. یعنی زیر درخت بلوط می نشینیم و روی سنگ کنار هم قصه می خوانیم. نمایش اجرا می کنیم و بازی می کنیم. اما بچه ها لذت می برند. البته که باید در مدارس روستایی امکانات باشد. مدرسه ای نباشد که ترک داشته باشد یا آب و برق نداشته باشد اما معلم خوب می تواند بسیاری از کمبودها را جبران کند. انگیزه قوی باشد برای دانش آموزان. وگرنه همه مسئولان می دانند برای جلوگیری از ترک تحصیل دانش آموزان در روستا حتی جاده سازی هم جزء نیازهاست. یا داشتن سرویس مدرسه.
آذری نژاد با بیان اینکه خیرین با نیت خوب در روستاها پوشاک و غذا توزیع می کنند آن را یکی از عوامل عقب رفت روستاها دانست و بیان کرد: این مساله باعث فقر بیشتر و تحقیر می شود. بهتر است خیرین بیایند به فکر دخترهای ترک تحصیل کرده باشند یا وضعیت آموزشی روستاها را ارتقا بدهند.
محرومیت مالی ناشی از فقر دانش است
این طلبه قصه گو با بیان اینکه همیشه به کتاب علاقه داشته و از زمانی که در دانشگاه و حوزه درس می خوانده در این فکر بوده برای محرومیت چه کار موثری می تواند بکند، گفت: محرومیت مالی ناشی از فقر دانش است. پس ما با همین آغاز کردیم. مهمترین سن هم کودکی است. اولین جایی که برای قصه خوانی رفتم حاشیه شهر بود. مسجدی بود که آنجا نماز می خواندم و شبها به خانه های اهالی می رفتم و قصه برایشان می خواندم. بعد رسیدم به روستاها.
وی ادامه داد: بچه ها ذاتا کنجکاور و پرتحرک هستند. وقتی بچه ها نیم ساعت می نشینند و قصه گوش می دهند و پای قصه میخکوب می شوند این نشان دهنده قدرت کتاب است. قرآن هم می فرماید: پیامبر قصه بگو تا مخاطبت به تفکر وادرا شود. و این موضوع را با فعل امر خداوند در قرآن آورده است. من یک شعار دارم و آن این است که مهمترین و درجه یک ترین کتاب ها در تهران در کمتر از دو هفته باید به روستایی در کهگیلویه برسد.
آذری نژاد درباره معیارهایش برای انتخاب کتاب ها بیان کرد: من کتاب ها را بر اساس معیارهایی که برای پرورش فکر و احساسات و حواس پنجگانه است انتخاب می کنم. کتاب هایی که در آنها آموزش مهارت های زندگی و روابط اجتماعی باشد و دنیای کودک را زیبا تر کند. کودکی که با کتاب آشنا می شود دیگر آن کودک قبلی نخواهد بود. کتاب دنیا را به کودک نزدیک می کند و در کلمات و رفتارش اثر می گذارد اما این اثر گذاری در دراز مدت رخ می دهد.
معلمان عشایری و روستایی کمک حال جامعه هستند
اینها تنها درد دل های یک روحانی که به دل روستاها زده تا مشکلات آنها را ببیند و با قصه گویی بخشی از محرومیت تفکری بچه های روستا را مرتفع کند، نیست. این قصه ای است که می تواند برای مسئولان روایت شود تا بدانند در راه آموزش و پرورش کودکان این سرزمین در مناطق محروم و روستایی راه هایی پیش رویشان باز است که کافی است به آن نظر کنند. آن راه تغییر در نگاهشان به معلم و شیوه آموزش و پرورش در این مناطق است و طلبه قصه گوی ما نمونه ای از راه درست است. طلبه ای که به ریشه ها می پردازد و در قبال جامعه اش احساس مسئولیت می کند.
در میان معلمان روستایی و عشایرری هم کم نیستند معلمانی که
دغدغه رفع مشکلات محیط پیرامون خود را دارند؛ راه به روستا برده اند، آب و
برق به روستا برده اند و سبب ساز کارهای خیر بیشماری شده اند اما کاش گسترش
این نگاه به تمام کشور سرایت کند و در این میان به نظر می رسد طلاب می
توانند نقش پر رنگ تری در آموزش و پرورش کودکان در مناطق محروم و روستایی
ایفا کنند.