در عصر دانایی با دانا خبر      دانایی؛ توانایی است      دانا خبر گزارشگر هر تحول علمی در ایران و جهان      دانایی کلید موفقیت در هزاره سوم      
کد خبر: ۱۲۴۹۸۸۱
تاریخ انتشار: ۱۹ تير ۱۳۹۹ - ۱۲:۴۷
معرفی کتاب عارفانه
شهید احمدعلی نیری، یکی از هزاران شهید عاشق و عارف این سرزمین است. کتاب عارفانه ها بر اساس زندگی نامه این شهید و براساس مصاحبه با دوستان و اقوام این شهید توسط گروه فرهنگی شهید ابرهیم هادی جمع آوری شده است.
محمدحسین سیمیار، خبرگزاری دانا، گروه فرهنگ؛ خدایا کیست آن‌که شیرینی محبتت را چشید پس به‌جای تو دیگری را برگزید؟ و کیست آن‌که با مقام قرب تو انس یافت پس مایل به روی برتافتن از تو شد؟ (مناجات محبّین، صحیفه سجادیه)

شهادت مرگی زیباست که از پس یک زندگی زیبا می آید. این زندگی زیبا می تواند چند لحظه باشد و می تواند یک عمر باشد. آری برای شهید شدن باید زیبا زیست. احمد علی هم یکی از همان هایی بود که زیبا زندگی کرده بود. زیبایی که دل های بیدار آن را می بیند. مثل آیت الله حق شناس که در وصف احمدعلی می گوید: «آقا در این تهران بگردید و ببینید کسی مانند این احمد آقا (شهید نیری)پیدا میشود یانه؟»

شهید احمدعلی نیری، یکی از هزاران شهید عاشق و عارف این سرزمین است. کتاب عارفانه ها بر اساس زندگی نامه این شهید و براساس مصاحبه با دوستان و اقوام این شهید توسط گروه فرهنگی شهید ابرهیم هادی جمع آوری شده است. این شهید در سن نوزده سالگی در عملیات والفجر 8 به شهادت رسیدند و در قطعه 24 بهشت زهرا چند ردیف بالاتر از مزار شهید چمران به سپرده شدند. ایشان جزو مربیان تربیتی بودند که در مساجد با نوجوان ها کار فرهنگی می کردند. از شاگردان آیت الله حق شناس. وقتی این کتاب را می خوانیم متوجه می شویم که چقدر از قافله مردان خدا عقب هستیم و کیلومتر ها با سبک زندگی آن ها فاصله داریم.

گوشه ای از این کتاب را با هم می خوانیم:

آیت الله حق شناس، در مجلسی که بعد از شهادت احمدعلی داشتند بین دو نماز، سخنرانیشان را به این شهید بزرگوار اختصاص داده و با آهی از حسرت که در فراق احمد بود، بیان داشتند: «این شهید را دیشب در عالم رویا دیدم. از احمد پرسیدم چه خبر؟ به من فرمود: تمام مطالبی که (از برزخ و) میگویند حق است. از شب اول قبر و سوال و اما من را بی حساب و کتاب بردند. رفقا! آیت الله بروجردی حساب و کتاب داشتند. اما من نمیدانم این جوان چه کرده بود؟ چه کرد که به اینجا رسید؟»

سپس در همان شب ایشان به همراه چند نفر از دوستان به سمت منزل احمدآقا که در ضلع شمالی مسجد امین الدوله در چهار راه مولوی بود، رهسپار شدند. در منزل این شهید بزرگوار روبه برادرش اظهار داشتند:« من یک نیمه شب زودتر از ساعت نماز راهی مسجد شدم. به جز بنده و خادم مسجد، این شهید بزرگوار هم کلید مسجد را داشت. به محض اینکه در را باز کردم، دیدم شخصی در مسجد مشغول نماز است. دیدم که یک جوانی در حال سجده است. اما نه روی زمین! بلکه بین زمین وآسمان مشغول تسبیح حضرت حق است. جلوتر که رفتم دیدم احمدآقا است. بعد که نمازش تمام شد پیش من آمد و گفت تا زنده ام به کسی حرفی نزنید....»


عارفانه های شهید 19 ساله

ارسال نظر