به گزارش خبرگزاری دانا،
امروز 19 محرم سالروز حرکت کاروان اسرای کربلا به سمت شام است.
قصه ی کربلا ، تا روز عاشورا بیشتر روایت مردانه دارد. حرارت دارد و رزم و فریاد و دسته های سینه زنی و گریه های بلند ... اما از عاشورا به بعد ، روایت ، زنانه می شود. قصه ی غربت و گوشواره و گیسو و اسارت و بغض و سکوت و اشک های بی صدا و سوزناک و نجواهای آهسته است. آه ، انگار صدای دخترکی از گوشه ی خرابه ی شام می آمد که ... که همان هم خاموش شده است. کاش دخترک خسته ی شکسته ی مجروح ، اندکی به خواب رفته باشد.
زینب ، مدیر کاروان است و الحق که مدیر خوبی است و حتی حالا که داغ ها و زخم های پی در پی جای سالم در جسم و روحش باقی نگذاشته اند ، کارش را خوب خوب بلد است. برادرش ، امامش ، پاره ی جانش ، به سخت ترین و غریبانه ترین شکل ممکن جنگیده و در راه خدا جان داده است تا اسلام زنده بماند. حالا ، زنده ماندن اسلام به محافظت و حرف شنوی از امام بعدی است و روایتی است که زینب از آن رزم جانانه می کند و کاروانی که باید تاب بیاورد و نشکند و زیر انبوه درد و رنج خرد نشود تا خود رسانه باشد و رساندن ، صبر می خواهد.
صبر بر شهادت مظلومانه و غریبانه ی مادر ... و پدر ... و برادر ، کلاس های اول صبر زینب است.
بعد می شود صبر بر غربت از مدینه تا کربلا ،
بعد می شود صبر بر مصیبت ، نه یکی ، نه دو تا .... آه زینب ، آن قدر صبر تا دیگر تکیه گاهی برای او باقی نماند. من دیگر باقی اش را تاب نمی آورم ولی زینب تاب آورد و صبر کرد.
صبر بر غارت ... غارت وحشیانه و آتشبار...
صبر بر خیانت ، خیانت نیامدن کوفیان بی وفا و گریه های بعدشان ...
صبر بر اسارت ...
صبر بر جسارت به ابدان شهدا و سر مطهر امام حسین علیه السلام
زینب ، صبر را هم خسته کرده بود. به گمانم صبر هم از این کوه درد و غم ، به ستوه آمده بود و به خدا شکایت می کرد. اما زینب ، کوه غم و درد را در راه خدا ، کوه زیبایی می دید. زیبا و سخت.
کربلا ، اوج روایت مردانه است و شام اوج روایت زنانه. زنی که شجاعت و نجابت را همزمان دارد و هیچ یک را فدای دیگری نمی کند. ایستاده مقابل یزید ، زن مصیبت دیده ی خسته ی شکسته ... زن های مصیبت دیده میان جمع خانواده هایشان ، به سختی حرف می زنند. زینب ، تو که بودی که پس از آن همه داغ جگر سوز میان لشکر دشمن ، محکم ایستادی و خطابه خواندی و رجز گفتی؟ آنچنان که گویی فاطمه(سلام الله علیها) بود ... ایستادی و نگفتی صبر می کنم ! گفتی شکر می کنم ! و شکر هنگام بلا و مصیبت ، بس سخت تر از صبر است. ایستادی و برترین مصداق " كَلِمَةُ حَقٍّ تُقالُ عِندَ ذي سُلطانٍ جائرٍ" شدی.
ترس از کی میان دل ما خانه کرد؟ کی راهمان از زینب جدا شد؟ این سبک زندگی بزدلانه از کجا آمد و تمام لحظه هایمان را تسخیر کرد؟ کاش تا زینب (سلام الله علیها) به شام برسد ، ما نیز با او "هم راه" شده باشیم.