بدیهی است که
حضور دایم در محل اقامت امام (ره)، در کنار تمام مشکلات و سختیهای کار، در ذهن
این افراد، خاطراتی را ثبت کرد که میتواند در بررسی تاریخ انقلاب اسلامی، نقشی
ویژه و مهم ایفا کند.
در آستانه
سالروز ورود تاریخی حضرت امام (ره) به ایران، در ۱۲ بهمن ۱۳۵۷، در گفتوگویی با
حمیدرضا نقاشیان، سرتیم حفاظت حضرت امام (ره) پس از ورود ایشان به ایران و استقرار
در دو مدرسه رفاه و علوی، به مرور وقایع نخستین ساعات حضور رهبر انقلاب در میهن
پرداختیم.
آقای نقاشیان،
ضمن تشریح مشکلاتی که تیم حفاظت با آن روبه رو بود، روایتهای ناب و ناشنیدهای را
از نخستین ساعات ورود حضرت امام (ره) به ایران، روایت کرد.
نخستین
مکانی که حضرت امام (ره) پس از ورود به ایران در آنجا مستقر شدند، کجا بود؟
نخستین مکانی که
برای اقامت حضرت امام (ره)، پس از ورود ایشان به ایران، در نظر گرفته شد، مدرسه
رفاه بود. طبیعتاً مجموعهای که وظیفه حفاظت امام (ره) را برعهده داشت، از چند روز
قبل مدرسه رفاه را تحویل گرفته و برای پاکسازی و ایمن کردن آن، اقدام کرده بود. به
همین دلیل، من در مدرسه رفاه مستقر بودم.
بنابراین
هنگام ورود امام (ره)، در فرودگاه مهرآباد حضور نداشتید.
همینطور است.
چطور شد
که مدرسه رفاه را به عنوان اقامتگاه اولیه انتخاب کردند؟
انتخاب مدرسه
دخترانه رفاه در خیابان «ایران»، توسط مرحوم شهید بهشتی و تعدادی از یاران امام
انجام شد. به لحاظ مکانی هم جای بدی نبود؛ منتها چون در میان تیم اولیهای که برای
حفاظت محل انتخاب کرده بودند، افرادی وجود داشتند که به لحاظ فکری، نزدیکی چندانی
با جریان نهضت اسلامی نداشتند و بعضاً، به گروههایی وابسته بودند که بعدها راهی
غیر از راه انقلاب اسلامی را برگزیدند، اعتراضهایی از سوی تعدادی از یاران امام،
مانند شهید مطهری، صورت گرفت که باید در تیم حفاظت از مدرسه تغییراتی ایجاد شود.
چرا
چنین افرادی برای تیم حفاظت انتخاب شده بودند؟
انتخاب آنها
ریشه در خوش بینی و نوع نگاه برخی از اطرافیان داشت. به هر حال، این افراد را از
حفاظت قسمت مرکزی ساختمان، یعنی محل اصلی اقامت حضرت امام (ره)، کنار گذاشتند و از
اعضای گروه مبارز «صف» که در آن افرادی مانند شهید بروجردی عضو بودند، خواستند که
کار حفاظت این بخش را برعهده بگیرند. مرحوم شهید بروجردی از من خواست که انجام این
کار را برعهده بگیرم و بنده هم، با تعدادی از دوستان، تیمی حفاظتی را تشکیل دادیم
و محل را تحویل گرفتیم. البته بچههای گروه «صف» کار حفاظت پیرامونی حضرت امام
(ره) در بهشتزهرا (س) را هم برعهده داشتند. حفاظت از دیگر مکانها و مسیرها،
برعهده گروههای دیگری مانند «مؤتلفه اسلامی» بود.
افرادی
که از قبل آنجا مستقر بودند، در برابر تحویل دادن محل به شما، مقاومت نکردند؟
چرا؛ آنها در
برابر این تغییر مقاومت میکردند و طبیعتاً، سر و صداهایی هم به راه افتاد. اما
شهید بهشتی، طی جلسهای که با حضور ما و آنها برگزار کرد، موفق به مدیریت این
ناراحتی و اختلاف شد و قضیه به خیر و خوشی پایان یافت.
امام
(ره) چه زمانی به مدرسه رفاه آمدند؟
زمان ورود حضرت
امام (ره) به مدرسه رفاه، محرمانه بود و کسی از آن خبر نداشت. ایشان از بیمارستان
هزار تختخوابی که امروزه آن را با عنوان بیمارستان امام خمینی (ره) میشناسیم، به
منزل یکی از اقوامشان در جاده شمیران رفتند و غروب بود که به اقامتگاه تشریف
آوردند. از حدود ساعت یک بعد از ظهر تا زمانی که امام (ره) به مدرسه رفاه آمدند،
ما نمیدانستیم کجا هستند و این برای همه ما، نگران کننده بود. حتی برخی گمان میکردند
که ایشان توسط مأموران رژیم دستگیر شدهاند. اما وقتی امام (ره) حدود ساعت پنج و
نیم بعدازظهر به مدرسه رسیدند، خیال همه ما راحت شد.
آیا فرد
یا افرادی با حضرت امام (ره) در مدرسه رفاه دیدار کردند؟
بعد از ورود
امام (ره) به مدرسه رفاه، ما هیچ فردی را به مدرسه راه ندادیم و به همین دلیل، آن
شب دیدار ویژهای نداشتیم. من خدمت حضرت امام (ره) رفتم و از ایشان خواستم که برای
تیم حفاظت، دقایقی صحبت کنند و به آنها روحیه بدهند. امام (ره) لطف کردند و
پذیرفتند و ما در پاگرد پلهها برایشان صندلی گذاشتیم و دوستان تیم حفاظت روی پلهها
نشستند و امام (ره) هم، طی مدت یک ربع تا ۲۰ دقیقه، صحبتهایی کردند که برای همه
ما امیدوارکننده بود و تأثیر عمیقی روی فرد فرد ما گذاشت. به یاد دارم که ایشان
فرمودند: آنچه دارد پیش میآید، خواست خداست، فضایی که دارد مهیا میشود، فضایی
است برای بیداری مسلمانها و شما بدانید که ما در این راه چه پیروز شویم و چه از
بین برویم، یکی از دو خیر، «احدی الحسنیین»، است که داریم انجام می دهیم.
پس شما
تنها گروهی بودید که امام (ره) برای آنها در مدرسه رفاه سخنرانی کردند.
بله؛ حضرت امام
(ره) را پس از آن سخنرانی، تا محل اسکانشان که یکی از کلاسهای طبقه بالای مدرسه
بود، همراهی کردیم. برای امام (ره)، شام مختصری فراهم کرده بودیم. من سفره را
انداختم و شام را آوردم و همراه امام (ره)، مشغول صرف شام شدم. لحظات عجیب و
ماندگاری بود. امام (ره) با مهربانی، چند بار فرمودند که «شما امروز خیلی خسته
شدید» و من با شرمندگی عرض میکردم: «نه به اندازه شما».
مرحوم
حاج احمدآقا، امام (ره) را همراهی نمیکردند؟
خیر، ایشان آن
شب، از شدت خستگی و ضعف ناشی از تراکم برنامهها، نتوانستند به مدرسه رفاه بیایند
و در منزل یکی از دوستان استراحت میکردند. ساعت حدود ۱۱ شب بود که دیدم مرحوم
شهید مطهری و آقای منتظری وارد مدرسه شدند و گفتند که میخواهند با امام (ره)
دیدار کنند؛ از صورتشان معلوم بود که ناراحت و نگران هستند. به آنها گفتم که حضرت
امام (ره) استراحت میکنند و اگر امکان دارد، دیدار را به زمان دیگری موکول کنند؛
اما نپذیرفتند و اصرار کردند که باید همین الآن با امام (ره) صحبت کنند. به ناچار
به طرف اتاق محل استراحت حضرت امام (ره) رفتم. همین که در را باز کردم، صدایشان را
شنیدم که فرمودند: اتفاقی افتاده؟ فهمیدم که امام (ره) بیدار هستند. نزد ایشان
رفتم و موضوع را گفتم. فرمودند بسیار خب! از جایشان بلند شدند و من رختخواب را جمع
کردم و دور اتاق پشتی گذاشتم؛ بعد پایین رفتم و مرحوم شهید مطهری و همراهشان را به
بالا دعوت کردم. مسئولیت پذیرایی از مهمانان هم با من بود. رفتم و چای دم کردم و
آوردم. طی همین رفت و آمدها، متوجه شدم که دلیل حضور مرحوم شهید مطهری و همراهشان،
نگرانی آنها درباره وضعیت حفاظت و امنیت محل استقرار امام است. امام (ره) نظر شهید
مطهری را مبنی بر تغییر مکان قبول کردند و قرار شد که فردا اول وقت، از مدرسه
رفاه، به مدرسه علوی برویم. محل جدید، شرایط خوبی داشت؛ دفتر انتظاماتی در آن
ساخته شده بود که به دو طرف مدرسه اشراف داشت و میشد کار حفاظت و مراقبت را به
دقت بیشتری انجام داد.
صبح، چه
ساعتی به سمت مدرسه علوی حرکت کردید؟
ساعت حدود هفت
صبح بود که راه افتادیم و با خودروی آقای ناطق نوری، حضرت امام (ره) را به مدرسه
علوی رساندیم. محل دیدارهای امام (ره)، طبقه پایین مدرسه بود، اما برای اسکان
ایشان، منزل مجاور مدرسه را که متعلق به خانواده تدین بود، در نظر گرفتند. اعضای
این خانواده از آجیل فروشهای معروف تهران و در ضمن، بسیار مذهبی و متدین بودند.
رفت و آمد حضرت امام (ره) به منزل تدین، از طریق راهروی بالای مدرسه علوی صورت میگرفت.
درباره
روزهایی صحبت میکنیم که هنوز رژیم، هر چند به ظاهر، زمام امور را در دست داشت و
بختیار نخستوزیر بود. آیا اقداماتی از سوی دولت وقت برای محدود کردن حضرت امام
(ره) یا حتی تهدید ایشان انجام نشد؟
پس از اینکه
حضرت امام (ره) دولت موقت را تعیین کردند، طبیعتاً حساسیت عوامل رژیم شاه افزایش
پیدا کرد و آنها در پی سازمان دهی اقداماتی برای به دست گرفتن اوضاع بودند. با این
حال، ابتکار عمل در دست حضرت امام (ره) و اطرافیان ایشان قرار داشت و احاطهای که
مردم به ارگانهای نظامی، مانند ارتش و شهربانی، پیدا کرده بودند، مانع فعالیتهای
رژیم میشد. اما تقابل شدید بود؛ روز ۲۱ بهمنماه، دولت بختیار حکومت نظامی را از
ساعت دو بعد از ظهر شروع کرد! ظاهراً در همین زمان، دولت بختیار در صدد انجام
اعمال شیطنتآمیزی هم بود و حتی میخواستند حضرت امام (ره) را ترور کنند.
چطور
متوجه این موضوع شدید؟
بعدها و ضمن کار
روی پروندههای دیگر متوجه شدیم. چهار، پنج نفری را کمیتههای انقلاب اسلامی و
شهربانی آن موقع دستگیر کردند که دستگیری آنها، اصولاً مربوط به ماجرای دیگری بود،
اما ضمن اعترافاتی که کردند، به موضوع نقشه ترور حضرت امام (ره) و برنامهای که
برای این کار داشتند، پی بردیم. در روزنامههای همان دوره هم، اعترافات این افراد
منعکس شد.
این
موضوع نشان میدهد که شما و دوستانتان در تیم حفاظتی حضرت امام (ره)، کارتان را با
دقت و درستی انجام میدادید.
کنترل و نظارت
ما بر محل استقرار حضرت امام (ره) و دیدارهای مردم با ایشان، بسیار دقیق و در سه
لایه حفاظتی بود. ما دیدارها را با مرحوم حاجاحمدآقا هماهنگ میکردیم و هیچ
ملاقاتی، بدون هماهنگی با ایشان انجام نمیشد. با این حال، دیدارهایی که انجام میگرفت،
به دلیل کثرت جمعیت و شوق مردم برای دیدار با رهبرشان، مسئولیت ما را بسیار سنگین
میکرد؛ واقعاً کنترل و نظارت کار بسیار دشواری بود و خود من، روزی ده، دوازده بار
با افرادی که به مدرسه علوی مراجعه می کردند، بگو مگو و دعوا داشتم. همین که حضرت
امام (ره) برای ملاقات با مردم به پشت آن پنجره میآمدند، یک دنیا خطر داشت. علاقه
به امام (ره) باعث شده بود که مراجعهکنندگان، اصلاً موقعیت حساس ما و مسئولیت
سنگینمان را در قبال حفاظت از جان حضرت امام (ره) را حس نکنند و این کار ما را
بسیار سخت و پیچیده میکرد.
از این
روزها و دیدارهایی که انجام میگرفت، خاطره ویژهای ندارید؟
خاطرات شیرینی
از آن دوران در ذهن من باقی مانده است؛ یکی از این خاطرات، دیدار شاگردان قدیمی
حضرت امام (ره) با ایشان بود؛ شاگردانی که در دوران تبعید امام (ره) در ترکیه و
عراق، نتوانسته بودند به ملاقات ایشان بروند؛ حس شوق عجیبی در چهره و کلام آنها
مشهود بود؛ حسی که آدم را به وجد میآورد.