اهمیت نقشآفرینی نیروی قدس در مناسبات بینالمللی
در آخرین گزارش ارزیابی سالیانهی جامعهی اطلاعاتی آمریکا (۱) از تهدیدات ملی که در تاریخ ۲۴ فروردینماه امسال منتشر شد، ایران را «تهدید مستدام آمریکا و منافع متحدانش در منطقه» معرفی میکند که ایران بهدنبال آن است تا «تأثیرگذاری ایالات متحده در منطقه را از بین ببرد» و با گسترش تأثیرگذاری خود در منطقه «تهدیدات علیه ثبات خود را به حداقل برساند.» نگرانی نهادهای اطلاعاتی آمریکا بهطور مشخص از حضور منطقهای ایران، قدرت نظامی، توان هستهای، جنگ سایبری و تقابل ایران با ایالات متحده است.
در این گزارش مشخصاً جایگاه و تأثیر ایران در عراق، سوریه، یمن،
افغانستان و لبنان را عوامل تهدید منافع آمریکا از سوی ایران برشمرده است. البته
مهمترین نگرانی قدرت نظامی ایران است، چراکه در این گزارش آمده است: «توانایی
نظامی متنوع ایران و رویکرد ترکیبیاش (۲) به جنگ –استفاده توامان از ظرفیتهای متعارف و
غیرمتعارف– همچنان در آینده قابل پیشبینی است و تهدیدی برای آمریکا و منافع
متحدانش در منطقه خواهد بود ... نیروی قدس سپاه پاسداران و گروههای نیابتیاش همچنان
محور قدرت نظامی ایران هستند.»
در واقع آنچه باعث عصبانیت ایالات متحده از جمهوری اسلامی ایران
شده است، فرایند تولید قدرت در سیاست منطقهای ایران است. قدرتی که توسط نیروی قدس
در لایهی اوّل در غرب آسیا و در لایههای بعدی در کلیت ساختار دیپلماسی ایران بهوجود
آمده است. اگرچه دیپلماسی و سیاست خارجی عموماً عرصهی الگوها و پروتکلهای بهرسمیتشناختهشدهی
بینالمللی است، امّا یکی از مهمترین ویژگیها در طراحی سیاست خارجی، خلاقیت و
ابتکار عمل در اقدامات است. آنچه با تعبیر «رویکرد هیبریدی» جمهوری اسلامی ایران
موجب خشم و نگرانی آمریکاییها شده است، توانایی نیروی قدس –و قطعاً ذکاوت بیبدیل شهید عزیز سردار
سلیمانی– در ایجاد ظرفیتهای غیررسمی و غیردولتی در کنار ظرفیتهای ارتشهای
کلاسیک رسمی بوده است. در تمام این سالها، محدودیتهای متعدد مادی و معنوی ایجابکرده
نیروی قدس به ابتکار و نوآوری دست بزند و زمین بازی در منطقه را از قواعد ازپیشطراحیشدهی
قدرتهای غربی خارج نماید.
امّا برای فردی همچون سردار سلیمانی و رزمندگان اسلام، این عرصه
نه صرفاً نظامی، بلکه یک سبک زندگی است. قطعاً آنچه سردار سلیمانی را محبوب قلوب و
قهرمان ملل مختلف کرده بود، نه تصویر یک ابرمرد نظامی، بلکه یک منش و سبک زندگی
اسلامی بوده است. همانی که رهبر انقلاب در ۱۶ مرداد ۱۳۷۵، جوهر ذاتی دیپلماسی و
عامل اثرگذاری آن را بهعنوان ابزار سیاست خارجی و اقتدار نظام برشمردهاند؛ این
جوهر ذاتی مبانی اسلامی و «طراحی یک راه و فرهنگ و تمدن نو برای بشریت» است که
«همان هم موجب دشمنیها با ماست.» این راه و فرهنگ نو همان چیزی است که در ادبیات
روابط بینالملل از آن بهعنوان «قدرت نرم» (۳) یاد میشود و در کنار قدرت سخت
نظامی، تبدیل به «قدرت هوشمند» (۴) میشود. به بیان دیگر، نیروی قدس و در رأس آن
شهید بزرگوار حاج قاسم سلیمانی بهخوبی توانست در طول دهههای اخیر قدرت هوشمند
جمهوری اسلامی ایران را در منطقهی غرب آسیا گسترش داده و تثبیت کند.
برای ایالات متحدهای که علاوه بر هزاران میلیارد دلار هزینهی
نظامی، میلیاردها دلار صرف جنگ نرم و پیشبرد دیپلماسی عمومی خود در منطقهی غرب
آسیا نموده و تمام همت خود را مصروف جهتدهی به افکار عمومی ملتهای مسلمان کرده
است، چنین تقابلی حتماً قابل قبول نیست. کشوری که خود را استثنایی (۵) و ابرقدرت
میداند و در سیاست خارجی خود کشورها را صرفاً در دوگانهی «کارگزار» یا «دشمن»
دستهبندی میکند (۶)، بهطور طبیعی قبول نخواهد کرد که دشمنش نهتنها از زیر یوغ
فشار و تحمیل او و متحدانش خارج شود، بلکه حضورش در این منطقه را نیز به چالش
بکشد. دو دههی قبل، نیروی قدس در افغانستان با نقش راهبردی خود در خروج جنگ از بنبست،
ناکارآمدیهای ارتش آمریکا و ائتلافش را به رخ کشید و در طول یک دههی گذشته با
مدیریت میدانی در جنگ علیه تروریسم داعش در سوریه و عراق الگوی نوینی از ابتکار
نظامی را به منصهی ظهور رساند. ابتکاری که نهتنها حکومت داعش را به پایان رساند،
بلکه با ترغیب رقیب سنتی ایالات متحده (روسیه)، ائتلاف و گروهبندی جدیدی را در
سطح جهانی رقم زد و موازنهی جدیدی از هندسهی قدرت را ایجاد کرد. این بلوغ در
همکاری عملیاتی نظامی در کنار روابط مرسوم نظامی (مانند رزمایش مشترک و ...) با
سایر کشورها ساختار دیپلماسی دفاعی (۷) جمهوری اسلامی ایران را شکل داده است که از
ابزارهای نو در سیاست خارجی کشورها بهشمار میآید.
مفهوم و تعریف دیپلماسی و سیاست خارجی در دوران معاصر از گفتوگوهای
رسمی مابین مقامات وزارت خارجه کشورها بسیار فراتر رفته و مفاهیمی همچون دیپلماسی
عمومی، دیپلماسی دفاعی، دیپلماسی باشگاهی، دیپلماسی پارلمانی، دیپلماسی فردی و ...
عرصههای نوینی را در روابط کشورها و ملتها بهوجود آوردهاند. گستردگی و تنوع
این عرصهها ایجاب میکند طراحی و سیاستگذاری دیپلماسی و سیاست خارجی کشورها بهصورت
بالادستی و جامعنگر طراحی شود تا علاوه بر فراگیری ملزومات بخشهای مختلف، از
ثبات و استمرار کافی برخوردار باشد تا با تغییر دولتها با تلاطم روبهرو نشود.
درهمتنیدگی دیپلماسی دفاعی و سیاسی ما در منطقهی پُرتنش غرب آسیا نشانگر ضرورت
همین هماهنگیها و همکاریهاست.