به مناسبت سالروز شهادت شهید مصطفی چمران
این جملات بخشی از دلنوشتههای شهید دکتر مصطفی چمران است؛ او
که در واپسین روزهای مبارزه علیه رژیم ستمشاهی به عشق خمینی و پیوستن به امواج
خروشان ملت، عازم ایران شد.
دکتر چمران در نخستین روزهای پیروزی انقلاب از سوی دولت موقت در
سمت معاون نخستوزیر در امور انقلاب مشغول حل و فصل مسائل نقاط بحرانی کشور شد.
اولین ماموریتش نمایندگی دولت بازرگان برای غائله کردستان بود. او به همراه تیمسار
شهید فلاحی، فرمانده وقت نیروی زمینی عازم مریوان شد تا با مذاکره، قضایا را به
طور مسالمتآمیز خاتمه بخشد. خودش در این باره چنین نوشته است:
«...ما مدت ده روز در مریوان ماندیم و با فعالیت شبانهروزی و
جلسات متعدد طولانی با همه طرفها بالاخره موفق شدیم که قضیه مریوان را با صلح و
صفا حل کنیم. بزرگان شهر نظرات ما را میپذیرفتند ولی احزاب چپ به شدت توطئه میکردند
که خونریزی به راه بیندازند و دامنه آشوب و اغتشاش بالا بگیرد...»
دشمنی که از سالها پیش در آنجا نفوذ کرده و بنا به اسناد
ساواک، سرویس جاسوسی اسرائیل (موساد) براساس پیمانهای خود با شاه، پایگاههای
متعددی را در کردستان ایران و عراق برپا ساخته بود، نقشههای دور و درازی برای این
منطقه مهم داشت و قرار نبود با مسالمت و مذاکره از میدان به در رود.
غائله کردستان پس از مریوان و سنندج در پاوه متمرکز شد. در
تاریخ 24 مرداد 1358، حملات بیسابقه به شهر پاوه آغاز شد که در نیمههای شب به
اوج خود رسید و فردای آن روز نیز به شدت ادامه داشت.
دکتر چمران و تیمسار فلاحی وقتی به پاوه رسیدند، شهر در آستانه
سقوط بود. بالگرد آنها در حالی که از هر طرف بر آن گلوله میبارید، بر زمین نشست.
شهر در اختیار ضدانقلاب قرار داشت و تنها پایگاه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به
فرماندهی شهید اصغر وصالی مقاومت میکرد در حالی که از 60 پاسدار آن، فقط 16 نفر
باقی مانده و6-7 نفر همانها هم مجروح بوده و بقیه خسته از مقابلهای نابرابر و
ناجوانمردانه یک هفتهای، دلشکسته و گرسنه و زخمی در سختترین شرایط همچنان به
مقاومت خود ادامه میدادند. و اینک حضور دکتر چمران برایشان قوت قلب و نقطه اتکای
محکمی بود.
دکتر چمران در تمام آن سالهایی که در لبنان و همراه مردم در
کنار فلسطینیها علیه اسرائیل جنگیده بود، چنین صحنههای غریبی را تجربه نکرده
بود. شب سختی را با عده قلیلی پاسدار مجروح و خسته و همچنین مردم آواره و پناهنده
به پایگاه سپاه پاوه به صبح رساندند. در تمام طول شب، محاصره هزاران فرد مسلح، هر
لحظه احتمال یورش و قلع و قمع را میداد. حدود ساعت 4 صبح، عوامل حزب منحله
دموکرات با بلندگو در داخل شهر میچرخیدند و فریاد میزدند:
«...هرکس وفاداری خود را به حزب دموکرات اعلام کند، در امن و
امان است. ما فقط آمدهایم که پاسداران و دکتر چمران را سر ببریم...»
اما در آن دقایق و لحظات اتفاق شگفتانگیزی افتاد که همه اوضاع
را دگرگون کرد.
خود شهید چمران آن لحظات و صحنه را چنین توضیح داده است:
«...صبح روز 27/5/1358 بر بالای دیوار خانه پاسداران ایستاده
بودیم و به شهر مینگریستیم و گلوله از هر طرف همچنان میبارید. یکباره فریاد الله
اکبر پاسداران به هوا بلند شد، پرسیدم مگر چه شده است؟ گفتند امام خمینی اعلامیهای
صادر کرده است... اعلامیهای تاریخی که اساس بزرگترین تحولات انقلابی کشور ما به
شمار میرود. اعلامیهای که سرنوشت کردستان و ایران را دگرگون کرد. انقلابیترین
اعلامیهای که از بزرگمردی هشتاد ساله، بدون آنکه دروس نظامی خوانده باشد و
استراتژی نبرد را بداند و یا در تاکتیکهای نظامی تجربه داشته باشد، صادر شده است.
امام خمینی فرماندهی کل قوا را به دست میگیرد و فرمان میدهد که ارتش باید در عرض
بیست و چهار ساعت خود را به پاوه برساند و ضدانقلاب را قلع و قمع کند...»
برای دکتر چمران باور کردنی نبود غائلهای که با همه آن تعاملها
و مذاکرات و مقاومتها و ایثارگریها، به دلیل تجاوز وحشیانه مزدوران آمریکا و
اسرائیل نتوانست به نقطه مطلوب برسد، چگونه با یک پیام و یک فرمان از صدها کیلومتر
آن سوتر، کارش تمام شد. پیام و فرمانی که برگرفته از معارف الهی و تمسک به ولایت
رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) و اهل بیت ایشان بود، از جنس همان پیامهایی که
طومار رژیم 2500 ساله شاهنشاهی را در هم پیچید.
دکتر چمران این واقعه تاریخی را «معجزه» خواند و در بخشی از
پیامش به همین مناسبت با دستخط خود نوشت:
« معجزهای
رخ داد، آنچنان کوبنده و زیر و روکننده که برای هیچکس قابل تصور نبود، همانگونه
که چند ماه پیش یک چنین معجزه عجیبی به وقوع پیوست و انقلاب پرافتخار ایران را
پیروز کرد. فرمان امام صادر شد، به کوهها و درهها و دشتها لرزه انداخت،
پاسداران از جان گذشته با فریاد الله اکبر میخروشیدند و زمین و زمان و آسمان لبیک
میگفتند، چه معجزهای که فقط از مردان برانگیخته خدا میسر است و بس...نیروهای
دشمن از هر سو پا به فرار گذاشتند و مومنین به انقلاب آنچنان نیرو گرفتند که دست
به پیشروی زدند... در این چند روز مصیبت، میتوانم به جرات بگویم که حتی یک قطره اشک
نریختم و در برابر سختترین فاجعههای منقلبکننده با اینکه درون خود گریه میکردم
ولی در ظاهر قدرت خود را به شدت حفظ مینمودم و همه دردها و رنجها و ناراحتیها را
در ضمیر نابخود حبس میکردم تا لحظهای که در فرمانداری به عکس امام برخوردم،
یکباره سیل اشک ریختن کرد و همه عقدهها و فشارها و ناراحتیها آرامش یافت و خوب
احساس میکردم که فقط یک قدرت روحی بزرگ در یک ابرمرد تاریخ قادر است چنین معجزهای
کند...»
به نظر میآید اینچنین همه سیر تحول فکری و تجربیات مبارزاتی
شهید چمران در طول حدود 30 سال، اینک به نقطه تعیینکنندهای رسیده بود. تجربیاتی
از مرداد 1332و فعالیت در نهضت مقاومت ملی گرفته تا بعد از آن در خارج کشور و
انجمن اسلامی دانشجویان در آمریکا و حضور در «ناسا» (با یک مدرک تحصیلی دکترای
منحصر به فرد در «فیزیک پلاسما») و شرکت «بِل» و سپس مهاجرت به لبنان و بنیانگذاری
جنبش امل در کنار امام موسی صدر و بعد از آن، حضور در ایران و دولت بازرگان و...
اینک همه آن مسیر تحول، پس از 48 ساعت محاصره پاوه و با آن پیام تاریخی امام به
نقطه اوج خود رسیده بود.
دکتر چمران پس از حماسه پاوه به واقع چمران امام خمینی شد.
یادداشتها و مکتوبات وی پس از آن واقعه که در کتابی به نام «کردستان» جمعآوری شد
و به چاپ رسید، مصاحبههای متعددش چه درباره کردستان و چه درباره جنگ تحمیلی که
تصاویرش نیز موجود است و قطعات عارفانهاش، همه و همه نشان از همان دکتر چمرانی
دارد که لحظه به لحظه بیشتر و بیشتر در مسیر «شدن»، قدم برداشت، او به فرمان حضرت
امام به وزارت دفاع و سپس نمایندگی ایشان در شورای عالی دفاع منصوب شد. در همین
حال با آغاز جنگ تحمیلی ستاد جنگهای نامنظم را تشکیل داد و فراتر از عمق جبهه به
جنگ با دشمن بعثی رفت و چندین بار زخمی شد تا در 31 خرداد 1360 که در جبهه دهلاویه
به شهادت رسید.
شهید دکتر چمران در تحلیل جریانات کردستان نوشت:
«..ما میخواستیم گلولههای آنها را با منطق جواب دهیم، اما
متاسفانه دریافتیم که منطق و محبت و سلام بر قلبهای تیره و بیایمان تاثیری
ندارد... از آزادی در ایران سوءاستفاده کردند و سیل اسلحه و قاچاق را به این
سرزمین گشودند. یکصد و هشتاد روزنامه و مجله با پول خارجی به راه انداختند تا جو
ایران را مسموم کنند و جوانان را گمراه نمایند. توطئه و تهمت و دروغ و خیانت، کار
و زندگی آنها شد مثل حماله الحطب. این حمالهای استعمار از گنبد به سنندج و از
سنندج به خرمشهر و از خرمشهر به نقده در حرکت بودند تا به آتش توطئه و خیانت دامن
بزنند. این خودفروختگان بیهمهچیز میخواهند نظام اسلامی ایران را واژگون کنند...»
حماسه پاوه یکی از مهمترین مصادیق برای روایت حماسه چمران و
باورهایش است. چراکه امروز، خیلیها سنگ چمران را به سینه میزنند. همانها که در
آن زمان در صف شبه روشنفکران در مقابل انقلاب و امام ایستاده بودند و با انتشار
نشریاتی که شهید چمران آنها را منحرفکننده جوانان خواند، از ضد انقلابیون و امثال
عزالدین حسینی (به قول دکتر چمران: «ضد الدین یزیدی ساواکی») و حزب دموکرات و
جلادان کومله (که به شیوه تکفیریهای امروز، بسیاری از پاسداران و مردم را سر
بریدند) حمایت کردند و در همان نشریات، دکتر چمران و یاران پاکبازش را ضد خلق جلوه
دادند. همانها که بعدها و حتی امروز در نشریات شبه روشنفکری به ارزشهای انقلاب
تاخته و میتازند و برای سازش با امپریالیسم آمریکا، به هر طناب پوسیدهای متشبث
میشوند.
و دکتر چمران علیرغم زیست و زندگی با چنان افرادی، اما به حول
و قوه الهی که لحظات بسیاری را با او به راز و نیاز عاشقانه نشست، به آنچه لایق و
شایستهاش بود، دست یافت. از همین روی امام خمینی در بخشی از پیام خود در سوگ
شهادت دکتر چمران نوشتند:
«.. هنر آن است که بیهیاهوهای سیاسی و خودنماییهای شیطانی
برای خدا به جهاد برخیزد و خود را فدای هدف کند نه هوا و این هنر مردان خداست. او
(دکتر چمران) در پیشگاه خدای بزرگ با آبرو رفت، روانش شاد و یادش بخیر...»
منبع: کیهان