فاطمه سادات زاهدی ، کارشناس ارشد مشاوره ، خبرگزاری دانا ،
گروه سلامت و سبک زندگی ؛ همان گونه که عضلات ما بعد از کار کردن
زیاد خسته میشوند، «مغز» نیز بعد از تصمیم گیری های متعدد در طول روز، دچار
خستگی میشودکه به آن، خستگی تصمیم (Decision fatigue) میگویند.
ما مدام در حال تصمیمگیری هستیم و با هر تصمیمی، یکقدم به «خستگی
تصمیم» نزدیک میشویم. هر چند همهی تصمیمها بزرگ و حیاتی نیستند ولی هر کدامشان،
به سهم خود بخشی از انرژی مغزمان را میگیرند: از انتخاب بین دو نوع خمیردندان
برای مسواک صبحگاهی و تصمیمگیری درباره اینکه امروز چه بپوشم و انتخاب درجهی
حرارت بخاری یا کولر ماشین و انتخاب موسیقی برای شنیدن و برداشتن یک نوع پنیر از
قفسه پنیرهای سوپرمارکت تا تصمیمگیری درباره نحوه برخورد با خطای فرزند و
انتخاب بین چند گزینه برای سرمایه گذاری و مهاجرت و... همه و همه تصمیمگیری هستند.
نکته جالب توجه اینکه ما بعضی تصمیم گیریها را عرفاً تصمیمگیری
نمیدانیم. مثلاً برای بالا رفتن از یک برج
که دارای ۳ آسانسور است،
وقتی دکمهی یکی ازآنها رامیفشاریم،در واقع، تصمیم گرفتهایم، هر چند که آن را
در زمرهی تصمیمات روزانه نیاوریم.
افرادی که کار و زندگیشان به گونهای است که باید مدام تصمیم
بگیرند، بیش از بقیه در معرض «خستگی تصمیم» قرار دارند. در
یک تحقیق در آمریکا، تعدادی قاضی که باید دربارهی عفو زندانیان تصمیمگیری میکردند،
مورد بررسی قرار گرفتند. مشخص شد که آنها در ابتدای روز، پروندهها را بهتر بررسی
میکنند و افراد بیشتری را مشمول عفو میدانند، ولی هر چه به پایان روز نزدیک میشوند، افراد کمتری را عفو میکنند.
پروندهها کما بیش یکسان بودند و قضات نیز ثابت. آنچه در ساعات پایانی روز تغییر
کرده بود، پدیدار شدن حالت «خستگی تصمیم» بود که هنگام صبح وجود نداشت.
رولف دوبلی در کتاب «هنر خوب زندگی کردن» میگوید: وقتی مغز بهخاطر تصمیم گیریهای متعدد خسته میشود،
معمولاً سر راستترین تصمیمات را میگیرد که عمدتاً هم «بدترین» است.
چه کنیم؟
1-وقتی از مارک زاکربرگ بنیانگذار و مدیر فیسبوک
پرسیدند چرا همیشه یکنوع تیشرت میپوشی پاسخ داد: نمیخواهم هر روز صبح درگیر
تصمیمگیری درباره اینکه کدام لباس را بپوشم.
او با اینکار در واقع، یکی از تصمیمات صبحگاهیاش را حذف و انرژی آن
را برای تصمیمگیریهای مهمتر کاری، ذخیره میکند.
خانم آنجلا مرکل صدر اعظم آلمان هم از این روش استفاده میکند و
اکثراً یکنوع لباس میپوشد. استیوجابز نیز همینگونه بود.
برای اینکه «خستگی تصمیم» دیرتر رخ بدهد، تا حد امکان خود را در
معرض تصمیمگیریهای کماهمیت قرار ندهیم. راهش این است که دربارهی برخی چیزها، یک
تصمیم ثابت بگیریم. بهعنوان مثال، بهجای اینکه هر روز تصمیم بگیریم امروز چه
غذایی درست کنیم، یک برنامهی هفتگی یا ماهانه تدوین کنیم و از قید تصمیمات روزمره
خلاص شویم و انرژی مغزمان را ذخیره کنیم.
یا یک مدیر میتواند جلسات خود را فقط در روزهای چهارشنبه برگزار کند
و هر که از او وقت بخواهد، بهجای اینکه فکر کند و دربارهی زمان جلسه با او
تصمیم بگیرد، روز چهارشنبه را با او وعده کند. یا یک پدر روز خاصی را در هفته، برای
بیرون بردن بچهها در نظر بگیرد و... . (هر کسی میتواند به فراخور زندگیاش، چند
مورد را مشمول یک تصمیم واحد کند و از تصمیم گیریهای متعدد راحت شود)
2-تصمیمات مهم را «صبح» بگیریم. یادمان باشد
که هر چه از روز میگذرد، به «خستگی تصمیم» بیشتر نزدیک میشویم.
3-وقتی گزینههای قابل انتخاب برای تصمیم گیری
زیادتر باشد، «خستگی تصمیم» نیز بیشتر میشود.
اگر برای خریدکاغذدیواری به خیابانی که بورس کاغذ دیواری است برویم،
در دهها فروشگاه، صدها طرح میبینیم و تعددگزینههاما راسردرگم میکند. در واقع
ما بعد از دیدن دهها طرح اولیه، دچار «خستگی تصمیم» میشویم و بعد از مدتی یکی از
طرحها را نه از سر شوق و علاقه که به خاطر «خستگی تصمیم» و گریز از ادامهی این
روند انتخاب میکنیم.
یکی از راههای مواجههی منطقی با تعدد گزینهها، این است که بهجای
آنکه مثلاً ۱۲ گزینه را یکجا
بررسی کنیم و به یکی برسیم، آنها را به چند گروه کوچکتر تقسیم کنیم و سه تا سه تا
بررسی کنیم تا به انتخاب نهایی برسیم.
4-وقتی دچار «خستگی تصمیم» هستیم، تصمیم نگیریم؛ فرصتی به مغز دهیم تا خود را
بازسازی کند. کمی استراحت و خوردن اندکی غذا که گلوکز مغز را تأمین کند، میتواند
«خستگی تصمیم» را کاهش دهد. نیمساعت خواب در وسط روز، میتواند در جلوگیری از خستگی
تصمیم مؤثر باشد.
5-انسانهای کمالگرا که میخواهند بهترین
خروجی را داشته باشند، بیش از بقیه دچار خستگی تصمیم میشوند.