به گزارش پایگاه خبری دانا، در بحث ما سه مؤلفه شامل هنر، تربیت و کودک داریم و قصد داریم کودک را تربیت کنیم و در پروسه تربیت کردن کودک، از هنر استفاده کنیم.
در این مسیر باید دو مطلب را از هم تفکیک کنیم؛ یک موقع میگویید که آیا با استفاده از هنر، محصولات هنری و کمک گرفتن از هنر، میتوانیم در تربیت کودکان بهتر حرکت کنیم؟؛ به عبارت دیگر آیا اساسا میشود از اِلمان هنر کمک گرفت و کودکان را بهتر تربیت کرد؟؛ بله میشود.
نکته دوم این است که آیا اساسا آموزش هنر میتواند در تربیت فرزندان ما نقش مؤثری داشته باشد؟؛ به عنوان مثال میخواهم به فرزندم الفبا یا ریاضی یاد دهم و در این راستا الفبا را در قالب شعر و موسیقی به او میآموزم.
در پاسخ به این پرسش که «آیا میتوانیم از هنر برای تربیت فرزندان استفاده کنیم؟»، باید گفت: این سؤال شروع بحث است و پاسخ آن بسیار ساده است. برای آموزش دادن و تربیت کردن آموزش مطالبی مثل ریاضی، ادبیات، مفاهیم انتزاعی، فیزیک و علوم و همچنین در مورد مسائل اجتماعی، آموزش دینی و اخلاقی میتوانیم از هنر استفاده کنیم؛ اگر دقت کنید هرچقدر سن بچهها کمتر میشود، نقش هنر پررنگتر میشود یعنی اگر دقت کنید وقتی وارد مهدهای کودک و پیش دبستانی میشویم انگار وارد فضای موزیکال میشویم، البته منظورم از موزیکال این نیست که صرفا موسیقی پخش میشود بلکه فضای شعر و ملودی است. چون در این بخش به عنصری به نام هنر برای انتقال چیزی که به بچههایمان در نظر داریم، نیاز داریم.
وقتی وارد فضای انیمیشن و کارتون که مصرف کنندگان آن بچهها هستند، میشویم، قسمت مهمی از انیمیشنها، دیالوگ کاراکتورها، شعرها و موسیقی است؛ همه این موارد چیزی را به ما میگوید یعنی اگر میخواهید مفهومی را به بچههای خودتان انتقال دهید، به خاطر محدودیتهایی که بچه به لحاظ شناختی دارند، به علت توانمندی بسیار زیاد بچه در خلاقیت، تصویرسازی و گم کردن بین مرز واقعیت و خیال میتوانید قالبتان را در فضای هنری، ببرید و موفق هستید. برای همین است که میبینیم کسانی که میخواهند به بچهها حتی ریاضی درس بدهند، ریاضی را در فضای شعر و موزیکال درس میدهند؛ به عبارت دیگر به شدت آمادگی یادگیری کودکان در فضاهای هنری، میتواند بالا برود.
در مورد اینکه رسالت هنر چه چیزی هست، خیلی بحث میشود و بحث طولانی است. آیا هنر برای هنر است یا هنر برای انتقال مفهوم است؟ بستری برای اتفاقات مهمتر است یا بستر هنر مهم است؟ این بحث بیشتر فلسفی است که در بین هنرمندان هم اختلاف نظرات زیادی وجود دارد. اما اگر بخواهیم خیلی نگاه عملگرایانه از هنر داشته باشیم، باید گفت که میتوان از هنر برای آموزش، تربیت، زبانآموزی، ریاضی و تربیت دینی استفاده کرد. هنر بستر بسیار فوقالعادهای را برای آموزش و تربیت فراهم میکند.
کسانی که در دانشگاههای هنر تحصیل کردند با این مسأله آشنا هستند که اگر میخواهی در یک رشته هنری خوب رشد و پیشرفت کنی، قاعدهای وجود دارد که میگوید این امکان که از یک ذهن خالی، یک شاهکار بیرون آید بسیار کم است؛ منظور این نیست که تقلید کنیم بلکه اگر میخواهیم یک خط موسیقی خوب بنویسیم، باید موسیقی خوب گوش دهیم، چون به طور ناخودآگاه بتواند سلیقه بفهمد که خوب و بد چیست و اینکه قوه خلاقیت در مواجهه با موسیقی خوب گوش دادن، پرورش یابد.
دیدن تناسبات درست در هنر، نقاشی و ترکیببندی درست، آرام آرام جنبه زیبایی شناختی را پرورش میدهد. مواجهه کودکان با هنر میتواند ذائقهسازی کند و اتفاق خیلی مهمی است. در عین اینکه هنر بستری برای آموزش دادن به بچههاست حتی در فضای آموزش مهارتهای زندگی از هنر استفاده میشود. مثلا در کارتونی دیدم که با یک شعر آموزش کنترل خشم را یاد میداد.
در معرض هنر بودن، فعالیت هنری و آموزش هنر، به غیر از اینکه میتواند اثرات رشدی در کودکان بگذارد، میتواند برای بچهها ذائقهسازی کند؛ موسیقی ملتهای مختلف را دقت کنید؛ بعضی وقتها ممکن است موسیقی یک کشور را گوش کنید و احساس کنید دوست ندارید، علتش چیست؟ چون ذائقه این موسیقی با فاصله با ذائقه موسیقی شما رشد کرده است.
کودکان به لحاظ هوش هنری به صورت ذاتی با هم متفاوت هستند، کودکان انواع هوش دارند و استعدادهای متفاوتی داریم؛ برخی بچهها در ریاضی خیلی مستعد هستند و برخی در کار عملی، برخی در تصویر و برخی در توانمندی کلامی مستعد هستند؛ اگر دو کودک را کنار هم بگذارید و استعداد هنری آنها با هم متفاوت باشد، وقتی در معرض هنر قرار گرفتند، آثار متفاوتی دارد.
گاهی وقتها میبینم تفکری وجود دارد که بچههای ما در معرض ادبیات، موسیقی، نقاشی درست و فاخر قرار میگیرند و یک انتظار میرود که همه هنرمند شوند، اما اینگونه نیست؛ بچهها استعدادهای مختلف دارند و بعضی افراد، استعدادهای هنری بالاتری دارند و اگر آنها در مواجهه با هنر فاخر و درست قرار بگیرند، بهتر و درست رشد میکنند.
بعضیها میگویند همه بچهها که نمیخواهند هنرمند شوند پس چرا در مدرسه آموزش هنر داشته باشیم؛ آنجا میگوییم آموزش هنر فقط برای کسی نیست که میخواهد هنرمند شود. یعنی تمرین نقاشی بچه در دبستان برای این نیست که یک نقاش، خلق شود. وقتی کودک نقاشی میکند اتفاقات دیگری میافتد. مثلا قدرت تصمیمگیری کودک را افزایش میدهد یا تفکر نقاد او را تربیت میکند. نگاه سیستمی او را آرام آرام پرورش میدهد. ولی آموزش هنر و در معرض هنر درست قرار گرفتن فقط برای تربیت کردن نسل هنرمند نیست.
نتیجه تحقیقات علمی و پژوهشی حاکی از این است که آموزش هنر به لحاظ رشدی، قطعا روی رشد کودکان تأثیرگذار است. یعنی از همان سنین کم، مهارتهایی که لازم است ذهن و بدن هماهنگ شود، در آموزش هنر، تقویت میشود. یادگیری و پرورش زبان کار میشود. حتی تشخیص رنگها و احجام مختلف صورت میگیرد؛ در فضای آموزش هنر، رگ و ریشهها و علامات کمالگرایی را میبینیم. حتی در مقطع دبستان و دبیرستان، کسانی که کلاسهای هنری بر میدارند، رها کردن مدرسه و تحصیل در آنها کمتر است.
آموزش هنر نه تنها در شناخت استعدادها کمک میکند در شناخت بقیه استعدادها هم به ما کمک میکند. به عنوان مثال برای بچهها کلاس نقاشی گذاشتیم و میبینیم که یکی از بچهها علاقه دارد خانه بکشد و خیلی هم خانهها را قشنگ نمیکشد، ولی خانه کشیدن را دوست دارد یعنی این بچه تصور فضایی بالایی دارد. یا اتفاقا در فضای مهندسی علاقهمند است و بعد همین نقاشیها میتواند آرام آرام پدر و مادر را هدایت کند به اینکه بچه دوست دارد بسازد و برای او اسباببازیهایی برای ساختن بخرند.
اطلاعات روانشناختی مهم و جدی از نقاشی بچهها استخراج میشود. نقاشی کشیدن خاصیت درمانی دارد، چون اطلاعات زیادی از بچهها به ما میدهد. امیدوارم پدر و مادرها وقتی نقاشی بچهها را میبینند قبل از اینکه نمره دهند و نظر بدهند، ببینند که معنی این نقاشی و اثر چیست و کودکشان را تشویق کنند و اعتماد به نفس او را افزایش دهند؛ بچههایی که در سنین بالاتر، در خود ابرازگری مشکل دارند و حرفشان را در کلاس سخت میزنند، ناشی از گرایشات بچهها و رفتاری است که والدین با آنها دارند مثلا وقتی که کودک نقاشیاش را به والدین نشان میدهد، پدر و مادری که دنبال این هستند که از بچه ایراد بگیرند، در بزرگسالی امکان اینکه این کودک خودسرزنشگری داشته باشد، زیاد است.
برخی میگویند «هنر به طبقه خاصی اختصاص دارد»، به همین دلیل است که تأکید میشود که آموزش هنر در سطح مدارس توجه شود. وقتی همگانی میشود از تفاوت فرهنگی و لاکچری بودن خودش خارج میشود. یعنی کسی که مدرسه میرود در معرض کلاس و آموزش هنر قرار میگیرد، میتواند در فضای هنر تنفس کند و خلاقیتهای هنری خود را آرام آرام بروز دهد.
هر گاه درباره آموزش هنر صحبت میکنیم، بعضیها فکر میکنند که خلاقیت هنری بچهها را بالا میبریم و میگویند که فرزند من استعداد هنری ندارد، اما نکتهای که وجود دارد این است که در فضای هنر، خلاقیت هنر به معنای عام بالا میرود. مثلا در حل مسأله خلاقیت لازم است و خارج از چارچوب ذهن حرکت کردن است. پرورش خودکارآمدی و اعتماد به نفس بچههاست.
بچه ۷، ۸ سالهای را تصور کنید که میخواهد نقاشی کند. ۱۵ سال پیش، این نقاشی باید روی کاغذ کشیده میشد و اگر دستش سیاه شود، میتوانست جای دیگر را سیاه کند و باید مواظب بود که دستش عرق نکند، اما اکنون فضایی است که بچهها نقاشی کشیدن را روی صفحات تبلت دارند و بافتهای مختلف نقاشی را بدون تمرین روی صفحه میآورند.
تابآوری به این معنی است که اگر در زندگیتان جایی زمین خوردید، بلند شوید؛ بعضی آدمها تاب آوری بالاتر و برخی تاب آوری کمتری دارند؛ تحقیقات نشان میدهد که بین موفقیت و تابآوری حتما یک ارتباط جدی و همگرایی وجود دارد. آیا تاب آوری قابل پرورش است؟ بله، برخی آدمها به طور ذاتی شاید تابآورتر باشند، اما اساسا کسانی که در زندگی ناکامی کمتر تجربه میکنند، کمتر تابآور هستند.
پایان پیام/