مطالعه زندگی نامه مردان بزرگ، بهترین سرمشق هدایت و سرمایه خوش بختی برای همگان به ویژه نسل جوان است. به ویژه اگر موضوع سخن، موفقیت دانشمندان ایرانی، در عرصههای گوناگون علمی باشد که در این صورت اثر فراوانی داشته و مایه غرور ملی و مباهات برای هر ایرانی است.
یکی از بزرگترین شخصیتهای جهان اسلام و برجستهترین چهرههای درخشان علم و فضیلت شیخ صدوق است. او با جمع آوری روایات و تألیف دهها جلد کتاب نفیس و ارزش مند، به اسلام و عالم تشیع خدمت کرد. تألیفات این عالم بزرگ اسلام، فراوان و متنوع، در علوم و فنون مختلف اسلامی گنجینهای پایان ناپذیر است که با وجود گذشت بیش از یک هزار سال از تاریخ تألیف آن ها، هم چنان ارزش و اعتبار خود را حفظ کرده و از جایگاهی بس رفیع و والا برخوردار و در صدر قفسه کتاب خانهها و سینه فقها و دانشمندان جای گرفته است.
تاریخ ولادت شیخ صدوق
محمد بن علی بن حسین بن موسی بن بابویه قمی، مشهور به شیخ صدوق در زمان غیبت صغرا و به دعای حضرت صاحب الامر (عج) در شهر مقدس قم چشم به جهان گشود. هیچ یک از تذکرهها تاریخ ولادت وی را مشخص نکرده اند، اما آن چه مسلم است، ولادت ایشان قبل از ۳۰۵ هجری قمری نبوده و تنها به این اشاره شده که شیخ صدوق در یکی از سالهای ۳۰۶، ۳۰۷ و ۳۰۸ هجری قمری به دنیا آمده است.
شیخ صدوق، روزگار کودکی و جوانی اش را در دامان علم و فضیلت و زهد و تقوای پدر بزرگوارش، علی بن بابویه سپری کرد و در محضر پدر، علوم و معارف را همراه با تربیتهای علمی و اخلاقی فرا گرفت و تجسم اخلاق اسلامی در اعمال و رفتار پدر، در لحظه لحظه زندگی او اثر گذاشت. پدری که در اوج علم و فقاهت و شهرت و محبوبیت، از راه دکهای کوچک که در بازار قم داشت، امرار معاش میکرد و زندگی خود و خانواده اش را با کسب و کار و در نهایت زهد و قناعت میگذراند و پیوسته به حفظ آثار و احادیث اهل بیت (ع) و پاس داری از آرمانهای بلند تشیع میپرداخت. این ارزشهای والا و عظمتهای روحی پدر بزرگوارش، تأثیری انکار ناپذیر در شکل گیری جنبههای روحی و معنوی شیخ صدوق داشت و سبب شد در مدتی کوتاه به قلههای کمال دست یابد و در سن بیست سالگی، هزاران حدیث و روایت را حفظ کند.
شیخ صدوق بیش از بیست سال، از دوران پربرکت حیات پدر را درک کرد و در این مدت، از محضر پدر و دیگر عالمان قم علم آموخت و حکمت اندوخت. در سن ۲۲ یا ۲۳ سالگی بود که پدر بزرگوارش دار فانی را وداع کرد و وی از نعمت وجود این مربی بزرگ محروم شد و از آن پس وظیفه سنگین گسترش احادیث آل محمد (ص) و هدایت امت به عهده وی قرار گرفت و دوران جدیدی را آغاز کرد.
لقبهای شیخ صدوق
برخی دانش مندان، از جمله شیخ طوسی و نجاشی، وی را رئیس المحدثین و صدوق الطائفته مینامند و برخی دیگر از علما و دانشمندان القاب دیگری برای ایشان برگزیده اند و همه علما و فقها و دانشمندان بزرگ اسلام، با احترام به شیخ بزرگوار نگریسته اند و به عدالت او اشاره و مقام شامخ علمی شیخ را با عباراتی تصدیق کرده اند که میتوان به بزرگانی، چون شیخ طوسی، نجاشی، سید بن طاووس، سید محقق داماد، علامه مجلسی، علامه بحرانی، شیخ بهایی، سید محمدباقر خوانساری اشاره کرد.
شیخ صدوق، پس از فوت پدر بزرگ وارشان، با این که جوان بود، به سرعت آوازه فضل و دانشش شهرهای ایران و عراق را فرا گرفت و دانشمندان اسلامی، آرزو داشتند شیخ را ببینند و حدیث را از وی بشنوند. او مشتاق شنیدن احادیث محدثان بود و به شهرهایی که حوزه علمیه داشتند، سفر میکرد تا علوم و احادیث خود را به دیگران منتقل کند و از علوم دیگران بهرهمند شود. سرانجام در رجب سال ۳۳۹ هـ. ق، رکن الدوله دیلمی و اهالی ری از او خواستند به ری بیاید و شیخ دعوت آنان را پذیرفت و عازم ری شد و به ترویج مذهب شیعه پرداخت.
فقها و بزرگان شیعه، شیخ صدوق را بیشتر با لقب رئیس المحدثین میشناسند، زیرا او در شناخت احادیث، آگاه و در حفظ و جمع آوری آنها کوشا بود و حدود سی صد جلد کتاب از احادیث پیامبر و ائمه معصومین (ع) را جمع آوری کرده است که این تألیفات ارزش مند، از زمان تألیف ت کنون مورد توجه علما، فقها و دانشمندان اسلامی و مورد استفاده محققین و اندیشمندان و طلاب علوم دینی است که شرح آن در این مختصر نمیگنجد.
وفات شیخ صدوق
سرانجام این عالم بزرگوار، پس از گذشت هفتاد و اندی سال، در سال ۳۸۱ هجری قمری، دعوت حق را لبیک گفت و در شهری در حومه تهران دیده از جهان فرو بست.
پیکر پاکش، در میان غم و اندوه شیعیان، در نزدیکی مرقد مطهر حضرت عبدالعظیم حسنی دفن شد و آرام گاهش به نام ابن بابویه، در شهر ری، مشهور و قبر مطهرش زیارت گاه مسلمانان و محل استجابت دعای مؤمنان است.
بیشتر تذکره نویسان، ماجرای سالم ماندن پیکر شریف این عالم بزرگ اسلام، پس از گذشت نهصد سال از وفات وی را نقل کرده اند که به طور خلاصه در این جا ذکر میکنم. مرحوم خوانساری (متوفای ۱۳۱۳ هـ. ق) در کتاب ارزشمند روضات الجنات مینویسد: «در عهد فتح علی شاه قاجار، در حدود سال ۱۲۳۸ هجری قمری، مرقد شریف صدوق از کثرت باران خراب شد و رخنهای در آن پدید آمد. به جهت تعمیر و اصلاح آن اطرافش را میکندند که به سردابهای که مدفنش بود، برخوردند و هنگامی که وارد سرداب شدند، بدن مطهر او هم چنانتر و تازه و در انگشتان اثر خضاب و در کنارش تارهای پوسیده کفن بر روی خاک نمایان بود.»
این خبر به سرعت در تهران منتشر شد و به گوش سلطان وقت رسید. وی با جمعی از بزرگان و امنای دولت به جهت مشاهده حضوری به محل آمدند. جمعی از علما و اعیان دولت داخل سرداب شدند و صدق قضیه را به رای العین مشاهده کردند و سپس دستور تعمیر و تجدید بنا و تزیینات آن را صادر کردند.
صاحب روضات که در آن زمان دوازده ساله بوده، چنین نوشته است: «من خودم بعضی از افرادی را که در آن واقعه حضور داشتند، ملاقات کرده ام.»
علامه مامقانی، صاحب تنفیح المقال نیز همین قضیه را نقل کرده است. سید ابراهیم لواسانی، (متوفای سال ۱۳۰۹ هـ. ق) از علمای بزرگ تهران و حکیم وارسته آقای علی مدرس زنوزی (متوفای ۱۳۰۷ هـ. ق) به چشم خود جسد مطهر را به همان حال که بیان شد، دیده اند.