تمامی انبیاء الهی به ویژه حضرت خاتم النّبیین(ص) در اخلاق نیک و ستوده، سرآمد روزگار بودند، تا آن جا که خداوند متعال از بین تمام اوصاف نیک آن حضرت، بر اخلاق نیکویش اشاره می فرماید،[1] و رمز و راز موفقیّت او را در نرم خویی می داند.[2]
امام رضا (ع) نیز دارای عالی ترین و نیکوترین رفتارهای اخلاقی بوده و ویژگی های اخلاقی آن حضرت، بهترین الگوی رفتاری برای مؤمنان و دنبال کنندگان مکتب رضوی(ع) است.
در این مقاله پس از ارائه تصویر کلی از اخلاق امام رضا(ع)، ده ویژگی کاربردی و مهم در سیرۀ آن حضرت را بازخوانی و مورد توجه قرار می دهیم.
اخلاق امام رضا(ع) در یک نگاه
تصویر کلی از اخلاق آن امام رضا (ع) در روایت ذیل بیان شده است.
«ابراهیم بن عباس» دربارۀ سیرۀ اخلاقی آن حضرت می گوید: «هرگز ندیدم آن حضرت، با سخن خود در حق کسی جفا کند (و مورد اهانت و آزار قرار دهد) و یا کلام کسی را قبل از آن که پایان یابد، قطع کند. نیاز نیازمندان را برآورده می ساخت و هرگز حاجت مندی را که توان انجام حاجت او را داشت، رد نمی کرد. هرگز پای خود را نزد دیگران دراز نمی کرد، و هرگز در حضور دیگران به چیزی تکیه نمی داد. و هرگز ندیدم غلامان و خدمۀ خود را دشنام دهد. و ندیدم که در جمع، با صدای بلند بخندد؛ بلکه خنده اش تبسّم بود. وقتی سفره پهن می کرد، بردگان و خدمه و حتی دربان ها و نگهبانان نیز با او بر سفره می نشستند. خوابش کم بود. و کارهای نیک و صدقه های پنهانی فراوانی داشت و اکثر آن ها را در شب تار انجام می داد (تا مبادا کسی خجالت بکشد و یا او را بشناسد) هر کس گمان کند مثل او را [در غیر اهل بیت] در فضایل دیده است، او را تصدیق نکن!».[3]
به راستی کجا می توان یافت کسی را که این همه آداب دین را در زندگی و برخوردهای خود مراعات نموده باشد، جز حضرت رضا (ع) و امامان دیگر که از این تبارند.
ابونواس، وقتی نگاهش به چهره نورانی حضرت افتاد، تصویر کلی از اخلاق آن حضرت را در قصیده ای سرود که بخشی از ترجمۀ آن این چنین است:
«(امامان معصوم(ع)) پاکیزگان و پاک دامنانی هستند که هرگاه نامی از ایشان به میان آید (بی اختیار) بر آنان درود و تحیّت فرستاده خواهد شد. کسی که اَنسابش به (سلاله پاک) علی(ع) نرسد، در روزگاران دارای مجد و افتخار نیست. به راستی که شما در جایگاه بلندی قرار دارید و علم کتاب و محتوای سوره های قرآن نزد شماست».[4]
ده ویژگی اخلاقی و کاربردی در سیرۀ امام رضا(ع)
اما ده مورد از اخلاق کاربردی حضرت که در جامعه برای الگوبرداری، بیش تر به آن نیاز است را با توضیحاتی ارائه می کنیم:
اول: جامعیت شخصیت اخلاقی بر محور خدامحوری
منظور از جامعیت یک شخصیت، وجود صفات گوناگون اساسی و برجسته و گاه به ظاهر متضاد در آن شخصیت است؛ پیشوایان معصوم ما و از جمله امام رضا(ع) واجد خصوصیات مختلفی بودند و از جامعیّت در شخصیت که همان هماهنگی اجزای شخصیت، حاکمیت اصول معین بر رفتار افرادو یکسان بودن واکنش ها در موقعیت های مشابه است، برخوردار بودند. درواقع همه چیز بر محور الهی و نیّت خدایی و اخلاص می چرخد و همۀ اوصاف متضاد را خط الهی و نیّت خدایی سامان می دهد.
احمد بن علی انصاری می گوید: «رجاء بن ابی ضحاک که از مدینه تا خراسان همراه حضرت بود، در مورد رفتار آن حضرت این گونه گزارش داده است: «وقتی صبح می شد، نماز صبح را می خواند. وقتی سلام می داد، در مصلای خود «سبحان اللّه» و «الحمدللّه» و «اللّه اکبر» و «لااله الّااللّه» و صلوات بر نبی و آلش می گفت تا آفتاب طلوع می کرد. سپس به سجده می رفت و آن قدر طول می داد که آفتاب بالا می آمد. آنگاه رو به حرم می کرد و با آن ها سخن می گفت و آن ها را موعظه می نمود تا نزدیک ظهر (زوال) آن وقت تجدید وضو می کرد و به مصلای خویش برمی گشت. وقت ظهر، شش رکعت نماز می خواند؛ در رکعت اول، سوره های «حمد» و (قل یا أیُهَا الکافِرون) و در رکعت دوّم، سوره های «حمد» و (قُل هُوَ اللهُ أحَد) و در دورکعتی چهارم [از نافله ظهر] در هر رکعت، «حمد» و «توحید» می خواند و در هر دو رکعت، سلام می داد و در هر رکعت دوم، قنوت می گفت. آن گاه اذان می گفت و دو رکعت نماز می خواند، سپس نماز ظهر را اقامه می کرد. و پس از آن به تسبیح و تحمید و تکبیر و تهلیل و ماشاءالله گفتن می پرداخت، بعد از آن به سجده می رفت و صد مرتبه «شکراً لِله» می گفت، آن گاه برمی خاست و سه نماز دو رکعتی، مجموعاً شش رکعت با «حمد» و «سوره توحید» و قنوت می خواند و سر هر دو رکعت، سلام می داد. پس از آن اذان (عصر را) می گفت و دو رکعت نماز می گذارد [مجموعاً هشت رکعت به عنوان نافله عصر] آن گاه نماز عصر را اقامه می کرد و در مصلّای خود می ماند و ذکر «الحمدللّه» و «سبحان اللّه» و «اللّه اکبر» و «لااله الّااللّه» و «ماشاءاللّه» را می گفت، سپس به سجده می رفت و صد مرتبه «الحمدللّه» می گفت. وقتی خورشید غروب می کرد، وضو می گرفت [تا حُمرة مشرقیه از بین برود] و نماز مغرب را با اذان و اقامه می خواند و آن گاه مشغول تسبیح و تحمید الهی و... می شد و بعد نافله مغرب را می خواند، آن گاه می رفت و افطار می کرد. وقتی ثلثی از شب می گذشت، نماز عشاء را می خواند و بعد از آن به تعقیبات می پرداخت و با یک سجدۀ شکر به بستر خواب می رفت. «فَإِذَا کانَ الثُّلُثُ الْأَخِیرُ مِنَ اللَّیلِ قَامَ مِنْ فِرَاشِهِ بِالتَّسْبِیحِ وَ التَّحْمِیدِ وَ التَّکبِیرِ وَ التَّهْلِیلِ وَ الِاسْتِغْفَارِ فَاسْتَاک ثُمَّ تَوَضَّأَ ثُمَّ قامَ إِلَی صَلَاةِ اللَّیلِ فَصَلَّی ثَمَانِی رَکعَاتٍ؛[5] وقتی ثلث سوم شب می شد، با سبحان اللّه و الحمدللّه و اللّه اکبر و لااله الّااللّه گفتن و استغفار از بستر خواب بر می خاست. آن گاه وضو می گرفت و هشت رکعت به صورت دورکعتی می خواند، سپس نماز جعفر طیّار را می خواند و سپس نماز شفع و وتر را به صورت مخصوص [به جا می آورد].» در همه حال متوجه خدا بود؛ در عبادات، در رسیدگی به وضع فقراء و خانواده، و در بیان مسائل دینی و مناظرات متعددی که داشت و. .. همه و همه بر محور رضایت الهی و اخلاص بود.
به عنوان نمونه در روایت وارد شده است: «وَ کانَ(ع) کثِیرَ الْمَعْرُوفِ وَ الصَّدَقَةِ فِی السِّرِّ وَ أَکثَرُ ذَلِک یکونُ مِنْهُ فِی اللَّیالِی الْمظْلِمَة؛[6] او (حضرت رضا(ع)) همیشه کارهای خیر و صدقه را پنهانی (و دور از چشم مردم) انجام می داد، و بیش تر این امور را در شب های تاریک (ولی مهتاب) عملی می کرد.»
کمک و احسان به فقرا در شب چند ویژگی دارد: جنبه اخلاص آن بیش تر شده و غرور و عجب در آن کم تر راه می یابد و گیرنده در لحظه گرفتن و بعد از آن با دیدن کمک کننده، احساس خجالت و کوچکی نمی کند.
روزی شخصی وارد بر حضرت رضا (ع) شد و عرض کرد: «سلام بر شما ای پسر رسول خدا(ص)! من از دوستان شما و پدران تان هستم که از سفر حج برمی گردم و خرجی خود را تمام (و یا گم) کرده ام و نمی توانم به شهر و دیارم بازگردم. مبلغی را در اختیارم بگذارید تا بتوانم به شهرم بازگردم، در آن جا این مبلغ را از جانب شما صدقه خواهم داد. حضرت فرمود: بنشین خدا تو را رحمت کند! و شروع کرد با مردم سخن گفتن تا زمانی که مردم متفرق شدند و جز سلیمان و خثیمه کسی باقی نماندند، آن گاه حضرت از آن دو نفر اجازه گرفت و داخل اتاق دیگر شد و پس از لَختی (بی آن که خود را نشان دهد) در را بست و دست خود را از بالای در به سمت آن مرد بیرون آورد و فرمود: خراسانی کجاست؟ آن مرد به در نزدیک شد، حضرت فرمود: این دویست دینار است و می توانی با این مبلغ به شهرت بازگردی و (در آن جا که رسیدی) لازم نیست آن را از طرف من صدقه دهی. مرد پول را درحالی که خوشحال بود خود را غرق در نعمت (و لطف) امام می دید گرفت. سلیمان می گوید: عرض کردم: فدایت شوم! کمک خوبی کردی و بر او مهربانی نمودی؛ فَلِمَا ذَا سَتَرْتَ وَجْهَک عَنْهُ؛ چرا صورت خود را از او پنهان نمودی؟ حضرت فرمودند:
مَتَی آتِهِ یوْماً لِأَطْلُبَ حَاجَتِیرَجَعْتُ إِلَی أَهْلِی وَ وَجْهِی بِمَائِه؛[7]
این کار را از بیم آن که مبادا ذلّت سؤال را در چهره او ببینم، انجام دادم. آیا قول رسول خدا(ص) را نشنیدی که فرمود پنهان کننده حسنه برابر هفتاد حج پاداش دارد و آشکارکنندۀ گناه، خوار و پنهان کنندۀ گناه [ممکن است] آمرزیده شود، آیا نشنیدی قول شاعر را که می گوید: هرگاه نزد او برای طلب حاجت رَوم به نزد اهل وعیالم (با دست پر) و آبرومند برمی گردم؟».
همه عبادت ها، انفاق ها، مهربانی ها و. .. او را یک امر به هم مرتبط می کند و آن رضایت خداوندی و اطاعت از خدای متعال است.
دوم: پافشاری بر ولایت اهل بیت(ع)
امام رضا(ع) در گفتگو با مسئولان مملکت، علماء، مردم و در مناظرات و همه جا از حق ولایت خود و پدران خود دفاع می کرد. و با منطق قوی در تمام مباحثات افراد را نسبت به امامت متوجه ساخته و مجاب می نمود. به این نمونه ها توجه شود:
1. مناظره با یحیی سمرقندی
روزی مأمون گروهی از فقهاء و متکلمان را جمع کرد تا با امام رضا (ع) مناظره کنند. حضرت فرمود: «شما یک نفر از بین خود انتخاب کنید و هر چه او گفت، شما ملتزم باشید! همه رضایت دادند که یحیی بن ضحاک سمرقندی که مانند او در خراسان نبود، انتخاب شود. آن گاه حضرت رو کرد به مأمون و فرمود: یحیی باید از پیشوایان خود برای من خبر دهد؛ آیا آن ها نسبت به خودشان دروغ گفتند یا راست گفتند؟ پس اگر اعتقاد او این است که آن ها نسبت های دروغ به خود داده اند، کذّاب هستند و درنتیجه، لیاقت امامت [و خلافت] را ندارند و اگر عقیده اش این است که آن ها هر چه نسبت به خود گفته اند، راست گفته اند، پس اوّلی از آن ها) گفت: اَقیلُونی وَلِیتَکمْ وَ لَستُ بِخَیرِکمْ؛ خلافت را از من پس بگیرید [و مرا معاف دارید! که خلیفه شما شدم، ] درحالی که بهترین شما نیستم، و دومی گفت: کانَتْ بَیعَةُ اَبِی بَکرٍ فَلْتَةً وَقَی اللَّهُ شَرَّها فَمَنْ عادَ لِمِثْلِها فاقْتُلُوهُ؛ بیعت ابی بکر فتنه ای بود که خدا شرّش را حفظ کند. پس اگر کسوندی دوباره چنان بیعتی انجام دهد، او را بکشید! و کسی که قتلش واجب است، چگونه عهد [و توصیه] او برای غیرش پذیرفته می شود، درحالی که خود او گفت: برای من شیطان گمراه کننده ای است. پس هرگاه به من مایل شد، مرا نگه دارید! و اگر خطا کردم، ارشادم کنید! پس اگر راست می گویند، امام و پیشوا نیستند و اگر دروغ می گویند، یحیی چه جوابی دارد! .[8]
2. مناظره با جمعی از علماء عراق و خراسان
گروهی از علماء عراق و خراسان به امر مأمون، در جلسه ای گرد هم آمدند.
وقتی امام رضا(ع) در آن مجلس حضور یافت، مأمون رو به حاضران در مجلس کرد و گفت: از معنای این آیه به من خبر دهید: (ثُمَّ اَوْرَثْنَا الْکتابَ الَّذینَ اصْطَفَینا مِنْ عبادِنا)؛[9] «سپس این کتاب را به آن بندگان مان که آن ها را برگزیده بودیم، به میراث دادیم»؛ علماء در جواب گفتند: منظور خداوند، همۀ امت [اسلامی] است. مأمون رو به امام رضا (ع) کرد که شما [دراین باره] چه می گویی؟ حضرت فرمودند: «آن گونه که علماء گفتند، نمی گویم، بلکه می گویم: اَرَادَ اللَّهُ تَبَارَک وَ تَعَالَی بِذَلِک الْعِتْرَةَ الطَّاهِرَةَ؛ منظور خدای تبارک وتعالی از این [کلمه اصطفینا] عترت پاک [رسول خدا] است». مأمون گفت: چگونه منظور خداوند عترت است، نه مابقی امت؟ حضرت رضا(ع) فرمودند: «اگر خداوند همۀ امت را قصد کرده بود، پس همۀ امت باید در بهشت باشند؛ چون [در ادامه آیه] همه را اهل بهشت قرار داده، می فرماید: (جنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَهَا)؛[10] «بهشت های همیشگی که داخل آن می شوند.» [یقیناً همه امت اسلامی اهل بهشت نیستند،] پس وراثت مخصوص عترت پاک است، نه دیگران».
آن گاه حضرت رضا(ع) فرمودند: آنان همان کسانی هستند که خداوند در قرآن توصیفشان کرده و فرموده: (یرِیدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عَنْکمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبیتِ وَ یطَهِّرَکمْ تَطْهیراً)؛[11] «همانا خداوند می خواهد که آلودگی را از شما خاندان [پیامبر] بزداید و شما را پاک و پاکیزه گرداند»؛ و آنان همان کسانی اند که رسول خدا(ص) فرمودند: به راستی که من دو چیز گران بها: کتاب خدا و عترتم (اهل بیتم) را میان شما به جای می گذارم. هیچ گاه از یکدیگر جدا نشوند تا این که در حوض [کوثر] بر من وارد شوند. ببینید که پس از من با آن دو چگونه برخورد می کنید. «یا أَیهَا النَّاسُ لَا تُعَلِّمُوهُمْ فَإِنَّهُمْ أَعْلَمُ مِنْکمْ؛[12] ای مردم! به آنان چیزی یاد ندهید؛ زیرا آنان از شما داناترند».
در ادامۀ مناظره، علماء پرسیدند: ای اباالحسن! آیا «عترت» همان «آل» است یا غیر آن؟ حضرت رضا(فرمودند: آنان همان آل هستند [نه غیر آن]. علماء گفتند: این رسول خدا(ص) است که از ایبشان روایت شده که فرمودند: «اُمتِی آلِی؛ امت من آل من هستند.»
حضرت فرمودند: [هرگز مراد از آل، امت نمی تواند باشد. دلیل آن این است که] از شما می پرسم: آیا صدقه بر آل محمد(ص) حرام است [یا نه]؟ گفتند: آری [حرام است]. حضرت فرمودند: آیا بر امت [نیز] حرام است؟ گفتند: نه. حضرت فرمود: این فرق میان آل و امت است. [لذا نمی شود گفت آل یعنی امت. آن گاه فرمودند:] وای بر شما به کجا می روید!»[13]
امام رضا(ع) از کم ترین فرصت برای تثبیت ولایت و امامت اهل بیت استفاده می برد، مثل حدیث سلسلة الذهب که حضرت ولایت خودش را شرط توحید دانست. دفاع حضرت از امامت در کلام و رفتار آن قدر فراوان است که یک کتاب قطور می شود؛ آن چه بیان شد، نمونه ای بود تا بیان کنیم که دفاع از امامت روش ثابت آن حضرت بوده است.
سوم: آراستگی به اخلاق نیک
امام رضا (ع) به اخلاق عالی و ممتاز آراسته بودند، و بدین سبب دوستی عام و خاص را به خود جلب می کردند، از ابراهیم بن عباس صولی نقل شده است که می گوید: من ابوالحسن الرضا(ع) را هرگز ندیدم در سخن گفتن، باکسی درشتی کنند، هرگز پاهای خود را جلو هم نشین دراز نمی کردند، هرگز در برابر هم نشین تکیه نمی کردند، هرگز او را ندیدم که یکی از غلامانش را دشنام دهد و ندیدم که آب دهان بیندازد و هرگز ندیدم که قهقهه بزند، بلکه خنده اش تبسم بود.[14]
چهارم: پرهیزکاری و تقوای حضرت
تقوای امام رضا (ع) طوری بود که نه تنها مردم، بلکه دشمنان نیز به آن اعتراف می کردند؛ چراکه تمام فکر و اندیشه حضرت، حفظ دین خدا و اجرای وظائف الهی بود و نجات خود و مردم را در تقوا، پرهیزکاری و عبادت می دانستند.
سنگ زیرین همۀ فضایل عالی انسانی و معنوی، تقوا و پاکی و دوری از معصیت است. امام صادق(ع) فرمودند:
«اتَّقُوا اللَّهَ وَ صُونُوا دِینَکمْ بِالْوَرَعِ؛[15] از خدا پروا کنید. [و خودنگهدار باشید] و دین تان را با دوری از حرام حفظ کنید!».
از نظر شیعیان، امامان، همه معصوم بوده و از گناهان مبرّا می باشند؛ امّا بیان تقوا و پاکی امامان از زبان دیگران اقرار به فضیلت و برتری آنان است. رجاء بن ضحّاک می گوید: «به خدا قسم مردی را باتقواتر از او و از ایشان برتر در یاد خدا در تمام اوقات و همین طور بیمناک تر از او نسبت به خدای عزیز و جلیل ندیدم».[16]
حضرت رضا(ع) سخت تأکید داشتند که افراد بر محور تقوا ارزیابی شوند، نه منسب و امثال آن. موسی بن نصر رازی می گوید: «پدرم شنید که مردی به حضرت رضا(ع) عرض کرد: به خدا قسم روی زمین باشرافت تر از شما از جهت پدر وجود ندارد. حضرت فرمودند: تقوا آنان را شرافت داده و طاعت خدا آنان را بهره داده است، و دیگری به حضرت عرض کرد: به خدا قسم تو بهترین مردم هستی، حضرت به او فرمودند: «لَهُ لَا تَحْلِفْ یا هَذَا خَیرٌ مِنِّی مَنْ کانَ أَتْقَی لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَطْوَعَ لَهُ وَ اللَّهِ مَا نُسِخَتْ هَذِهِ الْآیةُ وَ جعَلْناکمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکرَمَکمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکمْ؛ قسم یاد نکن فلانی! بهتر از من کسی است که از خدای عزیز و جلیل بیش تر پروا دارد و از خدا بهتر از من اطاعت می کند. به خدا قسم این که پروردگار می گوید: ما شما را گروه گروه و قبیله قبیله قرار دادیم تا شناخته شوید و برترین شما در نزد خداوند باتقواترین شماست. نسخ نشده است.»[17]
این نشان می دهد که حضرت تلاش داشتند ثابت کنند که افراد باید بر محور تقوا و پاکی ارزیابی شوند.
در زمانی که حضرت رضا(ع) به خراسان دعوت شد، زید، برادرِ امام نیز در خراسان بود. زید به واسطه ادعایی که داشت و انقلابی که در مدینه برپا کرده بود، مورد خشم و غضب مأمون قرار گرفت؛ امّا مأمون به احترام حضرت رضا(ع) از قتل یا حبس او صرف نظر کرد. در مجلسی که حضرت رضا(ع) برای جمعی صحبت می کرد، زید عده ای از اهل مجلس را متوجه خود کرده بود و برای آن ها از فضیلت سادات و اولاد پیامبر و این که آنان وضع استثنایی دارند، دادِ سخن می داد، و مرتب می گفت: ما خانواده چنین و ما خانواده چنان هستیم. امام رضا(ع) متوجّه گفتار زید شد و به او عتاب کرد و فرمودند: یا زید! حضرت با این ندا زید و جمعیت مجلس را متوجه خود نمود، آن گاه فرمودند: ای زید! حرف های بقّال های کوفه باورت آمده و مرتب تحویل مردم می دهی؟ این ها چه چیز است که به مردم می گویی؟ این که شنیده ای خداوند ذرّیۀ فاطمه را از آتش جهنّم مصون داشته است؛ اگر مطلب این طور است که تو می گویی و اولاد فاطمه وضع استثنایی دارند و به هرحال آن ها اهل نجات و سعادتمندند، پس تو نزد خدا از پدرت موسی بن جعفر(ع) گرامی تری؛ زیرا او در دنیا امر خدا را اطاعت کرد؛ «قائِمٌ بِاللَّیلِ و صَائِمٌ بِالنَّهَارِ؛ شب زنده دار و روزه دار بود» و تو امر خدا را عصیان می کنی و به قولِ تو فردِ اطاعت کننده و عاصی، مثل هم اهل نجات و سعادت هستند. پس بُرد با توست؛ زیرا موسی بن جعفر(ع) عمل کرد و سعادتمند شد و تو عمل نکرده و رنج نبرده گنج بردی! امام علی بن الحسین، زین العابدین(ع) می فرمود: نیکوکار ما اهل بیت پیغمبر(ص)، دو برابر اجر دارد، و بدکارِ ما دو برابر عذاب. همان طور که قرآن درباره زنانِ پیغمبر تصریح کرده است؛[18] زیرا آن کسی از خاندان ما که نیکوکاری می کند، در حقیقت دو کارکرده است: یکی این که مانند دیگران کارِ نیکی انجام داده و دیگر این که آبرو و احترام پیغمبر را حفظ کرده است، و آن کسی هم که گناه می کند، دو گناه مرتکب شده: یکی این که مثل بدان، بد کرده و دیگر این که حیثیت پیغمبر را از بین برده است.آن گاه حضرت رو به دو تن از اهل عراق نموده و فرمودند: مردم عراق این آیه را (یا نُوحُ إِنَّهُ لَیسَ مِنْ أَهلِک إِنهُ عمَلٌ غَیرُ صالِح)؛[19] چگونه قرائت می کنند؟ عرض کردند: یا ابن رسول الله! بعضی طبق معمول «إِنهُ عَمَلُ غَیرُ صَالِح» (به ضم غیرُ) قرائت می کنند؛ [یعنی این فرزند تو، فرزند ناصالح است] و گروهی آن را «اِنَّهُ عَمَلُ غَیرِ صَالِح» (به کسر رأی غیر) می خوانند؛ [یعنی او فرزند آدم بدی است، فرزند تو نیست] و اگر از نسل تو بود نجات می دادم.حضرت فرمود: ابداً این طور نیست، او فرزند حقیقی نوح و از نسلِ او بود و چون بدکار شد و امرِ خدا را عصیان کرد، پیوند معنوی اش با نوح بریده شد؛ لذا به نوح گفته شد: این فرزند تو ناصالح است. ازاین رو نمی تواند در ردیف صالحان قرار گیرد. موضوع خانواده ما اهل بیت نیز چنین است. اساس کار تقواست: «کذَا مَنْ کانَ مِنَّا لَمْ یطِعِ اللَّه عزَّوَجَلَّ فَلَیسَ مِنَّا وَ أَنْتَ إِذَا أَطَعْتَ اللَّه عزَّوَجَلَّ فأَنْتَ مِنَّا أَهْلَ الْبیتِ؛[20] هر کسی از ما اهل بیت هم اگر خدای عزیز و جلیل را اطاعت نکند از ما نیست و تو اگر خدای عزیز و جلیل را اطاعت کردی از ما اهل بیت هستی.»
در نقلی دیگر اضافه فرمودند: «یا زَیدُ اتقِ اللَّه فإِنَّا بَلَغْنَا مَا بَلَغْنَا بالتَّقْوَی فَمَنْ لَمْ یتَّقِ وَ لَمْ یرَاقِبْهُ فَلَیسَ مِنَّا وَ لَسْنَا مِنْهُ یا زَیدُ إِیاک أَنْ تُهِینَ منْ بهِ تَصُولُ مِنْ شِیعَتِنَا فَیذْهَبَ نُورُک یا زَیدُ إِن شیعَتَنَا إِنمَا أَبْغَضَهُمُ النَّاسُ وَ عادُوهُمْ وَ استَحَلُّوا دِمَاءَهُمْ وَ أَمْوَالَهُمْ لِمَحَبَّتِهِمْ لَنَا وَ اعْتِقَادِهِمْ لِوَلَایتِنَا فَإِنْ أَنْتَ أَسَأْتَ إِلَیهِمْ ظَلَمْتَ نَفْسَک وَ أَبْطَلْتَ حَقَّک؛ ای زید! از خدا پروا داشته باش. به راستی ما به هر مقامی که رسیده ایم، به خاطر تقوا و پرواپیشگی است. کسی که از خدا پروا نداشته باشد و مراقب حضور او نباشد، از ما نیست و ما هم از او نیستیم (با ما نسبتی ندارد). ای زید! مبادا به شیعیان ما اهانت کنی که نور [عظمتت] از بین خواهد رفت، ای زید! [می دانی چرا دشمنان ما با شیعیان بدند؟] همانا شیعیان ما را فقط به این خاطر مبغوض و دشمن می دارند و خون و مال آن ها را حلال می دانند که به ما محبّت و به ولایت ما اعتقاددارند. تو هم اگر نسبت به آنان (شیعیان) بدی کنی، در حق خود ستم روا داشته ای و حقّت را باطل نموده ای.»
حسن بن جَهْم می گوید: آنگاه حضرت به من التفات نموده، فرمودند:
«یا بنَ الْجَهْمِ! مَنْ خَالَفَ دِینَ اللَّهِ فَابْرَأْ مِنْهُ کائِناً مَنْ کانَ مِنْ ای قَبِیلَةٍ کانَ وَ مَنْ عَادَی اللَّهَ فَلَا تُوَالِهِ کائِناً مَنْ کانَ مِنْ ای قبِیلَةٍ کان فَقُلْتُ لَهُ یا ابْنَ رَسولِ اللَّه وَ مَنْ ذَا الَّذِی یعَادِی اللَّهَ قَالَ مَنْ یعْصِیهِ؛[21] ای پسر جهم! هر کسی با دین خدا مخالفت کند، از او بیزاری بجوی، هر کسی، و از هر قوم و قبیله ای که باشد و کسی را که باخدا دشمنی کند، دوست ندار [و با او رابطه نداشته باش] هر کسی می خواهد باشد و از هر طایفه ای [و دارای هر نسبی] می خواهد باشد. پس عرض کردم: ای پسر رسول خدا! چه کسی باخدا دشمنی می کند؟ فرمودند: کسی که او را عصیان کند.»
این سخنان، برای امروز ما هم زنده و برای جامعه ما خط دهنده است؛ هر کسی که بر محور اصول و ارزش های دینی حرکت و خدا را اطاعت کند و محبت و ولایت اهل بیت را حفظ کند، مورد تکریم و احترام است، از هر طایفه و قوم و حزب و خطی می خواهد باشد؛ امّا آن هایی که ارزش ها و اصول را زیر پا می گذارند و خدا و رسول او را نافرمانی می کنند و از مکتب اهل بیت(ع) فاصله می گیرند و بر ولایت آن ها پا می گذارند، هیچ گونه ارزشی ندارند؛ از هر قوم و حزب و جناحی که باشند. آری، سخنان معصومان نیز، همچون قرآن در تمام زمان ها و مکان ها جاری و ساری است و به زمان و مکان خاصی منحصر نمی شود.
یاسر خادم، نیز از آن حضرت نقل کرده است که در بخشی از سخنان خود به برادرشان زید فرمودند: «وَ اللَّهِ مَا ینَالُ أَحَدٌ مَا عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَّا بِطَاعَتِهِ وَ زَعمْتَ أَنَّک تَنَالُهُ بِمَعْصِیتِهِ فَبِئْسَ مَا زَعَمْتَ؛[22] به خدا کسی به آنچه نزد خدای عزیز و جلیل است نمی رسد؛ مگر با طاعت و بندگی او. تو گمانت بر این است که با عصیان به خدا [و مقامات نزد او] می رسی، بسیار گمان بد برده ای!»
این احادیث هم تقوای امام رضا(ع) را به عنوان اصل اساسی ثابت می کند و هم سفارش ایشان را به دیگران بر تقوا نشان می دهد.
پنجم: سخاوت امام رضا(ع)
سخاوت باعث روشنایی و گرم شدن کانون خانوادۀ فقراء و بینوایان می شود؛ در جامعه ای که افراد، سخاوتمند نباشند آن جامعه مرده به حساب می آید. برای درک بیشتر وجود این صفت برجستۀ اخلاقی و رفتاری در امام رضا(ع) به ذکر نمونه هایی از سخاوت ایشان اشاره می کنیم:
1. رد نکردن فقیر
امام رضا(ع) در حَد توان خود، تلاش می کرد فقیر و نیازمندی را ناامید برنگرداند. در مورد آن حضرت نقل شده است: «وَ مَا رَدَّ أَحَداً عَنْ حَاجَةٍ یَقْدِرُ عَلَیهَا؛[23] هرگاه می توانست حاجت نیازمندی را برآورده سازد، هیچ گاه او را بی پاسخ رد نمی کرد».
2. بخشیدن تمام اموال
زمانی که امام رضا(ع) در خراسان بودند، در روز عرفه ، تمام اموال خود را به فقرا انفاق نمودند. فضل بن سهل به ایشان اعتراض کرد و عرضه داشت: این خسارت و زیان است. حضرت در جواب فرمود: «بَلْ هُوَ الْمَغْنَمُ لَا تَعُدَنَّ مَغْرَماً مَا ابْتَغَیتَ بِهِ أَجْراً وَ کرَما؛[24] بلکه مفید و سودآور است. آن چه را که به عنوان اجر (الهی) و یا کرم و بخشش، داده ای هرگز خسارت نشمار!».
این حدیث، نشان می دهد: امام رضا(ع) گاهی تمام اموالش را در راه خدا به فقرا انفاق می کرد و انفاق در راه خدا را خسارت نمی دانست.
امام سجاد(ع) نیز قبل از انفاق، دست خود را می بوسید؛ چون در واقع معتقد بود؛ مالِ انفاق شده را به دست خدا داده است. قرآن نیز در این خصوص می فرماید: (وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَیرٍ فَلِأَنْفُسِکمْ)؛[25] «آنچه از خیر (و مال) انفاق می کنید، برای خود شما [ذخیره شده] است».
3. انفاق از بهترین ها
امام رضا(ع) پیوسته هنگام غذا، سینی (یا ظرف بزرگی) را می آورد و کنار سفره می گذاشت (قبل از خوردن) از بهترین غذاهایی که برای او آورده بودند، برمی گرفت، داخل آن سینی می گذاشت و دستور می داد که آن را به نیازمندان بدهند. آنگاه این آیه را تلاوت می نمود: (فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ* وَ ما أَدْراک مَا الْعَقَبَةُ* فک رَقَبَةٍ* أَوْ إِطْعامٌ فِی یوْمٍ ذِی مَسْغَبَةٍ)؛[26] «و تو چه می دانی آن گردنه چیست؟ آزاد کردن برده ای یا غذا دادن در روز گرسنگی ». آنگاه می فرمود: «عَلِمَ اللَّه عزَّوَجَلَّ أَن لَیسَ کلُّ إِنْسَانٍ یقْدِرُ عَلَی عِتْقِ رَقَبَةٍ فَجَعَلَ لَهُمُ السَّبِیلَ إِلَی الْجَنَّةِ بإِطْعَامِ الطعَامِ[27]؛[28] خداوند عزیز و جلیل می دانست که هر انسانی توان آزادی بنده را ندارد؛ لذا (با خوراندن طعام) راهی برای او به سوی بهشت قرار داد».
ششم: صبر و مقاومت امام رضا(ع)
یکی از اصول مهم اخلاقی در زندگانی امامان معصوم(ع) که همواره در زندگی آن ها مشاهده شده، صبر و مقاومت است، این بزرگواران، الگوی بزرگ صبر و قهرمان مقاومت و بردباری بودند. امام رضا(ع) اهل صبر و شکیبایی بود. افرادی بودند که نسبت به ایشان بی احترامی می کردند اما این بزرگوار در برابر آن ها خاموشی را انتخاب می کردند. خود حضرت فرمود: «لَا یَسْتَکْمِلُ عَبْدٌ حَقِیقَةَ الْإِیمَانِ حَتَّی تَکُونَ فِیهِ خِصَالٌ ثَلَاثٌ التَّفَقُّهُ فِی الدِّینِ وَ حُسْنُ التَّقْدِیرِ فی الْمعِیشَةِ وَ الصَّبْرُ عَلَی الرَّزَایَا؛[29] هیچ بنده ای حقیقت ایمانش را کامل نمی کند مگر این که در او سه خصلت باشد: دین شناسی، تدبیر نیکو در زندگی مادی، و بردباری در مصیبت ها و بلاها ».
آن حضرت در دوران زندگی خویش و زندانی بودن پدر بزرگوارشان، مکرر سعه صدر از خود نشان می دادند و مراقب اهل و عیال پدر ارجمندشان بودند و در برابر دهن کجی های دیگران سعی می کردند سکوت کنند.[30]
امام رضا(ع) در دوران خلافت مأمون در برابر سیاست های مرموز و پشت پردۀ او به ویژه در جریان ولایتعهدی، سخت در رنج و سختی بود. اما آن حضرت به خاطر مصالحی که در جای خود بیان شده است ازجمله؛ «زنده نگه داشتن تشیّع»، این رنج ها و سختی ها را تحمل نمود.[31]
ایشان در مقابل تهمت های ناروای واقفیان و شیعیان نادان که وی را ابتر می دانستند، می فرمود: «وَاللّه لا تمْضی الایامُ وَاللَّیالی حَتّی یَرْزُقَنِیَ اللّه وَلَدا ذَکَرا یَفْرُقُ بِهِ بَیْنَ الْحَقِّ وَالْباطِلِ؛[32] به خدا سوگند! بیش از چند روز و شب نمی گذرد که خداوند فرزند پسری روزیِ من می گرداند که به وسیلۀ او بین حق و باطل جدایی می افتد».
این سم پاشی تبلیغی از طرف واقفیه، منحصر به یک مورد نبوده است، بلکه به مناسبت های مختلف و موارد متعدد و گوناگون تکرار می شده است و امام هشتم(ع) نیز به آنان جواب می داد، ازجمله اینکه فرمود: «واللّه لاَتمضی الایّامُ وَاللَّیالی، حَتّی یُولَدُ ذَکر مِنْ صُلْبی یَقُومُ مِثْلَ مَقامی یُحْیی الْحَقَّ وَیُمْحی الْباطِلَ؛[33] به خدا سوگند! شب و روزهایی نخواهند گذشت مگر آن که فرزندی از نسل من به دنیا می آید و جای من قرارگرفته، حق را زنده و باطل را نابود می کند». به این جهت، امام هشتم(ع) و شیعیان، سخت در فشار دشمنان قرار داشتند ولی صبر و تحمل می کردند تا آن روزی که حضرت جواد(ع) پا به دنیا گذاشت و با نور وجودش به تمام سم پاشی ها و تهمت ها خاتمه داد، و پیش بینی های پدر بزرگوارش نیز به وقوع پیوست.[34]
هفتم: عزّت نفس امام رضا(ع)
یکی از برجسته ترین صفات اخلاقی تمام امامان و معصومان(ع) خصوصاً امام رضا(ع)، عزّت نفس بود. یکی از اهداف شوم مأمون از مسئله ولایتعهدی امام رضا(ع) این بود که آن حضرت را با نزدیک ساختن به دستگاه پرزرق وبرق و برخوردارنمودن از لذائذ و نعمت های مادی، به دنیاپرستی و جاه طلبی متهم کند و عزّت او را زیر سؤال ببرد؛ ولی مناعت طبع و عزت نفس پیشوای هشتم(ع) نقشۀ مأمون را نقش بر آب ساخت.
وقتی امام رضا(ع) به مرو رسید؛ ماه ها گذشت و او همچنان از موضع منفی با مأمون سخن می گفت و پیشنهاد خلافت و نیز طرح ولایتعهدی را نمی پذیرفت (خلافت و ولایتی که خیلی از افراد با هر قیمتی سعی می کنند به آن برسند) تا آن که مأمون کار را به تهدید کشاند؛ چنان که از اباصلت هروی نقل شده است که مأمون به حضرت رضا(ع) عرض کرد: ای پسر رسول خدا! وَ اَرَاک اَحَقَّ بِالْخِلَافَةِ عَنّی؛ و تو را برای خلافت سزاوار تر از خودم می بینم. فَقَالَ لَهُ الْمَأمُونُ فَاِنِّی قَدْ رَاَیتُ اَنْ اَعْزِلَ نَفْسی عَنِ الْخِلَافَةِ وَ اَجْعَلَهَا لَک وَ اُبَایعَک فَقَالَ لَهُ الرِّضَا(ع): «اِنْ کانَتْ هَذِهِ الْخِلَافَةُ لَک وَ جَعَلَهَا اللَّهُ لَک فَلَا یجُوزُ اَن تخْلَعَ لِبَاساً اَلْبَسَکهُ اللَّهُ وَ تجْعَلَهُ لِغیرِک وَ اِنْ کانَتِ الْخِلَافَةُ لَیسَتْ لَک فَلَا یجُوزُ لَک اَنْ تَجْعَلَ لِی مَا لَیسَ لَک». فَقَالَ لَهُ الْمَأمُونُ یا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ لَا بُدَّ لَک مِنْ قَبُولِ هَذَا الْاَمْرِ فَقَالَ: «لَسْتُ اَفْعَلُ ذَلِک طَائِعاً اَبَداً » فَمَا زَالَ یَجْهَدُ بهِ اَیاماً حَتَّی یئِسَ مِنْ قَبُولِهِ؛[35] پس مأمون گفت: من [این گونه صلاح] می بینم که خودم را از خلافت عزل کنم و آن را برای تو قرار دهم و با تو بیعت کنم. حضرت رضا(ع) فرمود: اگر این خلافت از آن تو باشد و خدا برای تو قرار داده، پس جایز نیست که لباس [خلافتی] را که خداوند بر تو پوشانده درآوری و به دیگری واگذار کنی و اگر خلافت از آن تو نیست، پس جایز نیست که آن را به من واگذار کنی، درحالی که حق تو نیست. پس مأمون گفت: ای پسر رسول خدا! باید این امر (خلافت) را قبول کنی. حضرت فرمود: هرگز من این کار را با رغبت [و اختیار] انجام نمی دهم. پس مأمون روزهای متوالی تلاش کرد [تا خلافت را به امام هشتم بقبولاند، ولی] سرانجام از پذیرفتن او مأیوس گشت. آنگاه رو کرد به حضرت و گفت: اگر خلافت را نمی پذیری و بیعتم را دوست نداری، فَکنْ وَلِی عَهْدِی لِتَکونَ لَک الْخلَافَةُ؛[36] پس ولیعهد من باش تا بعد از من به خلافت برسی!
حضرت فرمود: به خدا قسم! پدرم از پدرانش، از امیرمؤمنان(ع)، از رسول خدا(ص) نقل کردند که من مظلومانه قبل از تو با سمّ از دنیا می روم و ملائکه زمین و آسمان بر حال من گریه می کنند و با غربت در کنار هارون الرشید دفن می شوم. آنگاه مأمون گریست و گفت: ای پسر رسول خدا! چه کسی تو را می کشد و چه کسی جرئت اسائه [ادب] به شما را دارد، درحالی که من زنده هستم!
آن حضرت فرمود: اگر بخواهم، می توانم معرفی کنم. آنگاه رو کرد به مأمون و فرمود: «تُرِیدُ بِذَلِک اَنْ یقُولَ الناسُ اِن عَلِی بْنَ مُوسَی لَمْ یزْهَدْ فِی الدُّنْیا بَلْ زَهِدَتِ الدُّنْیا فیهِ اَلَا تَرَوْنَ کیفَ قَبِلَ وِلَایةَ الْعَهْدِ طَمَعاً فِی الْخِلَافَة»؛[37] تو هدفت از طرح ولایتعهدی این است که مردم بگویند: علی بن موسی به دنیا بی رغبت نبود، بلکه دنیا به او بی رغبت بود [و پشت کرده بود] مگر نمی بینید که چگونه ولایتعهدی را به طمع خلافت پذیرفته است!. مأمون از این سخنان دندان شکن و سراسر عزّت، به خشم آمد و فریاد برآورد که با تو همیشه به گونه ای رفتار کرده ام که برخلاف میلم بوده و تو از سطوت و قدرت من احساس امنیت و امان می کنی، فَبِاللَّهِ اُقْسِمُ لَئِنْ قَبِلْتَ وَلَایةَ الْعَهْدِ وَ اِلَّا اَجْبَرْتُک عَلَی ذَلِک فَاِنْ فعَلْتَ وَ اِلَّا ضرَبْتُ عنُقَک؛[38] پس به خدا قسم! اگر ولایتعهدی را پذیرفتی، که [پذیرفتی!] وگرنه تو را بر پذیرش آن مجبور می کنم، پس اگر اجباراً [هم] قبول کردی، [باز تا حدی به مقصود خود رسیده ام] وگرنه گردنت را می زنم!.
با این اوضاع، حضرت هرگز نترسید و تصمیم منطقی و عاقلانه و سخنان مستدل و منطقی و عزّت خویش را رها نکرد و سرانجام با موضع گیری دقیق، ولایتعهدی را پذیرفت که در حقیقت نپذیرفتن ولایت بود؛ چنان که خود در جواب مأمون فرمود: [حال که کار به تهدید رسید] خداوند مرا از انداختن به هلاکت نهی کرده، پس هر کاری می خواهی انجام بده؛ « وَ اَنَا اَقْبَلُ ذَلِک عَلَی اَنِّی لَا اُوَلِّی اَحَداً وَ لَا اَعْزِلُ اَحَداً وَ لَا اَنْقُضُ رَسْماً وَ لَا سُنَّةً وَ اَکونُ فی الْاَمرِ منْ بَعِیدٍ مُشِیراً فَرَضِی مِنْهُ بِذَلِک»؛[39] و من ولایتعهدی را به این شرط می پذیرم که کسی را نصب و عزل نکنم و رسم و سنّتی را نقض ننمایم و از دور مشاور باشم. پس مأمون به همین مقدار راضی گشت.
امام رضا(ع) پس از پذیرش ولایتعهدی نیز با بی اعتنایی تمام به تشکیلات سلطنتی مأمون، به زندگی ساده و عزتمند دوران پیش از ولایتعهدی خود ادامه داد.
با دقت در موضع گیری حضرت روشن می شود که او در واقع ولایتعهدی را نپذیرفته بود؛ چون شرط کرده بود که هیچ نقشی نداشته باشد؛ چنان که خود حضرت فرمود: «ما دَخَلْتُ فِی هَذَا الْاَمْرِ اِلَّا دُخُولَ خَارِجٍ مِنْهَ »؛[40] من داخل این [ولایتعهدی] نشدم، مگر داخل شدن [کسی] که بیرون از آن است.
هشتم: اخلاق پسندیده با خانواده و زیردستان
چون امام کاظم(ع) بیشتر عمر شریفشان در زندان ها سپری شد، امام رضا(ع) به عنوان پسر ارشد، مسئول نگهداری خانوادۀ ایشان بودند، ایشان در این مدت طوری از خانواده شان مراقبت کردند که اجازه ندادند کسی به آن ها بی احترامی کند، نهایت احترام را به آن ها می گذاشتند و خطرات دشمنان را از آنان دور می کردند. رفتار آن حضرت، آنقدر محبت آمیز و توأم با احترام بود که ایشان را به نام صدا نمی زدند بلکه بیشتر با کنیه مورد خطاب قرار می دادند. همین طور با بردگان و کنیزان، خدمه و زیردستان، هرگز بدرفتاری و بداخلاقی نکرد و با بهترین وجه ممکن با آن ها رفتار می نمود؛ کلیات رفتار امام رضا(ع) را با زیردستان این گونه می توان دسته بندی کرد:
- هرگز به غلامان و زیردستان خود ناسزا و دشنام نمی داد و هرگز با زبان خشن با آن ها صحبت نمی کرد: «مَا رَأَیتُ أَبَاالْحَسَنِ الرِّضَا(ع) جَفَا أَحَداً بکلِمَة».[41]
- با آنان سر یک سفره می نشست: «أَجْلَسَ مَعَهُ علَی مائِدَتِهِ مَمَالِیکهُ وَ مَوَالِیه ».[42]
- اجازه نمی داد غلامان وقت غذا به احترام او بلند شوند از این بالاتر در لحظه ورود به خدمتکاران و حتی میهمانان اجازه نمی داد که به احترام او از جا برخیزند: «قالَ لَنا اَبوُالحَسنَ(ع): اِن قُمتُ علی رؤوسکُم وَ اَنتُم تَاکُلوُنَ فَلا تقوُموُا حَتّی تَفرَغوُا وَ لربَّما دَعا بَعضُنا فَیُقالُ لَهُ، هم یاکُلوُنَ فَیَقوُلُ: دَعهُم حَتّی یَفرَغوُا؛[43] حضرت ابوالحسن(الرضا) (به ما فرمود: هرگاه در جمع شما حاضر شدم و شما مشغول خوردن غذا بودید، از جای برنخیزید. چه بسا آن حضرت با یکی از ما کاری داشت و ما را فرامی خواند، به ایشان گفته می شد که فرد موردنظر شما مشغول غذا خوردن است، پس حضرت می فرمود: به او کاری نداشته باشید تا از غذا خوردن فارغ شود».
- از جسارت افراد در می گذشت: روزی حضرت وارد حمّام شد، سربازی داخل حمّام بود (که به منزلۀ خدمت کار ولیعهد بود) از حضرت خواست که آب بر سروصورت او بریزد، حضرت این عمل را انجام داد. مردی وارد حمّام شد، درحالی که حضرت را می شناخت، پس فریاد کشید: هلاک شدی! آیا پسرِ دخترِ رسول خدا را به خدمت گرفته ای؟ پس آن سرباز، خود را بر دست و پای امام انداخت و با تضرّع عرض کرد: ای پسر رسول خدا! چرا وقتی به شما دستور دادم که (آب بر بدنم بریزید) نافرمانی نکردید؟ حضرت لبخندی زد و با مدارا و ملاطفت فرمود: «اِنها لَمثوُبَةٌ وَ ما اَردت اَن اَعصِیَکَ فیما اَثابَ عَلَیه؛[44] آن کار ثواب داشت؛ لذا قصد نکردم که در کاری که ثواب دارد تو را نافرمانی کنم».
- عبدالله بن صَلت، از مردی بلخی نقل نموده است: که من همراه حضرت رضا(ع) در سفرش به خراسان بودم. روزی سُفره انداخت و تمام بندگان و خدمۀ خویش را اعم از سیاه وسفید و. .. جمع کرد، عرض کردم: فدایت شوم! می خواهی برای بردگان سفره جُدا پهن کنم؟ حضرت این پیشنهاد را رد کرد و فرمود: «مهْ إِنَّ الرَّبَّ تَبَارَک وَ تَعَالَی وَاحِدٌ وَ الْأُمَّ وَاحِدَةٌ وَ الْأَبَ وَاحِدٌ وَ الْجَزَاءَ بِالْأَعْمَالِ؛[45] ساکت باش! پروردگار بلندمرتبۀ (همه ما) یکی است. مادر و پدر (همه) یکی است و جزا و پاداش نیز بر اساس اعمال است [پس برتری در بین نیست که آنان از ما جدا شوند]».
نهم: اخلاق نیکو با مردم
امامان با مردم نشست وبرخاست داشتند و در تعاملات اجتماعی به نیکوترین صورت با آنان برخورد می کردند. این سیره چنان نیکو بود که با الگو قرار دادن آنان ما نیز می توانیم روش صحیح برخورد اسلامی با افراد گوناگون را بیاموزیم. به نمونه هایی در این زمینه اشاره می کنیم:
- با گفتارش دل کسی را هرگز نرنجاند و به کسی اهانت نکرد: «مَا رَأَیتُ أَبَا الْحَسَنِ الرضا(ع) جَفَا أَحَداً بِکلَامِهِ قَط».[46]
- هرگز به کسی ناسزا نگفت و به اَحدی دشنام نداد: «وَ لَا رَأَیتُهُ شَتَمَ أَحَداً مِنْ مَوَالِیهِ وَ مَمَالِیکهِ قَطُّ ».[47]
- هرگز سخن کسی را قطع نمی کرد و اجازه می داد که شخص سخنانش را تمام کند و به آخر رساند: «وَ مَا رَأَیتُ قَطَعَ عَلَی أَحَدٍ کلَامَهُ حتَّی یفْرُغَ مِنْه ».[48]
- پای خود را هنگام نشستن در حضور دیگران که مقابل و یا اطراف حضرت نشسته بودند، دراز نمی کرد: «وَ لَا مَدَّ رِجْلَیهِ بَینَ یدَی جلِیسٍ لَهُ قَط».
- در حضور دیگران به دیوار تکیه نمی زد و این را خلاف ادب و احترام حضّار می دانست: «وَ لَا اتَّکأَ بَینَ یدَی جَلِیسٍ لَهُ قَط».[49]
- هرگز دیده نشد که آب دهان خود را بیرون اندازد: «وَ لَا رَأَیتُهُ تَفَلَ قط».[50] ظاهر عبارت قید حضور دیگران ندارد، حتی نشان می دهد که در تنهایی ها نیز آب دهان نمی انداخت.
- با صدای بلند نمی خندید؛ بلکه خنده اش تبسّم و لبخند ملیح بود: «وَ لَا رَأَیتُهُ یقَهْقِهُ فِی ضَحِکهِ قَطُّ بَلْ کان ضَحِکهُ التَّبَسُّمَ».[51]
- میهمان را گرامی می داشت و او را به کار وادار نمی داشت: «نَزَلَ بِأَبِی الْحَسَنِ الرضا(ع) ضَیفٌ وَ کانَ جالِساً عِنْدَهُ یحَدِّثُهُ فِی بعْضِ اللَّیلِ فَتَغَیرَ السِّرَاجُ فَمَدَّ الرَّجُلُ یدَهُ لِیصْلِحَهُ فَزَبَرَهُ أَبُو الْحَسَنِ(ع) ثُمَّ بَادَرَهُ بِنَفْسِهِ فَأَصْلَحَهُ ثُمَّ قَالَ إِنَّا قَوْمٌ لَا نَسْتَخْدِمُ أَضْیافَنَا؛[52] میهمانی بر علی بن موسی(ع) وارد شد و تا شب هنگام نزد آن حضرت نشسته و سخن می گفت، ناگهان چراغ دچار مشکل شد و شعله اش تغییر کرد (و فروافتاد) میهمان خواست دست برد که چراغ را درست کند؛ ولی حضرت رضا(ع) مانع شد، سپس خود اقدام به اصلاح چراغ نمود آنگاه فرمود: ما مدّعی هستیم که میهمان خود را به کار وا نمی داریم».
دهم: برخوردهای تربیتی و سازنده
الف) برابر دانستن انسان ها در حقوق: در چشم امام رضا(ع) همۀ افراد مقام و ارزش داشتند و به آنان حرمت می گذاشت و برابری انسان ها را در حقوق ملاحظه می کرد، از تحقیر انسان ها و پست شمردن آنان و توهین و استهزاء، سخت جلوگیری می کرد ولی از برخوردهای تربیتی و سازنده دریغ نداشت.
ب) حفظ آبرو: روزی شخصی وارد بر حضرت رضا(ع) شد و عرض کرد: سلام بر شما ای پسر رسول خدا! من از دوستان شما و پدرانتان هستم که از سفر حج برمی گردم و خرجی خود را تمام (و یا گم ) کرده ام و نمی توانم به شهر و دیارم بازگردم. مبلغی را در اختیارم بگذارید تا بتوانم به شهرم بازگردم، در آنجا این مبلغ را از جانب شما صدقه خواهم داد. حضرت فرمود: بنشین خدا تو را رحمت کند! و شروع کرد با مردم سخن گفتن تا زمانی که مردم متفرق شدند و جز سلیمان و خثیمه کسی باقی نماندند، آنگاه حضرت از آن دو نفر اجازه گرفت و داخل اتاق دیگر شد و پس از لحظاتی (بی آن که خود را نشان دهد) در را بست و دست خود را از بالای درب به سمت آن مرد بیرون آورد و فرمود: خراسانی کجاست؟ آن مرد به درب نزدیک شد، حضرت فرمود: این دویست دینار است و می توانی با این مبلغ به شهرت بازگردی و (در آنجا که رسیدی) لازم نیست آن را از طرف من صدقه دهی». مرد پول را درحالی که خوشحال بود و خود را غرق در نعمت (و لطف) امام(ع) می دید گرفت. سلیمان می گوید: عرض کردم: فدایت شوم! کمک خوبی کردی و بر او مهربانی نمودی چرا صورت خود را از او پنهان نمودی؟، حضرت فرمود: «این کار را از بیم آن که مبادا ذلّت درخواست را در چهره او ببینم، انجام دادم. آیا قول رسول خدا (ص) را نشنیدی که فرمود پنهان کنندۀ حسنه برابر هفتاد حج پاداش دارد و آشکارکنندۀ گناه، خوار و پنهان کنندۀ گناه [ممکن است] آمرزیده شود، آیا نشنیدی قول شاعر را که می گوید: هرگاه نزد او برای طلب حاجت روم به نزد اهل وعیالم (با دست پر) و آبرومند برمی گردم؟».[53]
حضرت رضا(ع) در این برخورد به نکات دقیق تربیتی توجّه نموده است، ازجمله:
- صبر کردند که مردم متفرّق شوند تا شخص سائل هنگام دریافت پول شرمنده نشود.
- این که سلیمان و خثیمه باقی ماندند، شاید حضرت خواست آن ها را به عنوان یاران خود تربیت کند و شیوۀ احسان به دیگران را به آن ها بیاموزد و شاهد این ادّعا احترام ویژه به آن دو بود که حضرت برای رفتن به اتاق دیگر از آن ها اجازه گرفت و راز پنهان کردن چهره را از فقیر برای آن ها بیان نمود.
- در لحظۀ دادن پول به فقیر چهره را پنهان نمود تا عَرقِ شرم بر پیشانی او را مشاهده نکند و ثواب خویش را مضاعف نماید.
ج) بی نیاز ساختن نیازمندان: ابراهیم بن موسی قزاز می گوید: هنگامی که حضرت رضا(ع) در خراسان بود، روزی در مسجد به محضرش رفتم و از حضرتش استمداد مالی کردم. در آن حال، آن بزرگوار برای استقبال از بعضی مهمانانش بیرون رفت و هنگام نماز تشریف آورد. در آن موقع، من و امام رضا(ع) تنها بودیم و نفر سومی با ما نبود. به من فرمود: اذان بگو!، گفتم: صبر کنید تا دوستان دیگر هم بیایند. فرمود: خدا تو را بیامرزد! نماز را از اوّل وقت تأخیر مینداز بدون این که علّتی داشته باشد! بر تو باد همیشه به اوّل وقت خواندن نماز!، پس من اذان گفتم و نماز خواندیم. بعد از نماز گفتم: ای فرزند رسول خدا! همچنان که قبلاً عرض کردم، من محتاجم و شدیداً به پول نیاز دارم و سر شما شلوغ است. من هم نمی توانم همیشه به خدمت شما رسیده، عرض حاجت کنم. ابراهیم در ادامه می افزاید: آن حضرت با تازیانۀ خویش زمین را حفر کرد و بعد دست برد و از آن جا شمشی طلا بیرون آورد و به من فرمود: «بگیر! این را خداوند به تو برکت دهد و از آن استفاده کن و آن چه را که دیدی، پنهان کن! . او می گوید: خداوند از آن قطعه طلا به من برکت زیادی داد تا آنجایی که غنی ترین مردم گردیدم.[54] حضرت در این برخورد به دو شیوۀ مهم تربیتی عمل کرد: اولاً عملاً یاد داد که نماز اول وقت خوانده شود. ثانیاً یاد داد که گاه فقیر کم رو و کم حرف است لازم است نیاز او برای همیشه برطرف شود تا هرروز ذلت درخواست از دیگران را تحمل نکند.
د) پاسخ به سؤالات و شبهات: امام رضا(ع) هنگام حضور در مدینه، در روضۀ نبوی (ص) می نشست و دانشمندانی که از پاسخ سؤالات درمی ماندند، از امام یاری می خواستند. پس از حضور درمرو نیز از رهگذر مناظراتی که برپا می شد، به بسیاری از شبهات و سؤالات پاسخ می گفت. افزون بر آن امام در منزل خود و در مسجد مرو، حوزۀ علمیه تشکیل داد ولی وقتی مجلس درس امام(ع) شهرت یافت مأمون دستور تعطیلی آن را صادر کرد و امام او را نفرین نمود.[55]
ه) تأکید بر نقش خانواده در تربیت فرزند: در سیرۀ رضوی(ع) بر نقش خانواده در تربیت فرزند تأکید شده و مواردی همچون لزوم ازدواج با همسر صالح،[56] اهتمام به ایام بارداری،[57] نام گذاری نیک،[58] و تکریم کودک، مورد توجه قرار گرفته است.
و) اهتمام انس گرفتن با اقوام و نزدیکان: در مورد اهتمام امام رضا(ع) به انس گرفتن با اقوام و نزدیکان نقل شده است که هرگاه امام فراغتی پیدا می کرد، نزدیکان و اطرافیانش را از کوچک و بزرگ جمع می کرد و به گفتگوهای سازنده و تربیتی با آنان می پرداخت.[59]
پی نوشت ها:
[1] (وَ إِنَّک لَعَلی خُلُقٍ عَظیمٍ).(قلم/4).
[2] (فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُم).(آل عمران / 159).
[3] بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، داراحیاء التراث العربی، بیروت، دوّم، 1403ق، ج49، ص90، ح4؛ عیون اخبارالرضا(ع)، محمدبن علی صدوق، نشر رضا، مشهد، 1363ش، ج2، ص184.
[4] اعلام الوری باعلام الهدی، احمدبن علی طبرسی، مکتبة العلمیّة الاسلامیّة، تهران، 1338 ش، ص315. مُطَهَّرُونَ نَقِیاتٌ ثِیابُهُمْ / تَجْرِی الصَّلَاةُ عَلَیهِمْ أَینَمَا ذُکرُوا / مَنْ لَمْ یکنْ علَوِیاً حِینَ تَنْسُبُهُ / فَمَا لَهُ فِی قَدِیمِ الدَّهْرِ مُفْتَخَرٌ / فَاللَّهُ لَمَّا بَرَأَ خَلْقاً فأَتْقَنَهُ / صفَّاکمْ وَ اصطَفَاکمْ أَیهَا الْبَشَرُ / فَأَنْتُمُ الْمَلَأُ الْأَعْلَی وَ عِنْدَکمْ / عِلْمُ الْکتَابِ وَ مَا جَاءَتْ بِهِ السُّوَر.
[5] بحارالانوار، صص92-93، با تلخیص بخش پایانی روایت؛ عیون اخبار الرضا(ع)، ج2، صص180-183.
[6] عیون اخبارالرضا (ع)، ج2، ص184.
[7] بحارالانوار، ج49، ص101، ح19.
[8] الاحتجاج، طبرسی، دارالنعمان، ۱۳۸۶ق، ج2، صص405-406.
[9] فاطر /. 32
[10] فاطر / 33.
[11] احزاب / 33.
[12] بحارالانوار، ج23، ص130.
[13] تحف العقول، ابو محمد حرانی، انتشارات آل علی، چاپ اول، 1382، صص 774 -776.
[14] بحارالانوار، ج49، ص90، ح4.
[15] اصول کافی، محمد بن یعقوب کلینی، تحقیق: علی اکبر غفاری، بیروت، دار صعب، 1401 ق، ج2، ص76.
[16] بحارالانوار، ج49، صص91-92، ح7؛ عیون اخبار الرضا (ع)، ج2، ص180. فَوَ اللَّهِ مَا رَأَیتُ رَجُلًا کانَ أَتْقَی لِلَّهِ مِنْهُ وَ لَا أَکثرَ ذِکراً لَه فی جَمِیعِ أَوْقَاتِهِ مِنْهُ وَ لَا أَشَدَّ خوْفاً لِلَّه عزَّوَجَلَّ؛
[17] بحارالانوار، ج49، ص95، ح8؛ عیون اخبار الرضا (ع)، ج2، ص236.
[18] احزاب/30 و31، (یا نساءَ النبِی مَنْ یأْتِ مِنْکنَّ بِفاحِشَةٍ مُبَینَةٍ یضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَینِ وَ کانَ ذلِک عَلَی اللَّه یسیراً * وَ مَنْ یقْنُتْ مِنْکنَّ لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تَعْمَلْ صالِحاً نؤْتِها أَجرَها مَرَّتَینِ وَ أَعْتَدْنا لَها رِزْقاً کریماً).
[19] هود/46.
[20] بحارالانوار، ج49، صص 218-219، ح3.
[21] بحارالانوار، ج49، ص219، ح4؛ عیون اخبار الرضا(ع)، ج2، ص235.
[22] بحارالانوار، صص217-218، ح2؛ عیون اخبار الرضا(ع)، ج2، ص234.
[23] عیون اخبارالرضا(ع)، محمد بن علی صدوق، نشر رضا، مشهد، 1363ش، ج2، ص184.
[24] مناقب آل ابی طالب، زین الدین محمدبن علی بن شهر آشوب، انتشارات ذوی القربی، قم، چاپ دوّم، 1384ش، ج4، ص390.
[25] بقره / 272.
[26] بلد/ 11-14.
[27] در کتاب بحارالانوار، پایان این جمله آمده است: «باطعامِ الطعام».
[28] مناقب آل ابی طالب، ج4، ص390؛ بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ دوم، 1403 ق، ج49، ص97، ح11.
[29] بحارالانوار، ج75، ص339.
[30] مجموعه زندگانی 14 معصوم(ع)، عمادالدین حسین، اصفهانی مشهور به عمادزاده، نشر طلوع، تهران، چاپ دوم، 1384 ش، ص1064.
[31] عیون اخبارالرضا(ع)، ج2، ص526.
[32] سیرۀ پیشوایان، مهدی پیشوایی، موسسه امام صادق(ع)، قم، چاپ بیست و چهارم، پاییز 1390ش، صص531-532.
[33] همان.
[34] الامام الجواد من المهد الی اللحد، سیدکاظم قزوینی، انتشارات لسان صدق، قم، چاپ اول، 1384ش، ص337؛ سیرۀ پیشوایان، مهدی پیشوایی، ص532.
[35] بحارالانوار، ج49، ص129، ح3.
[36] همان.
[37] همان.
[38] همان.
[39] همان، ص130.
[40] بحارالانوار، ج49، ص130، ح4؛ عیون اخبار الرضا(ع)، ج2، ص138.
[41] عیون اخبارالرضا(ع)، ج2، ص179.
[42] همان، ج2، ص144.
[43] همان.
[44] نورالابصار، ص138، عیون التواریخ، ج3، ص227 به نقل از أعلام الهدایة، المجمع العالمی لاَهلِ اَلبَیتِ(ع)، قم، چاپ اوّل، 1422ق، ج10، ص26.
[45] همان، ج49، ص101، ح18.
[46] بحارالانوار، ج49، ص90، ح4؛ عیون اخبارالرضا(ع)، ج2، ص184.
[47] عیون اخبارالرضا(ع)، ج2، ص184.
[48] همان.
[49] همان.
[50] بحارالانوار، ج49، ص91؛ عیون اخبارالرضا(ع)، ج2، ص184.
[51] عیون اخبارالرضا(ع)، ج2، ص184؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج4، ص389.
[52] بحارالانوار، ج 49، ص102، ح20.
[53] بحارالانوار، ج49، ص101، ح19.
[54] الخرائج و الجرائح، قطب الدین راوندی، مؤسسۀ امام مهدی(عج)، قم، 1409 ق، ص58.
[55] عیون اخبار الرضا(ع)، ج2، ص172.
[56] الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، انتشارات دارالکتب الإسلامیۀ، تهران، چاپ چهارم، 1407ق، ج5، ص327.
[57] همان، ج6، ص23.
[58] همان، ج6، ص19.
[59] عیون اخبا الرضا(ع)، ج2، ص159.