محمد شیرزاده، پایگاه خبری دانا، سرویس سبک زندگی؛ معمولاً کودکان از سن سه سالگی با نام خدا آشنا می شوند در این سن کودکان از سطح تفکر بسیار ابتدایی برخوردارند و تنها مسائل محسوس را درک می کنند بنابراین بسیاری از کودکان خداوند را به صورت یک انسان تصور می کنند پرسشهایی مثل "خدا کجاست؟" ، "چه می خورد؟" و... ناشی از همین تصویر کودکانه است.
این هنر پدر و مادر است که خدا را چگونه به فرزندشان نشان دهند. تصویری که از خدا در ذهن کودک ایجاد میشود در ضمیر ناخودآگاه کودک باقی می ماند و تأثیری ماندگار در احساسات مذهبی کودک در آینده خواهد داشت بنابراین والدین باید کاری کنند که زیباترین تصویر ممکن از خدا را در ذهن کودک ایجاد کنند. برای این کار باید به این چند نکته که گفتیم توجه داشت.
با کودکتان درباره خدا صحبت کنید
فایده صحبت کردن درباره خدا از این جهت است که همه چیز را در دنیا توضیح می دهد: زیبایی طبیعت، تولد نوزاد یا مرگ یک دوست، که با این توضیح (مرتبط کردن رویدادهای طبیعی به خدا) نوعی احساس شگفتی نیز همراه است، زیرا روح کودک به دنبال عجایب و اسرار می گردد و زمانی که برای پرسش های کلیدی خود پاسخی منطقی می یابد، احساس آرامش می کند. وقتی کودک حوادث تلخ و شیرینی از این قبیل را با خدا مرتبط بداند، هم در شناخت خود نسبت به خدا عمیق تر می شود و هم روح او که به دنبال عجایب و اسرار است، ارضاء می شود.
همچنین حرف زدن درباره خدا، به کودک احساس امنیت می دهد، زیرا خدا جاودانی و مافوق همه تغییرات است و در دنیایی که همه چیز آن زودگذر است، اعتقاد به خدا می تواند بهترین حامی و راهنمای اخلاقی کودک باشد.
و بالاخره، توجه به خدا و احساس نیاز به او، مایه آرامش روح و روان کودک می شود، زیرا این احساس در فطرت و نهاد انسان از کودکی قرار داده شده و طبق فرمایش پیامبر اسلام، کودک مادامی که اطرافیانش او را از پرستش خدا باز نداشته اند، دارای فطرت خداپرستی و ایمان است.
متأسفانه با وجودی که خداشناسی برای کودکان و فرزندان یک ضرورت مهم و نقطه عطفی در زندگی آنان است، والدین از این موضوع غافلند و به ضرورت آن توجه کافی ندارند. گمان والدین این است که آموزش خدا و اعتقادات دینی، برای کودک ضرورتی ندارد و این کار وظیفه آنان نیست و کودکان خود باید با وسعت دادن به معلومات و گزاره های ذهنی، به سطحی از معرفت و دانش برسند که ضرورت اعتقاد به خدا را درک کنند و این در زمانی است که آنان به سن جوانی می رسند، غافل از اینکه کودکان توان درک این مفاهیم را دارند و در این شرایط اگر با آنها درباره خدا به طور صحیح و منطقی صحبت نشود، سعی می کنند اعتقاد به خدا را در اعمال و رفتارهای والدین بیابند، زیرا آنچه والدین بدان عمل می کنند، بیش از آنچه می گویند روی ذهن کودک تأثیر می گذارد. یعنی کودک زمانی بیشتر با خدا آشنا می شود که اعتقادات مذهبی را به طور عملی در زندگی والدین ببیند. حال اگر عمل والدین مطابقت چندانی با دین نداشته باشد، کودک درک صحیحی از دین پیدا نمی کند. اینجاست که ضرورت آموزش صحیح دین به کودکان، بیشتر روشن می شود.
برای این که کودکان درک صحیحی از خدا داشته باشند، لازم است به آن ها اجازه دهید آزادانه درباره خدا گفتگو کنند؛ زیرا بهترین راه ارتقای معنویت در کودکان، راحت و آشکار حرف زدن از خداست. اصل علمی ای که اکثر روان شناسان آن را تأیید می کنند، این است که بگذارید بچه ها خود گفتگو را هدایت کنند و عقایدشان را بگویند و بعد با سؤال کردن از نظرات شما، موضوع را پی گیری کنند.
شیوههای معرفی خدابه کودکان از نگاه قرآن و حدیث
با اینکه اسلام به تربیت دینی و اسلامی کودکان بسیار اهمیت داده است، ولی از پرسشهایی که کودک درباره خدا میکند باید فرار کرد، و هیچ راهحلی ارائه نداده است؛ از اینرو؛ یا باید فرار کرد یا باید سلیقهای جواب داد. این سوالی است که ذهن خیلیها را در این مورد مشغول به خود کرده است. حال باید پرسید اولاً: آیا باید از پرسشهای کودک درباره خدا فرار کرد؟ ثانیاً: اگر چنین نیست، پس چگونه میتوان به پرسشهای کودکان درباره خدا پاسخ گفت؟ آیا راهحلهایی وجود دارد؟
اسلام دينى است كه همه نيازهاى انسان و جامعه انسانى را مورد توجه قرار داده، قوانين و راهحلهایی بس دقيق در تمام زمينهها وضع نموده است كه پيروى از آن، ضامن سلامت و سعادت فرد و جامعه است. از جمله در امر تعليم و تربيت، بسيار دقيق و ظريف وارد شده و تمام ابعاد انسان، اعمّ از معنوى و مادّى، عقلانى و عاطفى، اجتماعى و فردى و ...، را به طور كامل مورد توجّه قرار داده است. از آنجایی که توحید و خداشناسی یکی از نیازهای واقعی و بنیادی انسان است و ریشه در اعماق جان و فطرت او دارد؛ اسلام آنرا به منزله یک برنامه جامع تربیتی برای پرورش و تکامل روح و روان انسان در قالب راهها و شیوههایی برنامهریزی کرده است؛ ولى آگاهی نداشتن برخی از والدین و مربّیان به این واقعیت سبب شده است تا برخی بپندارند که دین اسلام اصول و شیوهای برای تربیت اعتقادی ندارد.
برخی از راهحلها و شیوههای مهمی که از قرآن، احادیث و سیره عملی معصومان(ع)؛ به دست میآید عبارتند از: 1. پاسخهای آگاهانه و روشن به پرسشهای خداشناسی کودک؛ 2. تربیت عملی با رویکرد ایمان به خدا؛ 3. بیان داستانهای دینی؛ 4. آشنایی دادن با نعمتهای الهی؛ 5. آشنایی دادن با مفاهیم خداشناسی؛ 6. شعرهای سودمند.
یکی از مهمترین ابعاد تربیت دینی در دوره کودکی، تربیت اعتقادی است. در دین اسلام به این بُعد از تربیت بسیار اهمیت داده شده است، و روایات زیادی در مورد آن از رسول خدا(ص) و ائمه اطهار(ع) و سیره رفتاری آنها با فرزندان خود نقل شده است.
یکی از بخشهای تربیت اعتقادی، رشد و پرورش خداشناسی و خداگرایی است. این بخش از تربیت؛ شامل پرورش اندیشه و بُعد معنوی آن در روح و قلب برای ایجاد زمینه ارتباط و بندگی با خداوند است. پيامبر خدا(ص) درباره اهمیت آموزش خداشناسی به کودک میفرماید: «كسى كه خُردسالى را تربيت كند تا بگويد: "لا إله إلّا الله"، خداوند عزّ و جلّ از او حساب نمیكشد».
ترساندن کودک از خداوند چه عواقبی همراه دارد؟
ژیلا مرادپور، یکی از اساتید دانشگاههای استان کردستان و مشاور روانشناختی کودکان می گوید بارها در مشاوره فردی به والدین و در سخنرانیها این نکته خیلی مهم پرورش اعتقادی در کودکی را تذکر دادهام.
وی افزود: متأسفانه ما مسلمانان هنوز در ارتقای جنبههای روانشناسی تربیت و رشد فکری فرزندان از نظر عقیدتی خیلی عقب هستیم و علاوه بر آنکه عوامل مختلف دینستیز، کودکانمان را از دین دور میکند خود ما هم ناخواسته درروش تربیتمان آنان را بهجای اینکه به خدا نزدیک کنیم از خدا فراری میدهیم!!
مرادپور بیان کرد: کودکان زیر شش سال در ذهن خود، خدا را ابرقهرمان تصور میکنند و این ماییم که این ابرقهرمان را برایشان تبدیل به دیو ترسناک و بد میکنیم و گاهی القائات حتی باعث ترسهای بیمارگونه از این خدا در آنان میشود که در آینده آنان را دچار اختلالات روانی جبرانناپذیری میکند.
وی وسواس فکری، فوبیا، پارانوما، دوقطبی بودن را از عاقبت کودکانی دانست که ما از کودکی ابرقهرمان زندگی را برایشان خیلی بیرحم و خشن به تصویر میکشیم.
مرادپور با اشاره به اینکه وقتی ابرقهرمان دنیا برای کودک اینقدر بیرحم تصور شود، بنابراین به دیگران هیچ اعتمادی ندارد و بدبین است، بیان کرد: وقتی ابرقهرمان کودک به او رحم نکند دیگر هیچ پناهگاهی نمییابد که به او تکیه کند پس از همهچیز میترسد و گاهی ترس بسیار شدید یا همان فوبیا پیدا میکند.
وی ادامه داد: همیشه این آثار را شفافتر و مفصلتر توضیح دادم تا خانوادهها بیشتر در این زمینه هوشیار باشند و ناخواسته فرزندان خود را به سمت بیدینی و نهایتاً این اختلالات روانی نکشانند.