در عصر دانایی با دانا خبر      دانایی؛ توانایی است      دانا خبر گزارشگر هر تحول علمی در ایران و جهان      دانایی کلید موفقیت در هزاره سوم      
کد خبر: ۱۳۱۳۹۶۴
تاریخ انتشار: ۲۶ تير ۱۴۰۲ - ۱۵:۰۰
دارالاکرام نشست آموزش و سلامت روان را برگزار کرد.

به گزارش پایگاه خبری دانا آموزش و سلامت روان عنوان نخستین پیش‌رویدادِ چهارمین جایزه سالانه الفبای فرداست که همزمان با روز بهزیستی و تامین اجتماعی با حضور اندیشمندان و متفکران این حوزه در خانه اندیشمندان علوم انسانی و از سوی دارالاکرام و با همکاری کمیسیون حقوق بشر اسلامی برگزار شد.

بخشندگی و مهربانی جای خود را به خشونت داده است

مهارت‌های زندگی و سلامت روان عنوان موضوع نخست این نشست بود که پرفسور داریوش فرهود، پدر علم ژنتیک ایران به آن به موضوع پرداخت. فرهود چنین آغاز کرد که بخشندگی و مهربانی دارد از تمام جهان رخت برمی‌بندد و جای خود را به خشونت می‌دهد؛ خشونت و هر چیز فراگرفته شده‌ی محیطی می‌تواند در زمان مشخصی وارد ژنتیک شود که به آن اپی‌ژنتیک می‌گویند.

وی گفت: خشونت و استرس ریزفاکتور ۸۰ درصد از بیماری‌های قلبی، سرطانی، متابولیک و نیز بیماری‌های روانی است، به طوری که امروزه شاهد هستیم که ابتلا به سرطان سینه از یائسگی به ۱۵ سالگی رسیده است.

پرفسور فرهود ۳ شاخص پذیرش واقعیت، مطابقت دادن خود و  سازشگری با واقعیت و سرسختی را برای ادامه زندگی در دوران جدید مهم برشمرد و گفت: زمانی یک قرن به صد سال گفته می‌شد، اما کم کم به ۵۰ سال و سپس به ۱۰ سال رسید، اما الان نسل‌های انسانی به ۳ سال رسیده است. حال پرسش این است که چگونه پدران و مادران باید خود را با نسل جدید وفق بدهند؟

فرهود در ادامه گفت: بچه‌ها دیگر کاری با اسباب‌بازی ندارند و مدام در موبایل هستند. با هوش مصنوعی اوضاع وخیم‌تر هم می‌شود؛ دارنده معدل ۲۰ فقط حفظ می‌کند؛ در حالی که الان دیگر زمانِ حفظ کردن نیست چراکه این کامپیوتر است که حفظ می‌کند؛ بنابراین باید بچه‌ها را به سراغ مهارت‌آموزی بُرد.

فرهود گفت: یکی از مهم‌ترین مهارت‌ها کنار آمدن با والدین، دوستان و خود است. علت اصلی انجام عمل‌های جراحی زیبایی همین کنار نیامدن با خود است.

مهارتِ سوم شنیدن آرای مخالف است؛ چرا که هر چه آدم یاد می‌گیرد از مخالفان است و هیچ پرسشی احمقانه نیست بلکه پاسخ‌ها احمقانه هستند.

پرفسور فرهود با اشاره به اینکه داروین، نیوتن و انیشتین هم پرسشگر بودند و مدام می‌گفتند چرا؛ افزود: بچه‌های امروز سمعا و طاعه نیستند، آن‌ها تفکر انتقادی دارند؛ آموزش و پرورش باید به این موضوع بیندیشد که آیا چرا‌های کودکان ما پاسخ داده می‌شود؛ آیا آن‌ها اصلا می‌توانند بگویند چرا؟ مثلا رشته علوم انسانی در ایران مبتنی بر روایت و نقل است: آورده‌اند که ...؛ گفته‌اند که ....

فرهود، با تاکید بر اهمیت مهارت‌آموزی، گفت: تمام مهارت‌های مورد نیاز به یادگیری کودک و نوجوان برای اولیای آموزش و پرورش نوشته و ارسال شده، اما تا شده و به کناری نهاده شده است.

فرهود با اشاره به اینکه فضای مجازی اطلاعات مضر و اشتباه به فرزندان شما می‌دهند، افزود: بنابراین شخصیت کودک خود را بشناسید و به پرسش‌های او پاسخ دهید؛ خودتان مطالعه کنید و آگاه شوید و به پرسش‌های فرزندانتان پاسخ دهید.

 

تبعیض و نابرابری کودکان را به سمت خشونت و افسردگی پیش می‌برد

دکتر شیوا دولت‌آبادی، استاد دانشگاه و رئیس هیات مدیره انجمن روانشناسی ایران، به موضوع توانایی تنظیم هیجان‌ها و سلامت روان کودک و نوجوان از دیدگاه خردتری پرداخت و گفت: هیجان بنزین زندگی است و ما بدون آن خاموشیم و دیگر خبری نیست. هیجان و شناخت با هم باعث حرکت ما می‌شوند و نقش متقابل و درهم‌تنیده‌ای دارند.

دولت‌آبادی گفت: وقتی از هیجان صحبت می‌شود چیزی حاکی از به هم ریختن تعادل به ذهن متبادر می‌شود. هیجان به معنای تغییر وضعیت برای گریز از یک شرایط سخت است و همزمان با هیجان موضوعات گریز، ستیز و انجماد مطرح می‌شود. خشونت یکی از هیجان‌های آشکار و سختی است که بشر آن را درونی کرده است؛ اما چگونه می‌شود با وجود هیجان، جهانی شایسته‌تر برای بشر ایجاد شود؟

وی افزود: هیجان فعالیت یا برنامه‌ایست برای مقابله با شرایطی که پیچیده است؛ شرایطی مثل شفقت، حسادت و تحسین که واکنش‌های متفاوتی را فرامی‌خواند. تنظیم هیجان یعنی جایی که نیاز داریم کاری برای هیجان بکنیم تا به تعادل زیستی و شرایط مطلوب زیستی و آرامش میانگین برسیم. آستانه تحمل آدم‌ها متفاوت است که ضرورتا ریشه در بیولوژیک ندارد؛ گاهی ریشه در شرایطی دارد که خود آنها نابهنجار هستند.

دولت‌آبادی فهم شرایط را در اداره آن موثر دانست و گفت: این شرایط  خود را در سطح رفتار به صورت تعادل و تعامل خود را نشان می‌دهد. انسان‌ها و کودکانی که توانایی کنترل هیجان ندارند کاندیداهای بزهکاری سایکوپدی و نفی سلامت روان هستند.

ایشان گفت: وقتی کودکی در خانواده بدقلق و بدخلق است شروع به تشکیل شخصیتی می‌کند که در آن کنش‌ها و واکنش‌ها پاسخ به خشونتی هستند که با خود حمل می‌کند اما هیچ کودکی خشن به دنیا نمی‌آید. تفاوت خلق و مزاج را همه می‌دانند بچه‌ای که خواب آرام‌تری داشته با بچه‌ای که پذیرش بهتری نسبت به غذا داشته در سنین بالاتر واکنش‌های متفاوتی از خود نشان می‌دهند.

آنچه بیشترین تغییرات را در کودکان به وجود می‌آورد شرایطی است که او در خانواده، مدرسه و جامعه تجربه می‌کند؛ تک‌سلول فرد در آخر برمی‌گردد به اینکه جامعه و خانواده چگونه با او رفتار کرده است.

دولت‌آبادی، با اشاره به اینکه کودکان معنای تبعیض و نابرابری متوجه می‌شوند،گفت: تبعیض و نابرابری کودکان را به سمت خشونت و افسردگی پیش می‌برد. کودکی که شانس تنظیم هیجانات خود را در خانواده به خاطر شرایط نابسامان خانواده از دست می‌دهد، احتمالا در مدرسه و جامعه ناموفقیت و طردشدگی را تجربه خواهد کرد.

وی افزود: عدم تنظیم کنترل هیجان مثل گلوله برفی عمل می‌کند؛ شروع آن از یک خانواده نابسان و یا ازهم‌گسیخته می‌تواند باشد و تا آخر راه با فرد می‌آید. منظور از تنظیم هیجان سربه زیری یا حرف‌گوش‌کن بودن نیست، بلکه جرات‌ورزی و توانایی شناخت هیجان‌ها و صحبت درباره آنها و در صورت نیاز کنترل آنهاست.

این متخصص درباره کنترل هیجان گفت: توانایی دیدن وضعیت‌های مختلف، درونی کردن آنها و آماده شدن برای بازنگری در وضعیتی که فرد را آشفته کرده منجر به رفتار متعادل‌تر خواهد شد. هیجان جدا از شناخت نیست و بخشی از بودنِ تکاملیِ فرد است؛ اما وقتی که بالا می‌گیرد و آسیب‌زا می‌شود، می‎تواند موجب بروز مشکلات جسمی جدی شود.

دولت‌آبادی فقر و خشونت را امور ناگزیری معرفی کرد که در صورت وجود آنها نمی‌توان از کودک انتظار کنترل هیجان داشت. کودکانِ فقیر  وقتی به مدرسه می‌روند مشکلاتی مثل کمبودهای ناشی از تغذیه، تکامل فرهنگی و برقراری ارتباط با همکلاسانِ غیر فقیر خود را دارند.

ایشان عواطف معلم را از عواطف شاگرد مهم‌تر برشمرد و گفت: معلم نقش مهم‌تری در فضای مقابله‌ای دارد. در سال‌های نوجوانی هیجانات فرد کاملا متفاوت است و نظر دیگران مهم‌تر می‌شود یعنی تعلق نوجوان به گروه و جایگاهی که دارد. تغییرات هورمونی و مغزی بسیاری در این مرحله رخ می‌دهد که به ابداعِ خود معروف است؛ مغز از ابتدا خود را می‌سازد؛ منطق کنار گذاشته می‌شود و جرات‌ورزی‌های بیجا و در خطر قرار گرفتن‌های بیجا در این مرحله اتفاق می‌افتد. تفاوت آشکاری بین دخترها و پسرها در این مرحله اتفاق می‌افتد؛ هر چه دخترها در این مرحله همدل‌تر و به‌راه‌تر هستند گویی که هویت‌یابی جنسیتی مرد بیشتر به ضرر همدلی و شعورمندی خود را کاهش می‌دهد.

وقتی بچه‌ها بزرگتر می‌شوند، رشد تمام می‌شود و شناخت به مرزهای خود می‌رسد و بچه‌ها بیشتر شبیه بزرگترها می‌شوند.

با تمام نگاه تحولی و تکاملی، مساله محیط از هر چیز دیگری مهم‌تر است و با مسائلی که ما با آن غافلگیر شده‌ایم مثل هوش مصنوعی که تفاوت نسل‌ها را کوتاه کرده است؛ بنابراین مداخله در هیجان‌ها و کنترل آنها نیاز به بازبینی و تامل زیادی دارد.

باید شرایطی برای فرزندان ایجاد کنیم که اجازه داشته باشند  فکر کنند، پرسش کنند؛ تفکر انتقادی داشته باشند و باز تفسیر کنند.

آموزش و پرورش در فرهنگ‌های متفاوت می‌تواند نقش مهمی در توانایی آدم‌ها در فهمیدن هم ایجاد کند نه برای یکسان شدن؛ برای خود را جای دیگری گذاشتن، نوع‌دوستی، درک دیگران و انتقاد؛ بزرگ‌ترین سرمایه‌ای که بشر می‌تواند برای حفظ خود و نوع خود داشته باشد.

کتابِ درسی دانش‌آموز را تک‌بعدی بار می‌آورد

دکتر غلامرضا عمرانی، زبانشناس، سیستان‌پژوه و مولف کتاب‌های آموزشی و پژوهشی، ضمن تایید فعالیت موسسه دارالاکرام، کار آنها را کار دل برشمرد و به موضوع «کتاب و سلامت روان» پرداخت.

 او صحبت خود را با این پرسش آغاز کرد که آیا کتاب سلامت روان می‌آورد؟ و پاسخ داد: کتاب سلامت روان نمی‌آورد و همان‌طور که آن شوریده‌ی نیشابوری گفته بود اسم اعظم خدا نان است؛ چرا که در قحطسال نیشابور یک بار اسم خدا را نشنیدم، ولی هزاران بار کلمه نان را شنیدم، من هم امروز آنچه می‌شنوم دلار و یورو است.

عمرانی افزود: کتاب درسی چه ارمغانی دارد و چه چیز به دانش‌آموز می‌دهد؟ چگونه یک معلم می‌تواند هستی‌بخش شود؟ اینکه چه می‌آموزیم بماند، اما چگونه می‌آموزیم مهم است؟ بهترین کتاب هم در صورتی مفید است که معلم روش‌مند باشد؛ چراکه یک معلمِ آموزش‌ندیده می‌تواند به راحتی کتاب را به حضیض برساند و خراب کند.

ایشان تدریس آموزش و پرورش را مبتنی بر آزمون دانست و گفت: همه چیز تبدیل به کمیت شده است و کیفیت وجود ندارد و در این سیستم غولی به نام کنکور زاییده می‌شود که تمام افراد را شبیه هم می‌سازد. کنکور بچه‌ها را به سوی کمیتی می‌برد که ارزشی ندارد و هدف آن جامعه‌پذیری نیست و خروجی آن نمره است، ادامه دادن چرخه‌ای معیوب در یک دایره باطل؛ در حالی که هدفِ آموزش تربیت انسانی جامعه‌پذیر است که بتواند با هر تیپ و طبقه‌ای تعامل کند.

تدریسِ مبتنی بر آزمون و نمره‌محوری جان آموزش و پرورش را می‌گیرد.

عمرانی درباره اهمیت کتاب غیردرسی در آموزش گفت: کتابِ درسی دانش‌آموز را تک‌بعدی بار می‌آورد؛ در حالی‌که باید کتاب همراه دانش‌آموز باشد؛ کتاب غیر درسی باید در کتاب درسی حل شود و جای آن بنشیند.

وی با ذکر مثالی از این وضعیت گفت: مولف بخشی از کتاب بینوایان ویکتورهوگو را وارد کتاب درسی می‌کند، اما طراحان کنکور به انسانیتی که در محتوا موج می‌زند کاری ندارند و به مباحثی می‌پردازند که طول و عرض دارد و در کنکور قابل اندازه‌گیری است. اما اگر بخشی از محتوای جذاب وارد کتاب درسی بشود، دانش‌آموز بقیه محتوا را در اینترنتِ موبایل جست‌وجو خواهد کرد و خواهد خواند.

عمرانی در پایان گفت: بچه‌های معصومی که شما به دنیا می‌آورید و رها می‌کنید به سمتی خواهند رفت که تا به حال رفته‌اند و چون کتاب نمی‌خوانند به سمت خشونت خواهند رفت.

او مطالبه‌محوریِ والدین و خواستن و اراده آنها را برای تغییر در روش سنجیده شدن فرزندانشان از سوی آموزش و پرورش ضروری دانست و سخنان خود را با این پرسش پایان داد که فرزندان ما از عشقی که حافظ می‌گوید؛ از وطن‌دوستی و ایمانی که در فردوسی موج می‌زند چقدر مطلع شده‌اند؟

 

 

 

 

ارسال نظر