در ادامه این مطلب آمده است: در این روز برای فتح آخرین سنگرهای حکومت پهلوی، شهر یکپارچه در دود و آتش فرو رفت.
دهها تن جان باختند و یا زخمی شدند. با فتح ژاندارمری هزاران سلاح به دست مردم افتاد.
رخدادهای این روز ابعاد گستردهای دارد. خبرنگاران حاضر در صحنه، گزارشهایی تهیه کردهاند که تصویر کلی وقایع را روشن میکند.
در گزارش خبرنگار کیهان آمده است: «پس از تصرف قرارگاه شهربانی استان، کلیهی کلانتریهای خرمآباد توسط مردم تصرف و اموال و مهمات شهربانی ضبط شد.
مردم پس از اعدام انقلابی سروان 'محمدعلی قهرمانی' معاون گارد شهربانی که در چند ماه گذشته مرتکب فجایع فراوانی شده بود، برای تصرف ژاندارمری به طرف این محل رفتند.
بعد از ۶ ساعت زد و خورد بین مردم مسلح و افراد ژاندارمری، ستاد تصرف و افراد تسلیم شدند.
در این نبرد عشایر مسلح خرمآباد به کمک مردم آمدند و اموال و مهمات ژاندارمری از طرف مردم به غنیمت گرفته شد.
زندانیان خرمآباد به وسیلهی مردم آزاد شدند و خانهی سرهنگ 'سید فضائل احمدی' رئیس شهربانی به تصرف مردم درآمد.
رئیس شهربانی هماکنون متواری میباشد. تیپ ۸۴ ارتش خرمآباد هم با ملت ایران اعلام هم بستگی کرد و فرمانده آن اظهار داشت: تمامی ما در خدمت مردم هستیم.»
گزارش خبرنگار اطلاعات مفصلتر است و ابعاد دیگری از رخدادهای این روز را نشان میدهد: «شهر خرمآباد به آتش و خون کشیده شد و دهها کشته و صدها مجروح به جا گذاشت.
ساعت ۹:۳۰ دقیقه دیروز شهربانی خرمآباد به تصرف مردم درآمد و درهای زندان به روی زندانیان گشوده شد و صدها زندانی، زندان را ترک کردند.
گروهی از جوانان که اسلحه و مهمات شهربانی را به دست آورده بودند، با خودروهای شهربانی به خیابان آمدند.
در جریان حمله به شهربانی، دو اتومبیل نیز به آتش کشیده شد. سیل خروشان جمعیت، سپس به سوی سازمان امنیت خرمآباد به راه افتاد و برای تماشای مردم دربهای ساواک را باز کردند.
در این لحظه گروهی به ساختمان هنگ ژاندارمری خرمآباد که فاصلهی کمی با ساواک دارد، حمله بردند و با شکستن درب اسلحهخانه، اسلحهها را بیرون آوردند و بین مردم توزیع کردند.
در پی حملهی مردم به ژاندارمری، مأموران ژاندارمری شروع به تیراندازی کردند و در این تیراندازیها عدهی زیادی از دو طرف کشته شدند.
تلفات این برخورد خونین بسیار سنگین است و اجساد آنان در سردخانهی شیر و خورشید سرخ (هلال احمر) خرمآباد نگهداری میشود.
اتاقهای بیمارستان شیر و خورشید سرخ نیز مملو از زخمیهاست که شمار آنها حدود صد نفر است.
ستاد عملیات پزشکی خرمآباد با تمام نیرو به کمک آسیب دیدگان شتافت و مردم وسایل لازم پزشکی را به بیمارستان حمل کردند.
تمام دانشآموزان پادگان ۱۰۴ خرمآباد نیز همراه گروه زیادی از مردم، کنترل بیمارستان را به دست گرفتند.
ساعت ۲ بعد از ظهر هنگ ژاندارمری به دست مردم افتاد و افراد آن گریختند.
ساختمان هنگ ژاندارمری به آتش کشیده شد و در پی آن عدهای نیز ساختمان شهربانی را آتش زدند. دهها اتومبیل نیز طعمهی آتش شد.
آمار تلفات این روز، به ویژه در گزارشهای اولیه، متفاوت است. شهدا را از ۲۳ تا ۵۰ نفر و زخمیها را از ۱۰۰ تا ۴۰۰ نفر نوشتهاند.
متأسفانه به دلایل گوناگون، نهادهای مسئول نیز گزارش دقیقی از آمار تلفات این روز منتشر نکردهاند.
با این همه بر پایهی آن چه که در دست است، شمار شهیدان ۲۳ بهمن خرمآباد به شرح زیر میباشد:
۱- علیمحمد دلفانی، ۲- اسدالله رعیت، ۳- عصمتالله نیکپی، ۴- رضا گودرزی، ۵- شاهمراد نوکرمراد، ۶- رستم رضایی، ۷- محمدرضا بسطامی، ۸- ماشاءالله رباطنمکی، ۹- حشمتالله بیرانوند، ۱۰- محمدرضا جهانگیری، ۱۱- طاهر بارانیبیرانوند، ۱۲- حسن سوری، ۱۳- قدرتالله علیدادی، ۱۴- علی دهقان، ۱۵- پاپیجمعه سپهوند، ۱۶- بیکمراد کوتاهی، ۱۷- غلام احمدیتبار، ۱۸- محمدجواد عزیزی، ۱۹- قاسم جودکی، ۲۰- یدالله مرادی، ۲۱- اللهمراد شیرزادیموحد، ۲۲- علی عزیزی، ۲۳- احمدعلی نجفیفرداد، ۲۴- محمد بیرانوند، ۲۵- محمدکریم مرادیفرد ۲۶- یدالله میرزایی (سرباز ژاندارمری) و ...
این افراد بیشتر دانشآموز، جوانان انقلابی و عشایر مسلحی بودند که به یاری انقلابیون شهر آمدند و به طور عمده از میان طبقهی متوسط به پایین جامعه برخاسته بودند.
افزون بر خرمآباد، در دیگر نقاط لرستان، چون کوهدشت، پلدختر، نورآباد، الشتر، چغلوندی، زاغه، پاپی، دورود، الیگودرز، ازنا، بروجرد و اشترنیان، درگیریهای همانندی در شب ۲۲ بهمن تا ۲۳ بهمن روی داد که در بیشتر موارد پاسگاه ژاندارمری، کلانتریها و دیگر اماکن امنیتی، انتظامی به تصرف مردم درآمدند.
چنانکه خبرنگار کیهان از بروجرد مینویسد: «مردم بروجرد به ژاندارمری این شهر حمله کردند و پس از تیراندازی و درگیری که منجر به مجروح شدن بیش از ۱۱ نفر گردید، سرانجام ژاندارمری به تصرف مردم درآمد. در این برخورد، ۲ دستگاه خودرو و قسمتی از ساختمان ژاندارمری به آتش کشیده شد و مهمات و اسلحهی موجود در اسلحه خانهی ژاندارمری به دست مردم افتاد.
سرتیپ یعقوبی) فرمانده ژاندارمری، معاون فرمانده و ۲ تن از گروهبانان جزو مجروحان میباشند...»
و بدین ترتیب مردم خرمآباد و دیگر شهرهای لرستان، هم، چون سراسر ایران سرنوشت خویش را به دست گرفتند و اتقلاب پیروز شد.
وقوع انقلاب در ۲۲ بهمن و زد و خوردها در تهران و شهرهای بزرگ ورسیدن اخبار آن به لرستان، باعث شد تا تودههای مختلف مردم روز ۲۳ بهمن به ژاندارمری خرمآباد حمله کنند؛ البته میشد جلوی این حادثه تلخ گرفته شود.
تعدادی از نیروهای سیاسی شهر در برافروختن آتش درگیری نقش ایفا نمودند و متاسفانه روحانیون نیز در آن نقطه از شهر حضور نداشتند تا مراد سپهوندبا میانجیگری از درگیری خونین جلوگیری نمایند.
درگیری با رد و بدل کردن آتش بین پرسنل ژاندارمری و تعدادی از نیروهای مسلح داخل شهر آغاز شد و ادامه یافت.
به ناگاه عشایر حاشیهی شهر تفنگهای قدیمی را از زیر خاک در آوردند تا از آنها علیه ژاندارمری که در روستاها سختگیری میکرد و طی چند مرحله خلع سلاح روستائیان را آزرده بود، استفاده کنند و به اصطلاح انتقام کهنه و نو را از او بگیرند!
مسلحین شهری از طرف میدان ژاندارمری (شاپورخواست فعلی) و تفنگ به دستان عشایری و حاشیه شهر از سوی تپه ژاندارمری (پارک صخرهای فعلی و محل فروشگاه رفاه) اقدام به تیراندازی به طرف تعدادی از پرسنل و سربازانی که مقاومت میکردند و حاضر نبودند پادگان و اسلحهخانهها را رها کنند، نمودند.
نیروهای ژاندارمری نیز با تیربار جواب تیرهای شلیکی به طرف ژاندارمری را میدادند.
رگبار مسلسل، شهر را برآشفت و مردم دوان دوان روانهی محل ژاندارمری شدند.
من به همراه عدهای از محل بیمارستان شهدای عشایر فعلی به درون رودخانه خرمآباد که آن موقع پل نداشت زدیم و خود را به تپه ژاندارمری رساندیم. در آنجا چند نفر از عشایر را دیدیم که سنگر گرفته و مشغول تیراندازی به سوی پادگان ژاندارمری (محل فعلی فرماندهی انتظامی لرستان) بودند.
من، جوانی چست و چالاک بودم و سلاح گرم نداشتم، تنها کارد بلند شاهعباسی قدیم پدرم را زیر کاپشنم جاسازی کرده بودم تا در صورت مواجه شدن با خطر، از آن برای ترساندن عامل حمله استفاده و از خود دفاع کنم.
متاسفانه یکی دو نفر ازمردم و چند نفر از نیروهای کادر و وظیفه ژاندارمری در آن لحظات کشته شدند.
بیشتر سربازان ژاندارمری به روستاهای میدان تیر، فلکالدین و منوچهرآباد گریختند و با دادن تفنگهای خود به مردم، از آنها لباس و پول جهت رفتن به خانهی خود در شهرهای دیگر گرفته بودند.
کم کم تیراندازیهای طرفین فروکش کرد و برخی سودجو که خود را بین انقلابیون به ژاندارمری رسانده بودند به اسلحهخانهها و وسائل و امکانات ژاندارمری حملهور شدند و آنها را غارت کردند.
با عجله خود را به نزدیکیهای پادگان رساندم. عدهی زیادی با اسلحههای غارت کرده از اسلحهخانهها دوان دوان در حال گریختن از محل بودند.
یکی از آنها را میشناختم. به او گفتم: اسلحه ملت را کجا میبری؟ گفت: این اسلحه خودمان بوده که ژاندارمری در جریان خلع سلاح از پدرم گرفته و حالا داخل اسلحهخانه پیدایش کردهام!
عشق برخی عشایر به اسلحه، و زور و ظلمهای ژاندارمری در خلع سلاح باعث شده بود تا مردم به هیچ چیز رحم نکنند.
حتا به جنازه سربازانی که در داخل پادگان و اطراف اسلحهخانهها افتاده بودند نیز توجهی نمیشد و گاه روی آنها پا میگذاشتند!
درب اسلحهخانهها با قفلهای محکم بسته شده بود و برخی مردم برای بردن اسلحهها از دیوار اسلحهخانه بالا رفته و با سرنیزه شیروانی سقف را پاره میکردند و به صورت گروهی اسلحهها را میبرند. محشری به پا شده بود!
برای اولین بار احساس خطر کردم از ورود برخی عوام و تودههای ناآگاه و فرصتطلب به جریان نهضت انقلاب. از دورنمای این ناآگاهی و فرصتطلبی، به خود لرزیدم. بعدها متوجه شدم که این احساس خطر و به خود لرزیدن کاملاً به جا بوده است، زیرا بسیاری از این اسلحهها به دست گروههای ضد انقلاب افتاد و برخی نیز اکنون باعث ایجاد حوادث ناخوشایند میشوند که خوشبختانه تلاش نیروهای انتظامی حتی برای جمعآوری سلاحهای غیرمجاز ظرف سالهای اخیر بیشتر شده است.
آمبولانسی به محوطه پادگان آمد و من کمک کردم تا سربازان کشته شده را داخل آمبولانس گذاشتند.
من با ناراحتی تمام و تعمق حزنانگیزی در محوطه پادگان میگشتم و پوکه فشنگهای شلیک شده را را با نوک پوتینم شوت میکردم، بدون آن که از آن خوان یغما حتی پوکهای بردارم.
همچنان دستم روی «مُشته» کارد شاهعباسی بود تا در صورت بروز خطر، از خود دفاع نمایم.
برخی خلایق صحنهی عجیبی از غارت به نمایش گذاشته بودند. راستش از چنین کسانی بدم آمد. احساس میکردم که پیام خون شهیدان نهضت ذرهای بر آنها تاثیر نداشته است.
متاسفانه غارتگران هیچ نیرویی را در مقابل خواستههای خود نمیدیدند و به رسمیت نمیشناختند! حتی برای تصاحب یک قبضه سلاح، دیگری را مورد ضرب و شتم قرار میدادند و روانهی بیمارستان میکردند.
من دانشجو بودم و میفهمیدم که اینها چه خطری برای به ثمر نشستن نهضت انقلاب اسلامی هستند.
آنها را رها کردم و نزدیکیهای غروب به سمت چهارراه فرهنگ و مسجدصاحب الزمان (عج) رفتم.
همان طور که گفتم متاسفانه آن لحظات روحانیون انقلابی در محل ژاندارمری حاضر نبودند تا با پادرمیانی و میانجیگری جلوی درگیری و کشتار و غارت را بگیرند، ولی بعد از غارت، ستادی در مسجد صاحبالزمان چهارراه فرهنگ تشکیل داده بودند و جلوی مردم را میگرفتند و با اظهار این که این اموال بر غارتگران حرام هستند، مقداری از آنها را از مردم گرفته و در مسجد جمعآوری کردند.
من هم بعد از ترک صحنههای پادگان ژاندارمری به این ستاد رفتم و کمتر از یک ساعت شاهد تلاش برای پس گرفتن مقداری از اموال غارت شده، بودم. اکثر مردم اموال غارتی را به دلخواه خود پس نمیدادند. آنها در مسیر خود به سمت خانه، ناگاه با مسجد صاحب الزمان و چند روحانی که در خیابان ایستاده بودند، روبهرو میشدند و تا آنها میگفتند این اموال به شما حرام هستند، با نوعی ناراحتی آنها را تحویل میدادند و میرفتند.