در عصر دانایی با دانا خبر      دانایی؛ توانایی است      دانا خبر گزارشگر هر تحول علمی در ایران و جهان      دانایی کلید موفقیت در هزاره سوم      
کد خبر: ۱۳۱۶۰۲۵
تاریخ انتشار: ۱۹ اسفند ۱۴۰۲ - ۱۴:۵۴
عملیات بدر در ۲۰ اسفندماه سال ۱۳۶۳ با رمز مبارک یا فاطمه الزهرا (س) در جبهه جنوبی هورالهویزه آغاز شد.

به گزارش پایگاه خبری دانا عملیات بدر که در 20/12/1363 با رمز مبارک یا فاطمه الزهرا (س) در جبهه جنوبی هورالهویزه آغاز شد، اگرچه در ابتدا با یورش برق‌آسای رزمندگان اسلام و عبور از رود دجله، تردد دشمن در جاده العماره-بصره را قطع کرد، لیکن اتکا به عقبه آبی، نداشتن جاده مواصلاتی، بروز مشکلات ترابری و پشتیبانی و بی‌بهره بودن از آتش توپخانه، باعث شد که پس از 6 روز نبرد و مقاومت در برابر پاتک‌های سنگین و متوالی زرهی دشمن، منطقه شرق دجله تخلیه و به تثبیت مواضع جدید در هورالهویزه بسنده شود.[1]

ضمن اینکه استفاده بی‌شمار و ناجوانمردانه رژیم بعثی در استفاده از بمب شیمیائی علیه رزمندگان ایرانی درنتیجه عملیات تأثیر فراوان داشت. در مجموع عراق در عملیات بدر، حدود 100 حمله شیمیایی کرد و عوامل مختلف شیمیایی تاول‌زا، اعصاب، مؤثر بر خون، خفه‌کننده و مرکب را علیه نیروهای ایران به کار برد.[2]

نتیجه عملیات هرچه که بود؛ در طول این چند روز، حماسه‌ها، جان‌نثاری‌ها و دلیرمردی‌هایی از رزمندگان اسلام به منصه ظهور رسید که از مظاهر پاک اسلام‌خواهی، دین یاوری، شهادت‌طلبی، ولایت‌پذیری و... بود.

به مناسبت سالروز این عملیات غرورآفرین، به گوشه‌هایی از دریای بیکران حماسه‌ها و جان‌فشانی‌های رزمندگان و فرماندهان این عملیات اشاره می‌شود.

انهدام پل جبیر

پل جبیر از اهمیت ویژه‌ای در عملیات بدر برخوردار بود. پل «جبیر» بر روی رودخانه دجله در 81 کیلومتری شمال شهر «القرنه»، جاده بصره- العماره را توسط جاده شرقی - غربی به جزیره مجنون شمالی متصل می‌کند.

سجاد جهان شیر از رزمندگان شرکت‌کننده در عملیات بدر در خاطرات خود از انهدام این پل می‌گوید: پس از عبور از پل و رد شدن از کانال اول و کانال دوم، در مسیر حرکت، چند مقر در طرفین جاده و نزدیکی روستای «جبیر» بودند که درگیری شدیدی در این نقطه روی داد. سرهنگ عراقی در آنجا با نیروهایش مقاومت زیادی می‌کرد. درنهایت این درگیری منجر به هلاکت سرهنگ عراقی و تعدادی از نیروهایش شد.

وقتی به ساحل رود دجله رسیدیم. تعدادی از بچه‌ها را در طرفین پل و تعدادی را بر روی پل مستقر کردیم و برادران تخریب کار خود را شروع کردند. اگر اشتباه نکرده باشم، دقیقاً ساعت 1:30 نیمه‌شب انفجار صورت گرفت و صدای آن به حدی مهیب بود که یکی از بچه‌ها به نام امیر حمزه داورزنی در اثر موج انفجار، گوش‌هایش خونریزی کرد. مأموریت با موفقیت انجام شده بود.

زحمات تک‌تک برادران اطلاعات - عملیات تیپ 110 شهید بروجردی در این عملیات ستودنی بود. برادران انصافاً با زیرکی، چالاکی، شجاعت و شهامت خود برگ زرینی از عملکرد خود در این عملیات برجای گذاشتند.

این عملیات{انهدام پل} باعث شد که دشمن بعثی نتواند نیروی کمکی به منطقه عملیاتی لشکر عاشورا، تیپ قمر و لشکر 17 علی بن ابی‌طالب (ع) وارد کند.[3]

خوابیدن روی سیم‌خاردار

یکی از مسئولان واحد اطلاعات عملیات تیپ 44 قمر بنی‌هاشم درباره چگونگی درگیر شدن نیروهای این یگان در عملیات بدر گفت «هنگامی‌که خواستیم خط را بشکنیم{21/12/1363}، به دلیل هوشیاری دشمن، نیروهای غواص از فاصله 20،30 متری قایق‌ها را رها کرده و بدون لباس غواصی به سیم‌خاردارهای نزدیک سیل بند رسیدند و به علت نبودن وقت برای قیچی کردن و کنار زدن سیم‌خاردارها، 2 نفر از رزمندگان روی سیم‌خاردارها خوابیدند تا با فشار روی این سیم‌خاردارهای حلقه‌ای و پائین رفتن آن‌ها در عمق آب، قایق‌ها از آن عبور کرده و خود را به سیل بند برسانند.»

بالا رفتن پارچه سفید تسلیم نیروهای عراقی

سروان ابراهیم جمعه قاسم، معاون گردان 425 ارتش عراق، مستقر در پد خندق که در عملیات امروز (23/12/1363) به اسارت درآمد؛ درباره تأکید مسئولان نظامی عراق بر مقاومت آن‌ها و تصمیم مسئولان رده‌بالا برای آزاد کردن آن‌ها از محاصره، گفت «مدت سه روز بود که روی جاده خندق در محاصره نیروهای اسلام بودیم و در این مدت دستورهایی از طریق فرمانده لشکر 35 مبنی بر مقاومت این گردان‌ها صادر می‌شد. می‌گفتند به دستورات عمل کنید، وزیر دفاع «عدنان خیرالله» با یک ستون عازم منطقه است تا شما را از محاصره نجات دهد.

پس‌ از این تماس فرمانده گردان همه افسران را جمع و نظرخواهی کرد که چه باید بکنیم؟ اکثریت رأی بر تسلیم شدن دادند و ما هم با بالا گرفتن پارچه سفیدی تسلیم نیروهای اسلام شدیم.»

ما تا آخرین قطره خون می‌ایستیم، شما هم بایستید

هم‌زمان با فشار نیروهای عراقی و با توجه به پیگیری‌های دفتر امام خمینی(ره) در مورد وضعیت جبهه‌ها، امام نیز در جریان امر قرار گرفتند و یک پیام کوتاه و شفاهی بدین شرح از طریق دفترشان به قرارگاه خاتم‌الانبیاء ارسال کردند: به بچه‌ها، محسن و صیاد بگوئید که امروز، روز واقعی جنگ بین اسلام و کفر است. با تمام توان بایستید و به‌هیچ‌عنوان سستی در خود راه ندهید. ما تا آخرین قطره خون می‌ایستیم، شما هم بایستید.

مقاومت حسن آقایی تا بی‌هوشی

محسن رخصت طلب؛ راوی لشکر 14 امام حسین (ع) در گزارش کوتاهی درباره شدت درگیری‌ها در «الصخره» و تلاش‌های حسن آقائی فرمانده این محور، نوشته است: مسئول محور الصخره، حسن آقائی است، ترس در وی معنا ندارد. اصلاً تیر و ترکش و آتش نمی‌شناسد. او و نیروهای همراه در مقابل نیروهای عراقی در منطقه الصخره، به‌شدت مقاومت می‌کردند و توانستند در عرض چند ساعت، سه بار آن‌ها را از این منطقه که دشمن با فشار زیاد باز پس گرفته بود، عقب بزنند.

می‌گفتند او در طول سه روز عملیات، 10 ساعت بیشتر نخوابیده. تماماً در حال دادوبیداد کردن و جنگیدن بود. آر. پی. جی 7 از دست او نمی‌افتاد. بالاخره پس از مقاومت زیاد، زمانی که دشمن برای آخرین بار، الصخره را گرفت، نیروها او را که از شدت خستگی و ضعف، رو به بی‌هوشی بود سوار قایق کرده و به بهداری منتقل کردند.

من عقب نمی‌روم، می‌مانم و کاری می‌کنم

در روز 25/12/1363 سیدرضا دستواره که پس از شهادت عباس کریمی، فرمانده لشکر 27 حضرت رسول، به‌طور موقت فرماندهی این یگان را برعهده‌گرفته بود، برای گزارش آخرین وضعیت لشکر 27 حضرت رسول (ص) در قرارگاه خاتم‌الانبیاء حاضر شد.

دستواره که از ناحیه پهلو ترکش‌خورده بود و براثر شدت جراحت توان زیادی برای حرف زدن نداشت، گفت: مسئول واحد اطلاعات عملیات و تقریباً همه نیروهای کادر این واحد زخمی شده‌اند و کادر لشکر نیز اغلب زخمی هستند. وی با وجود جراحات شدید به محسن رضایی گفت: من عقب نمی‌روم، می‌مانم و کاری می‌کنم. این در حالی بود که لشکر 27 پس از سه روز اجرای مأموریت، برای بازسازی به عقب منتقل شده بود.[4]

شنای صیاد در هور

مهدی شیرانی نژاد می‌گوید: «تا سوار شدیم، ده دوازده نفر از رزمنده‌های عادی که عقب‌نشینی می‌کردند و خسته هم شده بودند، سوار قایق ما شدند. هفت، هشت، ده کیلومتر راه آمده بودند. من بی‌سیم دستم بود و آن را گذاشته بودم روی پاهایم، چون تراکم نیرو زیاد بود و جایی نبود. قایق داشت در آب فرو می‌رفت که صیاد (شیرازی) گفت من با شنا برمی‌گردم عقب. هرچه آقا رحیم (صفوی) به او گفت، گوش نداد و شنا کرد؛ چه شنایی هم داشت. با لباس و پوتین این 20 متر را رفت من هم در این فکر بودم که بی‌سیم دچار مشکل نشود، چون دائم به همه بی‌سیم‌چی‌ها می‌گفتیم، بی‌سیم‌ها خیلی گران است و باید در حفظ آن‌ها بکوشیم.»[5]

حماسه مهدی باکری در هور

در روز پنجم عملیات (25/12/1363) پس از دفع نخستین پاتک دشمن، برادر مهدی باکری کوشید که برادران تا شب مقاومت کنند تا با استفاده از تاریکی شب پل {الصفحه: اتوبان} را منهدم کنند، آنان نیز حرف او را تائید و برای ایستادگی، آمادگی خود را اعلام کردند. ساعت 14:30 به فرمانده لشکر خبر دادند که دشمن از پل گذشته و وارد شهر «حریبه» شده است و از دشت باز مقابل قسمت کیسه‌ای دجله (نرسیده به گلوگاه)، دست به پاتک زده است.

سماجت دشمن در تداوم پاتک موجب شد که سیل بند مقابل فرماندهی از نیروی خودی خالی شود و به دست دشمن بیفتد. بدین ترتیب نیروهای خودی در داخل شهرک و پشت سیل بند، درحالی‌که محاصره شده بودند، با دشمن مقابله کردند. به دلیل تنگ‌تر شدن محاصره، برادر نظمی به برادر باکری گفت «شما بروید عقب، ما اینجا هستیم»، اما برادر باکری پاسخ داد «ما می‌خواهیم بجنگیم، چگونه برگردیم عقب، مسئله اسلام در میان است.»

با آمدن دشمن روی سیل بند، محاصره نیروهای خودی کامل و نبرد تن‌به‌تن آغاز شد. برادر کاملی بی‌سیم‌چی برادر باکری می‌گوید «ما هرچه به برادر باکری اصرار کردیم که برگردد، نپذیرفت.» به او گفتم از حبیب (اسم رمز قرارگاه) می‌گویند: شما برگردی عقب، اما او نپذیرفت و به‌کلی خودش را از بی‌سیم دور کرد. از طرف دیگر، برادران قرارگاه از پشت بی‌سیم به من گفتند: حتی اگر می‌توانید دست و پای او را ببندید و بیندازیدش داخل قایق و او را بکشید، بیاورید عقب.

برادر قمرلو، فرمانده گردانی که در همان روز سازماندهی‌شده و همراه شهید باکری در آن قایق بود، می‌گوید «خودش یک نارنجک را به پشت سیل بند انداخت و چند نفر از عراقی‌ها را به درک واصل کرد و برگشت. گاهی تکبیر می‌گفت، لحظاتی امام زمان (عج) را صدا می‌زد، خیلی چابک شده بود. بیشتر برادران در حال زدن آر.پی.جی بودند.

در حین درگیری برادرانی که زخمی می‌شدند، آن‌ها را به داخل قایق می‌بردیم، برادر باکری کنار من نشسته بود و تیراندازی می‌کرد. یک‌دفعه در بین ذکرهایی که می‌گفت، ناله ضعیفی کشید و رو به زمین دراز کشید، در بغل گرفتمش دیدم که از پیشانی او خون بیرون می‌آید. دشمن قایق را زیر رگبار گرفته بود، اما تیری به ما اصابت نکرد، در همین حال یکی از افراد دشمن با شلیک موشک آرپی‌جی موتور قایق را نشانه گرفت و باعث اشتعال آن شد.

ما که براثر اصابت ترکش به داخل آب پرتاب شده بودیم، با یک دنیا غم و درد، سوختن برادر باکری و دیگر مجروحان را مشاهده کردیم.»[6]

منابع:

[1] جمعی از نویسندگان، اطلس جنگ ایران و عراق: فشرده نبردهای زمینی، تهران، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، چاپ چهارم 1399 صفحه 73

[2] نیک‌خواه بهرامی، محمدباقر، حملات شیمیائی عراق در جنگ با ایران، تهران، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، چاپ دوم 1394، صفحه 176

[3] فصلنامه نگین ایران، شماره 44، تهران، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، بهار 1392، صفحات 87، 93،94

[4] لطیف زادگان، علیرضا، صاحبی، سید رضا، بازگشت به هور: روزشمار جنگ ایران و عراق: جلد سی و پنجم، تهران، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، چاپ اول 1399، صفحات 662،663،707

[5] شیرانی نژاد، مهدی، تاریخ شفاهی جنگ ایران و عراق: مخابرات در جنگ، تهران، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، چاپ اول 1397 صفحه 286

[6] فصلنامه نگین ایران، شماره 7، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، زمستان 1382 صفحات 145 و 146

ارسال نظر