فاطمه سادات زاهدی ، کارشناس ارشد مشاوره ، پایگاه خبری دانا ، گروه سلامت و سبک زندگی؛ با شروع هر سال جدید، بسیاری از افراد با انگیزه و انرژی بالا برنامهریزی میکنند تا تغییرات مثبتی در زندگی خود ایجاد کنند. این برنامهها میتوانند شامل اهدافی مانند ورزش منظم، یادگیری مهارتهای جدید، تغذیه سالم، ترک عادتهای بد یا پیشرفت شغلی باشند. با این حال، در بسیاری از موارد این برنامهها تنها در حد ایده باقی میمانند و پس از گذشت چند هفته یا ماه، فرد به الگوهای رفتاری قبلی خود بازمیگردد. این پدیده دلایل علمی و روانشناختی متعددی دارد که شناخت آنها میتواند در افزایش شانس موفقیت و اجرای برنامهها موثر باشد.
یکی از اصلیترین دلایل شکست در اجرای برنامههای سال جدید، تعیین اهداف غیرواقعگرایانه یا بیش از حد بلندپروازانه است. وقتی فرد در ابتدای سال تحت تأثیر انگیزههای موقتی قرار دارد، ممکن است بدون در نظر گرفتن منابع، زمان، و ظرفیتهای واقعی خود، اهدافی را تنظیم کند که بهسختی قابل دستیابی باشند. این موضوع باعث میشود پس از مدت کوتاهی با احساس ناکامی مواجه شده و انگیزه خود را از دست بدهد.
عامل مهم دیگر، نبود سیستم پیگیری و ساختار مناسب برای اجرای برنامههاست. صرف تعیین هدف کافی نیست؛ بلکه برای رسیدن به آن باید برنامهریزی مرحلهای، پیگیری مداوم و بازخورد مشخص وجود داشته باشد. مغز انسان به صورت طبیعی به سمت راحتی و حفظ وضعیت فعلی گرایش دارد و برای ایجاد تغییر، نیاز به تکرار و نظم در رفتار دارد. وقتی هدف تنها در ذهن باقی بماند و به شکل عادت درنیاید، مغز بهسرعت به الگوهای آشنا بازمیگردد.
همچنین، نقش عادتهای گذشته و مقاومت در برابر تغییر نباید نادیده گرفته شود. ایجاد هر تغییر رفتاری مستلزم صرف انرژی روانی است و زمانی که این انرژی با فشارهای دیگر زندگی مثل استرس، خستگی یا مشکلات روزمره کاهش مییابد، فرد تمایل پیدا میکند به رفتارهای قدیمی بازگردد. این موضوع به ویژه زمانی شدیدتر میشود که اهداف بهدرستی با ارزشها و انگیزههای درونی فرد همراستا نباشند.
از نظر روانشناسی، مغز برای تغییرات پایدار به تقویت مثبت، پیوستگی و پاداش فوری نیاز دارد. در صورتی که برنامههای سال جدید تنها بر پاداشهای بلندمدت متمرکز باشند، حفظ انگیزه در بلندمدت دشوار خواهد شد. استفاده از روشهایی مانند تقسیم اهداف به بخشهای کوچک، جشن گرفتن پیشرفتهای جزئی، و استفاده از ابزارهای انگیزشی میتواند در این مسیر مفید باشد.
در نهایت، باید پذیرفت که تغییر نیازمند زمان، تکرار و انعطافپذیری است. شکست در اجرای برنامهها به معنای ناتوانی نیست، بلکه فرصتی است برای بازنگری، یادگیری و اصلاح مسیر. با درک فرآیندهای ذهنی و روانی پشت این الگوها، میتوان به تدریج توانایی پایبندی به اهداف را تقویت کرد و به جای شروعی هیجانزده اما کوتاهمدت، به تغییری پایدار و عمیق دست یافت.