

به گزارش پایگاه خبری دانا،کتاب «خانه کتاب بازها» نوشته معصومه امیرزاده، تجربیات مادری در تربیت فرزندانی کتابخوان را به تصویر میکشد و توسط نشر مهرستان منتشر شده است.
امروزه، اگرچه جایگاه کتاب در زندگی جامعه بسیار حیاتی است، اما همچنان مورد غفلت قرار گرفته است. فرهنگ کتابخوانی میتواند راهحلی مؤثر برای حل مشکلات بنیادی جامعه باشد. یک جامعه آگاه همواره به سوی پیشرفت حرکت میکند و برای نهادینهسازی این فرهنگ مهم، نیاز است که از سنین کودکی و با همکاری اولین و بزرگترین مربی کودک، یعنی مادر، آغاز شود. مادرانی که مطالعه را به بخشی جداییناپذیر از زندگی روزمره خود تبدیل کنند، قطعاً تصوری مثبت در ذهن کودک شکل میدهند و او را به عشق کتاب و فرهنگ مطالعه تشویق میکنند.
کتاب «خانه کتاب بازها» نتیجه تجربیات مادری است که توانسته سه فرزند خود را به کتاب و کتابخوانی علاقهمند کند؛ بهگونهای که شبها از آنها میخواهد تا کتاب نخوانند و بخوابند. نویسنده با تکیه بر تجربیات شخصی، مشاهدات، شکستها و موفقیتها، کوشیده است دریچهای به دنیای جذاب کتابخوانی بگشاید تا هم والدین و هم فرزندان بتوانند با کتاب ارتباط برقرار کنند.
این کتاب بهعنوان راهنمایی برای والدینی که فرزندانی در سنین جنینی تا ۹ سال دارند، طراحی شده است. کتاب شامل دو فصل با نامهای «کودکی» و «مادری» است. فصل «کودکی» به ارتباط نویسنده با کتاب در دوران کودکیاش میپردازد و فصل «مادری» به تجربیات او با فرزندانش در دنیای کتاب.
در هر فصل، به سوالات مهمی مانند: آیا میتوان هر نوع کتابی را برای جنین خواند؟ رشد زبانی نوزاد چگونه است؟ بهترین زمان کتابخوانی برای نوزاد چه زمانی است؟ و سوالات دیگر پاسخ داده شده است. این کتاب به والدین کمک میکند تا کتابهای مناسب را برای فرزندان خود انتخاب کنند و کتابخوانی را به عادت روزانه آنان تبدیل کنند.
برشی از کتاب:
اوایـــل، با خوانـــدن این نوع مطالب، به دلیل لحظه ها و روزهایـــی که برای پسرهایم کتاب نخوانده بودم یا با اندوه به آن ها شیر داده بودم، احساس خسران می کردم. خودمانی تر بگویم، عذاب وجدان می گرفتم؛ اما همواره این نوع نگاه به جهان، مرا از این اضطراب ها نجات داده اســـت: من مالک کودکم نیســـتم؛ مادر او هســـتم و من مربی اعتباری او هســـتم، نه مربی حقیقی او. مالک و مربی حقیقی او خداوند مهربان اســـت. رزق امروز شـــما فهمیدن این مطلب بوده است و دست خدا در جبران کاستی های والدین بسته نیست. حتماً روزهایی را به خاطر می آورید که چطور کتابی، معلمی، دوستی و حتی گنجشکی پریده روی شـــاخه یا جوانۀ تُردِ بیرون آمده از دل سنگ فرش پیاده رویی، همه و همه معلم شـــما شـــده اند یا نوازشـــگرتان یا در همان لحظه گویـــی مادرتان. پس با آرامش، باقی کتاب را بخوانید و نگران کارهای نکرده نباشید.