فاطمه سادات زاهدی ، درمانگر کودک و نوجوان ، پایگاه خبری دانا ، گروه سلامت و سبک زندگی؛ نخستین و مهمترین اثر این تصمیم، اختلال در ریتم شبانهروزی و ساعت زیستی کودکان و نوجوانان است. ساعت زیستی بدن ما، بهویژه در دوران رشد، نقش اساسی در تنظیم خواب، سطح انرژی، تمرکز و خلقوخو دارد. کودکان و نوجوانان برای یادگیری مؤثر، نیازمند خواب کافی، منظم و باکیفیت هستند. تغییر ناگهانی در زمان بیدار شدن یا شروع مدرسه میتواند این تعادل را بر هم بزند. نتیجه این اختلال میتواند کاهش تمرکز، افت حافظه، افزایش تحریکپذیری و در نهایت افت عملکرد تحصیلی باشد.
در کودکان کمسنتر، موضوع جدیتر است. این گروه سنی بهویژه نیازمند ثبات، پیشبینیپذیری و روتینهای منظم هستند. تغییرات مکرر یا ناگهانی در برنامههای روزانه، بهخصوص بدون آمادگی قبلی، میتواند باعث بیقراری، اضطراب، کاهش انگیزه برای مدرسه رفتن و حتی بروز مشکلات رفتاری شود.
از طرف دیگر، تصمیمگیریهای آنی و بیمقدمه، احساس بیثباتی و بیاعتمادی را در سطح خانوادگی و اجتماعی افزایش میدهد. بسیاری از والدین برای زندگی روزمره، کار و مراقبت از فرزندان خود، برنامهریزیهای دقیقی دارند. با تغییر ساعت شروع مدارس، این برنامهها دچار اختلال میشوند و ممکن است والدین نتوانند بهدرستی کودک را همراهی کنند. این ناهماهنگی میتواند فشار روانی قابل توجهی به خانوادهها وارد کند و حتی منجر به تعارضات خانوادگی یا احساس گناه در والدین شود؛ بهویژه مادرانی که نمیتوانند فرزندشان را در این شرایط جدید همراهی کنند، ممکن است با نوعی فرسودگی روانی روبهرو شوند.
برای معلمان نیز این تغییرات ناگهانی، آثار قابل توجهی دارد. معلمان بیش از هر گروه دیگری در خط مقدم آموزش و ارتباط مستقیم با دانشآموزان هستند. تغییر ساعت کار، بدون اطلاعرسانی قبلی یا مشارکت آنها در فرآیند تصمیمگیری، میتواند منجر به کاهش سطح انرژی، بیانگیزگی، احساس نادیده گرفتهشدن و حتی فرسایش شغلی شود. یک معلم خسته و بیانگیزه نمیتواند ارتباط مؤثر برقرار کرده یا محیط یادگیری امن و انگیزشی ایجاد کند.
از منظر کلانتر، تصمیماتی که بدون مشارکت کارشناسان حوزههای مرتبط و بدون در نظر گرفتن پیامدهای انسانی و روانی اتخاذ میشوند، منجر به شکلگیری احساس ناامنی روانی و بیاعتمادی اجتماعی میشوند. کودکی که در مدرسه احساس آرامش و پیشبینیپذیری ندارد، نوجوانی که دچار اختلال خواب شده، مادری که مضطرب و درگیر هماهنگیهای جدید است، یا معلمی که خسته و بیانگیزه سر کلاس میرود، همگی محصول تصمیماتی هستند که شاید در ظاهر «فنی» باشند، اما عمق روانی آنها نادیده گرفته شده است .
ما نمیتوانیم کیفیت آموزش را صرفاً با استانداردهای فیزیکی و مصرف انرژی بسنجیم. سلامت روان، تمرکز، انگیزه، احساس امنیت و ثبات، از مؤلفههای اصلی یادگیری و رشد هستند. وقتی یک تغییر ساده در زمان آغاز کلاس، میتواند زنجیرهای از واکنشهای منفی روانی را ایجاد کند، شایسته است که پیش از اجرای آن، حتماً از مشورت با روانشناسان، مشاوران تربیتی و حتی نمایندگان خانوادهها و معلمان استفاده شود.
در پایان باید تأکید کرد که تصمیمگیری در حوزه آموزش، فراتر از عدد و ساعت و بودجه است. این تصمیمها باید با نگاهی انسانی، جامع و آیندهنگرانه اتخاذ شوند. کودکان ما فقط به برق نیاز ندارند، بلکه به آرامش، ثبات و برنامهریزی پایدار هم نیاز دارند؛ همانطور که یک لامپ با نوسان برق، درست کار نمیکند، مغز و روان کودک هم با نوسان برنامهها، درست رشد نمیکند.