در عصر دانایی با دانا خبر      دانایی؛ توانایی است      دانا خبر گزارشگر هر تحول علمی در ایران و جهان      دانایی کلید موفقیت در هزاره سوم      
کد خبر: ۱۳۱۹۹۳۳
تاریخ انتشار: ۱۵ شهريور ۱۴۰۴ - ۱۲:۱۷
سرمایه فرهنگی شامل مجموعه‌ای از دانش‌ها، مهارت‌ها، سلیقه‌ها، علایق، شیوه‌های سخن گفتن و حتی رفتارها و شیوه‌های تفریح فرد است که به شکل‌های مختلف در فرد نهادینه می‌شود و قابلیت تبدیل به قدرت و موقعیت اجتماعی را دارد.

به گزارش پایگاه خبری دانا، دکتر مهرداد مطلب زاده در یادداشتی نوشت؛ مفهوم «سرمایه فرهنگی» (Capital Culturel) که توسط پیر بوردیو مطرح شده، مکانیزم‌های بازتولید نابرابری‌های اجتماعی را مطرح می‌کند. سرمایه فرهنگی شامل مجموعه‌ای از دانش‌ها، مهارت‌ها، سلیقه‌ها، علایق، شیوه‌های سخن گفتن و حتی رفتارها و شیوه‌های تفریح فرد است که به شکل‌های مختلف در فرد نهادینه می‌شود و قابلیت تبدیل به قدرت و موقعیت اجتماعی را دارد. بوردیو این سرمایه را به سه شکل عینیت‌یافته ((مالکیت اشیای فرهنگی مانند کتاب‌ها، تابلوهای نقاشی، سازهای موسیقی))، نهادینه‌شده ((مدرک‌ها و مدارک تحصیلی که توسط نهادهای معتبر اعطا می‌شوند)) و تجسم‌یافته ((دانش و مهارت‌هایی که در وجود فرد نهادینه شده‌اند)) تقسیم می‌کند، که از میان آن‌ها سرمایه تجسم‌یافته اهمیت ویژه‌ای دارد؛ زیرا دانش و مهارت‌های نهادینه شده در فرد، که عمدتاً از طریق خانواده و فرآیند اجتماعی طولانی‌مدت کسب می‌شوند، نقش محوری در تعیین موفقیت اجتماعی ایفا می‌کنند.

نظام آموزشی، بر اساس تحلیل بوردیو، نه تنها انتقال دانش را انجام می‌دهد، بلکه نقش کلیدی در بازتولید ساختارهای اجتماعی و سلسله‌مراتب نابرابر دارد. مدرسه به ظاهر نهادی بی‌طرف و مبتنی بر شایستگی است، اما واقعیت این است که محتوای درسی، زبان آموزش، معیارهای ارزشیابی و حتی انتظارات رفتاری آن بر اساس سرمایه فرهنگی طبقه مسلط طراحی شده‌اند. به عبارت دیگر، نظام آموزشی حامل و بازتولیدکننده «سلیقه غالب» است و دانش‌آموزانی که از خانواده‌های برخوردار از سرمایه فرهنگی همسو با این سلیقه برخاسته‌اند، به طور طبیعی با معیارهای مدرسه سازگار می‌شوند و موفقیت تحصیلی آن‌ها به نظر «استعداد ذاتی» جلوه می‌کند.

در مقابل، کودکانی که از خانواده‌های با سرمایه فرهنگی کمتر یا متفاوت می‌آیند، با فرآیند پیچیده‌ای مواجه‌اند که بوردیو آن را کسب «فرهنگ غالب» می‌نامد. این دانش‌آموزان باید نه تنها محتوای درسی را بیاموزند، بلکه باید مهارت‌ها، زبان و سلیقه‌های فرهنگی معیار مدرسه را نیز اکتساب کنند. این تفاوت ساختاری در دسترسی به سرمایه فرهنگی باعث می‌شود که نابرابری‌های اجتماعی به صورت نظام‌مند و ظاهراً مبتنی بر شایستگی، بازتولید شوند.

علاوه بر این، فرآیند مدرک‌گرایی، این بازتولید نابرابری را مشروعیت‌بخشی می‌کند. مدرک تحصیلی، به عنوان شاخصی از شایستگی و توانمندی، در واقع انعکاسی از تسلط پیشین فرد بر سرمایه فرهنگی غالب است، نه صرفاً نشان‌دهنده قابلیت‌های ذاتی. این مشروعیت‌بخشی باعث می‌شود تفاوت‌های نابرابر در دستیابی به موقعیت‌های اجتماعی و اقتصادی طبیعی و عادلانه به نظر برسند. به این ترتیب، نظام آموزشی به یک مکانیزم مؤثر در تثبیت سلسله‌مراتب اجتماعی و بازتولید سرمایه فرهنگی تبدیل می‌شود.

تحلیل بوردیو نشان می‌دهد که آموزش، برخلاف ظاهر meritocratic و بی‌طرف خود، نهادی است که نه تنها دانش و مهارت انتقال می‌دهد بلکه نابرابری‌های اجتماعی را از نسلی به نسل بعد منتقل می‌کند. درک این فرآیند برای طراحی سیاست‌های آموزشی که بتوانند دسترسی به منابع فرهنگی و فرصت‌های تحصیلی را عادلانه‌تر کنند، اهمیت راهبردی دارد.

اگر با نگاه بوردیویی به مسئله کنکور ایران بنگریم، این آزمون نه یک سازوکار صرفاً علمی و بی‌طرف، بلکه نهادی است که به نحو آشکاری در بازتولید شکاف‌های اجتماعی و طبقاتی عمل می‌کند. داده‌های آماری اخیر نشان می‌دهد که رتبه‌های برتر کنکور عمدتاً در اختیار دانش‌آموزانی است که از مدارس سمپاد، غیرانتفاعی یا نمونه دولتی برخوردار می‌آیند، در حالی‌که سهم مدارس عادی دولتی از این موفقیت‌ها تقریباً صفر است. همین نکته نشان می‌دهد که سرمایه اقتصادی و فرهنگی خانواده‌ها در تعیین موقعیت آموزشی فرزندان نقش تعیین‌کننده دارد و شانس دسترسی به رشته‌ها و دانشگاه‌های برتر، به شدت تحت تأثیر این سرمایه‌های پیشینی است.

از منظر بوردیو، آنچه در ظاهر به عنوان «شایستگی فردی» معرفی می‌شود، در واقع بازتابی از برخورداری پیشین از سرمایه فرهنگی و اقتصادی است. در ایران، این فرآیند حتی آشکارتر از بسیاری از جوامع دیگر رخ می‌دهد. خانواده‌های طبقات مرفه با سرمایه‌گذاری مستقیم مالی ـ از طریق مدارس خاص، کلاس‌های کنکور، مشاوره‌های حرفه‌ای و منابع کمک‌آموزشی ـ سرمایه اقتصادی خود را به سرمایه آموزشی و در نهایت به سرمایه فرهنگی نهادینه‌شده تبدیل می‌کنند. در مقابل، خانواده‌های محروم که توانایی تأمین چنین هزینه‌هایی را ندارند، عملاً از همان آغاز مسیر رقابت حذف می‌شوند.

کنکور در ظاهر به‌مثابه یک مکانیزم «عادلانه» طراحی شده است؛ همه داوطلبان در یک روز و با یک آزمون سنجیده می‌شوند. اما بوردیو به‌خوبی نشان می‌دهد که عدالت صوری، پوششی برای نابرابری واقعی است. موفقیت در کنکور وابسته به توانایی تست‌زنی، دسترسی به تکنیک‌های آموزشی خاص و بهره‌گیری از منابع انبوه آموزشی است؛ عناصری که همگی محصول سرمایه‌های اقتصادی و فرهنگی پیشینی‌اند، نه استعداد ذاتی. از این منظر، کنکور در ایران به ابزاری برای مشروعیت‌بخشی به سلسله‌مراتب طبقاتی تبدیل می‌شود؛ به گونه‌ای که رتبه‌های برتر به عنوان «باهوش‌ترین» و «شایسته‌ترین» معرفی می‌شوند، در حالی‌که در عمل، آنها بیش از دیگران از امکانات و سرمایه‌های اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی بهره‌مند بوده‌اند.

به این ترتیب، می‌توان گفت کنکور در ایران نمادی از آن چیزی است که بوردیو آن را «اسطوره شایسته‌سالاری» می‌نامد: آزمونی که به ظاهر بی‌طرف و عادلانه است، اما در عمل به سازوکاری قدرتمند برای بازتولید نابرابری‌های اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی تبدیل شده است. فهم این واقعیت، نخستین گام برای نقد و اصلاح سیاست‌های آموزشی است؛ سیاست‌هایی که اگر همچنان بر محور کنکور و نظام گزینش صوری باقی بمانند، نه تنها عدالت آموزشی را محقق نمی‌کنند، بلکه به بازتولید و تثبیت ساختارهای نابرابر موجود نیز یاری می‌رسانند.

ارسال نظر