موضوعرابایک پرسش آغاز می کنیم:
چرا بچه ها را به مدرسه می فرستیم؟
به نظر ما پاسخ به این پرسش نشان دهنده دیدگاه ما از نظام آموزشی و انتظارات ما از آن است. چند پاسخ محتمل را که بیشتر مورد توافق هستند عنوان می کنیم:
1. بچه ها را به مدرسه می فرستیم تا بتوانند مهارتهای زندگی کردن را در جامعه یاد بگیرند.
2. بچه ها را به مدرسه می فرستیم تا از آنها افرادی غیور، متعهد و پایبند به اصول و سربازان آینده کشور بسازیم.
3. بچه ها را به مدرسه می فرستیم تا بتوانند در جامعه موفق شوند و حق خود را بگیرند.
4. بچه ها را به مدرسه می فرستیم تا بتوانند برای آینده خود را آماده کنند. آینده ای که نامعلوم است ولی آنها شجاعت زیستن در آن را خواهند داشت.
5. بچه ها را به مدرسه می فرستیم چون امروزه دیگر آدم بی سواد نمی تواند به راحتی زندگی کند و شغل مناسبی برای خود پیدا کند. اگر این مشکل وجود نداشت، ترجیح می دادیم بچه ها را به جایی بفرستیم که بتوانند کار یادبگیرند.
6. یک جواب کلی هم هست که متعلق به کسانی است که منتظر می مانند تا هم فکر کنند وهمه تب و تاب ها تمام شود و آنها در آخر کار بیایند و بگویند: همه موارد.
این پرسش قبلا هم پرسیده شده است و نظامهای گوناگونی در جهان به آن پاسخ مورد نظر خود را داده اند. پاسخ مناسب به این پرسش می تواند نشان دهنده جهت گیری دولت نسبت به موضوع آموزش و پرورش و اهمیت آن تلقی شود. این پرسش می تواند راهی باشد برای شناسایی و تفکیک سیستم های موفق و ناموفق. آموزش و پرورش می تواند به عنوان یکی از مهمترین اهداف و منابع توسعه در کشورهای مختلف محسوب شود واز طرفی اگر به آن به عنوان ابزار نگاه شود، می تواند یکی از مخرب ترین ابزارها شود که در اختیار سیستم های خودکامه قرار می گیرد. مثلا پاسخ دوم متعلق به سیاست مداران و تعدادی از دیکتاتورهای معروف است که جملات مشابهی در این زمینه را گفته اند. مثلا استالین می گوید:
آموزش یک سلاح است، اثرآن وابسته است به اینکه این سلاح در دست چه کسی قرار گیرد و رو به چه کسی نشانه رود.
ویا می گوید:
عقاید از سلاح ها قدرتمند تر هستند. ما اجازه نمی دهیم که مردم سلاح داشته باشند، پس چرا باید به آنها اجازه بدهیم که عقیده ای داشته باشند؟ (منبع: http://www.brainyquote.com/quotes/authors/j/joseph_stalin.html)
و یا هیتلر می گوید:
آموزش نسل جوان در مسیر صحیح، دولت را متقاعد خواهد کرد که داشتن نسلی از این نوع انسانها برای تصمیم گیری در مورد سرنوشت جهان کافی خواهد بود.(منبع: http://www.searchquotes.com/Adolf_Hitler/Education/quotes/)
این تفکر در روسیه به ایجاد تشکیلاتی با عنوان «جوانان کمونیست» و در آلمان به «جوانان هیتلری» شد و آن همه فجایع را در تاریخ هر دو کشور رقم زد.
تفکر نوع سوم و پنجم را از زبان پدران و مادران زیادی می شنویم که در انجمن های اولیا و مربیان حضور می یابند و یا در تجمعات کنار مدارس وقتی منتظر هستند تا بچه های خود را تحویل بگیرند.
تفکر نوع چهارم را افرادی می گویند که برای آینده فکر می کنند. مثل آلوین تافلر:
بی سوادی در قرن بیست و یکم به معنی عدم توانایی در خواندن و نوشتن نیست. بلکه، ناتوانی در یادگیری و دوباره یادگرفتن است. (منبع: http://thinkexist.com/quotation/like_adequate_education-freedom_of_expression_is/192458.html)
یونسکو از ژان پیاژه روانشناس و به قول خودش شناخت شناس مشهور سوئیسی خواست تا بندهای مربوط به ماده 26 اعلامیه حقوق بشر را با توجه به یافته های روانشناسی علمی جدید، بررسی و تفسیر کند. حاصل این کار در کتاب پیاژه با عنوان «تربیت به کجا ره می سپرد؟» آمده است که خوشبختانه از سالهای دور در ایران ترجمه شده و مرجع تحقیقات مختلفی قرار گرفته است. نشانی کامل این کتاب را در منابع انتهای مقاله ذکر کرده ایم. در بند دوم ماده 26 مذکور چنین آمده است:
هدف تربیت باید شکفته ساختن کامل شخصیت انسانی و تحکیم و تقویت احترام حقوق بشر و آزادی های اساسی باشد. تربیت باید زمینه تفاهم و اغماض و دوستی را میان کلیه ملت ها و گروه های نژادی و مذهبی مساعد سازد و نیز گسترش فعالیتهای «ملل متحد» را در راه حفظ صلح هموار نماید.
در کشور ما پس از تحولات بسیار، بالاخره «سند تحول بنیادین آموزش و پرورش» با همت وزارت آموزش و پرورش و مشارکت صاحبنظران متعدد تعلیم و تربیت کشور در سال 1390 تهیه شد. این سند به طور فشره به 290 اقدام بنیادین آموزش و پرورش اشاره می کند که خود قدم بسیار مهمی برای نظام مند کردن این تحولات محسوب می شود. با این حال این سند به معنی حرف آخر در زمینه آموزش و پرورش کشور نخواهد بود و وزیر محترم آموزش و پرورش نیز بر بازخوانی و تجدید نظرو ترمیم آن اشاره کرده است. آنچه که خواندن این سند را جذاب می کند، گستردگی برنامه ها و دیدگاه هایی است که در تدوین آن مدنظر قرار گرفته است و باید به خاطر داشت که درونمای آن نیز سند چشم انداز ایران 1404 است که در آن سال باید جمهوری اسلامی ایران به عنوان شاخص ترین کشور منطقه در همه امور امنیتی، آموزشی، تحقیقاتی، بهداشتی و اقتصادی باشد. وجود این سند کمک می کند که حداقل دورنمایی برای این اقدامات درنظر گرفته شود ولی این موضوع به هیچ وجه کافی نیست و لازم است که برنامه های اجرایی آن قدم به قدم و باحساسیت تعقیب شود. ما بررسی این سند بسیار مهم را به مقاله ای دیگر واگذار می کنیم.
همه این موارد نشان می دهند که اولا برای آموزش و پرورش هدفهایی کاملا جدی در نظر گرفته شده است و در واقع از آن و گردانندگان آن انتظار می رود تابه آن اهداف دست یابند. به علاوه نشان می دهد که آموزش و پرورش از مهمترین اولویتهای همه حکوت ها محسوب می شود. ابزاری که ماده اصلی آن را کودکان یک جامعه تشکیل می دهند و اگر به دست افراد ناصالح بیفتد می تواند آرمانهایی دور از ذهن و گاه خطرناک را برای یک جامعه رقم بزند. چنانکه در دو کشور روسیه و آلمان اتفاق افتاد و درکشورهای دیگری مانند ایتالیا در دوره موسیلینی، اسپانیا در دوره فرانکو، عراق در دوره صدام حسین و غیره اتفاق افتاد.
برای یافتن پاسخ های متقاعد کننده تر به پرسش اولیه این متن، باید به کتابهایی که در زمینه فلسفه آموزش و پرورش مراجعه کرد. تقریبا همه مکاتب بشری از ابتدای تشکیل به موضوع آموزش و پرورش و فلسفه تعلیم و تربیت توجهی دقیق داشته اند. علت این است که همه آنها بدون استثنا توجه خود را در درجه اول بر انسان و سپس تشکیل جوامع انسانی مورد توجه خود قرار داده اند. به همین دلیل در غرب می توان نشانه های کاملا روشنی را در مکاتب متعدد فلاسفه، اندیشمندان و سیاستمداران نامی آن خطه مشاهده کرد. لذا افلاطون، ارسطو در یونان باستان و سپس در دوران نوزایی اندیشه در جان لاک، روسو، کانت، اگوست کنت و دیگران این اندیشه ها به شکلهای مختلف نوشته شده اند. آرمانشهرهای متعددی که توسط کامپانلا، سن سیمون، تامس مور و دیگران آفریده شدند و یا تصور شدند، تماما بر روابطی انسانی استوار هستند که در جوامع اتوپیایی آنها جاری هستند و در همه آنها انسانها با خوبی و خوشی و به دور از کین ورزی ها و حسدها و زیاده خواهی های معمول جوامع امروزی، روزگار را به خوشی ساده دلانه و روستایی می گذرانند و تمام نگرانی آنها این است که پستی ها و دنائت های بشری متوقف شوند و جهانی سرشار از صلح و نوع دوستی بر همه جا حاکم گردد. این اندیشه های پاک انسان دوستانه به همان اندازه که مشفقانه و صلح جویانه هستند، از حقیقت خشن این جهان به دور مانده اند و امکان تحقق ندارند. نه برای اینکه شدنی نیستند، بلکه به دلیل آنکه با جریانهای واقعی و درونی جهان انطباق ندارند. باید زمان زیادی می گذشت تا متفکرانی چون آدام اسمیت متولد شوند و ما را از وجود این جریانهای درونی که به قول او« دست نامرئی» نامیده شد، آگاه کنند.
ما در این نوشتار، نمی توانیم به این جریانهای عظیم اندیشه بشری بپردازیم. زیرا توانایی آن را نداریم که این جهان شگفت انگیز را به طور خلاصه بیان کنیم و در عین حال از محتوای اصلی این نوشته دور نمانیم.
برای تببین اهداف واقعی آموزش و بخصوص آموزش و پرورش باید کمی در تاریخ به عقب برگردیم. در زمانی که جوامع به شکل قبیله ای زندگی می کردند. مهمترین اهداف یک قبیله عبارتند از: حفظ مایملک از جمله محل زندگی، محصولات و شکارها و مهمتر از همه نیروی انسانی برای ادامه حیات قبیله و دفاع از حریم آن. در چنین شرایطی طبیعی است که کودکان برای چنین آینده ای تربیت می شدند و تحت آموزش بزرگسالان قرار می گرفتند. وقتی کودکان به سنی می رسیدند که باید مرد یا زن نامیده می شدند برای آنها مراسم باشکوهی ترتیب می دادند، لباسهای رنگی می پوشیدند، چهره خود و آنها را رنگ آمیزی می کردند و ورود این کوکان دیروز را به جامعه بزرگسال آینده جشن می گرفتند. کودکان نیز برای آن روز لحظه شماری می کردند. زیرا از آن پس دارای هویتی مستقل و حقوقی مسلم برای خود بودند و می توانستند خانواده خود را داشته باشند. ادامه این نوع از زندگی را هنوز می توان در جوامع فعلی ملاحظه کرد. هنوز هم بسیاری از آداب قبیله ای اجداد ما در جوامع مدرن امروزی وجود دارند ولی معنای خود را از دست داده اند و به شکل یک کارناوال یا جشن خاص برگزار می شوند.
آموزش قبیله ای یک حسن بزرگ داشت و آن اینکه همه از اهداف آن باخبر بودند. هم بچه هایی که تحت تعلیم قرار می گرفتند و هم بزرگسالانی که آنها را تعلیم می دانند. اما امروز همه این اهداف در غوغای زندگی پر مشغله و گاه خالی از محتوای اطراف ما گم شده اند. کودک نمی داند چرا باید به مدرسه برود و یا اگر برای او توضیح داده می شود، فقط با آرزوی بزرگسالان خود و توقعات جامعه روبه رو است نه عشق و علاقه و انتظارات خودش. مهمترین نقص آموزش و پرورش ما نیز در همین نکته نهفته است: کودکان نمی دانند باید در انتظار چه نوع آینده ای باشند. این نقص تماما برخاسته از عهده آموزش و پرورش نیست. بلکه بخش عمده آن از سرعت زیاد تغییرات و پیش بینی ناپذیر بودن تحولات آن ناشی می شود. تقریبا همه مسئولان و سیاستمدران کشورهای مختلف و از جمله مسئولان آموزش و پرورش کشورها به این امر وقوف کامل دارند که جهان از کنترل گردانندگان آن خارج شده است. قبلا نیز کنترل آن در اختیارآنان نبود ولی چون با جهانی ساده تر روبه رو بودیم، اکثر حاکمان فکر می کردند که همه چیز رو به راه است و آنها هستند که نبض جهان را در دست دارند. مثلا هیتلر از رایش هزارساله سخن میگفت. خروشچف از تسلط کمونیسم در همه دنیا و در آینده ای نزدیک حرف می زد و صدام حسین از خاورمیانه عربی. اما همه آنها مردند و جهان با همان پیچیدگی سابق و حتی پیچیده تر از آن به کار خود ادامه داد. اما امروز با این همه پیچیدگی، اکثریت حاکمان به خاطر جایگاه خودشان هم که شده، از این فکر پرهیز می کنند و تلاش می کنند به نحوی برای آینده تلاش و برنامه ریزی کنند که لااقل در آن زمان وجود داشته باشند و دارای قدرتی باشند که بتوانند خود را حفظ کنند.
اما غرب و شرق با نمایندگی شوروی سابق در دوران تسلط کمونیسم و آمریکا در جریان جنگ سرد و در دوره ریاست جمهوری چندین رئیس جمهور پس از جنگ جهانی دوم، به نکات مهمی در مورد آموزش و پرورش دست یافتند. اولین اقدام در شوروی پس انقلاب اکتبر 1917 آغاز شد و کار عظیمی در زمینه اصلاح نظام آموزش و پرورش، حذف بی سوادی عمومی و آموزش همراه با نظارت کامل کودکان شکل گرفت. افرادی چون ماکارنکو در حوزه تعلیم و تربیت و گورکی در زمینه ادبیات و هنر وارد عمل شدند و نظام آموزشی وادبیات غالب بر شوروی را از اساس تغییر دادند. با اینکه این تغییرات در جهت اهداف حزبی صورت گرفتند ولی به این اهداف محدود نشدندو یکی از موفق ترین نظام های آموزشی جهان را پایه گذاری کردند که هنوز هم در سراسر کشور روسیه و اقمار سابق بلوک شرق و همچنین در بسیاری از مدارس کشورهای حوزه اسکاندیناوی مانند سوئد و دانمارک و یا در آمریکای لاتین مثل کوبا و غیره به کار می رود. نظام آموزش و پرورش دوم با کمی فاصله نسبت به شوروی ولی با شتابی بسیار فزاینده تر در آمریکا شروع شد و روند پویای آن همچنان ادامه دارد. آمریکایی ها زمانی به خود آمدند که شوروی از نظر تکنولوژی ساخت بمب اتمی، انحصار آنها را شکست و نخستین آزمایش خود را در سال 1949 انجام داد. هنوز آمریکا از این شوک خارج نشده بود که شوروی در تکنولوژی فضایی نیز از آنها پیشی گرفت و در سال 1961، یوری گاگارین را با موشک اسپوتنیک به فضا فرستاد و گاگارین پس از اینکه به دور بزرگترین میدان زمین گردش کرد این جمله کوتاه را به زمین مخابره کرد: چقدر زیباست! این جمله غیر از جنبه رمانتیک آن، پیامی کوتاه ولی قاطع از سوی روسها به همه جهان و از جمله آمریکا بود: برتری علمی و تکنولوژیک. مطالعاتی که آمریکا برای بررسی علت های این برتری های ناگهانی روسها انجام دادند، به تمرکز آنها روی آموزش و پرورش و تغییر تمام عیار این نظام با اولویت فراوان بود. مطالعه مفصلی نیز در زمان ریاست جمهوری رونالد ریگان صورت گرفت که به گزارش دیوید معروف شد و در آن برخی از دلایل عقب ماندگی تکنولوژیک آمریکا مورد بررسی قرار گرفتند و مشخص شد که یکی از مهمترین دلایل این عقب ماندگی، بی توجهی یا کم توجهی به ریاضیات و کاربرد های آن است. خلاصه ای از این گزارش را که سالها پیش ترجمه شده و در شماره های 1 تا 3 مجله «نشر ریاضی» از انتشارات مرکز نشر دانشگاهی می توان با عنوان « صورتبندی نظم عالم، نقش ریاضیات» مطالعه کرد. مرجعی کوتاه ولی تقریبا جامع از این فرایند را می توان در کتاب «کمک به کودکان در یادگیری ریاضیات» مطالعه کرد. فصل اول کتاب مذکور تماما به این موضوع در آمریکا می پردازد و مسیر تحولات در آموزش و پرورش آن کشور را تعقیب می کند. نشانی کامل این کتاب در انتهای این متن قید شده است.
با این مقدمات، به نظر می رسد که اهمیت آموزش و پرورش به دور از هرگونه گزافه گویی روشن شده است. حال می خواهیم به سوالی که در ابتدای متن پرسیدیم، به طور کوتاه پاسخ دهیم:
جهان در حال تبدیل شدن به مجموعه ای یگانه است که فرایند این کار را «جهانی شدن» می نامند. این فرایند موافقان و مخالفان زیادی در جهان دارند که هرکدام از آنه دلایلی برای خود دارند. ما این دیدگاه ها را قبلا در چند مقاله بررسی کرده ایم و خواننده علاقمند را به آنها ارجاع می دهیم(به عنوان نمونه به ترابی و نوروزیان(1384)، ترابی و نوروزیان(1385)و یا ترابی و نوروزیان(1391) مراجعه کنید). انکار یا تائید، مقاومت یا همراهی، دشمنی یا پذیرش این روند جهانی، تفاوتی در واقعیت ایجاد نمی کند. همانطور که جهان درحال تغییر است، روند جهانی شدن نیز پایان تحولات جهان نخواهد بود و آن نیز باید خواه ناخواه جای خود را به تحولات بعدی و پارادیم های جدید واگذار کند. با پذیرش این اصل، همه ج.امع درحال آماده کردن خود برای آینده نامعلومی هستند که چند و چون آن هنوز مشخص نیست. زیبایی این تحولات نیز در همین مجهول بودن است. اما انسان می خواهد همه امور را از آن خود کند و این شدنی نیست. اما چیزهای شدنی نیز وجود دارند که یکی از آنها تغییر در نظام آموزش و پرورش است. دلیل این موضوع نیز آن است که قبلا تجربه شده است و نظامهای موفقی در جهان وجود دارند که می توانند به عنوان دلیلی بر شدنی بودن این تغییرات است. نظام آموزش و پرورش ژاپن و چین نیز در کنار دو نظام آمریکا و شوروی سابق وجود دارند. از سالها ی پیش نیز در ایران شدنخته شده اند و تحقیقات زیادی در مورد آنها صورت گرفته است. ما فقط به یک نکته آخر اشاره می کینم و باقی را بر عهده مسئولین آموزش و پرورش می کنیم. روشهای سیاسی در این تغییرات کمترین اثر را دارند. نظامهای دیگری هم که به این روش دست زدند، بالاخره مجبور به تغییر استراتژی خود شده اند. آنچه که ماندگار و اثرگذار خواهد بود، انتخاب چند هدف عمده از طرح تحول بنیادین آموزش و پرورش است که باید به طور جد مدنظر قرار گیرد و از یک دولت به دولت دیگر تغییر نکند. تغییرات مداوم نظام آموزش و پرورش بسیار ضروری است( زیرا از دیدگاه اجتماعی با یک سیستم دینامیکی رو به رو هستیم) ولی این تغییرات باید در جهت اصلاح مسیر باشند نه تغییر جهت ناگهانی آن. چیزی که متاسفانه از ابتدای پیروزی انقلاب تاکنون در کشور شاهد بوده ایم و نتیجه آن نیز همین چیزی است که می بینیم و می دانیم. باید به گونه ای عمل کنیم که در آینده نقش داشته باشیم. نقشی مفید و موثر. آینده فقط چیزی نیست که خود به خود می آید، مثل یک قید زمان معمولی، بلکه چیزی است که بنا می شود. کسانی که جرات رویاری با مشکلات را دارند ممکن است پیروز نباشند ولی اگر بترسند، قطعا شکست خواهند خورد.
منابع
- پیاژه، ژان.(1361). تربیت به کجا ره مسپرد؟ به ضمیمه تحول روشهای آموزشی. ترجمه محمود منصور و پری رخ دادستان. انتشارات آموزش.
- ترابی، تقی و مسعود نوروزیان(1384). تولید علم در ایران و الزامات آن در فرایند جهانی شدن. فصلنامه تولید علم(نشریه سیاستهای علمی و توسعه). دانشگاه آزاد اسلامی.
- ترابی، تقی و مسعود نوروزیان(1385). ارائه یک مدل مفهومی به منظور بررسی و تنیین سیستماتیک کرسی های نظریه پردازی. فصلنامه تولید علم(نشریه سیاستهای علمی و توسعه). دانشگاه آزاد اسلامی.
- ترابی، تقی و مسعود نوروزیان(1391). علم بهتر است یا ثروت(توسعه علمی و توسعه اقتصادی). دانشگاه آزاد اسلامی، واحد علوم وتحقیقات تهران(زیر چاپ).
- ریس، رابرت ای، مرلین ن سایدام و مری مونتگومری لیندکوئیست(1377). کمک به کوردکان در یادگیری ریاضیات. ترجمه مسعود نوروزیان. انتشارات مدرسه.