به گزارش خبرگزاری دانا،یک زن وسواسى خیال مى کند شوهرش به طور مشروع یاغیر مشروع به او خیانت مى کند، فلان زن بیوه را گرفته یا مى خواهد بگیرد، با منشى خود سر و سرى دارد، به فلان دختر دل بسته است، چون دیر به منزل مى آید لابد دنبال عیاشى مى رود، چون با فلان زن صحبت کرد به اونظر دارد، چون فلان خانم به او احترام کرد لابد با هم رابطه دارند، چون نسبت به فلان زن بیوه و کودکانش احسان مى کند مى خواهد او را بگیرد، چون در اتومبیلش یک سنجاق سر پیدا شد معلوم مى شود محبوبه اش را به گردش برده است، چون فلان زن برایش نامه نوشت معلوم مى شود زن اوست، چون فلان دختر از او تعریف کرد که مرد خوش تیپ و خوش اخلاقى است معلوم مى شود عاشق و معشوقند، چون فلان وقت به حمام رفت معلوم مى شود خیانت کرده است، چون اجازه نمى دهد نامه هایش رابخوانم معلوم مى شود نامه هاى عاشقانه است، چون به من کم محبت شده معلوم مى شود معشوقه دیگرى دارد، چون به من دروغ گفت معلوم مى شودخیانتکار است، چون در فال شوهرم نوشته بود:با متولد خرداد ماه اوقات خوشى را خواهید گذراند معلوم مى شود زن دیگرى دارد، چون دوستم به من گفت: شوهرت به فلان خانه رفت حتماً در آنجا زنى دارد، چون فالگیرگفت:یک زن مو بور چشم سیاه قد بلند با تو دشمنى مى کند معلوم مى شود هووى من است.
خانمهاى وسواسى با این قبیل شواهد پوچ خیانتکارى شوهرشان را باثبات مى رسانند، حس بدبینى تدریجا در آنها تقویت شده به یقین تبدیل مى گردد، از بس در این باره فکر مى کنند از در و دیوار قرینه مى تراشند، شبانه روز فکر و ذکرشان همین مطلب است، با هر که مى نشیننددم از خیانت و بى وفایى مى زنند، با هر دوست و دشمنى مطلب را در میان مى گذراند، آنها هم فکر نکرده به عنوان دلسوزى گفتارش را تایید نموده صدها داستان و حکایت از خیانت مردها نقل مى کنند.
ایراد و ناسازگارى شروع مى شود، اوقات تلخى و بد اخمى مى کند، به کارهاى خانه و فرزندانش نمى رسد، هر روز قهر و دعوا مى کند، به خانه پدر و مادرش مى رود، به شوهرش بى اعتنایى مى کند، مثل سایه اورا تعقیب مى کند، جیب و بغلش را مى گردد، نامه هایش را با حرص و ولع مى خواند، تمام اعمال و حرکاتش را کنترل مى کند، هر حادثه بى ربطى رادلیل محکمى بر خیانت شوهرش به حساب مى آورد.
با اینگونه رفتار زندگى را به خودش و شوهر بیچاره و فرزندان بى گناهش تنگ مى کند، خانه را که باید محیط صفا و مودت و آسایش باشدبه زندان سخت بلکه جهنم سوزانى تبدیل مى کند، در آتشى که روشن کرده خودش معذب است و شوهر و فرزندان بیگناهش را نیز مى سوزاند، هر چه مرد دلیل بیاورد، سوگند یاد کند، التماس و گریه کند و بخواهد عدم خیانت خویش را اثبات کند ممکن نیست آن زن وسواسى حسود دنده کج قانع گردد.
خوانندگان محترم به طور حتم از این گونه افراد سراغ دارند لیکن در عین حال بد نیست به داستانهاى زیر توجه فرمائید:
«خانمى در دادگاه حمایت خانواده میگوید:تعجب نکنید که چرابعد از 12 سال زندگى مشترک و وجود سه بچه قد و نیم قد تصمیم به جدایى گرفته ام، حالا دیگر مطمئنم که شوهرم به من خیانت میکند، چند روز پیش در خیابان تخت جمشید او را با یک خانم شیک سلمانى رفته دیدم، حتماً معشوقه او و متولد خرداد ماه بود، من هر هفته مجله اى را که فال مفصلى دارد مى خوانم، بیشتر هفته ها در فال شوهرم نوشته است:با متولد خرداد ماه اوقات خوشى را خواهید گذراند، من متولد بهمن هستم پس منظورش زن دیگرى است.
به علاوه اصلاً حس مى کنم که شوهرم دیگر محبتهاى گذشته راندارد، و به آرامى اشکهایش را پاک مى کند.
شوهرش میگوید:خانم شما بگویید چه کنم؟کاش این مجله ها فکر اینطور خوانندگانشان را مى کردند، و کمتر از این دروغها سر هم مى کردند، باور کنید روزگار من و بچه هایم از دست این فکرها سیاه شده است، اگردر فال من نوشته باشد:در این هفته پولى مى رسد بلائى به روزگارم مى آوردکه پولها را چه کردى؟یا اگر نوشته باشد:نامه اى به دستت مى رسد که واى به حالم، فکر مى کنم حالا که این زن با استدلال رفتارش عوض نمى شودهمان به که از هم جدا شویم (1) ».
مردى در دادگاه گفت:«یکماه پیش از یک مهمانى به خانه بازمى گشتم، یکى از همکارانم را که به همراه همسرش به آن مهمانى آمده بودبا اتومبیل به منزلشان رساندم، صبح روز بعد همسرم از من خواست که او را به خانه مادرش ببرم، قبول کردم و به اتفاق سوار اتومبیل شدیم، در راه همسرم به صندلى عقب نگاه کرد در حالى که یک سنجاق سر را به من نشان مى داد پرسید این سنجاق متعلق به کدام زن است؟من که از ترس یادم رفته بود چه کسى سوار اتومبیلم شده نتوانستم توضیحى بدهم، او را به خانه مادرش رساندم، شب که براى بردنش رفتم برایم پیغام فرستاد که دیگر حاضر نیست به خانه باز گردد، علت را پرسیدم از پشت در گفت:بهتراست با همان زنى که سنجاق سرش در اتومبیل بود زندگى کنى (2) ».
زن جوان ضمن طرح شکایت اظهار داشت:«شوهرم اغلب شبها به عنوان اینکه در اداره اش کار دارد دیر بخانه مى آید، همین امر موجب ناراحتى من شده است، مخصوصا موقعى که چند تن از زنهاى همسایه گفتند شوهرت دروغ مى گوید:شبها به جاى کار اضافى در اداره در جاى دیگر سرگرم خوشگذرانى است سوءظن مرا نسبت به او بیشتر نموده، حاضر نیستم با مردى که به من دروغ مى گوید زندگى کنم.
در این هنگام شوهر زن چندین نامه از جیب خود بیرون آورد و درروى میز رئیس دادگاه قرار داد و خواهش کرد نامه ها را با صداى بلندبخواند تا همسرش متوجه شود که دروغ نگفته ام و بى جهت همه شب با دادو فریاد و اعتراضات بیجاى خود اعصاب مرا ناراحت مى کند.
در این هنگام رئیس دادگاه شروع بخواندن نامه ها نمود، یکى ازنامه ها حکم اضافه کار بود که به موجب آن به جوان مزبور ابلاغ شده بود که از ساعت 4 تا 8 بعد از ظهر در برابر دریافت دستمزد چهار ساعت کاراضافى باید انجام دهید، نامه هاى ادارى دیگر نیز ثابت مى نمود که باید براى شرکت در کمیسیون هاى مختلف در ساعات مقرر حضور یابد.
زن جوان جلو میز رئیس دادگاه آمد پس از دیدن نامه ها گفت:من هر شب که شوهرم مى خوابید جیبهایش را جستجو مى کردم ولى هیچیک از این نامه ها را ندیدم.
رئیس دادگاه گفت:ممکن است آنها را در کشوى میز گذاشته و به خانه نیاورده باشد.
مرد جوان گفت:سوءظن همسرم به قدرى مرا رنج مى دهد که دچارسوءظن شده ام، و شبها در اثر ناراحتى خوابم نمى برد، فکر مى کنم همسرم حاضر نیست با من زندگى کند.
در این موقع زن جوان خودش را به شوهرش رسانید و در حالیکه از شدت شوق گریه مى کرد پوزش خواست و از دادگاه خارج شدند». (3)
دکتر دندان پزشک به دادگاه شکایت نموده گفت:«همسرم بى نهایت حسود است، من پزشک دندان هستم، خانمها نیز به من مراجعه مى نمایند، همین مطلب باعث حسادت همسرم مى شود و هر روز بر سر این موضوع با هم نزاع داریم، او معتقد است من نباید زنها را معالجه کنم، من هم نمى توانم به خاطر حسادتهاى بیجاى او مریضهاى همیشگى خودم را زدست بدهم، من همسرم را دوست دارم او هم مرا دوست دارد ولى این فکربیجا زندگى را بما تنگ کرده است... چند روز پیش ناگهان وارد مطب شد، دستم را گرفت و بزور خارج نمود، به خانه رفتم و بین ما دعوا شد، گفت:
براى دیدن تو به مطب آمدم، در اطاق انتظار کنار دختر خانمى نشستم، صحبت از طرز کار من شده، آن دختر بدون اینکه همسرم را بشناسد به او گفته بود:مرد خوب و خوش تیپى است. گفته یک دختر سبب شده که مرا باخفت و خوارى به منزل ببرد». (4)
زنى به شوراى داورى شکایت نموده گفت:«یکى از دوستانم گفت:
شوهرت به خانه زنى رفت و آمد دارد، او را تعقیب کردم متوجه شدم حقیقت دارد، به قدرى ناراحت شدم که به خانه پدرم رفتم، اکنون از شما مى خواهم که شوهر خطاکارم را تنبیه کنید.
شوهر در ضمن تایید سخنان زن گفت:براى خرید دارو به داروخانه رفتم، در ضمن خرید متوجه شدم:زنى که براى خرید شیرخشک به داروخانه آمده پولش کم است، به او کمک کردم، بعدا که فهمیدم زن بیوه و بیچاره اى است به کمکهایم ادامه مى دادم.
داوران پس از تحقیق متوجه حسن نیت شوهر شدند و آنها را آشتى دادند». (5)
مطلب مذکور مشکل بزرگى است که براى بسیارى از خانواده هااتفاق مى افتد، دبخت خانواده ایکه به چنین بلائى گرفتار شوند، روزخوش ندارند، آب خوش از گلویشان پایین نمى رود، بیچاره کودکان بیگناهى که در یک چنین محیط بدبینى و نزاع و کینه توزى زندگى مى کنند، آنچه مسلم است اینکه آثار سوئى در روح آنها خواهد گذاشت، در این محیط عقده هایى پیدا مى کنند که معلوم نیست در آینده سر از کجا در آورد.
زن و مرد اگر با همین حال صبر کنند و به زندگى ادامه دهند تا آخرعمر معذب خواهند بود، و اگر در مقابل یکدیگر سر سختى و لجاجت نشان بدهند کارشان به طلاق و جدایى منتهى خواهد شد، در آنصورت نیز زن ومرد هر دو بدبخت مى شوند، زیرا مرد از یک طرف خسارتهاى زیادى راباید متحمل شود، از طرف دیگر معلوم نیست به این آسانیها بتواند همسرمناسبى پیدا کند، بر فرض اینکه همسرى انتخاب کرد معلوم نیست بهتر ازاین باشد، زیرا ممکن است عیب بدبینى را نداشته باشد لیکن امکان داردعیب یا عیبهاى دیگرى را داشته باشد که به مراتب بدتر از عیب بدگمانى باشد، به علاوه، فرزندانش بدبخت و دربدر خواهند شد، و آنگهى با مشکل بزرگترى که عبارتست از ناسازگارى نامادرى با فرزندان مواجه خواهدشد.
مرد اگر فکر کند این زن وسواسى را طلاق مى دهم و از شرش نجات پیدا مى کنم، آنگاه با زن بى عیب و نقصى وصلت مى نمایم و با خاطرآسوده زندگى را آغاز میکنم باید بداند که این فکر خامى بیش نیست وچنین موفقیتى خیلى بعید است، بر فرض اینکه این را طلاق بدهى و با زن دیگرى ازدواج کنى باز هم با مشکلات تازه اى روبرو خواهى شد.
طلاق گرفتن سبب آسایش و خوشبختى زن نیز نخواهد شد، زیراگر چه از شوهرش به خیال خود انتقام گرفته لیکن خودش را بدبخت نموده است، معلوم نیست به این آسانیها شوهرى پیدا کند، شاید تا آخر عمر بیوه بماند و از نعمت انس و مودت و تربیت فرزند محروم گردد، بر فرض اینکه خواستگارى هم برایش پیدا شد معلوم نیست از شوهر سابقش بهتر باشد، شاید ناچار شود با مردى که همسرش مرده یا طلاق گرفته وصلت کند، آنوقت مجبور است در فراق فرزندان خودش بسوزد و بچه هاى دیگران رابزرگ کند، و دهها مشکل دیگر که برایش تولید خواهد شد، بنابراین نه قهر و دعوا مى تواند زن و مرد را از این بن بست خطرناک نجات دهد نه طلاق و جدایى، لیکن راه سومى نیز وجود دارد که بهترین راه است.
راه سوم اینست که زن و مرد دست از لجاجت و سرسختى برداشته با عقل و تدبیر رفتار کنند، مخصوصا مرد مسئولیت بیشترى دارد، تقریبامى توان گفت که کلید حل این مشکل در دست او قرار دارد، اوست که اگرقدرى بردبارى و از خود گذشتگى بخرج دهد هم خودش را بدرد سرنمى اندازد، هم همسر بیمارش را از این مهلکه نجات خواهد داد.
اکنون روى سخن با مرد است.
آقاى محترم!اولا بدین نکته توجه داشته باش که همسر تو در عین وسواسیگرى ترا دوست دارد، به زندگى و فرزندانش علاقه مند است، ازجدایى وحشت دارد، از اوضاع اسفناک زندگى شما قالبا در عذاب وشکنجه است، اگر شما را دوست نمى داشت حسادت نمى کرد، نمى خواهد اوضاع چنین باشد لیکن چه کند بیمار است؟بیمارى فقطدل درد و آپاندیس و زخم معده و رماتیسم و سرطان نیست، بلکه امراض عصبى نیز بخش مهمى از بیماریها بشمار مى روند، خانم شما گر چه دربیمارستان روانى بسترى نیست لیکن به طور تحقیق یک بیمار روانى است، اگر قبول ندارى به یک روانپزشک مراجعه کن، با یک چنین خانمى با دیده دلسوزى و ترحم باید نگاه کرد نه با دیده انتقام و کینه جویى، به حال زار و افکار پریشانش ترحم کن، کسى با بیمار دعوا و داد و قال وکشمکش نمى کند، در مقابل بى ادبیها و ناسازگارى هایش عکس العمل شدید نشان نده، دعوا و داد و فریاد راه نینداز، به کتک و دشنام متوسل مشو، به دادگاه حمایت خانواده مراجعه نکن، قهر و باد نکن، دم از طلاق و جدایى نزن، هیچیک از این کارها نمى تواند بیمارى این خانم را معالجه کند بلکه شدیدترش مى گرداند، رفتار تند و نامهربانیهاى ترا دلیل بر صدق عقیده اش مى گیرد.
راه کار اینست که تا مى توانى اظهار محبت کنى، ممکن است ازوسواسیگریها و ناسازگاریهاى او بتنگ آمده قلبا منزجر شده باشى لیکن چاره اى نیست باید به طورى اظهار محبت کنى که یقین پیدا کند که شش دانگ دل تو مسخر اوست و شخص دیگرى در آنجا راه ندارد.
ثانیا سعى کن با هم تفاهم نمایید، چیزى را از او مخفى نکن، بگذارنامه هایت را حتى قبل از خودت بخواند، کلید کمد اختصاصى یا صندوق اسناد و مدارک را در اختیارش قرار بده اگر میل داشت بدانها مراجعه کند، بگذار جیب و بغلت را بررسى کند، اجازه بده تمام اعمال و حرکاتت را تحت نظر بگیرد، از این قبیل کارها نه تنها اظهار ناراحتى نکن بلکه آنرایک امر عادى و از لوازم صفا و صداقت خانوادگى محسوب بدار، بعد ازمشاغل روزانه اگر کارى ندارى زودتر به منزل بیا. و اگر کارى پیش آمد کرد قبلا به همسرت بگو:من به فلان جا مى روم و در فلان ساعت برمیگردم، سعى کن از موعد مقرر تخلف نشود، چنانچه اتفاقا نتوانستى سرموعد حاضر شوى هنگام مراجعت علت تاخیر را بالصراحه بیان کن، مواظب باش در تمام این مراحل کوچکترین دروغى از تو صادر نشود، و الابد گمانى او تشدید خواهد شد، در کارها با وى مشورت کن، هیچ عملى را ازاو مخفى نکن بلکه کارهاى روزانه ات را برایش شرح بده، صداقت وراستى را هیچگاه از دست نده، خواهش کن در هر جا نقطه ابهامى دارد که اسباب بدگمانى او مى شود بدون پروا توضیح بخواهد، و عقده ایرا در دل نگیرد.
ثالثا ممکن است جنابعالى شخص پاک و حتى از قصد خیانت هم منزه باشى لیکن بدگمانیهاى زنها نیز غالبا بى منشا نیست، لابد در اثرغفلت و صداقت، عملى از تو صادر شده که در روح او اثر گذاشته و رفته رفته تولید سوءظن نموده است، لازم است در اعمال و رفتار کنونى وگذشته ات دقت نمایى و عامل اصلى و منشا بدگمانى همسرت را یافته و دررفع آن کوشش کنى، اگر با خانمهاى بیگانه خیلى شوخى و شیرین زبانى مى کنى این عمل را ترک کن. چه ضرورتى دارد خانمها ترا جوانى خوش اخلاق و خوش تیپ بشمارند لیکن همسرت بدبین شده زندگى داخلى شما به بدترین وجوه بگذرد؟چه لزومى دارد با خانم منشى خودت شوخى و خنده بکنى تا همسرت خیال کند با او سر و سرى دارى؟اصلا درصورتیکه همسرت بدبین است چه ضرورتى دارد که منشى زن استخدام کنى؟در مجالس با خانمهاى بیگانه گرم نگیر، زیاد بآنها توجه نکن، پیش همسرت از آنها تعریف نکن، اگر به زن بیوه بیچاره اى مى خواهى احسان کنى چه بهتر که قبلا با همسرت مشورت کنى بلکه مى توانى این عمل خیررا به وسیله او انجام دهى. نگو:مگر من اسیر و برده هستم که اینقدر مقیدزندگى کنم؟نه خیر اسیر و برده نیستى لیکن مرد عاقل و با تدبیرى هستى که با همسرت پیمان وفا و همکارى بسته اى، بدین جهت باید زن دارى کنى و با عقل و تدبیر بیمارى او را بر طرف سازى، باید با فداکارى و رفتارعاقلانه، خطر بزرگى را که متوجه کانون مقدس خانوادگى شما شده مرتفع کنى، در اینصورت هم به همسر بیمارت بزرگترین خدمت را نموده اى هم فرزندان بیگناهت را از سرگردانى و غم و اندوه نجات داده اى، هم خودت را از ضررهاى روحى و مادى رها کرده اى، البته مردى که در یک چنین موقع حساسى فداکارى کند در نزد خدا هم پاداش بزرگى خواهد داشت.
حضرت على علیه السلام فرمود:در هر حال با زنها مدارا کنید. باخوبى با آنها سخن بگویید تا افعالشان نیکو گردد. (6)
امام سجاد علیه السلام فرمود:یکى از حقوقى که زن بر شوهر دارداینست که جهالت و نادانیهاى او را ببخشد. (7)
رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:هر مردیکه با همسربد اخلاقش بسازد خداوند متعال، در مقابل هر دفعه که صبر کند، به مقدارثواب صبر حضرت ایوب علیه السلام، به او ثواب عطا خواهد کرد. (8)
اکنون باید چند مطلب را به خانمها یادآورى کنم.
مطلب اول-خانم محترم، موضوع خیانت شوهرت، مثل همه موضوعات دیگر، احتیاج به دلیل و برهان دارد، مادامیکه خیانت او با ادله قطعیه باثبات نرسیده شرعا و وجدانا حق ندارى وى را متهم سازى، آیاسزاوار است به صرف یک احتمال، شخص بیگناهى را مورد تهمت قراردهى؟ اگر کسى بدون دلیل و برهان ترا متهم کند آیا ناراحت نمى شوى؟
مگر با یک یا چند شاهد سفیهانه و غیر عقلایى مى توان موضوع مهمى مثل خیانت را باثبات رسانید؟
خداوند بزرگ در قرآن مجید میفرماید:اى کسانیکه ایمان آورده ایداز بسیارى از گمانها اجتناب کنید، زیرا بعض گمانها گناه است. (9)
امام صادق علیه السلام فرمود:بهتان زدن به شخص بیگناه از کوههاى بزرگ سنگین تر است. (10)
رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:هر کس به مرد مؤمن یا زن مؤمنه تهمت بزند خدا در قیامت او را بر تلى از آتش نگه میدارد تا به کیفراعمالش برسد. (11)
خانم محترم، دست از نادانى و احساسات خام و عجله بردار، متین و عاقل باش، موقعیکه عصبانى و ناراحت نیستى در گوشه اى خلوت کن، قرائن و شواهد خیانت شوهرت را در نظر بگیر، بلکه روى کاغذ یادداشت کن، سپس وجوه و احتمالات قضیه را در مقابل آن بنویس، آنگاه مانند یک قاضى درستکار و با انصاف، در مقدار دلالت آنها تامل کن، اگر دیدى یقین آور نیستند باز هم مانع ندارد، تحقیق کنى لیکن موضوع را مسلم وقطعى نگیر و به صرف سوءظن و توهم بى دلیل زندگى را به خودت وشوهرت تلخ نکن.
مثلا وجود یک سنجاق سر در اتومبیل چندین علت مى تواند داشته باشد:
1-متعلق باشد به یکى از خویشان شوهرت مانند:خواهر، خواهرزاده، برادرزاده، عمه و عمه زاده، خاله و خاله زاده. ممکن است یکى از آنها را سوار ماشین کرده و سنجاق مال او باشد.
2-شاید مال خودت باشد، و قبلا که به ماشین سوار شده اى ازسرت افتاده باشد.
3-شاید یکى از دوستان یا خویشانش را با خانمش سوار ماشین کرده و سنجاق متعلق به آن خانم باشد.
4-شاید خانم درمانده اى را سوار کرده به منزلش برساند.
5-شاید یکى از دشمنانش عمدا سنجاق را در ماشین انداخته تاترا بدبین نموده اسباب بدبختى شما را فراهم سازد.
6-شاید منشى خودش یا یکى از همکارانش را سوار کرده وسنجاق متعلق به او باشد.
7-احتمال هفتم اینست که معشوقه اش را سوار نموده عیاشى رفته باشد:این احتمال به طور حتم از سایر احتمالات بعیدتر است و نبایدزیاد بدان ترتیب اثر داد. در هر صورت احتمالى بیش نیست، نباید آنرا یک دلیل قطعى و مسلم فرض کرد، و سایر احتمالات را به کلى نادیده گرفت، وداد و فریاد و بى آبروئى راه انداخت.
اگر شوهرت دیر به منزل مى آید دلیل خیانتش نیست، شایداضافه کار داشته باشد، شاید کار فوق العاده اى پیدا کرده، شاید به منزل یکى از دوستان یا همکاران یا خویشانش رفته باشد، شاید در یک جلسه علمى یادینى شرکت نموده باشد، شاید براى تفریح سالم و قدم زدن دیر به منزل آمده باشد.
اگر خانمى از شوهرت تعریف کرد و او را جوان خوش تیپى شمردتقصیر او چیست؟خوش اخلاقى دلیل خیانت نیست، چه کند اگر بد اخلاق باشد کسى به او مراجعه نمى کند، انتظار دارى بد اخلاقى کند تا همه او رابد اخلاق شمرده یک فرسخى از او فرار کنند؟
اگر به زن بیوه و یتیمانش احسان مى کند دلیل خیانتش نمى شود، شاید آدم خیرخواه و دلسوزى باشد و از باب نوع پرورى و دستگیرى از بیچاره گان و براى رضاى خدا به آنها احسان کند.
اگر شوهرت جعبه یا کمد مخصوصى دارد یا اجازه نمى دهدنامه هایش را بخوانى دلیل خیانتش نیست، زیرا بسیارى از مردها ذاتامحافظه کار و راز نگهدارند، و دوست ندارند کسى از امورشان مطلع شود، شاید شغلش ایجاب میکند کارهایش را مخفى بدارد، شاید ترا راز نگهدارنمى داند.
به هر حال، یک دلیل احتمالى بیش از یک احتمال نتیجه نمى دهد، نباید آنرا یک دلیل قطعى بدون تردید محسوب داشت.
مطلب دوم-در هر جا سوءظن پیدا کردى فورا موضوع را باشوهرت در میان بگذار، به قصد کشف حقیقت، نه به عنوان اعتراض، رسماو بدون پروا بگو:من نسبت به فلان کار بد گمان هستم، خواهش میکنم واقع مطلب را بیان بفرمایید تا خاطرم آسوده گردد، آنگاه خوب به حرفهایش گوش بده، و در اطراف آنها تامل کن، اگر بدگمانى تو بر طرف شد که چه بهتر، لیکن اگر قانع نشدى مى توانى بعدا در اطراف قضیه تحقیق کنى تا حقیقت برایت روشن گردد، اگر در ضمن تحقیق به موضوعى برخورد کردى که شوهرت دروغ گفته و مطلب را بر خلاف واقع توضیح داده صرف این دروغ را دلیل خیانت او نگیر، زیرا ممکن است شخص بیگناهى باشد لیکن چون از بدگمانى تو اطلاع داشته عمدا مطلب را بر خلاف واقع گفته مبادا سوءظن تو زیاده گردد، بهتر است در این مورد هم باز به خودش مراجعه کنى و علت خلافگوئیش را بپرسى، البته مردکار خوبى نکرده که مرتکب دروغ شده و بهتر بود حقیقت را مى گفت زیراچیزى از صداقت بهتر نیست. لیکن اگر او اشتباه کرد تو نادانى و جهالت بخرج نده، بلکه با تصمیم قاطع از او بخواه که دیگر دروغ نگوید، اگرتوضیح خواستى و شوهرت نتوانست توضیح قانع کننده اى بدهد، عجز ازجواب را یک دلیل مسلم و قطعى خیانت مشمار، زیرا ممکن است مطلب را واقعا فراموش نموده باشد، یا اینکه چون از بدگمانى تو اطلاع داشته دست و پاى خویش را گم کرده نتوانسته جواب قانع کننده اى بدهد. دراینجا سخن را کوتاه کن و در یک موقع مناسب مطلب را در میان بگذار وعلت قضیه را بپرس. و اگر اظهار داشت:واقع را فراموش نموده ام از اوبپذیر زیرا انسان محل سهو و نسیان است، اگر باز هم تردید داشته باشى مى توانى از راههاى دیگر در صدد تحقیق بر آیى.
مطلب سوم-موضوع بد گمانى خودت را با هر کس در میان نگذار، زیرا ممکن است واقعا دشمن شما یا حسود باشد، بدین جهت گفتارترا تایید و چندین قرینه دروغ نیز بدان بیفزاید تا زندگى شما را از هم بپاشد، ممکن است شخص نادان و زود باور و بى تجربه اى باشد و به قصددلسوزى گفته ترا تایید نماید بلکه شواهد پوچ دیگرى بدان اضافه نموده ذهن ترا خرابتر گرداند، بنابراین صلاح نیست با افراد نادان و بى تجربه مشورت نمایى، حتى مادر و خواهر و خویشانت، البته مشورت خوب است، اگر در جایى ضرورت پیدا کرد یکى از دوستان عاقل و کاردان و باهوش وخیرخواه را در نظر بگیر و مطلب را با او در میان بگذار و از افکارش استفاده کن.
مطلب چهارم-اگر شواهد و دلائل خیانت شوهرت قطعى نبود، ودوستان و خویشانت نیز تصدیق کردند که دلائل مزبور قانع کننده نیست وشوهرت بیگناه است، و شوهرت نیز با دلیل و برهان و قسم و التماس عدم خیانت خودش را اثبات میکند لیکن با همه اینها بدگمانى ووسواسیگریهاى تو برطرف نمى شود یقین بدان که بیمار هستى، وبدبینى ات در اثر بیمارى عصبى و روانى پیدا شده است. لازم است به یک روانپزشک حاذق مراجعه نمایى و از دستوراتش پیروى کنى.
مطلب پنجم-راه کار تو همان بود که گفته شد، داد و فریاد و بهانه وناسازگارى نه تنها مشکلت را حل نمى کند بلکه مشکلات دیگرى بدان اضافه خواهد کرد. به دادگاه حمایت خانواده نیز مراجعه نکن، دم از طلاق و جدایى نزن، آبروى شوهرت را نریز. از این قبیل کارها نتیجه خوبى نخواهى گرفت، ممکن است کار به لجبازى و عناد بکشد و شوهرت ناچارشود ترا طلاق بدهد و زندگى را از هم بپاشد. در آنصورت نیز تو نتیجه خوبى نخواهى گرفت و تا آخر عمر قرین تاسف خواهى شد، مواظب باش تصمیم خطرناکى نگیرى دست بخودکشى و انتحار نزن، زیرا به وسیله این عمل زشت خودت را نابود مى سازى در آخرت نیز به عذاب دوزخ معذب خواهى شد، حیف نیست انسان براى یک فکر بیجا بزندگى خودش خاتمه بدهد؟آیا بهتر نیست با عقل و بردبارى قضیه را اصلاح کنى؟
مطلب ششم-اگر بدگمانى تو بر طرف نشد و احتمال میدهى یایقین دارى که شوهرت به زنهاى دیگر نظر دارد باز هم تقصیر تو است، زیرامعلوم مى شود آنقدر هوش و کاردانى و عرضه نداشته اى که شش دانگ قلب شوهرت را مسخر گردانى تا جایى براى زنهاى دیگر نماند، هنوز هم دیرنشده، دست از نادانیگرى و لجبازى بردار و با اخلاق خوش و رفتار نیک واظهار محبت چنان در قلب شوهرت جاى باز کن که جز تو کسى را نبیند وجز تو کسى را نخواهد.
خانمهاى وسواسى با این قبیل شواهد پوچ خیانتکارى شوهرشان را باثبات مى رسانند، حس بدبینى تدریجا در آنها تقویت شده به یقین تبدیل مى گردد، از بس در این باره فکر مى کنند از در و دیوار قرینه مى تراشند، شبانه روز فکر و ذکرشان همین مطلب است، با هر که مى نشیننددم از خیانت و بى وفایى مى زنند، با هر دوست و دشمنى مطلب را در میان مى گذراند، آنها هم فکر نکرده به عنوان دلسوزى گفتارش را تایید نموده صدها داستان و حکایت از خیانت مردها نقل مى کنند.
ایراد و ناسازگارى شروع مى شود، اوقات تلخى و بد اخمى مى کند، به کارهاى خانه و فرزندانش نمى رسد، هر روز قهر و دعوا مى کند، به خانه پدر و مادرش مى رود، به شوهرش بى اعتنایى مى کند، مثل سایه اورا تعقیب مى کند، جیب و بغلش را مى گردد، نامه هایش را با حرص و ولع مى خواند، تمام اعمال و حرکاتش را کنترل مى کند، هر حادثه بى ربطى رادلیل محکمى بر خیانت شوهرش به حساب مى آورد.
با اینگونه رفتار زندگى را به خودش و شوهر بیچاره و فرزندان بى گناهش تنگ مى کند، خانه را که باید محیط صفا و مودت و آسایش باشدبه زندان سخت بلکه جهنم سوزانى تبدیل مى کند، در آتشى که روشن کرده خودش معذب است و شوهر و فرزندان بیگناهش را نیز مى سوزاند، هر چه مرد دلیل بیاورد، سوگند یاد کند، التماس و گریه کند و بخواهد عدم خیانت خویش را اثبات کند ممکن نیست آن زن وسواسى حسود دنده کج قانع گردد.
خوانندگان محترم به طور حتم از این گونه افراد سراغ دارند لیکن در عین حال بد نیست به داستانهاى زیر توجه فرمائید:
«خانمى در دادگاه حمایت خانواده میگوید:تعجب نکنید که چرابعد از 12 سال زندگى مشترک و وجود سه بچه قد و نیم قد تصمیم به جدایى گرفته ام، حالا دیگر مطمئنم که شوهرم به من خیانت میکند، چند روز پیش در خیابان تخت جمشید او را با یک خانم شیک سلمانى رفته دیدم، حتماً معشوقه او و متولد خرداد ماه بود، من هر هفته مجله اى را که فال مفصلى دارد مى خوانم، بیشتر هفته ها در فال شوهرم نوشته است:با متولد خرداد ماه اوقات خوشى را خواهید گذراند، من متولد بهمن هستم پس منظورش زن دیگرى است.
به علاوه اصلاً حس مى کنم که شوهرم دیگر محبتهاى گذشته راندارد، و به آرامى اشکهایش را پاک مى کند.
شوهرش میگوید:خانم شما بگویید چه کنم؟کاش این مجله ها فکر اینطور خوانندگانشان را مى کردند، و کمتر از این دروغها سر هم مى کردند، باور کنید روزگار من و بچه هایم از دست این فکرها سیاه شده است، اگردر فال من نوشته باشد:در این هفته پولى مى رسد بلائى به روزگارم مى آوردکه پولها را چه کردى؟یا اگر نوشته باشد:نامه اى به دستت مى رسد که واى به حالم، فکر مى کنم حالا که این زن با استدلال رفتارش عوض نمى شودهمان به که از هم جدا شویم (1) ».
مردى در دادگاه گفت:«یکماه پیش از یک مهمانى به خانه بازمى گشتم، یکى از همکارانم را که به همراه همسرش به آن مهمانى آمده بودبا اتومبیل به منزلشان رساندم، صبح روز بعد همسرم از من خواست که او را به خانه مادرش ببرم، قبول کردم و به اتفاق سوار اتومبیل شدیم، در راه همسرم به صندلى عقب نگاه کرد در حالى که یک سنجاق سر را به من نشان مى داد پرسید این سنجاق متعلق به کدام زن است؟من که از ترس یادم رفته بود چه کسى سوار اتومبیلم شده نتوانستم توضیحى بدهم، او را به خانه مادرش رساندم، شب که براى بردنش رفتم برایم پیغام فرستاد که دیگر حاضر نیست به خانه باز گردد، علت را پرسیدم از پشت در گفت:بهتراست با همان زنى که سنجاق سرش در اتومبیل بود زندگى کنى (2) ».
زن جوان ضمن طرح شکایت اظهار داشت:«شوهرم اغلب شبها به عنوان اینکه در اداره اش کار دارد دیر بخانه مى آید، همین امر موجب ناراحتى من شده است، مخصوصا موقعى که چند تن از زنهاى همسایه گفتند شوهرت دروغ مى گوید:شبها به جاى کار اضافى در اداره در جاى دیگر سرگرم خوشگذرانى است سوءظن مرا نسبت به او بیشتر نموده، حاضر نیستم با مردى که به من دروغ مى گوید زندگى کنم.
در این هنگام شوهر زن چندین نامه از جیب خود بیرون آورد و درروى میز رئیس دادگاه قرار داد و خواهش کرد نامه ها را با صداى بلندبخواند تا همسرش متوجه شود که دروغ نگفته ام و بى جهت همه شب با دادو فریاد و اعتراضات بیجاى خود اعصاب مرا ناراحت مى کند.
در این هنگام رئیس دادگاه شروع بخواندن نامه ها نمود، یکى ازنامه ها حکم اضافه کار بود که به موجب آن به جوان مزبور ابلاغ شده بود که از ساعت 4 تا 8 بعد از ظهر در برابر دریافت دستمزد چهار ساعت کاراضافى باید انجام دهید، نامه هاى ادارى دیگر نیز ثابت مى نمود که باید براى شرکت در کمیسیون هاى مختلف در ساعات مقرر حضور یابد.
زن جوان جلو میز رئیس دادگاه آمد پس از دیدن نامه ها گفت:من هر شب که شوهرم مى خوابید جیبهایش را جستجو مى کردم ولى هیچیک از این نامه ها را ندیدم.
رئیس دادگاه گفت:ممکن است آنها را در کشوى میز گذاشته و به خانه نیاورده باشد.
مرد جوان گفت:سوءظن همسرم به قدرى مرا رنج مى دهد که دچارسوءظن شده ام، و شبها در اثر ناراحتى خوابم نمى برد، فکر مى کنم همسرم حاضر نیست با من زندگى کند.
در این موقع زن جوان خودش را به شوهرش رسانید و در حالیکه از شدت شوق گریه مى کرد پوزش خواست و از دادگاه خارج شدند». (3)
دکتر دندان پزشک به دادگاه شکایت نموده گفت:«همسرم بى نهایت حسود است، من پزشک دندان هستم، خانمها نیز به من مراجعه مى نمایند، همین مطلب باعث حسادت همسرم مى شود و هر روز بر سر این موضوع با هم نزاع داریم، او معتقد است من نباید زنها را معالجه کنم، من هم نمى توانم به خاطر حسادتهاى بیجاى او مریضهاى همیشگى خودم را زدست بدهم، من همسرم را دوست دارم او هم مرا دوست دارد ولى این فکربیجا زندگى را بما تنگ کرده است... چند روز پیش ناگهان وارد مطب شد، دستم را گرفت و بزور خارج نمود، به خانه رفتم و بین ما دعوا شد، گفت:
براى دیدن تو به مطب آمدم، در اطاق انتظار کنار دختر خانمى نشستم، صحبت از طرز کار من شده، آن دختر بدون اینکه همسرم را بشناسد به او گفته بود:مرد خوب و خوش تیپى است. گفته یک دختر سبب شده که مرا باخفت و خوارى به منزل ببرد». (4)
زنى به شوراى داورى شکایت نموده گفت:«یکى از دوستانم گفت:
شوهرت به خانه زنى رفت و آمد دارد، او را تعقیب کردم متوجه شدم حقیقت دارد، به قدرى ناراحت شدم که به خانه پدرم رفتم، اکنون از شما مى خواهم که شوهر خطاکارم را تنبیه کنید.
شوهر در ضمن تایید سخنان زن گفت:براى خرید دارو به داروخانه رفتم، در ضمن خرید متوجه شدم:زنى که براى خرید شیرخشک به داروخانه آمده پولش کم است، به او کمک کردم، بعدا که فهمیدم زن بیوه و بیچاره اى است به کمکهایم ادامه مى دادم.
داوران پس از تحقیق متوجه حسن نیت شوهر شدند و آنها را آشتى دادند». (5)
مطلب مذکور مشکل بزرگى است که براى بسیارى از خانواده هااتفاق مى افتد، دبخت خانواده ایکه به چنین بلائى گرفتار شوند، روزخوش ندارند، آب خوش از گلویشان پایین نمى رود، بیچاره کودکان بیگناهى که در یک چنین محیط بدبینى و نزاع و کینه توزى زندگى مى کنند، آنچه مسلم است اینکه آثار سوئى در روح آنها خواهد گذاشت، در این محیط عقده هایى پیدا مى کنند که معلوم نیست در آینده سر از کجا در آورد.
زن و مرد اگر با همین حال صبر کنند و به زندگى ادامه دهند تا آخرعمر معذب خواهند بود، و اگر در مقابل یکدیگر سر سختى و لجاجت نشان بدهند کارشان به طلاق و جدایى منتهى خواهد شد، در آنصورت نیز زن ومرد هر دو بدبخت مى شوند، زیرا مرد از یک طرف خسارتهاى زیادى راباید متحمل شود، از طرف دیگر معلوم نیست به این آسانیها بتواند همسرمناسبى پیدا کند، بر فرض اینکه همسرى انتخاب کرد معلوم نیست بهتر ازاین باشد، زیرا ممکن است عیب بدبینى را نداشته باشد لیکن امکان داردعیب یا عیبهاى دیگرى را داشته باشد که به مراتب بدتر از عیب بدگمانى باشد، به علاوه، فرزندانش بدبخت و دربدر خواهند شد، و آنگهى با مشکل بزرگترى که عبارتست از ناسازگارى نامادرى با فرزندان مواجه خواهدشد.
مرد اگر فکر کند این زن وسواسى را طلاق مى دهم و از شرش نجات پیدا مى کنم، آنگاه با زن بى عیب و نقصى وصلت مى نمایم و با خاطرآسوده زندگى را آغاز میکنم باید بداند که این فکر خامى بیش نیست وچنین موفقیتى خیلى بعید است، بر فرض اینکه این را طلاق بدهى و با زن دیگرى ازدواج کنى باز هم با مشکلات تازه اى روبرو خواهى شد.
طلاق گرفتن سبب آسایش و خوشبختى زن نیز نخواهد شد، زیراگر چه از شوهرش به خیال خود انتقام گرفته لیکن خودش را بدبخت نموده است، معلوم نیست به این آسانیها شوهرى پیدا کند، شاید تا آخر عمر بیوه بماند و از نعمت انس و مودت و تربیت فرزند محروم گردد، بر فرض اینکه خواستگارى هم برایش پیدا شد معلوم نیست از شوهر سابقش بهتر باشد، شاید ناچار شود با مردى که همسرش مرده یا طلاق گرفته وصلت کند، آنوقت مجبور است در فراق فرزندان خودش بسوزد و بچه هاى دیگران رابزرگ کند، و دهها مشکل دیگر که برایش تولید خواهد شد، بنابراین نه قهر و دعوا مى تواند زن و مرد را از این بن بست خطرناک نجات دهد نه طلاق و جدایى، لیکن راه سومى نیز وجود دارد که بهترین راه است.
راه سوم اینست که زن و مرد دست از لجاجت و سرسختى برداشته با عقل و تدبیر رفتار کنند، مخصوصا مرد مسئولیت بیشترى دارد، تقریبامى توان گفت که کلید حل این مشکل در دست او قرار دارد، اوست که اگرقدرى بردبارى و از خود گذشتگى بخرج دهد هم خودش را بدرد سرنمى اندازد، هم همسر بیمارش را از این مهلکه نجات خواهد داد.
اکنون روى سخن با مرد است.
آقاى محترم!اولا بدین نکته توجه داشته باش که همسر تو در عین وسواسیگرى ترا دوست دارد، به زندگى و فرزندانش علاقه مند است، ازجدایى وحشت دارد، از اوضاع اسفناک زندگى شما قالبا در عذاب وشکنجه است، اگر شما را دوست نمى داشت حسادت نمى کرد، نمى خواهد اوضاع چنین باشد لیکن چه کند بیمار است؟بیمارى فقطدل درد و آپاندیس و زخم معده و رماتیسم و سرطان نیست، بلکه امراض عصبى نیز بخش مهمى از بیماریها بشمار مى روند، خانم شما گر چه دربیمارستان روانى بسترى نیست لیکن به طور تحقیق یک بیمار روانى است، اگر قبول ندارى به یک روانپزشک مراجعه کن، با یک چنین خانمى با دیده دلسوزى و ترحم باید نگاه کرد نه با دیده انتقام و کینه جویى، به حال زار و افکار پریشانش ترحم کن، کسى با بیمار دعوا و داد و قال وکشمکش نمى کند، در مقابل بى ادبیها و ناسازگارى هایش عکس العمل شدید نشان نده، دعوا و داد و فریاد راه نینداز، به کتک و دشنام متوسل مشو، به دادگاه حمایت خانواده مراجعه نکن، قهر و باد نکن، دم از طلاق و جدایى نزن، هیچیک از این کارها نمى تواند بیمارى این خانم را معالجه کند بلکه شدیدترش مى گرداند، رفتار تند و نامهربانیهاى ترا دلیل بر صدق عقیده اش مى گیرد.
راه کار اینست که تا مى توانى اظهار محبت کنى، ممکن است ازوسواسیگریها و ناسازگاریهاى او بتنگ آمده قلبا منزجر شده باشى لیکن چاره اى نیست باید به طورى اظهار محبت کنى که یقین پیدا کند که شش دانگ دل تو مسخر اوست و شخص دیگرى در آنجا راه ندارد.
ثانیا سعى کن با هم تفاهم نمایید، چیزى را از او مخفى نکن، بگذارنامه هایت را حتى قبل از خودت بخواند، کلید کمد اختصاصى یا صندوق اسناد و مدارک را در اختیارش قرار بده اگر میل داشت بدانها مراجعه کند، بگذار جیب و بغلت را بررسى کند، اجازه بده تمام اعمال و حرکاتت را تحت نظر بگیرد، از این قبیل کارها نه تنها اظهار ناراحتى نکن بلکه آنرایک امر عادى و از لوازم صفا و صداقت خانوادگى محسوب بدار، بعد ازمشاغل روزانه اگر کارى ندارى زودتر به منزل بیا. و اگر کارى پیش آمد کرد قبلا به همسرت بگو:من به فلان جا مى روم و در فلان ساعت برمیگردم، سعى کن از موعد مقرر تخلف نشود، چنانچه اتفاقا نتوانستى سرموعد حاضر شوى هنگام مراجعت علت تاخیر را بالصراحه بیان کن، مواظب باش در تمام این مراحل کوچکترین دروغى از تو صادر نشود، و الابد گمانى او تشدید خواهد شد، در کارها با وى مشورت کن، هیچ عملى را ازاو مخفى نکن بلکه کارهاى روزانه ات را برایش شرح بده، صداقت وراستى را هیچگاه از دست نده، خواهش کن در هر جا نقطه ابهامى دارد که اسباب بدگمانى او مى شود بدون پروا توضیح بخواهد، و عقده ایرا در دل نگیرد.
ثالثا ممکن است جنابعالى شخص پاک و حتى از قصد خیانت هم منزه باشى لیکن بدگمانیهاى زنها نیز غالبا بى منشا نیست، لابد در اثرغفلت و صداقت، عملى از تو صادر شده که در روح او اثر گذاشته و رفته رفته تولید سوءظن نموده است، لازم است در اعمال و رفتار کنونى وگذشته ات دقت نمایى و عامل اصلى و منشا بدگمانى همسرت را یافته و دررفع آن کوشش کنى، اگر با خانمهاى بیگانه خیلى شوخى و شیرین زبانى مى کنى این عمل را ترک کن. چه ضرورتى دارد خانمها ترا جوانى خوش اخلاق و خوش تیپ بشمارند لیکن همسرت بدبین شده زندگى داخلى شما به بدترین وجوه بگذرد؟چه لزومى دارد با خانم منشى خودت شوخى و خنده بکنى تا همسرت خیال کند با او سر و سرى دارى؟اصلا درصورتیکه همسرت بدبین است چه ضرورتى دارد که منشى زن استخدام کنى؟در مجالس با خانمهاى بیگانه گرم نگیر، زیاد بآنها توجه نکن، پیش همسرت از آنها تعریف نکن، اگر به زن بیوه بیچاره اى مى خواهى احسان کنى چه بهتر که قبلا با همسرت مشورت کنى بلکه مى توانى این عمل خیررا به وسیله او انجام دهى. نگو:مگر من اسیر و برده هستم که اینقدر مقیدزندگى کنم؟نه خیر اسیر و برده نیستى لیکن مرد عاقل و با تدبیرى هستى که با همسرت پیمان وفا و همکارى بسته اى، بدین جهت باید زن دارى کنى و با عقل و تدبیر بیمارى او را بر طرف سازى، باید با فداکارى و رفتارعاقلانه، خطر بزرگى را که متوجه کانون مقدس خانوادگى شما شده مرتفع کنى، در اینصورت هم به همسر بیمارت بزرگترین خدمت را نموده اى هم فرزندان بیگناهت را از سرگردانى و غم و اندوه نجات داده اى، هم خودت را از ضررهاى روحى و مادى رها کرده اى، البته مردى که در یک چنین موقع حساسى فداکارى کند در نزد خدا هم پاداش بزرگى خواهد داشت.
حضرت على علیه السلام فرمود:در هر حال با زنها مدارا کنید. باخوبى با آنها سخن بگویید تا افعالشان نیکو گردد. (6)
امام سجاد علیه السلام فرمود:یکى از حقوقى که زن بر شوهر دارداینست که جهالت و نادانیهاى او را ببخشد. (7)
رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:هر مردیکه با همسربد اخلاقش بسازد خداوند متعال، در مقابل هر دفعه که صبر کند، به مقدارثواب صبر حضرت ایوب علیه السلام، به او ثواب عطا خواهد کرد. (8)
اکنون باید چند مطلب را به خانمها یادآورى کنم.
مطلب اول-خانم محترم، موضوع خیانت شوهرت، مثل همه موضوعات دیگر، احتیاج به دلیل و برهان دارد، مادامیکه خیانت او با ادله قطعیه باثبات نرسیده شرعا و وجدانا حق ندارى وى را متهم سازى، آیاسزاوار است به صرف یک احتمال، شخص بیگناهى را مورد تهمت قراردهى؟ اگر کسى بدون دلیل و برهان ترا متهم کند آیا ناراحت نمى شوى؟
مگر با یک یا چند شاهد سفیهانه و غیر عقلایى مى توان موضوع مهمى مثل خیانت را باثبات رسانید؟
خداوند بزرگ در قرآن مجید میفرماید:اى کسانیکه ایمان آورده ایداز بسیارى از گمانها اجتناب کنید، زیرا بعض گمانها گناه است. (9)
امام صادق علیه السلام فرمود:بهتان زدن به شخص بیگناه از کوههاى بزرگ سنگین تر است. (10)
رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:هر کس به مرد مؤمن یا زن مؤمنه تهمت بزند خدا در قیامت او را بر تلى از آتش نگه میدارد تا به کیفراعمالش برسد. (11)
خانم محترم، دست از نادانى و احساسات خام و عجله بردار، متین و عاقل باش، موقعیکه عصبانى و ناراحت نیستى در گوشه اى خلوت کن، قرائن و شواهد خیانت شوهرت را در نظر بگیر، بلکه روى کاغذ یادداشت کن، سپس وجوه و احتمالات قضیه را در مقابل آن بنویس، آنگاه مانند یک قاضى درستکار و با انصاف، در مقدار دلالت آنها تامل کن، اگر دیدى یقین آور نیستند باز هم مانع ندارد، تحقیق کنى لیکن موضوع را مسلم وقطعى نگیر و به صرف سوءظن و توهم بى دلیل زندگى را به خودت وشوهرت تلخ نکن.
مثلا وجود یک سنجاق سر در اتومبیل چندین علت مى تواند داشته باشد:
1-متعلق باشد به یکى از خویشان شوهرت مانند:خواهر، خواهرزاده، برادرزاده، عمه و عمه زاده، خاله و خاله زاده. ممکن است یکى از آنها را سوار ماشین کرده و سنجاق مال او باشد.
2-شاید مال خودت باشد، و قبلا که به ماشین سوار شده اى ازسرت افتاده باشد.
3-شاید یکى از دوستان یا خویشانش را با خانمش سوار ماشین کرده و سنجاق متعلق به آن خانم باشد.
4-شاید خانم درمانده اى را سوار کرده به منزلش برساند.
5-شاید یکى از دشمنانش عمدا سنجاق را در ماشین انداخته تاترا بدبین نموده اسباب بدبختى شما را فراهم سازد.
6-شاید منشى خودش یا یکى از همکارانش را سوار کرده وسنجاق متعلق به او باشد.
7-احتمال هفتم اینست که معشوقه اش را سوار نموده عیاشى رفته باشد:این احتمال به طور حتم از سایر احتمالات بعیدتر است و نبایدزیاد بدان ترتیب اثر داد. در هر صورت احتمالى بیش نیست، نباید آنرا یک دلیل قطعى و مسلم فرض کرد، و سایر احتمالات را به کلى نادیده گرفت، وداد و فریاد و بى آبروئى راه انداخت.
اگر شوهرت دیر به منزل مى آید دلیل خیانتش نیست، شایداضافه کار داشته باشد، شاید کار فوق العاده اى پیدا کرده، شاید به منزل یکى از دوستان یا همکاران یا خویشانش رفته باشد، شاید در یک جلسه علمى یادینى شرکت نموده باشد، شاید براى تفریح سالم و قدم زدن دیر به منزل آمده باشد.
اگر خانمى از شوهرت تعریف کرد و او را جوان خوش تیپى شمردتقصیر او چیست؟خوش اخلاقى دلیل خیانت نیست، چه کند اگر بد اخلاق باشد کسى به او مراجعه نمى کند، انتظار دارى بد اخلاقى کند تا همه او رابد اخلاق شمرده یک فرسخى از او فرار کنند؟
اگر به زن بیوه و یتیمانش احسان مى کند دلیل خیانتش نمى شود، شاید آدم خیرخواه و دلسوزى باشد و از باب نوع پرورى و دستگیرى از بیچاره گان و براى رضاى خدا به آنها احسان کند.
اگر شوهرت جعبه یا کمد مخصوصى دارد یا اجازه نمى دهدنامه هایش را بخوانى دلیل خیانتش نیست، زیرا بسیارى از مردها ذاتامحافظه کار و راز نگهدارند، و دوست ندارند کسى از امورشان مطلع شود، شاید شغلش ایجاب میکند کارهایش را مخفى بدارد، شاید ترا راز نگهدارنمى داند.
به هر حال، یک دلیل احتمالى بیش از یک احتمال نتیجه نمى دهد، نباید آنرا یک دلیل قطعى بدون تردید محسوب داشت.
مطلب دوم-در هر جا سوءظن پیدا کردى فورا موضوع را باشوهرت در میان بگذار، به قصد کشف حقیقت، نه به عنوان اعتراض، رسماو بدون پروا بگو:من نسبت به فلان کار بد گمان هستم، خواهش میکنم واقع مطلب را بیان بفرمایید تا خاطرم آسوده گردد، آنگاه خوب به حرفهایش گوش بده، و در اطراف آنها تامل کن، اگر بدگمانى تو بر طرف شد که چه بهتر، لیکن اگر قانع نشدى مى توانى بعدا در اطراف قضیه تحقیق کنى تا حقیقت برایت روشن گردد، اگر در ضمن تحقیق به موضوعى برخورد کردى که شوهرت دروغ گفته و مطلب را بر خلاف واقع توضیح داده صرف این دروغ را دلیل خیانت او نگیر، زیرا ممکن است شخص بیگناهى باشد لیکن چون از بدگمانى تو اطلاع داشته عمدا مطلب را بر خلاف واقع گفته مبادا سوءظن تو زیاده گردد، بهتر است در این مورد هم باز به خودش مراجعه کنى و علت خلافگوئیش را بپرسى، البته مردکار خوبى نکرده که مرتکب دروغ شده و بهتر بود حقیقت را مى گفت زیراچیزى از صداقت بهتر نیست. لیکن اگر او اشتباه کرد تو نادانى و جهالت بخرج نده، بلکه با تصمیم قاطع از او بخواه که دیگر دروغ نگوید، اگرتوضیح خواستى و شوهرت نتوانست توضیح قانع کننده اى بدهد، عجز ازجواب را یک دلیل مسلم و قطعى خیانت مشمار، زیرا ممکن است مطلب را واقعا فراموش نموده باشد، یا اینکه چون از بدگمانى تو اطلاع داشته دست و پاى خویش را گم کرده نتوانسته جواب قانع کننده اى بدهد. دراینجا سخن را کوتاه کن و در یک موقع مناسب مطلب را در میان بگذار وعلت قضیه را بپرس. و اگر اظهار داشت:واقع را فراموش نموده ام از اوبپذیر زیرا انسان محل سهو و نسیان است، اگر باز هم تردید داشته باشى مى توانى از راههاى دیگر در صدد تحقیق بر آیى.
مطلب سوم-موضوع بد گمانى خودت را با هر کس در میان نگذار، زیرا ممکن است واقعا دشمن شما یا حسود باشد، بدین جهت گفتارترا تایید و چندین قرینه دروغ نیز بدان بیفزاید تا زندگى شما را از هم بپاشد، ممکن است شخص نادان و زود باور و بى تجربه اى باشد و به قصددلسوزى گفته ترا تایید نماید بلکه شواهد پوچ دیگرى بدان اضافه نموده ذهن ترا خرابتر گرداند، بنابراین صلاح نیست با افراد نادان و بى تجربه مشورت نمایى، حتى مادر و خواهر و خویشانت، البته مشورت خوب است، اگر در جایى ضرورت پیدا کرد یکى از دوستان عاقل و کاردان و باهوش وخیرخواه را در نظر بگیر و مطلب را با او در میان بگذار و از افکارش استفاده کن.
مطلب چهارم-اگر شواهد و دلائل خیانت شوهرت قطعى نبود، ودوستان و خویشانت نیز تصدیق کردند که دلائل مزبور قانع کننده نیست وشوهرت بیگناه است، و شوهرت نیز با دلیل و برهان و قسم و التماس عدم خیانت خودش را اثبات میکند لیکن با همه اینها بدگمانى ووسواسیگریهاى تو برطرف نمى شود یقین بدان که بیمار هستى، وبدبینى ات در اثر بیمارى عصبى و روانى پیدا شده است. لازم است به یک روانپزشک حاذق مراجعه نمایى و از دستوراتش پیروى کنى.
مطلب پنجم-راه کار تو همان بود که گفته شد، داد و فریاد و بهانه وناسازگارى نه تنها مشکلت را حل نمى کند بلکه مشکلات دیگرى بدان اضافه خواهد کرد. به دادگاه حمایت خانواده نیز مراجعه نکن، دم از طلاق و جدایى نزن، آبروى شوهرت را نریز. از این قبیل کارها نتیجه خوبى نخواهى گرفت، ممکن است کار به لجبازى و عناد بکشد و شوهرت ناچارشود ترا طلاق بدهد و زندگى را از هم بپاشد. در آنصورت نیز تو نتیجه خوبى نخواهى گرفت و تا آخر عمر قرین تاسف خواهى شد، مواظب باش تصمیم خطرناکى نگیرى دست بخودکشى و انتحار نزن، زیرا به وسیله این عمل زشت خودت را نابود مى سازى در آخرت نیز به عذاب دوزخ معذب خواهى شد، حیف نیست انسان براى یک فکر بیجا بزندگى خودش خاتمه بدهد؟آیا بهتر نیست با عقل و بردبارى قضیه را اصلاح کنى؟
مطلب ششم-اگر بدگمانى تو بر طرف نشد و احتمال میدهى یایقین دارى که شوهرت به زنهاى دیگر نظر دارد باز هم تقصیر تو است، زیرامعلوم مى شود آنقدر هوش و کاردانى و عرضه نداشته اى که شش دانگ قلب شوهرت را مسخر گردانى تا جایى براى زنهاى دیگر نماند، هنوز هم دیرنشده، دست از نادانیگرى و لجبازى بردار و با اخلاق خوش و رفتار نیک واظهار محبت چنان در قلب شوهرت جاى باز کن که جز تو کسى را نبیند وجز تو کسى را نخواهد.