اهمیت پایههای زیربنایی یک رابطهی خوب
یکی از کارهایی که برای ارزیابی زوجهایی که در شرف جدایی از یکدیگرند، انجام میدهم پرسیدن سوالات زیر است: آیا جذب ظاهر همسرتان شده بودید؟ آیا هیچگاه ظاهر همسرتان برایتان جذاب بوده؟ روابط ج-ن-س-ی شما چگونه است؟ در ابتدای ازدواج روابط ج-ن-س-ی شما چگونه بود؟ چرا با همسرتان ازدواج کردید؟
برخی از این پاسخها:
به نظرم ظاهر چندان جذابی نداشت.
خوش قیافه بود، اما من قد بلندهایی که موهای پرپشتی دارند را ترجیح میدهم.
همسرم چشم ابرو مشکی و سبزه است، اما من به بلوندها علاقه داشتم.
به نظرم واقعا جذاب نبود، اما تصور میکردم به مرور حل میشود.
به نظر میرسید که واقعا عاشق من شده و من هم به سادگی عاشق افرادی میشدم که پاپی من بودند.
من زیاد اهل قرارهای عاشقانه نبودم، او اولین دختری بود که با من قرار گذاشت.
واقعا برایم جذاب بود، اما دیگر به خودش اهمیت نمیدهد.
مجذوبش شده بودم، اما الکلی بودنش در نهایت من را بیزار کرده بود.
واقعا برایم جذاب بود اما از وقتی به من خیانت کرد، از اینکه نزدیک من باشد حالت تهوع میگیرم.
رابطه ی ج-ن-س-ی نداریم.
در بهترین حالت، خیلی دیر به دیر رابطه داریم.
از اول هم رابطهی ج-ن-س-ی ما دلچسب نبود.
هیچ گاه تصور نمیکردم رابطهی ج-ن-س-ی اینقدر در زندگی مهم باشد.
میدانستم که با او آیندهی من تامین است و تصور میکردم همین کافیست.
هیچگاه طرز بوسیدنش را دوست نداشتم.
شوهرم هیچوقت شروع کنندهی رابطه نبود. همیشه شک داشتم که واقعا به من علاقهمند هست یا نه.
زنِ من هیچوقت شروع کنندهی رابطه نبود.
با او ازدواج کردم چون والدینم به او علاقه داشتند.
با او ازدواج کردم چون زمان ازدواجم فرا رسیده بود.
با او ازدواج کردم چون تصور میکردم پدر خوبی خواهد بود.
با او ازدواج کردم چون اعتقادات مذهبی برای هر دوی ما به یک اندازه مهم بود.
من ازدواج کردم چون خانوادهی خوبی داشت.
ازدواج کردم، چون نمیتوانستم نه بگویم.
سالها با هم رابطه داشتیم و نمیتوانستم قلب او را بشکنم.
با او ازدواج کردم چون تصوراتی که از جذاب نبودنش داشتم به نظرم سطحی بود پس آنها را جدی نگرفتم.
اعتقادم به عنوان رواندرمانگر این است که اغلب پاسخها، چیزی در خود نهفته دارد که منجر به حفظ رابطه میشود تا بر هم زدن آن. اما آنچه مضحک به نظر میرسید این بود که اغلب آنها پیش از ازدواج آگاه بودند که یک جای کار میلنگد اما باز هم ادامه دادند. این همان کاریست که نباید انجام داد. باید پیش از ازدواج بیشتر دقت کنید و هوشیار باشید که چرا تصمیم دارید با این فرد ازدواج کنید. باید بدانید که: اگر چیزی شما را میآزارد، حتی اگر نکتهایی بسیار جزئی باشد، باید تآمل و تفکر کنید و ریشهی آن را بیابید.
ازدواج که بازی نیست. تعهدی جدیست که بالقوه عواقب نهفتهی جدیتری در خود دارد. و از آنجایی که تمام تعهدات پیچیده همواره متضمن ریسکهایی نیز هستند، اغلب آن را مسلم فرض میکنند. به عنوان مثال، خانمی از خیره شدن همسرش به زنان دیگر در اولین ملاقات به من شکایت میکرد. او تصور میکرد که بعد از ازدواج، همسرش فقط به او توجه خواهد نمود. خب. این خانم اشتباه میکند... و همه چیز بدتر میشود.
در اغلب مواقع، هنگامی که پیش از ازدواج مشکلی وجود دارد، پس از آن بدتر میشود. به همین دلیل، نمیتوان ارزش پایههای زیربنایی یک رابطهی خوب را نادیده انگاشت. عدم وجود پایههای مستحکم در زندگی، رابطهایی پوشالی و سست بنیاد در پی خواهد داشت که با اولین بحران جدی پایههای آن فرو میریزد.
منبع : ibanoo.ir
یکی از کارهایی که برای ارزیابی زوجهایی که در شرف جدایی از یکدیگرند، انجام میدهم پرسیدن سوالات زیر است: آیا جذب ظاهر همسرتان شده بودید؟ آیا هیچگاه ظاهر همسرتان برایتان جذاب بوده؟ روابط ج-ن-س-ی شما چگونه است؟ در ابتدای ازدواج روابط ج-ن-س-ی شما چگونه بود؟ چرا با همسرتان ازدواج کردید؟
برخی از این پاسخها:
به نظرم ظاهر چندان جذابی نداشت.
خوش قیافه بود، اما من قد بلندهایی که موهای پرپشتی دارند را ترجیح میدهم.
همسرم چشم ابرو مشکی و سبزه است، اما من به بلوندها علاقه داشتم.
به نظرم واقعا جذاب نبود، اما تصور میکردم به مرور حل میشود.
به نظر میرسید که واقعا عاشق من شده و من هم به سادگی عاشق افرادی میشدم که پاپی من بودند.
من زیاد اهل قرارهای عاشقانه نبودم، او اولین دختری بود که با من قرار گذاشت.
واقعا برایم جذاب بود، اما دیگر به خودش اهمیت نمیدهد.
مجذوبش شده بودم، اما الکلی بودنش در نهایت من را بیزار کرده بود.
واقعا برایم جذاب بود اما از وقتی به من خیانت کرد، از اینکه نزدیک من باشد حالت تهوع میگیرم.
رابطه ی ج-ن-س-ی نداریم.
در بهترین حالت، خیلی دیر به دیر رابطه داریم.
از اول هم رابطهی ج-ن-س-ی ما دلچسب نبود.
هیچ گاه تصور نمیکردم رابطهی ج-ن-س-ی اینقدر در زندگی مهم باشد.
میدانستم که با او آیندهی من تامین است و تصور میکردم همین کافیست.
هیچگاه طرز بوسیدنش را دوست نداشتم.
شوهرم هیچوقت شروع کنندهی رابطه نبود. همیشه شک داشتم که واقعا به من علاقهمند هست یا نه.
زنِ من هیچوقت شروع کنندهی رابطه نبود.
با او ازدواج کردم چون والدینم به او علاقه داشتند.
با او ازدواج کردم چون زمان ازدواجم فرا رسیده بود.
با او ازدواج کردم چون تصور میکردم پدر خوبی خواهد بود.
با او ازدواج کردم چون اعتقادات مذهبی برای هر دوی ما به یک اندازه مهم بود.
من ازدواج کردم چون خانوادهی خوبی داشت.
ازدواج کردم، چون نمیتوانستم نه بگویم.
سالها با هم رابطه داشتیم و نمیتوانستم قلب او را بشکنم.
با او ازدواج کردم چون تصوراتی که از جذاب نبودنش داشتم به نظرم سطحی بود پس آنها را جدی نگرفتم.
اعتقادم به عنوان رواندرمانگر این است که اغلب پاسخها، چیزی در خود نهفته دارد که منجر به حفظ رابطه میشود تا بر هم زدن آن. اما آنچه مضحک به نظر میرسید این بود که اغلب آنها پیش از ازدواج آگاه بودند که یک جای کار میلنگد اما باز هم ادامه دادند. این همان کاریست که نباید انجام داد. باید پیش از ازدواج بیشتر دقت کنید و هوشیار باشید که چرا تصمیم دارید با این فرد ازدواج کنید. باید بدانید که: اگر چیزی شما را میآزارد، حتی اگر نکتهایی بسیار جزئی باشد، باید تآمل و تفکر کنید و ریشهی آن را بیابید.
ازدواج که بازی نیست. تعهدی جدیست که بالقوه عواقب نهفتهی جدیتری در خود دارد. و از آنجایی که تمام تعهدات پیچیده همواره متضمن ریسکهایی نیز هستند، اغلب آن را مسلم فرض میکنند. به عنوان مثال، خانمی از خیره شدن همسرش به زنان دیگر در اولین ملاقات به من شکایت میکرد. او تصور میکرد که بعد از ازدواج، همسرش فقط به او توجه خواهد نمود. خب. این خانم اشتباه میکند... و همه چیز بدتر میشود.
در اغلب مواقع، هنگامی که پیش از ازدواج مشکلی وجود دارد، پس از آن بدتر میشود. به همین دلیل، نمیتوان ارزش پایههای زیربنایی یک رابطهی خوب را نادیده انگاشت. عدم وجود پایههای مستحکم در زندگی، رابطهایی پوشالی و سست بنیاد در پی خواهد داشت که با اولین بحران جدی پایههای آن فرو میریزد.
منبع : ibanoo.ir