به گزارش خبرگزاری دانا،مطالعات نشان میدهد که افراد احتمالا به روابط عاشقانهای جذب میشوند و آن را دنبال میکنند که طرف مقابل از نظر طیف گستردهای از ویژگیهای شخصیتی از جمله سن، دین، جهتگیری سیاسی و برخی جنبههای خاص هوش، بیشتر شبیه آنها هستند. در یک مقاله پژوهشی که اوایل امسال منتشر شد، یک تیم اقتصادی بینالمللی دریافتند که افراد تحصیل کرده تمایل دارند با افراد تحصیل کرده ازدواج کنند، درحالی که افراد با تحصیلات رسمی پایینتر تمایل دارند با همسری با سطح تحصیلات خود ازدواج کنند.
به طور کلی، کبوتر با کبوتر روابط عاشقانه دارد. اما آیا آنها در روابط خود شادتر هستند؟ پرسش کنجکاوانهای است که در یک مطالعۀ جدید توسط پژوهشگران- ناتان هادسون و کریس فریلی- بررسی شده است. به طور خاص آنها می خواهند بررسی کنند که آیا همسرانی که از نظر شخصیتی بیشتر شبیه به هم هستند، بیشتر از کسانی که شبیه به هم نیستند، رضایت دارند.
بنابراین آنچه پژوهشگران انجام دادند به این قرار است؛ آنها همسرانی را در نظر گرفتند و پنج بار در یک دورۀ یک ساله (حدودا هر دو ماه یکبار)، مجموعه ای تست به آنها دادند. زمانی که مطالعه آغاز شد، ۱۷۴زوج بودند که سن بیشتر آنها بین ۱۸ تا ۲۵ سال بود. مدت رابطه در ابتدای مطالعه متفاوت بود، از کمتر از یک ماه تا هفت سال، با متوسط حدود ۱۷ ماه.
هادسون و فریلی برای ارزیابی شباهت، از تست «پنج عامل بزرگ شخصیت» استفاده کردند. شرکتکنندگان، خود و همسر خود را از نظر برونگرایی، سازگاری، وظیفهشناسی، ثبات هیجانی (متضاد نوروزگرایی)، و بازبودن نسبت به تجربه ارزیابی کردند. آنها ابزار رضایت از رابطه را نیز تکمیل کردند. از پردازش اعداد، نتایج جالبی آشکار شد. همسرانی که از نظر سازگاری همسان بودند و از نظر ثبات هیجانی تا حدی شبیه بودند، از روابط خود رضایت بیشتری داشتند. در مقابل، اشتراک در عوامل برونگرایی، وظیفهشناسی و باز بودن رضایت از رابطه را پیشبینی نکرد. بنابراین تشابه عوامل شخصیتی الزاما به معنی این نیست که رابطه رضایتبخشتر است. اما هادسون و فریلی تحقیقات خود را یک گام جلوتر بردند. با توجه به اینکه اساسا دلبستگی، چگونگی عملکرد افراد در روابط عاشقانه را شکل میدهد، آنها درنظر داشتند این مسئله را بررسی کنند که آیا سبک دلبستگی بزرگسالان بر رابطۀ بین شباهت همسران و رضایت از رابطه تأثیر دارد؟ (شرکتکنندگان پرسشنامه دلبستگی را نیز تکمیل کردند).
دلبستگی با توجه ویژه به پاسخگو و در دسترس بودن، از رابطۀ بین نوزاد و مراقبش شکل میگیرد. تأثیرات دلبستگی اولیه گسترده است؛ همزمان با بزرگ شدن ما، نوع و چگونگی درک خود و دیگران را شکل میدهد. به طور گسترده، کسانی که مراقبت اولیۀ عاشقانه و باثباتی را تجربه میکنند، «دلبستگی ایمن» را شکل میدهند، اما آنهایی که مراقبت خشن و یا بیثباتی را از مراقبان خود دریافت میکنند، «سبک ناایمن» را شکل میدهند. سبک ناایمن به دو نوع تقسیم میشود؛ کسانی که دلبستگی اجتنابی دارند، معتقدند که دیگران به نیازهای آنها پاسخ نمیدهند و بر همین اساس نگاه منفی به دیگران دارند. آنها تمایل دارند که از صمیمیت بپرهیزند و اگر همسر آنها بسیار به آنها نزدیک شود احساس ناراحتی میکنند. برعکس، ذهن کسانی که سبک دلبستگی اضطرابی دارند، همیشه مشغول این است که چقدر دیگران به او نزدیک هستند و نگرش منفی نسبت به خود دارند. آنها در روابط خود با دیگران همیشه در جستوجوی صمیمیت و تماس با دیگران هستند و اغلب در روابط میتوانند بیزارکننده یا «نیازمند» باشند. افراد با دلبستگی ایمن از نظر سبک دلبستگی اجتنابی و اضطرابی در سطح پایین هستند و سطوح بالایی از سازگاری را در روابط خود نشان میدهند.
نتایج درخور توجه بود. به نظر میرسد افراد با سطح بالای اجتناب، زمانی بیشترین رضایت را از روابط خود دارند که شخصیت طرف مقابل تا اندازهای شبیه آنها باشد. پژوهشگران این یافتهها را احتمالا بیانگر سطحی از انتقال متقابل میدانند که افراد اجتنابی با آن راحت هستند. از سوی دیگر، تعادل مطلوب بین شباهتها و تفاوتها به افراد اجتنابی کمک میکند صمیمیت را دور نگه دارند. اما برای افراد بسیار مضطرب، داستان متفاوت است. آنها بیشترین میزان رضایت از رابطه را با همسری تجربه میکنند که بسیار با آنها شبیه یا بسیار متفاوت است. هادسون وفریلی گمان میکنند که شباهت، احساس «یگانگی» به افراد مضطرب میدهد که در تعامل با افراد مهم زندگی خواهان آن هستند، درحالی که تفاوت، احساس «وابستگی» به همسر را ایجاد میکند. بنابر گفتۀ این پژوهشگران، داشتن همسری متفاوت، برای افراد با سبک دلبستگی مضطرب، راهی برای جبران کمبودهای آنهاست.
با این همه، آیا متضادها همدیگر را جذب میکنند؟ بار دیگر باید گفت که این مسئله پیچیده است. اما یک دیدگاه در اینجا وجود دارد؛ همیشه گفته شده است که شادترین همسران هم هیچگاه شخصیت یکسانی ندارند. نکتۀ مهم این است که آنها بهترین درک را از تفاوتهای یکدیگر دارند. شاید این مشاهدۀ زیرکانه، خوراکی برای مطالعهای در آینده باشد.
منبع: سپیده دانایی
به طور کلی، کبوتر با کبوتر روابط عاشقانه دارد. اما آیا آنها در روابط خود شادتر هستند؟ پرسش کنجکاوانهای است که در یک مطالعۀ جدید توسط پژوهشگران- ناتان هادسون و کریس فریلی- بررسی شده است. به طور خاص آنها می خواهند بررسی کنند که آیا همسرانی که از نظر شخصیتی بیشتر شبیه به هم هستند، بیشتر از کسانی که شبیه به هم نیستند، رضایت دارند.
بنابراین آنچه پژوهشگران انجام دادند به این قرار است؛ آنها همسرانی را در نظر گرفتند و پنج بار در یک دورۀ یک ساله (حدودا هر دو ماه یکبار)، مجموعه ای تست به آنها دادند. زمانی که مطالعه آغاز شد، ۱۷۴زوج بودند که سن بیشتر آنها بین ۱۸ تا ۲۵ سال بود. مدت رابطه در ابتدای مطالعه متفاوت بود، از کمتر از یک ماه تا هفت سال، با متوسط حدود ۱۷ ماه.
هادسون و فریلی برای ارزیابی شباهت، از تست «پنج عامل بزرگ شخصیت» استفاده کردند. شرکتکنندگان، خود و همسر خود را از نظر برونگرایی، سازگاری، وظیفهشناسی، ثبات هیجانی (متضاد نوروزگرایی)، و بازبودن نسبت به تجربه ارزیابی کردند. آنها ابزار رضایت از رابطه را نیز تکمیل کردند. از پردازش اعداد، نتایج جالبی آشکار شد. همسرانی که از نظر سازگاری همسان بودند و از نظر ثبات هیجانی تا حدی شبیه بودند، از روابط خود رضایت بیشتری داشتند. در مقابل، اشتراک در عوامل برونگرایی، وظیفهشناسی و باز بودن رضایت از رابطه را پیشبینی نکرد. بنابراین تشابه عوامل شخصیتی الزاما به معنی این نیست که رابطه رضایتبخشتر است. اما هادسون و فریلی تحقیقات خود را یک گام جلوتر بردند. با توجه به اینکه اساسا دلبستگی، چگونگی عملکرد افراد در روابط عاشقانه را شکل میدهد، آنها درنظر داشتند این مسئله را بررسی کنند که آیا سبک دلبستگی بزرگسالان بر رابطۀ بین شباهت همسران و رضایت از رابطه تأثیر دارد؟ (شرکتکنندگان پرسشنامه دلبستگی را نیز تکمیل کردند).
دلبستگی با توجه ویژه به پاسخگو و در دسترس بودن، از رابطۀ بین نوزاد و مراقبش شکل میگیرد. تأثیرات دلبستگی اولیه گسترده است؛ همزمان با بزرگ شدن ما، نوع و چگونگی درک خود و دیگران را شکل میدهد. به طور گسترده، کسانی که مراقبت اولیۀ عاشقانه و باثباتی را تجربه میکنند، «دلبستگی ایمن» را شکل میدهند، اما آنهایی که مراقبت خشن و یا بیثباتی را از مراقبان خود دریافت میکنند، «سبک ناایمن» را شکل میدهند. سبک ناایمن به دو نوع تقسیم میشود؛ کسانی که دلبستگی اجتنابی دارند، معتقدند که دیگران به نیازهای آنها پاسخ نمیدهند و بر همین اساس نگاه منفی به دیگران دارند. آنها تمایل دارند که از صمیمیت بپرهیزند و اگر همسر آنها بسیار به آنها نزدیک شود احساس ناراحتی میکنند. برعکس، ذهن کسانی که سبک دلبستگی اضطرابی دارند، همیشه مشغول این است که چقدر دیگران به او نزدیک هستند و نگرش منفی نسبت به خود دارند. آنها در روابط خود با دیگران همیشه در جستوجوی صمیمیت و تماس با دیگران هستند و اغلب در روابط میتوانند بیزارکننده یا «نیازمند» باشند. افراد با دلبستگی ایمن از نظر سبک دلبستگی اجتنابی و اضطرابی در سطح پایین هستند و سطوح بالایی از سازگاری را در روابط خود نشان میدهند.
نتایج درخور توجه بود. به نظر میرسد افراد با سطح بالای اجتناب، زمانی بیشترین رضایت را از روابط خود دارند که شخصیت طرف مقابل تا اندازهای شبیه آنها باشد. پژوهشگران این یافتهها را احتمالا بیانگر سطحی از انتقال متقابل میدانند که افراد اجتنابی با آن راحت هستند. از سوی دیگر، تعادل مطلوب بین شباهتها و تفاوتها به افراد اجتنابی کمک میکند صمیمیت را دور نگه دارند. اما برای افراد بسیار مضطرب، داستان متفاوت است. آنها بیشترین میزان رضایت از رابطه را با همسری تجربه میکنند که بسیار با آنها شبیه یا بسیار متفاوت است. هادسون وفریلی گمان میکنند که شباهت، احساس «یگانگی» به افراد مضطرب میدهد که در تعامل با افراد مهم زندگی خواهان آن هستند، درحالی که تفاوت، احساس «وابستگی» به همسر را ایجاد میکند. بنابر گفتۀ این پژوهشگران، داشتن همسری متفاوت، برای افراد با سبک دلبستگی مضطرب، راهی برای جبران کمبودهای آنهاست.
با این همه، آیا متضادها همدیگر را جذب میکنند؟ بار دیگر باید گفت که این مسئله پیچیده است. اما یک دیدگاه در اینجا وجود دارد؛ همیشه گفته شده است که شادترین همسران هم هیچگاه شخصیت یکسانی ندارند. نکتۀ مهم این است که آنها بهترین درک را از تفاوتهای یکدیگر دارند. شاید این مشاهدۀ زیرکانه، خوراکی برای مطالعهای در آینده باشد.
منبع: سپیده دانایی