فاطمه سادات زاهدی ، خبرگزاری دانا ؛ زن و شوهری را
در نظر بگیرید که برای شما الگوی یک زوج موفقاند. آنها با یکدیگر رفتار خوبی
دارند و به هم احترام میگذارند و زندگی مالی مستحکمی بنا نهادهاند. به خواستههای
هم ارج مینهند و در نهایت زوج موفقی به نظر میرسند. این طرز فکر شما، یک روز در
حالی که مشغول خوردن شام و گفتگوی خانوادگی هستید به یکباره با شنیدن خبر جدایی آن
زوج به هم میریزد. هرچه فکر میکنید نمیتوانید علتی منطقی برای این اتفاق
بیابید. تمام زوایای مغزتان را میکاوید تا نشانهای دال بر مشکلات زناشویی آن زوج
بیابید اما به نتیجه خاصی نمیرسید. چه اتفاقی میافتد که روابط عاطفی و پیوندهای
خانوادگی و اجتماعی از بین میروند و جدایی جای آنها را میگیرد؟ حتما دلیلی هست
ولی ناشناختهتر از آن است که شما به وجودش پی ببرید.
مرگ عاطفی همسران چهار مرحله دارد :
مرحله 1: مخالفت
در زمینه عاطفی و در زندگی زناشویی این مسأله به کرات اتفاق میافتد
زیرا تعداد تعاملات میان فردی زوجین خیلی زیادتر از انواع دیگر روابط است و به
همین نسبت احتمال بروز اختلاف میان آنها بیشتر است. اگر مخالفتهای کوچک خود را
بیان نکنید و با توجه به تعداد موارد پیش آمده، از خیر مطرح کردن آنها بگذرید، این
مخالفتهای کوچک جمع شده و کمکم به علامت هشداردهنده بعدی یعنی رنجش و عصبانیت
تبدیل میشود.
مرحله 2: رنجش
و عصبانیت
در این مرحله شما فرد مقابل را سرزنش و ملامت میکنید و فرد مقابل هم
عکسالعمل نشان میدهد و شما را مورد حمله قرار میدهد. خیلی مواقع که سر موضوع
کوچک و بیربطی دعوای بزرگی راه میافتد علت آن را باید در جای دیگر و موضوع دیگری
جستجو کنید. اگر رنجش و عصبانیت، مدام تکرار شود شما در مقام جلوگیری از آن، با به
درون ریختن این عصبانیت و رنجش و انباشت انرژی منفی بسیار در درونتان پا به مرحله
سوم میگذارید.
مرحله 3: عدم پذیرش و طرد
بعد از یک دعوای مفصل، در را به هم میکوبید و از منزل خارج میشوید.
شما در منزل و زیر یک سقف هستید ولی به یکدیگر بیاعتنایی میکنید و یکدیگر را
مورد بیتوجهی قرار میدهید. در واقع طرف مقابل را هم از دیده و هم از دل بیرون میکنید.
بیشتر جداییها و طلاقها در این مرحله اتفاق میافتد. این دوره بحرانی ترین دوره
اختلافات و در حقیقت زمان به زانو در آمدن آخرین تلاشهای عاطفی طرفین برای بقای
زندگی مشترکشان میباشد.
مرحله 4: سرکوب
سرکوبی نوعی احساس کرخی و بیحسی است. شما دیگر احساسات منفی خود را
حس نمیکنید اما در مقابل، بهای بزرگی میپردازید و دیگر احساسات مثبت خود را نیز
لمس و درک نخواهید کرد. آنچه این مرحله را فاجعهآمیز میکند نوع رابطهای است که
بین زوجین وجود دارد. به این ترتیب که همه چیز خوب و مرتب به نظر میرسد و طرفین
به ظاهر زندگی خوبی در کنار یکدیگر دارند اما در واقع بسیاری از استعدادها و مهارتهای
عاطفی خود را فراموش کردهاند و به یک جسد ماشینی و متحرک تبدیل شدهاند که زندگی
محدود و بیطراوتی را دنبال میکند.