کتاب اینترنت با مغز ما چه میکند فوقالعاده است و ما را عمیقا در مورد چگونگی استفاده از هر فناوری، بهخصوص اینترنت به فکر فرو میبرد . اینکه چگونه فناوری ما را وادار میکند که خواندن کتاب الکترونیکی را جایگزین یک کتاب سنتی کنیم. این کتاب باعث میشود تا در مورد چگونگی شکلگیری محیط اطرافمان آگاهی بیشتری کسب کنیم و دربارهی نحوهی گذراندن وقت خود عمیقتر فکر کنیم. ممکن است خواندن این کتاب باعث توقف استفاده از اینترنت و رسانههای اجتماعی نشود؛ اما آنچه با خواندن این کتاب در مییابیم، این است که به خواننده بینش میدهد که چگونه از اینترنت استفاده کند.
نیکلاس کار، کتاباینترنت با مغز ما چه میکند را با توصیف عملکرد مغز آغاز میکند. ابتدا با ارائه مدارک و سندهای علمی توضیح میدهد که مغز ما یک واحد زنده و منعطف است، درست مثل یک عضله که با ورزش کردن و تمرین کردن میتوان مهارتهای آن را پرورش داد. مغز از سیمکشیهای زیادی تشکیل شده که نوعِ استفادهی ما از آنها، به پررنگتر شدنِ آنها کمک ميکند. درست مانند راهآبی که هرچه آبِ بیشتری از آن گذر کند عمیقتر میشود، ما نیز هرچه بیشتر از بخشهای مختلف مغز استفاده کنیم، آن بخش را ورزیدهتر میسازیم. نویسنده ادامه میدهد که تکنولوژیهای جدید، شیوه استفادهی ما از مغزمان را تغییر دادهاند و این تغییر احتمالا به ضرر ما تمام شده است. ما، در حال از دست دادن حافظهمان هستیم و در عین حال قدرت تمرکزِ پیوستهی خود را از دست دادهایم. اگر گذشتگان میتوانستند رمانهای طولانیِ چند صد صفحهای را بخوانند، ما حالا به داستانهایی کوتاه و رمانهایی پرشتاب خو گرفتهایم و اینترنت نقش بسیار پررنگی در این تغییر ایفا کرده است. علاوه بر اینها، مسئلهی تاثیر ابزار بر ذهن انسان نیز در این کتاب مورد بررسی قرار میگیرد. نویسنده ''نقشه'' را مثال میزند که با اختراع آن، انسان توانست خودش را درون تصویری انتزاعی از پیراموناش تصور کند و این باعث ایجاد نوعی جدید از حسِ جهتیابی در او شد.
اینترنت دریایی وسیع از اطلاعات را به روی ما میگشاید. اگر نگاهی به صفحهای ازویکیپدیابیاندازیم، با انبوهی از لینکها مواجه میشویم که هر کدام از آنها ما را به مدخلی جدید برده و هر کدام از آنها نیز به همین صورت به دریایی از اطلاعات متصلاند. اما در گذشته شیوهی دسترسیِ به اطلاعات بسیار محدودتر بود. ما با کتابها سر و کار داشتیم. کتابهایی که هرکدام شامل اطلاعات محدودیاند و بر همین اساس، مغز ما آموزش دیده که بتواند اطلاعات را به صورت عمیق و طی زمان طولانی دریافت کند. هرچه از کتابها دور شویم و به دنیای آنلاین نزدیک شویم، دادهها بیشتر و سردرگمی ما بیشتر میشود در نتیجه ناگهان خود را میان دریایی از اطلاعات مییابیم که تنها بخش کوچکی از هر موضوع را شامل میشود.
یکی دیگر از ویژگیهای دنیای اینترنت، آنلاین بودن یا لحظهای بودنِ آن است. ما با گوشی همراهمان پیامک میزنیم، ایمیلهایمان را چک میکنیم، عکسهای دوستانمان را در اینستاگرام میبینیم و با انواع برنامههای پیامرسان سر و کار داریم و همهی اینها اطلاعاتشان را به سرعت وارد مغز ما میکنند. با استفاده طولانیمدت از این برنامهها، مغز ما عادت میکند تا اطلاعات را به صورت سطحی و خُرد دریافت کند و با گذر زمان، قدرتمان را برای حفظ تمرکز طولانیمدت روی یک عملِ به خصوص از دست میدهیم.نیکلاس کاردربارهی این اتفاق مینویسد: « ذهنم اکنون توقع دارد که اطلاعات را به آن شیوهای که اینترنت توزیع میکند، یعنی به شکل جریان سریعی از ذرات، جذب کند. زمانی من در دریای واژگان غواصی میکردم اما اکنون فقط با جتاسکی در سطح این دریا حرکت میکنم.»
او با اشاره به تحقیقات محققان عصبشناسی، توضیح میدهد که میزان استفادهی ما از حافظه، نسبتی مستقیم با قدرتِ حافظهمان دارد. شاید در اینجا حق با سقراط باشد که میگفت نوشتار، روح را فراموشکار میکند. در اینجا ساز و کار حافظه، درست مانند یک عضله است. هر چه ما کمتر از ذهنمان برای محاسبه و به خاطر سپردن اطلاعات استفاده کنیم، توانایی به خاطر سپردن را بیشتر از دست خواهیم داد.
در فصول بعدی، نویسنده بحث خود را فراتر میبرد و به طور خاص درباره گوگل و استراتژیهای طبقهبندی اطلاعات آن صحبت میکند. او به طور مفصل بیان میکند که چطور استراتژیهای این شرکت، نتایج جستجوها را به سمت منابعی خاص محدود میکنند و ما در توهمی از اطلاعات بیکران هستیم در صورتی که عملا نتایج روبروی ما، نتایجیاند که توسط الگوریتمهای کامپیوتریمهمتصور شدهاند و در بالای لیست جستجوهای ما قرار گرفتهاند.
یکی از خطاهای شناختی مغز ما این است که به دنبال اطلاعاتی میرویم که پیشتر به آنها اعتقاد داشتهایم و هنگامی که این اطلاعات را به دست میآوریم، اعتقادمان به آن موضوع بیشتر میشود. حال این خطای شناختی را با ساز و کار موتورهای جست و جو گر مقایسه کنید تا متوجه شوید که تا چه حد این اطلاعات میتوانند ناکامل باشند و تصویرِ ناقصی از واقعیت در اختیار ما قرار دهند.
کتاب برای توضیح دادن این مباحث، از قیاسهای ادبی و فیلمها و تاریخ و مقالههای محققان قدیمیتر استفاده میکند و شمایلی کلی و مختصر از تاریخ ابزارهای انتقال اطلاعات مانند کتاب، رادیو، تلوزیون و در نهایت کامپیوتر و اینترنت را به خواننده ارائه میدهد. یکی دیگر از ویژگیهای مثبت این کتاب، دیدگاه انتقادی و تقریبا بیطرفانهی آن نسبت به مطالب عنوانشده است و هیچگاه تاثیرات مثبت و امکاناتی که اینترنت برای ما به ارمغان آورده را فراموش نمیکند و در انتها، ما را با این پرسش باقی میگذارد که: ''آیا اینترنت به عواقباش میارزد؟''
جواب قطعیای برای این پرسش وجود ندارد اما خواندن این کتاب این امکان را به ما میدهد تا کمی آگاهانهتر از ابزارهایمان استفاده کنیم. اینترنت مفید است، بیشک، اما حالا مساله مهم نوع استفادهی ما از آن است. این که خود و مغزمان را تمام و کمال در اختیار اش قرار دهیم، یا با احتیاط بیشتری از امکاناتی که در اختیارمان گذاشته استفاده کنیم و به توصیه سقراط عمل کنیم که زمانی گفته بود: «زندگی بررسی نشده ارزش زیستن ندارد.»
اکنون قسمتی از کتاب را با هم می خوانیم:
طی چند سال گذشته همواره حس ناخوشایندی داشته ام که کسی یا چیزی دارد مغزم را دستکاری می کند، ندارهای عصبی مغزم را از نو می بندد وحافظه ام را از نو برنامه ریزی می کند. تا جایی که می دانم، ذهنم هنوز از کار نیفتاده، اما دارد تغییر می کند.دیگر مثل گذشته فکر نمی کنم و این حس وقتی شدیدتر می شود که مطالعه می کنم.سابقا راحت غرق مطالعه کتاب یا مقاله ای بلند می شدم. ذهنم درگیر فراز و فرودهای روایی یا تغییرات استدلالی متن می شد و ساعت ها در پهنه گسترده نثر آن پرسه می زدم. اما دیگر به ندرت دچار چنین حالتی می شوم. یکی دو صفحه که می خوانم حواسم پرت می شود.رشته کلام را گم می کنم و دنبال کار دیگری می گردم. حس می کتن باید همیشه ذهن سرکشم را کشان کشان سراغ متن ببرم. مطالعه عمیق که سابقا خیلی طبیعی اتفاق می افتاد حالا کشمکشی سخت شده.
به گمانم می دانم اوضاع از چه قرار است.اکنون بیش از یک دهه است که زمان زیادی از روز را آنلاین و سرگرم جستجو، وب گردی و گاهی نیز افزودن مطالبی به پایگاه داده های اینترنتی هستم. اینترنت برای من نویسنده موهبتی خدادادی است.کافی است کمی در گوگل سرچ کنم تا به جمله نغزی که دنبالش هستم، دس پیدا کنم. هرگز نمی توانم ساعت ها یا مقدار بنزینی را که به واسطه اینترنت صرفه جویی کرده ام جمع بزنم. من بیشتر کارهای بانکی و خریدهایم را به صورت آنلاین انجام می دهم. از طریق اینترنت قبض هایم را پرداخت می کنم ، قرار های ملاقاتم را تنظیم می کنم، بلیط هواپیما و اتاق هتلم را رزرو می کنم، گواهینامه رانندگی ام را تمدید می کنم و برای دوستانم دعوتنامه و کارت تبریک می فرستم. حتی وقتی هم که کار نمی کنم، باز هم سرگرم جستجو در جنگل اطلاعات اینترنتم- ایمیل هایم را می خوانم و می نویسم، عناوین خبری و پشت های وبلاگی را مرور می کنم، نگاهی به آخرین نوشته های فیسبوکی دوستانم می اندازم، ویدئوهای جدید تماشا می کنم، موسیقی دانلود می کنم یا صرفا از لینکی به لینک دیگر سرک می کشم.
اینترنت رسانه همه منظوره من شده، مجرایی برای بیشتر اطلاعاتی که به چشم و گوش و درون ذهنم سرازیر می شوند. مزایای دسترسی فوری به یک منبع اطلاعات فوق العاده غنی و به راحتی قابل جستجو بسیارند و تامنون فراوان توصیف و به حق تمجید شده اند. کلایو تامسون گوگل را تبلور کامل یک حافظه سیلیکونی می داند که می تواند موهبتی عظیم برای تفکر باشد.
بله، اینها مواهبی واقعی اند، اما باید بابتشان بهایی هم چرداخت. به قول مک لوهان، رسانه ها صرفا کانال های اطلاعاتی ما نیستند. آنها فقط خوراک فکری ما را تعیین نمی کنند بلکه فرایند تفکر ما را نیز شکل می دهند. و به نظر من کاری که اینترنت می کند این است که ذره ذره ظرفیت تمرکز و تعمق مرا می خورد. چه آنلاین باشم و چه نباشمو ذهنم اکنون توقع دارد که اطلاعات را به آن شیوه ای که اینترنت توزیع می کند، یعنی به شکل جریان سریعی از درات، جذب کند.زمانی من در دریای واژگان غواصی می کردم اما اکنون فقط با جت اسکی در سطح این دریا حرکت می کنم.
نویسنده: نیکلاس کار
مترجم: محمود حبیبی
نشر گمان