مستند «عروسککوکی نیستم» روایتی از نقد سیستم تربیتی آموزشوپرورش است که انگار فارغ از فناوریهای نوین و نیازهای بهروز دانشآموزان همچنان در حال درجا زدن در نگاهی سنتی است. از طرفی عدم اعمال آزادیهای بیشتر بر دانشآموزان و عدم ایجاد شور و نشاط در بین آنها سبب شده تا برخی از دروس کاملاً بدون اهمیت جلوه کند. در مستند «عروسککوکی نیستم» موضوع اصلی، کلاسهای پرورشی است که بهعنوان دروسی در جهت تربیت دانشآموزان ارائه میشود. درسی که به شکلی رقتبار برگزار و غالباً بهعنوان درسی بدون اعتبار بدان نگریسته میشود.
مستند «عروسک کوکی نیستیم» علاوه برنقد روش تدریس، به نقد اجبار در ساحتی ایدئولوژیک نیز میپردازد. اینکه مدیر مدرسه در جایگاه یک لیدر برای اجرای موبهموی مقررات قدیمی، دانشآموزان را به چشم یک ابزار یا ماشین برای انجام آن میشناسد. همواره مدارس ایران بهعنوان مکانی برای پرورش دانشآموزان با ایدئولوژی غالب معرفی میشود. مستند «عروسککوکی نیستم» حتی عنوانش نیز در حال بیان این نکته است که تا چه میزان این تعلیم و یا پرورشِ آغشته بر ایدئولوژی ناموفق عمل کرده است؛ وقتی دانشآموزِ دختر از چادر سر کردن در جبر مدرسه راضی نیست و مستندساز در شروع اثر این پلان را به رخ میکشد.
البته مستند «عروسککوکی نیستم» اثری نیست که بهطور کل آموزشوپرورشِ مبتنی بر عقاید دینی را نقد کند، بلکه شیوهای نوین را برای دریافت موفقیتآمیز آن پیشنهاد میکند. گرچه مفهوم جبر در مدارس ایران در این مستند نقد میشود و بارها شادیها و شعف دانشآموزان بهواسطه تصمیمات مدیران سلب میگردد؛ اما اینها دالِ بر عدم اعتقاد مستندساز بر نفی جبر مذهبی یا ایدئولوژیک در مدارس نیست. «عروسککوکی نیستم» خود به انتقال این دیدگاه دینی تأکید دارد اما با روشی که اثرگذار باشد. به عبارتی مستند «عروسککوکی نیستم» شرح تلاش دو مربی پرورشی است که آنچه را آموزشوپرورش نمیتواند بر دانشآموزان منتقل نماید، به نرمی و رفاقت منتقل میکند.
مستند «عروسککوکی نیستم» با زیرکی آنچه ایدئولوژیِ پنهان در آموزشوپرورش مینامند و هر دولت یا حکومتی برای تربیت نسل آتی خود از آن بهره میبرد را بهعنوان امر پسندیده با روشی که تأثیر بیشتری بر دانشآموزان دارد، بیان میدارد. مستندساز با انتخاب این سوژه و تأکید بر یک مربی پرورشی که با لباس روحانیت در مستند حضور دارد و یک مربی خانم جوان که به شدت مذهبی است میخواهد این نکته را بیان کند که حتی تلقین و پذیرش اصول مذهب و راههای اعمال و انجام و رعایت آن توسط دانشآموزان نیز بعد از سالها نیاز به پوستاندازی دارد. روحانی جوان رفتار و اعمالی دارد که شاید برای هم لباسانش یک تابو یا خط قرمز رفتاری باشد.
«عروسککوکی نیستم» به ما میگوید انتقال ایدئولوژی با اجبار قابلانتقال نیست؛ اما اگر از راه صمیمیت و روشهای نوین و همسو با پیشرفتهای تکنولوژیک باشد میتواند دانشآموزان را به راهی که مدنظر تصمیم گیران است هدایت کند. چرا که در هر دو حالت هم از طریق مدرسه هم از طریق روش این دو مربی، ایدئولوژی در حال تزریق به دانشآموزان است. تنها تفاوتشان این است که آنیکی با اجبار و تحکم بر دانشآموز صورت میگیرد و اینیکی با نفوذ آهسته، دوستانه و زیرکانه؛ اما کاری!
روایت مستند «عروسککوکی نیستم» اینگونه است: ماجرایی از نحوۀ کار دو مربی آقا و خانم جوان است که به شکلی خاص به درس پرورشی رنگ و لعابی دیگر میدهند. ماجرای آغاز کارشان، پس زدنِ دانشآموزان مخصوصاً از روحانی جوان، نحوۀ ایجاد شور و شوق در بین دانشآموزان توسط این دو مربی، بیان چگونگی و دلایل شکلگیری مخالفتهای مدیر مدرسه با برنامههای پرورشی و شیوهای نوین دو مربی و نهایتاً روایت این مستند با اخراج آن دو از مدرسه و کار در محیط فرهنگی دیگر به پایان میرسد.
روایت مستند «عروسککوکی نیستم» روایتی خطی است؛ اما در آغاز یک فلاشبکِ نهماهه نیز دارد. مربی خانم روبروی دوربین نشسته است و از اخراج خود میگوید و برای شرح ماجرا به گذشتهای در حدود نه ماه پیش برمیگردد. این فلاشبک بخش اعظمی از مستند را پر میکند و تا اخراج مربی از مدرسه ادامه مییابد. این رویداد یک اوج و یک فرود مشخص دارد. یقیناً وقتی در جهان واقعی میبینیم یا میشنویم که کسی از کارش اخراج میشود، دلیل آن اخراج را احتمالاً مایلیم بدانیم. اینجا در «عروسککوکی نیستم» این اخراج به خاطر روش تربیتی این دو مربی است. مدیر مدرسه مشتاق طرحهای تربیتی و شیوه کار آزادانه آنها نیست؛ بنابراین پسازاینکه در طول روایت میبینیم که این دو مربی چگونه در دل دانشآموزان جا باز میکنند،
یقیناً اوج این کشمکش، بین مربی و مدیر (بهجای سیستم آموزشی کشور) آنجایی است که مربیها از کار اخراج میشوند. بااینحال در «عروسککوکی نیستم» این مسئلۀ اخراج، انگار خیلی اهمیت نمییابد تا در جای درستش برای پایانبندی مورداستفاده قرار گیرد. به نظر پسازاین اخراج، چند پلان که نقش فرودِ این روایت را به عهده گیرد میتوانست ازنظر ساختمان، اثر را قویتر نشان دهد؛ اما روایت این مستند اینگونه پایان نمییابد و دو مربی در یک موسسه فرهنگی دیگر مشغول به ادامه کار میشوند و دانشآموزان به آنجا مراجعه میکنند تا زیر نظر آنها فعالیتهایشان را انجام دهند.
مستندی که با این عبارت آغاز میشود: «هیچوقت فکر نمیکردم اینطوری تموم بشه! جایی دیگه هم بری از مدرسه زنگ بزنن و بگن داستان خانم ابراهیمی اینطوریه نگیریدش»، با حمایت دانشآموزان از وی به اتمام میرسد. روایتی که سعی دارد روش تربیتی این دو مربی را در برابر روشهایی که آموزشوپرورش مدنظر دارد قرار دهد.
این دیالوگ ابتدایی مربی خانم، سؤالبرانگیز نیز هست. اینکه او چهکاری کرده که مدرسه او را نمیخواهد و حتی اجازه نمیدهند در مدارس دیگر نیز به فعالیتش ادامه دهد؟!
مستند «عروسککوکی نیستم» با شیوه مصاحبه و مشاهده و روایت اولشخص که چندصدایی است، تولیدشده است. دو مربی زن و مرد در جایجای اثر با گفتارمتنی که اولشخص است به نقل ماجرا میپردازند.
«معلم پرورشی اون سالهای من، نفرتانگیزترین موجودی بود که من تا حالا میشناختم.»
این نیز دیالوگ دیگری از مربی خانم است که هم شرححال و بیوگرافی است و هم بیانکننده موضوع مستند. از طرفی یک مربی آقا، ملبس به جامه روحانیت نیز در حالی معرفی میشود که برادرش خواننده است و این روحانی با ابراز خوشحالی از نشر آلبوم او، شخصیت و عقایدش را بیان میدارد. یک روحانی که از موسیقی جدید خوشش می آید، احتمالا با طیف گسترده ای از روحانیون که مخالف موسیقی هستند، فرق دارد.
دیدار و گفتگو با دانشآموزان نیز شیوهای دیگر برای پیشبرد ماجراست. مصاحبه با دانشآموزان درباره محتوای کلاسهای پرورشی در همان آغاز این نکته را عیان میکند که کلاسهای پرورشی خوابآور و کسالتآورند و در ادامه، شکلِ اداره کلاسهای دو مربیِ نمونه و وفاق دانش آموزان با آن دو بیانگر موفقیت روش تدریس و ارتباط آنان با دانش آموزان است.
در طول مستند نیز بهصورت عَملی برخی از رویدادها در حینِ وقوع ثبت میشوند. بهطور مثال این دو مربی با کمک دانشآموزان مدرسه، برای یک عروس و داماد جهیزیه تهیه و کارهای مربوط به مراسم عقد را فراهم میکنند. یکی از کارهای این دو مربی پرورشی، طرح و عملی کردن برنامهای برای غذا دادن به کارتون خوابهاست که با کمک دانشآموزان اجرا میشود. یا ترغیب آنان برای کار در خانه مثل آشپزی و در ادامه تصاویری از چند دانشآموز که در حال آشپزی هستند؛ همگی نشان از این دارد که برخی از اعمال در این مستند زنده است و «عروسککوکی نیستم» تنها بر خاطره گویی متکی نیست.
«عروسککوکی نیستم» نشان میدهد دانشآموزان امروزی که از یکسو با نشانهها و ابزار زندگی مدرن سروکار دارند و در محیط خانه و اجتماع با این جریان همراهاند، در مدرسه تحت تأثیر سیستم آموزشی، مجبورند برخی از این موارد را حذف نمایند و یا مجبور بهدروغ پردازی شوند. مستند «عروسککوکی نیستم» سعی دارد این تضاد رفتاری و کرداری را نمایان سازد و با نشان دادن اجبارهای آموزشی که به نظر دیگر قدیمی شده و کارکردش را از دست داده است به نقد آن بپردازد.
مستند در نمایش ریزهکاریهایی که بهظاهر باید حذف شود اصرار دارد. دانشآموزان راحت حرفشان را میزنند و این اظهارنظرهایشان ممکن است به مذاق مدیر مدرسه کنونیشان نیز خوش نیاید، اما با اینحال مستندساز تمامی این انتقادات را در تدوین نهایی اثر حفظ میکند.
تقابل سیستم آموزشی و روش این دو مربی نیز به شکل پنهان بهعنوان کشمکشی که بین دو نیروی خوب و بد رخ میدهد، در مستند «عروسککوکی نیستم» نمایان است. مدیر مدرسه (یا سیستم آموزشی کشور) از یکسو و تلاش دو مربی برای اجرای روشی جدید در طول مستند در شکلدهی بر تقابل دو جریان مخالف، کاملاً مشخص است.
بهطور مثال آنجایی که دو مربی اردوی درختکاری تدارک میبینند و مجوزهای لازم را از مدیران میگیرند اما نهایتاً این اردو لغو و بهجایش مسابقه دومینو برگزار میشود. پرداختن بر این دو مقوله یعنی درختکاری که پیشنهاد دو مربی نمونه مستند است و مسابقه دومینو که پیشنهاد مدیر مدرسه، خود نمونهای از تقابل دو جریان متضاد است. «درختکاری» به نشانۀ عاملی برای رشد، سرسبزی، تولید و «دومینو» بهعنوان نشانهای از تخریب که از اساس معنای نابودی میدهد، در این مستند بهروشنی تقابل روش صحیح و غلط آموزشی را نشان میدهد.
دانشآموزانی که مشتاق به درختکاری بودند و کاملاً در جریان انرژی منفی مدیر قرار میگیرند، در پاسخ به لجبازی مدیر، کاری میکنند تا در مسابقه آخر شوند و بعد از تحقق این رتبه، میخندند و خوشحالاند که مدرسهشان در مسابقه دومینو رتبهای نمیآورد. انگار شکل غلط آموزش اینجا یک فضای سادیستی ایجاد کرده و پاسخ رفتار سادیستی در تربیت، همین رفتار انتقام جویانه است.
مستندساز با جانمایی این پلانها و ایجاد یک روایت مشخص در ارائه این ایده، تأثیری آگاهانه دارد. او میخواهد ثابت میکند آموزشِ اجباری سودی ندارد. بهزعم او دانشآموزی که در ابتدای مستند در مصاحبهای رودررو میگفت از چادر بدش میآید، در پایان مستند به مربی پرورشیاش چادر نمازی را هدیه میدهد که برای اولین بار با آن نماز خوانده بود.
منبع: بلاگ سینما مارکت