به گزارش پایگاه خبری دانا حضرت آیت الله جوادی آملی در دیدار پروفسور مولیادی کارتانگارا استاد فلسفه اسلامی دانشگاه اسلامی جاکارتا از کشور اندونزی با بیان اینکه ارزش علم به معلوم است، اظهار داشتند: تمام ارزش علم به معلوم است، اگر کسی معلوم را خوب بشناسد، علمش ارزشمند است و اگر معلوم را درست نشناسد، در علم کامیاب نیست.
ایشان بیان داشتند: معلوم چه در آسمان باشد چه در زمین، چه انسان باشد چه غیر انسان، مخلوق خداست و خدا معلوم را معرفی کرده است، چون خدا معلوم را آفریده پس از حقیقت معلوم هم با خبر است.
معظم له ادامه دادند: تمام معلومات چه آسمانی باشد چه زمینی، چه مربوط به انسان باشد یا مربوط به جهان و چه ارتباط بین این دو، در یک حقیقت مشترکند، هر معلومی در سه عنصر شریکاند آن عنصرهای سه گانه عبارت از این است: قَالَ رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَیٰ کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَیٰ؛ وقتی فرعون به موسی گفت شما از طرف خدا آمدید و این خدا کیست، موسی چنین فرمود: خدای من کسی است که هر چیزی را که آفرید مثلث است، یعنی آسمان و آنچه در آسمان است، و زمین و آنچه در زمین است، موجودی است سه ضلعی؛ خدا همه چیز را آفرید، منظم و با حفظ همه عناصر داخلی و هدفمند خلق کرد.
ایشان در توضیح این مطلب اظهار داشتند: انسان یک ضلعش نظام فاعلی است که آفریدگار اوست، این ضلع اول؛ یک نظام داخلی است که آن را عالمانه و محققانه آفرید این ضلع دوم؛ و یک نظام غایی است که هدفمند آفرید، یاوه و بیهوده نیست، این ضلع سوم؛ یعنی ضلع اولش «توحید» است خدا آفرید، ضلع دومش «علم» است عالمانه آفرید، ضلع سومش «هدفمند» است، حکیمانه آفرید.
حضرت آیت الله جوادی آملی با بیان اینکه هیچ موجودی نیست مگر اینکه دارای این سه ضلع است، اظهار داشتند: بشر امروز این مثلث را مُثله کرده است؛ یعنی ضلع نظام فاعلی را از آن گرفت، ضلع نظام غایی که ضلع سوم است را از آن گرفت، لذا زمین را «چه کسی آفرید؟» سوال بی جوابی است، «برای چه آفرید؟» سوال بی جوابی است این مثلث مثله شده را درباره انسان هم پیاده کرد، «انسان را که آفرید؟» نه سوال میکند و نه جواب میدهد، «انسان برای چه خلق شد؟»، نه سوال میکند و نه جواب میدهد، این مثلث، مثله شده، یک مُردهی سردخانهای است و یک مُرده سردخانه ای، مشکل خودش را نمیتواند حل کند چه برسد به مشکل دیگران.
ایشان بیان داشتند: دنیای کنونی با جهان، اینچنین برخورد میکند؛ خیلی چیزها را میفهمند، اما مُردهشوی هستند، زمین مُرده را میفهمند، آسمان مُرده را میفهمند از زمین به آسمان سفر مُرده میکنند، اما نمیفهمد با دیگران چه باید کرد؟!
حضرت آیت الله جوادی آملی در پاسخ به سوال پروفسور مولیادی کارتانگارا در باره «اهمیت فلسفه در جهان معاصر» اظهار داشتند:، چون اصل فلسفه، جهان بینی است و ما جزئی از جهان هستیم، معرفت نفس جزء مسائل فلسفه است که من کیام، از کجا آمده ام به کجا میروم و ره توشه من چیست، با ابدیت خودم کار دارم؛ مبدا را که هو الاول است، فلسفه تعیین میکند، معاد را که هو الآخر است فلسفه تعیین میکند، بین آغاز و انجام وظیفه من چیست، فلسفه تعیین میکند، مسئله وحی و نوبت را فلسفه تعیین میکند، مسئله معاد را فلسفه تعیین میکند، مهمتر از همه رابطه بین انسان و جهان را که خدا تعیین کرد را هم فلسفه تعیین میکند؛ اما فلسفه را از راه قرآن باید یاد گرفت.
ایشان در پایان خطاب به این استاد دانشگاه کشور اندونزی بیان داشتند: پیشنهاد من این است که کشور شما قرآنی زندگی کند، با قرآن باشد این قرآن با همه افراد در سطح آنها سخن میگوید، جهان را زنده میداند، هدفمند میداند، انسان را پاینده میداند و میگوید هیچ چیزی از بین نخواهد رفت، دستی که خلاف کرد، رشوه داد یا رشوه گرفت وقتی وارد محکمه الهی شد در روز سوال و جواب، وقتی خدا به وسیله پیامبران و مأموران الهی سوال میکند که چه کردی؟ تا میرود انکار کند، این دست شهادت میدهد، اگر این شد، اگر این دیدگاه برای انسان شکل گرفت که دست زنده است و چیز میفهمد و حفظ میکند و در این حفظ امین است و در محکمه سخنگوی خداست، جمادات میفهمند، زمین شهادت میدهد، دست و پا شهادت میدهند، چنین انسانی نه بیراهه میرود و نه راه کسی را میبنند.