در عصر دانایی با دانا خبر      دانایی؛ توانایی است      دانا خبر گزارشگر هر تحول علمی در ایران و جهان      دانایی کلید موفقیت در هزاره سوم      
کد خبر: ۱۳۱۲۳۹۵
تاریخ انتشار: ۰۴ فروردين ۱۴۰۲ - ۰۹:۵۵
از محبوب‌ترین بندگان خدا نزد خدا بنده ‏ای است که خدا او را یاری کرده است که بر نفس خود پیروز شود، جامه حزن و خوف را بر تن کند، چراغ هدایت در قلبش افروخته شود و برای لحظه مرگ آماده شود.

به گزارش پایگاه خبری دانا، 

مهارت‌های زندگی توانایی‌هایی برای رفتار انطباقی و مثبت هستند که افراد را برای برخورد مؤثر با خواسته‌ها و چالش‌های زندگی روزمره قادر می‌سازد. مهارت‌های زندگی در لابه لای تعالیم الهی به ویژه در قرآن کریم و احادیث معصومین (ع) بیان شده است.

نکات بسیاری از الگوی مهارت‌های زندگی در چارچوب بیانات امام علی (ع) درنهج البلاغه وجود دارد که شامل حقایق و راهبردهای بسیار زیبایی در مورد مهارت‌های زندگی، شاخص‌های ارتباط مطلوب با مردم، نحوه مدیریت خشم، ترس، راهبردهای کاهش حزن و اندوه، شناخت خود، همدلی و همیاری با مردم، خلاقیت، انتقادپذیری، تصمیم گیری و حل مساله و مبارزه با نفس است که حضرت امیر (ع) با فصاحت و بلاغت تمام به این مسائل پرداخته‌اند.

بر همین اساس مرحوم حضرت آیت‌الله مصباح یزدی،در سلسله جلساتی با موضوع «بهترین‌ها و بدترین‌ها در نهج البلاغه» سخنرانی داشته و به تبیین این موضوع پرداخته اند، که گزیده‌ای از سخنان ایشان به شرح زیر است:

عِبَادَ اللَّهِ! إِنَّ مِنْ أَحَبِّ عِبَادِ اللَّهِ إِلَیْهِ عَبْداً أَعَانَهُ اللَّهُ عَلَی نَفْسِهِ، فَاسْتَشْعَرَ الْحُزْنَ وَ تَجَلْبَبَ الْخَوْفَ، فَزَهَرَ مِصْبَاحُ الْهُدَی فِی قَلْبِهِ وَ أَعَدَّ الْقِرَی لِیَوْمِهِ النَّازِلِ بِهِ، فَقَرَّبَ عَلَی نَفْسِهِ الْبَعِیدَ وَهَوَّنَ الشَّدِیدَ؛ نَظَرَ فَأَبْصَرَ وَ ذَکَرَ فَاسْتَکْثَر.َ ۱

در جلسات قبل در باره این خطبه توضیح دادیم و گفتیم: از محبوب‌ترین بندگان خدا نزد خدا بنده‌ای است که خدا او را یاری کرده است که بر نفس خود پیروز شود، جامه حزن و خوف را بر تن کند، چراغ هدایت در قلبش افروخته شود و برای مهمانی (مرگ) که بر او نازل خواهد شد وسایل پذیرایی را فراهم کند. در ادامه خطبه حضرت می‌فرماید: «فَقَرَّبَ عَلَی نَفْسِهِ الْبَعِید»؛ این ویژگی‌ها در بهترین بندگان خدا باعث می‌شود چیزهایی که دیگران دور می‌شمارند، ایشان آن را بر خود نزدیک می‌شمارند. شاید منظور این باشد که عموم مردم مرگ و قیامت را دور می‌شمارند، ولی چنین بنده‌ای امری را که دیگران دور می‌شمارند، بر خود نزدیک می‌کند و دائماً منتظر است که آن امر به وقوع بپیوندد. «وَهَوَّنَ الشَّدِیدَ»؛ همچنین کارهایی را که برای دیگران خیلی سخت و دشوار است، برای خود آسان می‌کند و به راحتی عبادت‌ها و اعمال خیر را انجام می‌دهد.

«نَظَرَ فَأَبْصَرَ» چنین بنده‌ای نگاه می‌کند و به‌دنبال آن، میبیند. این تعبیر ابتدا عجیب به نظر می‌رسد، چون هر کس نگاه کند، میبیند. این ویژگی ممتازی نیست که مخصوص محبوب‌ترین بندگان خدا باشد. پاسخ این سخن بر مطلبی مبتنی است که قبلاً بدان اشاره کردیم و گفتیم: قرآن برای انسان غیر از این چشم و گوش ظاهری، چشم و گوش دیگری قائل است، چشم و گوشی که انسان را از حیوانات جدا می‌کند. چشم و گوش ظاهری در حیوانات نیز وجود دارد. بعضی از حیوانات خیلی تیزبین‌تر از ما هستند. عقاب‌ها و پرندگان شکاری از فاصله‌های بسیار دور شکار خود را می‌بینند و مستقیم بالای سر آن قرار می‌گیرند. قدرت بینایی حتی بعضی از خزندگان بسیار بیشتر از انسان است. پس این چشم ملاک انسانیت نیست.

در میان حیوانات حشراتی هستند که صداها را خیلی بیشتر و بهتر از انسان می‌شنوند. ما گاهی صدایی را در یک محیطی نمی‌شنویم، ولی حشراتی هستند که خیلی از صداهای ضعیف را نیز می‌شنوند. پس این گوش که میان ما و حیوانات مشترک است و چه بسا آن‌ها بهتر از ما می‌شنوند، ملاک انسانیت نیست.

دیدن با این چشم و شنیدن با این گوش دیدن و شنیدن حیوانی است، همان طور که حیات ظاهری ما که با آن نفس می کشیم، حرکت می‌کنیم، غذا می‌خوریم و به اصطلاح زنده‌ایم، با حیات حیوانات یکی است، اما قرآن بعضی از این آدمی زادهایی را که روی زمین راه می‌روند، نفس می کشند، فکر می‌کنند، نقشه می کشند، توطئه می‌کنند و در عالم فتنه برپا می‌کنند، مرده معرّفی می‌کند. این نشان می‌دهد حیاتی که اینان از آن برخوردارند، حیاتی حیوانی است. بعضی از حیوانات نیز از این مکر و حیله‌ها برخوردارند. حیاتی که فقط منشأحرکت، رشد و تولید مثل شود، حیات انسانی نیست. انسان یک حیات دیگری دارد که خدا به بعضی از این آدم‌های به اصطلاح دو پا داده است، اما دیگران از این حیات محرومند و حیات انسانی ندارند، یعنی از جهت انسانی مرده، ولی به لحاظ حیوانی زنده‌اند.

قرآن به صراحت می‌فرماید: در میان این آدمیزادها کسانی هستند که چشم دارند اما نمی‌بینند، گوش دارند ولی چیزی نمی‌شنوند. «وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثِیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لایَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لایُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لایَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالاَنعامِ بَل هُم اَضَلّ اولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ ۲» اینها مثل چارپایان هستند، از انسانیت خود غافلند و به آن‌چه باید توجه داشته باشند، بیتوجهند. این‌ها همان چیزهایی را می‌فهمند که حیوانات نیز می‌فهمند، ولی بیشتر از آن چیزی نمی‌فهمند. «أَ وَ مَنْ کانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ کَمَن مَثَلُهُ فِی الظُّلُماتِ لَیسَ بِخارِجٍ مِنه ۳» آن آدمی که مرده بود و ما زنده‌اش کردیم و نوری برایش قرار دادیم همانند کسی نیست که در ظلمت‌ها به سر می‌برد.

حیات انسانی این است که خدا نوری را در دل انسان قرار دهد تا حقایق را ببیند و در پرتو آن بداند چه طور باید رفتار کند. کسانی می‌توانند از هدایت پیامبر اعظم صلی الله علیه وآله برخوردار شوند که دارای چنین حیاتی باشند. «اِن هُوَ اِلاّ ذِکرٌ وَ قُرآنٌ مُبینٌ لِیُنْذِرَ مَنْ کانَ حَیًّ ۴» کسی که حیات داشته باشد، می‌تواند از قرآن استفاده کند. دیگران از آن بهره‌ای نمی‌برند. در جای دیگر قرآن می‌فرماید: «أرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ أَفَأَنْتَ تَکُونُ عَلَیْهِ وَکِیلاً أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلاَّ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیل ۵» ای پیامبر، تو نسبت به کسانی که هوای نفس را معبود خود قرار می‌دهند، مسؤولیتی نداری. تو می‌پنداری که این‌ها چیزی می‌شنوند یا چیزی می‌فهمند؟ این‌ها چیزی نمی‌فهمند، همان طور که چارپایان چیزی نمی‌فهمند، بلکه اینان از آن‌ها گمراه‏ترند.

وقتی قرآن می‌گوید: فلانی نابینا است، معنایش این نیست که چشم‌های ظاهری او نمیبیند. «فَإِنَّها لاتَعْمَی الْأَبْصارُ وَ لکِنْ تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُور ۶» بعضی چشم و گوشی غیر از آنچه ما داریم و با آن چیزهای محسوس را می‌بینیم، دارند و عمیق‌تر می‌بینند. گویا پرده‌ای مقابل ما است که آن‌ها پشت پرده را می‌بینند.

انسان‌های نادری هستند که نگاه می‌کنند و درون بدن افراد را می‌بینند. با اینکه پیامبر و امام نیستند، چشم نافذی دارند که باطن بدن را میببیند. البته این‌ها هیچ دلیلی بر کمال معنویشان نیست و انتظار هم نیست کسانی دنبال این کارها باشند، اما خدا انتظار دارد که آدمیزادها در سایه هدایت انبیا و پیروی از دستورات آن‌ها چشم و گوش انسانی خود را باز کنند تا پشت پرده معنوی را ببینند.

ما برای دیدن علاوه بر اینکه چشم داریم، باید روشنایی داشته باشیم تا ببینیم. در تاریکی چیزی نمی‌بینیم. افزون بر این باید چشم سالمی داشته باشیم که آفت زده نباشد. خداوند می‌خواهد آدمیزادها در سایه تربیت انبیا و اطاعت از دستورات آنان، چشم باطنشان کور نشود، بلکه بیناتر شود، و به عبارتی بینش پیدا کنند؛ پرده‌ای روی آن نیفتد که مانع دیدن شود و افزون بر آن نوری بتابد تا در پرتو آن نور دیدن رخ دهد. پس این طور نیست که هر کس نگاه می‌کند بینش انسانی پیدا کند. خیلیها نگاه می‌کنند، ولی نمی‌بینند. اگر کسی حقیقت را آن طور که باید، ببیند، از سطح چارپایان بالا می‌آید. این مرتبه حدِّاقلّی از دیدن انسانی است. در مرتبه بالاتر رؤیت‌هایی وجود دارد که مخصوص اولیای خدا است و آن‌ها گذشته و آینده را هم می‌بینند.

خداوند به پیامبر خود می‌فرماید: کسانی که فقط همین زندگی دنیا را می‌بینند، رها کن. پایه دانش آن‌ها همان پایه‌ای است که حیوانات هم دارند. امیدی به آن‌ها نیست. از این‌ها دوری کن. «فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّی عَن ذِکرِنا وَ لَم یُرِد اِلاّ الحَیاةَ الدُّنیا ذلِکَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْم ۷»

بنده‌ای که محبوب خداست کارش از اینجا شروع می‌شود که به حیوانیت برنگردد، فطرتش را خاموش نکند و بگذارد چشمش واقعیت را ببیند. این نگاه انسانی است که فقط سطح اشیا را نمیبیند، نگاهی که به عالم می‌کند مثل نگاه یک حیوان نیست، بلکه عمق آن را میبیند. پس ما باید این را جدّی بگیریم که چشمی داریم و می‌توانیم با آن، پشت پرده را ببینیم، ولی گاهی با دست خودمان پرده روی آن می‌اندازیم. پرده‌ای که روی چشم می‌افتد و مانع می‌شود از اینکه حقیقت را ببینیم «هوای نفس» است. آن‌هایی که دنبال دلخواه خود هستند و هر چه میلشان کشید، آن را دنبال می‌کنند، همچون حیوانی هستند که در یک چراگاهی هر علفی که از آن خوشش بیاید، می‌خورد.
شاید یکی از جهاتی که بعضی آدمیزادها از حیوانات پست‏ترند، این باشد که غالباً حیوانات علفی که برایشان مضر است، نمی‌خورند و علف‌های خوردنی مطلوب خود را می‌شناسند. گاهی که مریض می‌شوند، از علفی که باعث مداوایشان می‌شود و تجربه شده است، استفاده می‌کنند، اما بعضی از آدمیزادها گاهی چیزهایی را که برایشان مضر است، تشخیص نمی‌دهند. تازه تشخیص هم بدهند به تشخیص خود عمل نمی‌کنند.

آقایی بود در یزد به نام مرحوم حاج شیخ غلامرضا که بسیار پارسا بود. گاهی مطالبی را به زبان تمثیل یا قصه می‌گفت که ظاهرش خیلی خوشایند نبود، اما خیلی عمیق بود. ایشان نقل می‌کرد که من در محله‌ای دعوت شده بودم تا چند شبی جلسه داشته باشم. شبی از شب‌ها که باران و برف آمده بود، من سوار الاغی بودم و می‌رفتم که ناگهان در یک جای گل آلودی پای حیوان توی گِل فرو رفت. ما هم خوردیم زمین و لباس‌هایمان پر از گِل شد. همسایه‌ها از وضعیّت ما باخبر شدند و یک لباسی به تن ما کردند و جلسه برقرار شد و بالاخره پس از اتمام آن، ما به خانه برگشتیم. سال بعد همان جا مرا دعوت کردند و من به آن‌ها قول دادم که میآیم. سوار بر همان الاغ شدم و رفتم. همین که رسیدم به آن مکان که سال قبل گِل گرفته بود، حیوان زبان بسته دیگر جلو نرفت! یک سال از ماجراگذشته بود، اما با تجربه‌ای که آن حیوان پیدا کرده بود، از جایی که پایش توی گِل فرو رفته بود، حذر می‌کرد. هر چه من بر او فشار آوردم که عبور کند، جلو نرفت. من متحیر ماندم که چرا حیوان جلو نمی‌رود. پس از مدتی یادم آمد که سال گذشته همین جا پای او توی گِل رفت!
حال این الاغ هدایتش بیشتر است یا …؟ بعضی ده‌ها بار از راهی می‌روند و فریب می‌خورند و ضررش را هم می‌بینند، اما پس از چند روز غافل می‌شوند و دوباره از همان راه می‌روند. قرآن در باره این افراد به پیامبر صلی الله علیه وآله می‌فرماید: «ذَرْهُمْ یَأْکُلُوا وَ یَتَمَتَّعُوا وَ یُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ ۸» این‌ها را رهایشان کن، بگذار بچرند، هر چه دلشان می‌خواهد بخورند، هر لذتی می‌خواهند ببرند و دنبال آرزوهایشان بروند. این آرزوها آنان را غافل کرده است. بگذار بروند تا سرشان به سنگ بخورد، آن وقت می‌فهمند چه غلطی کرده‌اند. تو هر چه بگویی آن‌ها نمی‌فهمند. «وَ الَّذِینَ کَفَرُوا یَتَمَتَّعُونَ وَ یَأْکُلُونَ کَما تَأْکُلُ الْأَنْعامُ وَ النَّارُ مَثْویً لَهُم ْ۹» آن‌هایی که از نور ایمان بهره‌ای ندارند، چشمشان همین محسوسات را میبیند، گوششان همین‌ها را می‌شنود، لذّتشان همین لذّت‌های حیوانی است، بهره‌مندی آن‌ها مثل حیوانات است و سرانجامشان آتش است.
بنابراین، ما اگر بخواهیم از مرز حیوانیت عبور کنیم، نباید بگذاریم چشم و گوش انسانی ما از بین برود. از بین رفتن آن باعث می‌شود انسان دنبال هوای نفس باشد و هر چه دلش می‌خواهد عمل کند. آن‌هایی که چشمشان باز است از هر حادثه‌ای درس می‌گیرند و در باره عجایب و اسرار خلقت فکر می‌کنند. اگر کار بدی کرده باشند سعی می‌کنند دیگر آن را تکرار نکنند.

بینشی که فراتر از دیدن ظاهر بوده و با فکر توأم است، مخصوص انسانی است که در مراحل تکامل قدم برمیدارد و از مرز حیوانات فراتر می‌رود. نتیجه نگاه انسانی این است که آدمی به یاد خدا و عالم ابدیت باشد. «إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ لَآیاتٍ لِأُولِی الْأَلْبابِ الَّذِینَ … وَ یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلا سُبحانَکَ فَقِنا عَذابَ النَّار ۱۰»
برای بسیاری از مردم کم و بیش این سوال وجود دارد که این عالم چیست؟ چرا یک عده ظلم می‌کنند و یک عده مظلوم واقع می‌شوند؛ یک عده آن قدر می‌خورند که… و یک عده از گرسنگی می‌میرند؛ گاهی بلاهایی مثل سیل و زلزله نازل می‌شود. این چه وضعی است؟ گاهی هم به خدا ته دلی گله می‌کنند. بسیاری از ملحدان هم این اوضاع را دلیل می‌گیرند بر اینکه عالم مدبِّری ندارد. اما کسانی که چشمشان باز است و در باره حقایق عالم می‌اندیشند، به هر چه نگاه می‌کنند بیشتر به حکیمانه بودن کار خالق پی می‌برند.

در قرآن کریم به خصوص روی کثرت و شدّت «ذکر» تکیه شده است. «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثِیر ۱۱» یک بار یاد خدا کردن دردی را دوا نمی‌کند، چون انسان دوباره به غفلت مبتلا می‌شود. باید سعی کنیم دائماً یاد خدا باشیم. به همین جهت، بهترین بندگان خدا وقتی در سایه آن بینش، به خدا توجه می‌کنند و از غفلت خارج می‌شوند، به این اندازه اکتفا نمی‌کنند و زیاد یاد خدا می‌کنند. «و ذَکَرَ فَاسْتَکْثَر»؛ توجه به خدا را همیشه در دل خود زنده نگه می‌دارند. در همه اوقاتی که زمینه باشد با زبان نیز ذکر میگویند. چنین کسانی آب شیرین و گوارایی می‌نوشند که عطششان برطرف شود. فطرت ما تشنه حقیقت است. ما غالباً در حال عطش به سر میبریم، اما خودمان متوجه نیستیم، تخدیر شده‌ایم و فقط عطش حیوانی خود را درک می‌کنیم، اما کسی که بینش انسانی و الهی پیدا می‌کند، عطش فطری خود را درک می‌کند و تشنگی خود را احساس می‌کند.

۱. نهج‌البلاغه، ص ۱۱۸، خطبه ۸۷.

۲. اعراف، ۱۷۹.

۳. انعام، ۱۲۲.

۴. یس، ۷۰.

۵. فرقان، ۴۳ و ۴۴.

۶. حج، ۴۶.

۷. نجم، ۲۹ و ۳۰.

۸. حجر، ۳.

۹. محمد، ۱۲.

۱۰. آل عمران، ۱۹۰ و ۱۹۱.

۱۱. احزاب، ۴۱.

ارسال نظر