در پی انعقاد توافقنامهی 1975 ایران و عراق (معروف به بیانیهی الجزایر) طرفین پذیرفتند به منظور تعیین حدود مرزی و برقراری امنیت و اعتماد متقابل و پایان دادن به هر نوع رخنهی اخلالگرانه یك راه حل جامع را دنبال نمایند و هرگونه خدشه به توافقات را مغایر روح بیانیهی الجزایر دانستند. دو كشور تصمیم گرفتند كلیهی عوامل منفی را در روابط خود از بین ببرند و همكاریهای متقابل را توسعه دهند.[1]
معنی تلویحی توافقنامه این بود كه رژیم شاه در قبال مسئلهی كردها سیاست حمایتآمیز خود را علیه عراق كنار بگذارد و در عوض از دولت عراق انتظار داشت فعالیتهای امامخمینی را محدود و از آن جلوگیری كند. در همین زمینه نشستها و گفتگوهای هماهنگی میان وزرای خارجه و مقامات امنیتی دو كشور برگزار گردید.
از طرفی، با تشدید بحران سیاسی در ایران در پی برگزاری مراسم بزرگداشت مرحوم حاج آقا مصطفی در شهرهای مختلف، رژیم به منظور جلوگیری از فراگیر شدن آوازهی امامخمینی، با یك اقدام نابخردانه، مقالهی اهانتآمیزی علیه امام در روزنامهی «اطلاعات» مورخ 17 دی 1356 منتشر كرد تا به مقابله با تبلیغات طرفداران امام برود. این بیتدبیری اوضاع را به ضرر رژیم آشفتهتر كرد و منجر به قیام 19 دی قم و كشتار تعداد زیادی از مردم شد. به فراخور حركتهای داخلی، دامنهی صدور اعلامیه و سخنرانیهای امام نیز افزایش یافت، بهطوری كه این اعلامیهها و متن سخنان ایشان با سرعت بیشتری نسبت به گذشته به ایران میرسید. مقامات امنیتی ایران پیش از این از دولت عراق خواسته بودند تا از فعالیتهای سیاسی امامخمینی جلوگیری كنند.[2]سرعت ارسال و توزیع اعلامیههای امام در ماههای آخر سال 1356 باعث انتقاد مقامات امنیتی ایران از دولت عراق شد. مقامات دولتی و امنیتی عراق با مراجعه به امام در چند نوبت، از ایشان خواستند فعالیتهای سیاسی خود را متوقف كند. حتی در یك مكتوب اولتیماتومگونه كه تاریخ دقیق آن معلوم نیست، این موضوع را مطرح كردند، ولی امام بدون اعتنا به این تذكرات، فعالیتهای خود را دنبال میكردند.
در 4 اردیبهشت 1357 امام با نشریهی «لوموند» فرانسه مصاحبهای كردند كه با توجه به اعتبار این مجله در اروپا، از اهمیت زیادی برخوردار بود. در ماههای بعد نیز اعلامیههای امام دایماً به ایران میرسید؛ بهویژه پیام ایشان در ماه مبارك رمضان ـ كه شعار «مرگ بر شاه» را شعاری ملی نامیدند كه تا برچیده شدن دستگاه ظلم و انقراض دودمان جنایتكار پهلوی ادامه خواهد داشت ـ باعث شد تا سفیر ایران در عراق از دولت این كشور برای چندمین بار خواستار جلوگیری از اقدامات سیاسی امامخمینی شود. از همین زمان (ماه رمضان) بود كه اقداماتی برای محدود ساختن و در تنگنا قرار دادن امام از سوی دولت بعثی عراق صورت گرفت.
گسترش اعتراضات مردمی در ایران و ذكر نام امام در شعارها، رسانهها و مطبوعات خارجی را بیش از پیش متوجه اوضاع و مسائل ایران كرد. خبرنگاران رادیو تلویزیون فرانسه با توجه به استقبال از مصاحبهی چندی پیش نشریهی «لوموند» با امام، تصمیم گرفتند با ایشان گفتگویی ترتیب دهند. این مصاحبه با تمهیدات حاج سیداحمد خمینی در 23 شهریور 1357 صورت گرفت، اما مأموران امنیتی عراق، خبرنگاران فرانسوی را دستگیر كردند و نوار مصاحبه را گرفتند.[3] به هر حال، انجام این مصاحبه نیز بهانهی تازهای شد كه دولت عراق سیاست محدودكردن امام را تشدید كند. علاوه بر موارد فوق، رفتوآمدهای زیاد اتباع ایرانی و غیر ایرانی به عتبات عالیات و دیدار آنها با امام، برای دولت عراق نگرانكننده بود.
در اواخر شهریور ماه فعالیتهای دیپلماتیك ایران و عراق افزایش یافت. در 27 شهریور سفیر ایران در ملاقات با صدام حسین از دولت عراق خواست به طور جدّی از فعالیتهای آیتالله خمینی جلوگیری كند. در اواخر شهریور امیرخسرو افشار، وزیر خارجهی وقت ایران، در ایام شركت در اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل در نیویورك طی سه بار ملاقات با وزیر خارجهی عراق، مذاكراتی پیرامون امامخمینی انجام داد. او پس از پایان مذاكرات از اینكه با فراهم كردن مقدمات اخراج ]امام[ خمینی از عراق بزرگترین خدمت را به شاه كرده،[4] به خود میبالید.
با شكست سیاست آشتی ملی دولت شریف امامی و ناكامی در جلب نظر امام،[5] رژیم از سر استیصال، به قدرتنمایی و ایجاد رعب و وحشت دست زد؛ حادثهی خونین 177 شهریور تهران ثمرهی این سیاست بود. از سویی سهم اساسی در سازماندهی حركتهای اعتراضآمیز مردم و عامل مهم تحریككنندهی مردم، اعلامیهها و رهنمودهای امام و برنامهریزیهای شاگردان و یاران ایشان بود؛ از این رو رژیم در پی ساكت كردن عامل اصلی بروز ناآرامیها برآمد.
به دنبال مواضع آشتیناپذیر امام، منزل ایشان در نجف از اوّل مهر 1357 رسماً و علناً به محاصرهی نیروهای امنیتی عراق درآمد و مأموران از آمدورفت افراد به بیت امام جلوگیری كردند و به این ترتیب ارتباط امام با خارج از منزل قطع شد. ایشان در اعتراض به این رفتار ناشایست، از رفتن به مسجد برای ادای نماز جماعت و تشرف به حرم حضرت علی(ع) خودداری ورزیدند. انتشار اخبار مربوط به محاصرهی منزل امام، خشم و انزجار و اعتراض عمومی اقشار مختلف مردم ایران را در پی داشت. هر چند مدت كوتاهی سیاست رژیم بعثی به سبب اعتراضات اندك تغییری یافت، اما امام تصمیم گرفتند از عراق خارج شوند.
از آنجا كه تصمیم قاطع امامخمینی در خروج از عراق كه منجر به مهاجرت به كشور فرانسه و اقامت در این كشور گردید، از اهمیت تاریخی برخوردار است، مناسب دیده شد روایات مربوط به این رخداد مهم تاریخی از زبان خود ایشان و نیز چند تن از مطلعین[6] آورده شود:
1ـ هجرت امام به فرانسه به روایت خود ایشان
امام پس از سلسله حوادثی كه جزییات آن را خودشان بیان فرمودهاند، در اولین فرصتی كه پس از استقرار در پاریس به دست آوردند طی پیامی به ملت ایران، اشارهای به ایجاد محدودیتها از سوی دولت عراق و ممانعت از ورود ایشان به كویت كردند. در این پیام (به تاریخ 15 مهر 1357) متذكر شدند:
«مقامات عراق به من هشدار دادند كه به دلیل روابطی كه با رژیم ایران دارند، نمیتوانند فعالیتهای مرا تحمل كنند. من به آنها پاسخ دادم كه اگر شما مسئولیتهایی نسبت به حكومت ایران داشته باشید، من هم در برابر اسلام و ملت ایران مسئولم و باید به وظیفهی الهی و معنوی خود عمل كنم.»
پس از آنكه دانشجویان ایرانی مقیم اروپا در نوفل لوشاتو به دیدار امام آمدند، ایشان طی دو سخنرانی در روزهای 19 و 21 مهر 1357 گوشههایی از برخوردهای مقامات امنیتی عراق و گفتوگوهای خود با مقامات عراقی و تصمیم خود در خروج از عراق را تشریح كردند. متن سخنان امام به قرار زیر است:
2ـ1ـ سخنرانی 21 مهر 1357
«در اثر فشار دولت ایران، عراق از ما خواست كه قدری كوتاه بیاییم و برعلیه ایران فعالیت نكنیم و ما گفتیم نه، و به وسیلهی سازمان امنیت نجف این كاغذ را ابلاغ كردند. من كاغذ را گرفتم گذاشتم كنار؛ جواب ندادم به آنها، لكن كار خودم را ادامه دادم. تا از یك سال به این طرف كه كارها و فعالیتها زیاد شد، و علاوه بر اعلامیهها و فعالیتهای دیگر مصاحباتی هم با بعضی روزنامههای خارجه مثل لوموند و اینها شد، آنها تعقیبشان زیاد شد. رئیس «امن عام[7]» آمد پیش من، خودش آمد، آن باز تقاضایش همین معنا بود كه یك وقت حرفش میشد كه شما هر فعالیتی میخواهید بكنید، لكن مصاحبه نكنید. ما هم به اصل مصاحبه خیلی عادت نكرده بودیم به آن. به این جوابی ندادیم، لكن یك مصاحبهی دیگری شد، یعنی از فرانسه هم آمدند و مصاحبه كردند. از فرانسه هم آمدند و با آنها هم مصاحبه شد ولو اینكه اینها آنها را گرفتند. بعد كه از منزل بیرون آمدند آنها را گرفتند. بعد از آن، تشدید كردند راجع به این معنی كه شما در اینجا- به تعبیر آنها- منزل خودتان است، هر جوری میخواهید باشید، لكن فعالیت سیاسی نكنید. روحانی خوب است كه همان- محصَل حرفشان این بود كه- درس بگوید و مسئله بگوید. من گفتم كه اسلام از سیاست جدا نیست؛ اسلام مثل جاهای دیگر نیست، مثل مذاهب دیگر نیست كه ذكر و دعا باشد. اسلام سیاستش با سایر احكامش با هم هستند، و من دخالت سیاسی میكنم. و من، هم اعلامیه میدهم و هم در ضبط حرفهایم را ضبط میكنم و هم اگر مقتضی شد در منبر صحبتهایم را میكنم؛ و این یك تكلیفی است شرعی برای من. گفتند كه آخر ما یك تعهداتی با دولت ایران داریم، با آن تعهدات نمیشود این كارها. گفتم خوب، من هم- قریب به این معنی- یك تعهداتی با اسلام دارم و با ملت ایران، من هم نمیتوانم كه از تعهداتم دست بردارم. منتهی شد به اینكه آنها گفتند كه نه، نباید بشود و ما گفتیم باید بشود. و آنها ما را محصور كردند در منزل. البته نه اینكه بگویند شما نیا بیرون؛ كسی را نمیگذاشتند [بیاید]، ایرانیهایی كه از بیرون میآمدند، اینها را مانع شدند. یك روز هم طلبهها را مانع شدند الاّ یكی دو سه نفر. من بیرون نیامدم از منزل. بیرون كه نیامدم، خوب در ایران یك چیزهایی شد، و فلان. من دیدم كه خوب، ما بخواهیم اینجا توی منزل بمانیم و كاری نكنیم و بگوییم ما هم درس میخوانیم و... این مخالف با وضع ماست.»
3ـ1ـ اشاره به موضوع در دیگر مقاطع
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، امام در چند مقطع اشارههایی به داستان خروج از عراق و استقرار در فرانسه نمودند. حمایت بسیاری از كشورها از جمله كشورهای منطقهی خلیجفارس و بهویژه كشور كویت كه از ورود امام به این كشور با وجود داشتن ویزا و حتی در حدّ رفتن به فرودگاه این كشور، جلوگیری كرده بود، آنچنان دردناك بود كه امام چند جا این رخداد را ذكر كردهاند:
«بیجهت نبود كه من وقتی خواستم از كویت عبور كنم اجازه ندادند. بیخود نبود كه دولت عراق جدیت كرد كه یا ما ساكت باشیم و یا آنجا نباشیم؛ برای اینكه همه با هم بودند، قوای شیطانی با هم بودند. و من در آنجا وقتی دیدم حتی از رفتن من به كویت مانع شدند و گفتند: «از هر جا كه آمدهای برگرد»، و ما مجبور شدیم به عراق برگردیم- مهمِ مسئله این نیست كه فقط كویت اینچنین باشد؛ این ممالك به اصطلاح اسلامی تمامشان با هم مشتركالمنافع و همه پشتیبان یكدیگر هستند- اینها نخواهند گذاشت ما در آنجا بمانیم؛ و بدین خاطر بنا گذاشتیم به مملكتی برویم كه دیگر تحت تأثیر نباشد. ما فرانسه را انتخاب كردیم و آنجا رفتیم. و آنها هم پشیمان شدند: هم عراق و هم دولت ایران، چرا كه در پاریس دست ما برای تبلیغات باز بود.»[8]
در كنار روایات امام و تنی چند از دوستان و شاگردان ایشان بهویژه روایت حاج سیداحمد خمینی از این مسئله، تعدادی از افراد ماجرای خروج امام از عراق را به گونهای مطرح كردهاند كه گویی تصمیم تاریخی مهاجرت به فرانسه ابتكار خود آنها بوده است. این روایات، چه با غرضورزی و چه بیغرضورزی گفته شده باشد، روایت اصلی ماجرا نبود و منجر به آن شد كه در تاریخ 1361 حجـﺔالاسلام حاج سیداحمد آقا در اینباره از امام استعلام نمایند. امام در پاسخ فرمودند:[9]
«بسمه تعالی
معالأسف در حالی كه من زنده هستم بسیاری از مطالب كه از طرف بعض اشخاص یا بعض گروهها در نوشتار و گفتارها به من نسبت میدهند، برخلاف واقع است. امروز كتابها و رسالههای فراوانی چاپ یا در دست چاپ است كه عامداً یا اشتباهاً برای دروغپردازی و تاریخسازی بنا شده است. باید ملت عزیز بدانند كه میزان در صحت آنچه به من نسبت داده شده است و میشود نوشتههای خود من و گفتههای من كه ضبط شده است و گفتههای من در زمان حیاتم در روزنامههای كثیرالانتشار میباشد، و یا به شهادت دو نفر عادل از اهل علم، خالی از گرایش به احزاب یا گروههای سیاسی ثابت شود. و قید آخر برای آن است كه بعض اشخاص سیاسی برای مقاصد خویش توجیه دروغ را مینمایند، گرچه به حسب ظاهر موصوف به دیانت باشند. به خدای تبارك و تعالی پناه میبرم از شرّ شیطان و نفس اماره.
روحالله الموسوی الخمینی»
اهمیت موضوع به حدّی بود كه امامخمینی در پایان وصیتنامهی سیاسیـ الهی خویش نیز این موضوع را تذكر دادند:
«از قرار مذكور بعضیها ادعا كردهاند كه رفتن من به پاریس به وسیلهی آنان بوده، این دروغ است. من پس از برگرداندنم از كویت، با مشورت احمد پاریس را انتخاب نمودم، زیرا در كشورهای اسلامی احتمال راه ندادن بود، آنان تحت نفوذ شاه بودند، ولی پاریس این احتمال نبود».
2ـ هجرت امامخمینی از نجف به پاریس به روایت مرحوم حاج سیداحمد خمینی[10]
حاج سیداحمد خمینی فرزند امام در مورد چگونگی هجرت امام به پاریس میگویند:
«علت هجرت امام به پاریس به جریاناتی كه چند ماهی قبل از این تصمیم روی داد، برمیگردد. با اوجگیری مبارزات مردم ایران، دو دولت ایران و عراق در جلساتی متعدد كه در بغداد تشكیل گردید، به این نتیجه رسیدند كه فعالیت امام نه تنها برای ایران كه برای عراق هم خطرناك شده است. توجه مردم عراق به امام و شور و احساسات زایرین ایرانی چیزی نبود كه عراق بتواند به آسانی از كنار آن بگذرد؛ و بدین جهت برادر عزیزمان آقای دعایی را خواستند تا خیلی روشن نظریات شورای انقلاب كشور عراق را به عرض امام برساند آقای دعایی نظریات عراق را برای حضرت امام بیان داشت كه ملخص آن عبارت است از:
1- حضرتعالی چون گذشته میتوانید در عراق به زندگی عادی خود ادامه دهید، ولی از كارهای سیاسیای كه باعث تیرگی روابط ما با ایران میگردد خودداری نمایید.
2- در صورت ادامهی كارهای سیاسی، باید عراق را ترك كنید.
تصمیم امام معلوم بود؛ رو كردند به من و فرمودند: گذرنامهی من و خودت را بیاور و من چنین كردم. آقای دعایی عازم بغداد شد، ولی از گذرنامهها خبری نشد. چندی بعد سعدون شاكر، رئیس سازمان امنیت عراق، خدمت امام رسید و مطالبی در ارتباط با روابط ایران و عراق، اوضاع عراق و منطقه و گزارشهایی از این دست را به عرض امام رسانید؛ ولی در خاتمه چیزی بیشتر از پیغام قبلشان نداشت. امام خیلی صحبت كردند كه متأسفانه ضبط نشد، مثلاً فرمودند: من هر كجا بروم و (اشاره به زیلوی اتاقشان) فرشم را پهن كنم منزلم است و یا گفتند: من از آن آخوندها نیستم كه تنها به خاطر زیارت دست از تكلیفم بردارم و از این قبیل.
چندی گذشت و خبری نشد. احساسات مردم عراق و ایران در موقع تشرف امام به حرم مولای متقیان صد چندان دیدنی بود؛ لذا منزلشان محاصره شد و كسی را حق ورود نبود.
برادرم دعایی به بغداد احضار شد و تصمیم آخر «قیادﺓالثورﺓ» مبنی بر اخراج امام به او گفته شد و در مراجعت، گذرنامهها را به همراه داشت.
با اجازهی امام، تصمیم معظم له، مبنی بر سفر به كویت به دوستان نزدیكمان در نجف گفته شد؛ به هفت هشت نفر از خصوصیترین افراد. بلافاصله دو دعوتنامه برای من و امام توسط یكی از دوستانمان در كویت تهیه شد. (نام فامیل ما مصطفوی است، لذا دولت كویت تشخیص نداده بود.) سه ماشین سواری تهیه شد و فردای آن روز بعد از نماز صبح حركت كردیم.
در یكی از ماشینها، من و امام و در دوتای دیگر دوستان نزدیك در جریان منزلمان. شبی كه قرار بود فردایش حركت كنیم دیدنی بود. مادرم و خواهرم و حسین برادرزادهام و همسرم و همسر برادرم همگی حالتی غیر عادی داشتند. تمام حواس من متوجه امام بود. ایشان چون شبهای قبل سر ساعت خوابیدند و چون همیشه یك ساعت و نیم به صبح برای نماز شب برخاستند. درست یادم است اهل بیت را جمع كردند و گفتند: هیچ ناراحت نباشید كه هیچ نمیشود، آخر نمیشود ساكت بود، جواب خدا و مردم را چه میدهیم؟ عمده تكلیف است، نمیشود از زیر بار تكلیف شانه خالی كرد. ایشان گفتند: اینكه هیچ، اگر میگفتند یك روز ساكت باش و اینجا زندگی كن و من میدانستم كه سكوت یك روز مضر است، محال بود قبول كنم. و باز از این قبیل بسیار.
زمانی كه میخواستیم سوار ماشین شویم در تاریكی مردی غیر معمم نظرم را جلب كرد. دقیق شدم، آقای دكتر یزدی بود.
او برای گرفتن پیامی از امام برای انجمنهای اسلامی ایران در كانادا و آمریكا آمده بود كه مواجه با این وضع شد. تا آن لحظه او به هیچوجه از جریان مهاجرت امام اطلاع نداشت. دكتر هم سوار یكی از آن دو ماشین شد، متوجه شدیم كه یك ماشین از مأموران عراقی ما را همراهی میكنند. قرار بود آن روز آقای رضوانی (عضو شورای نگهبان) كار معمولی روزانهی خود را به صورتی عادی دنبال كند. همه به نماز جماعت رفته بودند؛ اما نجف از امام خالی بود.
صبحانه در یك قهوهخانه صرف شد؛ نان و پنیر و چای. نماز ظهر در مرز عراق به امامت امام خوانده شد. كارهای مرزی بهسرعت انجام شد. مأمورین عراقی خداحافظی كردند و رفتند. دوستان هم بهجز مرحوم املایی- رحمـﺔالله علیه- و آقای فردوسی، نمایندهی طبس، و آقای دكتر یزدی راهی نجف شدند و ما پنج نفر روانهی مرز كویت. آقایان یزدی و فردوسی و املایی كارشان تمام شد، من و امام ماندیم. گفتند: صبر كنید! معلوم شد كویت مطلع شده، از مركز شخصی آمد كه خلاصهی صحبت یك ساعتهاش این بود كه ورود ممنوع! بازگشتیم. عراقیها منتظرمان. اهلاً و سهلاً! از دو بعد از ظهر تا 11 شب معطلمان كردند. مرحوم املایی با زرنگی خاص خودش روانهی بصره شد و «نجفیها» را از چند و چون قضیه آگاه ساخت و با مقداری نان و پنیر و كتلت و از این قبیل چیزها برگشت. امام شدیداً خسته شده بودند و من برای ایشان شدیداً متأثر. امام از قیافهی من فهمیدند كه من از اینكه ایشان را این همه معطل كردند ناراحتم. گفتند: تو از این قضایا ناراحت میشوی؟ گفتم: برای شما شدیداً ناراحتم. گفتند: ما هم باید مثل بقیه سر مرزها بلا سرمان بیاید تا یكی از هزارها ناراحتیای كه بر سر برادرانمان میآید لمس كنیم. محكوم باش. گفتم: چشم!
در حالی كه ما توی اتاقی كثیف گرد امام كه دراز كشیده بودند جمع شده بودیم تفألی به قرآن زدم: اِذْهَبْ اِلی فِرْعْونَ انهُ طغی قالَ رَبِّ اشْرَحْ لی صَدری وَ یَسِّرلی اَمْری
باور كنید كه نیروی تازهای گرفتم. خیلی عجیب بود. بیهوده ما را بیش از نه ساعت معطل كردند در حالی كه ما گفته بودیم كه میخواهیم به بغداد برگردیم، امام عصبانی شدند و آنان را تهدید كردند. هر وقت من به آنها میگفتم كه چرا معطل میكنید؟ میگفتند: باید از بغداد خبر برسد. بعد از عصبانیت امام، آنها بلافاصله با بغداد تماس گرفتند و برخورد امام را با خودشان گفتند: امام به آنها گفتند آنچه بر من در اینجا بگذرد به دنیا اعلام میكنم! این را هم به بغدادیون خبر دادند، چیزی نگذشت كه آمدند كه ببخشید ما نتوانسته بودیم به مركز خبر دهیم و الاّ آنها حاضر به این وضع نبودند و نیستند. تو را به خدا آنچه بر شما گذشته است به مركز نگویید و از این قبیل مطالب كه چی؟ كه مركز نیست ماییم كه چی؟ كه امام یك مرتبه چیزی علیه مركز ننویسند. ما را سوار كردند، ولی دكتر یزدی را نگاه داشتند. دكتر به من گفت: ناراحت نباشید، اینها نمیتوانند من را نگاه دارند! چهار نفری عازم بصره شدیم، در هتلی نسبتاً خوب و تمیز شب را به صبح رساندیم. من و امام در یك اتاق، آقایان فردوسی و املایی در اتاقی دیگر. با تمام خستگیای كه امام داشتند بعد از سه ساعت استراحت برای نماز شب بلند شدند. نماز صبح را با امام خواندم و بعد از نماز از تصمیمشان جویا شدم. گفتند: سوریه. گفتم اگر راه ندادند؟ اگر آنها هم برخوردی مثل كویت كردند، بعد كجا؟ كشورهای همسایه یكییكی بررسی شد.
كویت كه نگذاشت، شارجه و دوبی و از این قبیل به طریق اولی نمیگذارند، عربستان كه مرتب فحش میداد؛ افغانستان و پاكستان كه نمیشد! میماند سوریه و امام درست تصمیم گرفته بودند، ولی بیگدار به آب نمیشد زد. میبایست وارد كشوری شد كه ویزا نخواهد و از آنجا با مقامات سوری تماس گرفته شود كه آیا حاضرند بدون هیچ شرطی ما را بپذیرند؟ یعنی امام به هیچوجه محدود نگردند؛ چراكه اگر محدودیت بود عراق كه منزلمان بود.
فرانسه را پیشنهاد كردم؛ زیرا توقف كوتاهمان در فرانسه میتوانست مثمر ثمر باشد و امام میتوانستند بهتر مطالبشان را به دنیا برسانند. امام پذیرفتند. خوابیدیم. ساعت هشت صبح به مأموران عراقی گفتم: میخواهیم برویم بغداد. گفتند: میتوانید برگردید نجف. گفتم: نمیرویم. ساعتی بعد آمدند كه مركز میگوید تصمیمتان چیست؟ گفتم: پاریس. با تعجب رفت. آقای یزدی ساعت 5/10- 11 صبح آمد. خوشحال شدیم. میخواستند با ماشین عازم بغدادمان كنند. حال امام مساعد نبود، با اصرار با هواپیما رفتیم. بلافاصله بعد از پیاده شدن با پاریس تماس گرفتم كه عازم آنجاییم. آقای دكتر حبیبی گفتند: چه كنم؟ گفتم: تا ورودمان به آنجا از تلفن فاصله نگیر. شب را در بغداد بودیم. دوستانمان را دوباره دیدیم. امام همان شب برای زیارت كاظمین مشرف شدند. احساسات مردم عجیب بود. صبح به فرودگاه رفتیم. هواپیما را معطل كردند. دو ساعت تأخیر داشت. جمبوجت بود. ما پنج نفر در طبقهی دوم بودیم به اضافهی سه نفر كه آنها را نمیشناختیم. حالت عجیبی برای دوستان بدرقهكننده دست داده بود. نمیدانستند كه سر امام چه میآید. مأموران، آقای دعایی را خواستند؛ با حالتی متغیر برگشت. خجالت كشید كه به امام بگوید. به من گفت كه گفتند: امام دیگر برنگردد. چه پررو و وقیح! با تأثر خندیدیم.
ما در طبقهی دوم بودیم. طبقهی اول را هم ندیدیم؛ ولی مسافرانی بودند كه میخواستند فرنگی شوند. هواپیما دو سه ساعت پریده بود كه ما متوجه شدیم در آنجا زندانی هستیم؛ چرا كه یكی از ما تصمیم گرفت كه دستشویی برود (البته در همان طبقه)، با این وصف یكی از آن سه نفر بلند شد و دنبالش كرد. برای اینكه یقین كنیم درست فهمیدیم، مرحوم املایی بلند شد تا گشتی در طبقهی اوّل بزند نگذاشتند. برگشت، بحث و گفتگو بین چهار نفرمان شروع شد. آیا میخواهند سربهنیستمان كنند؟ آیا میخواهند بدزدنمان؟ آیا خیال دارند در كشوری زندانیمان كنند؟ و از این آیاها بسیار! امام پایین را نگاه میكردند. تو گویی در چنین سفری نیستند. بعد از صحبتهای بسیار به این نتیجه رسیدیم كه آقایان یزدی و املایی در ژنو پیاده شوند و من و فردوسی، پهلوی امام بمانیم و اگر نگذاشتند آنان پیاده شوند، داد و بیداد كنیم تا مردم پایین متوجه شوند. دكتر به یكی از آن سه نفر گفت كه ما میخواهیم ژنو پیاده شویم، كار داریم، لحظهای بعد بلندگوهای هواپیما اعلام كرد موقعی كه هواپیما در ژنو مینشیند كسی غیر از مسافران آنجا پیاده نشود! خیالاتی شدیم. امام به پایین نگاه میكردند. تصمیمان را اجرا كردیم. املایی یكی از آنها را كه میخواست مانع پیاده شدنشان شود از عقب گرفت. یزدی پرید توی پلهها! چیزی نگفتند. فقط دو نفرشان سلاحهایشان را كه تا آن موقع دیده نمیشد در قفسهای گذاشتند و دنبال آنها رفتند. بنابر قرار، آقای حبیبی در منزل بود، پشت تلفن منتظر. به او گفتند كه همهی دوستانتان را جمع كنید در فرودگاه كه اگر مسافران آمدند و ما نبودیم به هر وسیلهای هست نگذارید هواپیما پرواز كند؛ چون احتمال این معنی را میدادیم كه بعد از پیاده كردن مسافران ما را روانهی دیاری دیگر كنند. در این هنگام به امامت امام نماز ظهر و عصر را خواندیم. چند دقیقه بعد آنها آمدند و ما خوشحال شدیم، تازه جریان را به امام گفتیم و خیالاتی كه كرده بودیم. فرمودند: دیوانه شدید! رسیدیم پاریس. برای اینكه عمامهها جلب نظر نكند امام، تنها رفتند و بلافاصله من و بعد از من و امام، آن دو بزرگوار.
همان شب از كاخ الیزه آمدند پیش من كه ما مواجه شدیم با این قضیه؛ چه بخواهیم و چه نخواهیم آیتالله آمده است. اگر معطل میشدیم نمیگذاشتیم. وقت خواستند. امام گفتند بیایند، آمدند و گفتند: حق ندارید كوچكترین كاری انجام دهید و امام گفتند: ما فكر كردیم اینجا مثل عراق نیست، من هر كجا بروم حرفم را میزنم. من از فرودگاهی به فرودگاه دیگر و از شهری به شهر دیگر سفر میكنم تا به دنیا اعلام كنم كه تمام ظالمان دنیا دستشان را در دست یكدیگر گذاشتهاند تا مردم جهان صدای ما مظلومان را نشنوند، ولی من صدای مردم دلیر را به دنیا خواهم رساند، من به دنیا خواهم گفت كه در ایران چه میگذرد.
امام در فرانسه شبانه روز كار میكردند. روزی نبود مگر اینكه سخنرانیای داشتند و یا مصاحبه و اعلامیهای و این پدر پیر انقلاب با تمام وجود برای سقوط شاهنشاهی ایران و شكست آمریكا كه به امید خدا در منطقه خواهد بود، سر از پا نمیشناخت.
گاهی مصاحبهگران میگفتند كه اینگونه ندیدهاند در اتاقی 4*3 بدون تشریفات و بیا و برو و بدون میز و صندلی روحانیای سخن میگوید و به دنبال آن، ایرانی به سخن و حركت درمیآید.
رفتوآمدهای سیاسیون ایرانی شروع شد. از ایران و كشورهای اروپایی، آسیایی و آمریكا. تقریباً همه آمدند و گفتند به رفتن شاه راضی شوید؛ چرا كه آمریكا و ارتش را نمیشود شكست داد، ولی امام میفرمودند: شما به مردم كاری نداشته باشید، آنان جمهوری اسلامی را میخواهند؛ اگر بخواهید این مطالب را رسماً بگویید، شما را به مردم معرفی میكنم! و بارها امام میفرمودند كه ارتش از خودمان است، به آمریكا هم كه مربوط نیست، شاه رفتنی است، ریشهی رژیم شاهنشاهی را باید قطع كرد و مردم را آزاد نمود.
مردم ایران هم خوب فهمیده بودند و به قول یكی از دوستان خوبمان كه میگفت: امام و امت یكدیگر را شناختهاند، بقیه هم حرفهای نامربوط میزنند! مردم شعارهایشان را هم از اعلامیههای امام میگرفتند.»[11]
3- سیاست رژیم در پی تصمیم امام در خروج از عراق
سلسله حوادث منجر به خروج امام از عراق مطابق میل رژیم پیش نرفت. ایجاد محدودیت برای امام از سوی رژیم بعثی عراق، سوژهی جدیدی برای تظاهرات مردمی ضد رژیم و ابراز انزجار تازه گردید. تصمیم جدّی امام در خارج شدن از عراق، رژیم ایران را با بحران دیگری روبهرو ساخت. اقشار و طبقات مختلف مردم بهویژه روحانیون با صدور اعلامیه و ارسال تلگراف به ایجاد محدودیت برای امام اعتراض كردند. به دعوت روحانیون، روز نهم مهرماه تعطیل عمومی اعلام شد. اهمیت این اقدام به عنوان یك مبارزهی منفی اعتراضآمیز چنان بود كه در مذاكرات شورای امنیت ملی در همان روز مورد اشاره قرار گرفت[12] و رئیس ساواك از آن به «برآورد قدرت ]آیتالله[ خمینی» تعبیر كرد، زیرا علاوه بر تهران 90 تا 100 درصد شهرستانها نیز تعطیل عمومی بود.[13]
رژیم كه همواره از وقایع و رخدادها عقب میماند، توان لازم را برای مقابله با بحران نداشت و تصمیمات ضد و نقیضی اتخاذ كرد. در هشتم مهرماه، سخنگوی وزارت اطلاعات و جهانگردی، محاصرهی بیت آیتالله خمینی را تكذیب كرد. این تكذیب به منظور جلوگیری از تعطیل عمومی نهم مهر بود كه تمهیدی بیثمر بود؛ زیرا مردم هیچگونه اعتمادی به سخنان دولتمردان رژیم نداشتند. در جلسهی شورای امنیت ملی، معاون وزیر امور خارجه در ارتباط با محدودیت برای امام تصریح كرد:
«این اخباری كه راجع به تضییقات برای ]آیتالله[خمینی منتشر شده، یك حقیقت كوچكی هم داشت كه مقامات عراقی برای یك چند ساعتی یك محدودیتهایی از نظر خارج شدن ایشان ایجاد كردند، ولی بلافاصله چون با اعتراض روبهرو شدند و خودشان متوجه شدند كه شاید این كار صحیح نبوده، رفع تضییقات شد.»[14]
معاون وزیر امور خارجه وقت ایران، سیاست دولت ایران را در قبال وضعیت جدید و محذورات رژیم عراق، اینگونه بیان كرده است:
«منظور دولت ایران... این بود كه... اعلیحضرت همایونی امر فرمودند... سفیر رفت آنجا و با وزیر مشاور در امورخارجه ملاقات، گفته شود كه ما از این همكاری شما متشكریم. و الآن عراقیها یك محذورات و مشكلاتی دارند و واقعاً تحت فشار هستند و شیعیان خود عراق یا تحریكاتی كه ممكن است از طرف شیعیان ایرانی شود، همان طوری كه تهدیدی برای سفارت عراق شد.»
در این جلسه، ریاست ساواك به تلگراف مقام امنیتی عراق مبنی بر اینكه روزنامههای ایران اعلام كردهاند كه منزل ]آیتالله[ خمینی را محاصره كردهایم و اجازهی نفس كشیدن به او نمیدهیم، اشاره كرده است. دولت عراق این مطلب را نوعی حمله به خود تلقی و عنوان میكند:
«چون این اقدام به خواست شما و به منظور تأمین نظر شما انجام گرفته است. این اقدام ما باعث شده تظاهراتی علیه عراق در چند نقطهی جهان از جمله لندن صورت گیرد، ولی ما به این تحریكات اهمیت نمیدهیم، همكاری ما با شما مهمتر است.»
نكتهی دیگری كه رئیس ساواك به نقل از طرف عراقی در این جلسه مطرح كرد این بود كه:
«خمینی دیروز گذرنامهی خود را به بغداد فرستاد و درخواست رویداد خروج كرده است و عازم كویت میباشد، ولی معلوم نیست سفارت كویت به او روادید خواهد داد یا خیر. به هر حال ]آیتالله[ خمینی قطعاً عراق را ترك خواهد كرد، از اطرافیان وی شنیدهام، مقصد نهایی او تركیه است.»
با توجه به برآورد قدرت امام كه نمونهاش تعطیل عمومی نهم مهرماه بود، رئیس ساواك از آن بیم داشت كه چنانچه ایشان به ایران بیاید چه اقدامی باید كرد؟ از اینرو به تقاضای شاه، موضوع را در جلسهی شورای امنیت ملی مطرح كرد. برآورد رئیس ساواك از تصمیم بعدی امام چنین بود:
«1. ممكن است به سوریه یا كویت برود؛
2. ممكن است به اروپا و آمریكا برود كه به ایرانیها دسترسی داشته باشد؛
3. عزیمت ]آیتالله[ خمینی به كشورهای مسلمان دیگر از جمله پاكستان، یمن شمالی، الجزایر، عربستان، لیبی و مصر بسیار ضعیف است.»
به اعتقاد رئیس ساواك در صورتی كه ]آیتالله[خمینی تصمیم به مسافرت و اقامت در ایران بگیرد، آزادی او حتی برای یك روز هم به مصلحت نیست، زیرا این فرصت را به گروههای مخالف میدهد كه گرد او جمع شوند و در عمل جنگ خانگی به وجود آورند.
با توجه به احتمالات مختلف، رئیس ساواك پیشنهادهایی مبنی بر آمادگی نظامی مرزهای ورودی كشور، توقف ]آیتالله[ خمینی در صورت ورود به ایران و انتقال ایشان به یك پادگان نظامی در تهران، ارائه كرد كه بخشی از آن، رایزنی با مراجع مذهبی و تهدید كشورهایی بود كه به ایشان آزادی عمل سیاسی بدهند.[15]
شریف امامی، مستأصلتر از سایر اعضای شورای امنیت ملی، امیدوار بود كه دولت عراق ترتیبی دهد كه ناراحتیهای امام ولو یك مدتی كمتر بشود تا دولت فرصت بیشتری پیدا كند و با همسایگان مذاكراتی به عمل آورد تا در این جریان نقشآفرینی كنند. معاون وزیر امور خارجه برای تشفّی خاطر نخستوزیر اطلاع داد:
«كه این منظور حاصل شده و دولت عراق میگوید به هیچوجه تضییقاتی برای این شخص فراهم نمیكنم... اینكه امشب چه كار كنیم، حل است امشب حلّ است!»[16]
اما اینكه دولت عراق مانع خروج امام شود مسئلهای بود كه در این شرایط، برای رژیم ایران مطلوب بود، امّا نمیشد از دولت عراق این انتظار را داشت. این نكته نیز در خلال سخنان معاون وزیر امور خارجه مشاهده میشود.[17]
از اظهارنظر شریف امامی در این جلسه نیز چنین برمیآید كه رژیم تصور میكرد با ایجاد محدودیتها، امام در نجف میماند و تماسهایش را قطع میكند؛[18]اما تصمیم ایشان در خروج از عراق برای آنها غیرمنتظره بود.
خلاصهی نظریات شورای امنیت ملی رژیم در تاریخ 9 مهر 1357 عبارت بود از اینكه:
«1- از انعكاس هماهنگی رژیم عراق با ایران در ایجاد محدودیت برای امام در روزنامهها جلوگیری شود.
2- ساواك از طریق ارتباط با نزدیكان امام از برنامهی ایشان مطلع شود.
3- بررسی شود كه كدام گزینه برای مقصد امام (سوریه، تركیه، كویت یا ایران) به نفع رژیم است.
4- در بلند مدت ]آیتالله[خمینی خریداری شود! »[19]
در گفتههای وزیر مشاور در جلسهی شورای امنیت ملی آمده است:
«همه را میشود خرید، اینكه امام نیست، مولا امیرالمؤمنین نیست كه نشود خرید!».
از ابتدای مهرماه كه منزل امام را محاصره كردند، ساواك از طریق نمایندگیهای خود در عراق و در ارتباط با مقامات امنیتی عراق، آمد و شدهای منزل امام را تحت نظر داشت و در مورد گزینههای پیش روی ایشان حدس و گمانهایی میزد. مهمترین گزینهی امام از نظر مقامات امنیتی در صورت تداوم سیاست تحدید دولت عراق، عزیمت به سوریه بود.
در برخی گزارشها گفته شده است كه دولت سوریه حاضر نشده اجازهی ورود به ایشان بدهد و كشورهای مختلف از جمله اندونزی و تركیه و كشورهای اروپایی و... به عنوان گزینههای مورد نظر امام مطرح شده است.
ثابتی، مدیركل ادارهی سوم ساواك، در بولتن ویژهای دربارهی قصد خروج آیتالله روحالله خمینی از عراق، این موضوع را ارزیابی و گزینههای مختلفی را مطرح كرد و برای هر كدام پیشبینیهای لازم ارائه داد. در این بولتن آمده است:
«اطلاع رسیده حاكمیت كه به دنبال مضیقههایی كه از طرف دولت عراق اخیراً در مورد ]آیتالله[ روحالله خمینی ایجاد گردیده مشارالیه اعلام كرده تصمیم دارد كشور مزبور را ترك نماید.
پیشنهاد ثابتی آن بود كه در صورت ورود امام، او توقیف و از تماس او با افراد غیر مسئول جلوگیری شود و با هواپیما و هلیكوپتر به یك پادگان نظامی در تهران منتقل و تحت مراقبت شدید قرار گیرد. به واحدهای نظامی و انتظامی آماده باش داده شود و در صورت بروز آشوبهای پر دامنه در هر نقطه، حكومت نظامی برقرار شود.
ثابتی همچنین پیشنهاد داد آیات و مراجع مذهبی كه به استثنای چند نفر معدود عموماً در باطن با ]آیتالله[ خمینی مخالفاند، نسبت به حساسیت موضوع توجیه شوند تا بر اثر ترس از ایادی وی و یا ملاحظات و محظورات دیگر، دست به اقدامات حساب نشدهای نزنند. به علاوه كلیهی طرفداران و ایادی شناخته شدهی ]آیتالله[خمینی در نقاط مختلف كشور بلافاصله دستگیر شوند تا مجال انجام تحریكات مضره و ایجاد اغتشاش پیدا نكنند.
در 10 مهرماه ساواك كرمانشاه به شهربانی این شهر اطلاع داد كه:
«]آیتالله[روحالله خمینی روز گذشته تقاضای روادید خروج از كشور عراق نموده گرچه تاكنون مقصد نهایی وی روشن نشده، لیكن احتمال میرود به یكی از كشورهای كویت، سوریه یا تركیه برود. در ضمن این امكان نیز وجود دارد كه به طور ناگهانی از طریق یكی از مرزهای هوایی یا زمینی به كشور وارد شود و ضرورت دارد كه از هماكنون در مرزهای ورودی آمادگی لازم وجود داشته باشد تا به محض ورود، هرگونه ارتباط وی را بدواً با افراد غیر مسئول قطع و مراتب بلافاصله اعلام تا در اولین فرصت با هواپیما یا هلیكوپتر نظامی به تهران اعزام گردد.»[20]
مقامات امنیتی در این زمینه تمهیدات لازم را در نظر گرفتند. همانگونه كه در مذاكرات شورای امنیت ملی در تاریخ 9مهرماه نیز ملاحظه شد، رئیس ساواك كه موضوع را با شاه در میان گذاشته بود به توصیهی وی، موضوع را در جلسهی شورای امنیت ملی مطرح كرد تا در صورت ورود امام به ایران، پیشبینیهای لازم صورت گیرد.[21] در جلسهی 13 مهرماه 13577 شورای امنیت ملی، نخستوزیر (شریف امامی) با اشاره به این خبر كه آقای خمینی راه افتاده برود كویت و قرار بوده به جای دیگر برود، این مسئله را مطرح میكند كه: آیا او تصمیم دارد بیاید به ایران؟ هر چند كه شریف امامی ورود امام را بدون زمینهسازی قبلی بعید میداند، لیكن بلاتكلیفی كلیهی دولتمردان در این مقطع، از مباحث شورای امنیت ملی و بخشنامههای ساواك و شهربانی كاملاً محرز است.
در این زمان خبر تصمیم امام در سفر به فرانسه نیز به اطلاع اعضای شورای امنیت ملی رسیده بود[22]، امّا بحرانهای متعدد ناشی از تظاهرات و اعتصابها بهویژه حضور دانشآموزان در میان تظاهركنندگان كه از ابتدای مهرماه جدیتر شده بود، رژیم را از انجام تاكتیك مقابلهای مناسب ناتوان میساخت و از آن سو، سرعت عمل امام در تصمیمگیری و پرهیز از سپردن امور به شانس و تصادف و هماهنگ ساختن اقدام و عمل و ابتكار با قضا و قدر الهی، موجب شد تا رژیم تقریباً در یك اقدام انجام شده قرار بگیرد و از آنجا كه امام را دور از مرزهای ایران تصور میكرد، از بدو امر از عزیمت امام به فرانسه ابراز خرسندی مینمود. مدت كوتاهی بعد رژیم تازه متوجه ابعاد حضور امام در فرانسه گردید.
[1]. این بیانیه پس از نشست و مذاكرات طولانی شاه و صدام حسین كه در جلسهی سران اوپك در الجزیره به سر میبردند، در تاریخ 6 مارس 1975/ 15 اسفند 13533 انتشار یافت. (ر.ك.به: جعفری ولدانی، اصغر، ریشههای اختلافات مرزی ایران و عراق، دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی، تهران 1367، صص 401 ـ 402)
[2]. گفته شده همزمان با چاپ مقالهی توهینآمیز روزنامهی اطلاعات، وزارت امور خارجه به دستور شاه تحركاتی را آغاز كرد و سفیر ایران در عراق در ملاقات با صدام حسین از او خواست فعالیتهای سیاسی آیتالله خمینی را محدود كند. این تقاضا با حُسن استقبال صدام مواج شد. (ر.ك.به: مسعود بهنود، از سیدضیاء تا بختیار، جاویدان، تهران 1369، ص 741)
[3]. این مصاحبه در ایام اقامت امام در پاریس منتشر شد. مشروح این مصاحبه و نحوهی انجام آن به نقل از مرحوم حاج سیداحمد خمینی در صحیفهی امام، ج3 صص 466 تا 4733 آمده است.
[4]. موحد، هـ . (به كوشش)، دو سال آخر رفرم... تا انقلاب، امیركبیر، تهران 1363رخدادهای اول مهر 1357
[5]. شریف امامی سلسله اقداماتی برای مرتبط شدن با نجف و جلب نظر روحانیت آغاز كرده بود و امید داشت بتواند با پایان دادن به دوران تبعید آیتالله خمینی اوضاع را آرام كند. هیئتی كه برای اعزام به نجف در نظر گرفته بود، آماده شده بودند. او حتی بعدها از احتمال سفر خود به عتبات و دلجویی از رهبر نهضت و بازگرداندن ایشان سخن گفت؛ امّا این همه با اعلامیهی آیتالله خمینی و واكنش گروههای سیاسی منتفی شد. (مسعود بهنود، پیشین، ص 776)
[6]. علاوه بر روایاتی كه در اینجا آمده، در خاطرات متعددی از شاگردان و اطرافیان امام حوادث این مقطع بیان شده است. مهمترین اطلاعات مربوط به مهاجرت امام را در منابع زیر نیز میتوان جستجو كرد:
- ابراهیم یزدی، آخرین تلاشها در آخرین روزها، ص 25 به بعد
- مقالهی پشت صحنهی انقلاب در پاریس (گفتگو با دكتر ابراهیم یزدی) مندرج در نشریهی «ایران فردا»، ش 51، بهمن و اسفند 1377
- همگام با خورشید، خاطرات حجـﺔالاسلاموالمسلمین فردوسیپور، ص 377 به بعد
- خاطرات حجـﺔالاسلام و المسلمین محتشمی، شایان ذكر است كه ایشان در پی رساندن نامهی امام به یاسر عرفات، رئیس سازمان آزادیبخش فلسطین، به عراق ممنوع الورود گردید و در ایام مهاجرت امام در عراق حضور نداشت.
[7]. سازمان امنیت عراق
[8]. صحیفهی امام، ج 8، صص 223 ـ 224
[9]. به نقل از: صحیفهی امام، ج 17، ص 343
[10]. به نقل از: روزنامهی اطلاعات، ش 16641، 12 بهمن 1360، ویژهنامهی ورود امام، همچنین ر.ك.به: مجموعه آثار یادگار امام حجـﺔالاسلام و المسلمین حاج سیداحمد خمینی، مؤسسهی تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ج1، 1374، صص 93- 103
[11]. همچنین ر.ك.به: «ناگفتههایی از حجـﺔالاسلام و المسلمین حاج سیداحمد خمینی دربارهی هجرت امام خمینی از نجف به پاریس»، فصلنامهی حضور، ویژهنامهی دههی فجر 1370 و نیز: مجموعه آثار یادگار امام، ج 2، صص 120- 1411 و نیز: مقدمهی كتاب كوثر به قلم حجـﺔالاسلاموالمسلمین حاج سیداحمد خمینی، همان، صص 207- 214
[12]. آیا او تصمیم دارد بیاید به ایران؟، (مذاكرات شورای امنیت ملی، 9، 13/ 7 /1357) مركز اسناد انقلاب اسلامی، تهران 1376، صص 38 ـ 39
[13]. همان، صص 52 ـ 53
[14]. همان، ص 51
[15].همان، صص 51 ـ 53
[16]. همان، صص 62 ـ 63
[17]. همان
[18]. همان، ص 64
[19]. همان، صص 68 ـ 69
[20]. امام در آینهی اسناد؛ سیر مبارزات امام خمینی به روایت اسناد شهربانی، ج5، ص 427
[21]. آیا او تصمیم دارد بیاید به ایران؟، مذاكرات شورای امنیت ملی 9 و 13/7/1357، ص 53
[22]. همان، ص 79