به گزارش خبرنگار گروه آموزش خبرگزاری دانا، بسیاری از ما به یاد میآوریم که در کلاس درس فیزیک اول دبیرستان، زمانی که معلم می خواست دانشآموزان را به سمت کشفیات جدید علمی ترغیب کند، دانشآموزان نیمه شوخی-نیمه جدی نکتهای را بیان میکردند که پرده از عمق یک فاجعه برمیداشت: استاد دیگر چیزی برای کشف نمانده، همه چیز را کشف کردهاند. ما چه چیزی را کشف کنیم؟
توهم علم مطلق و پادزهری به نام تاریخ علم
انفعال وحشتناکی که در پاسخ این دانشآموز وجود دارد، از چه چیزی ناشی میشود؟ مسئله آن است که برای او علم مطلق است. یکبار برای همیشه کشفشده و دیگر نیازی به بررسی بیشتر و احیانا کنار گذاشتن آن نیست. اساسا نقدوبررسی و فرا رفتن از آن امکانپذیر نیست. تنها وظیفه ما نیز یادگرفتن و درست پس دادن آن است.
یکی از مهمترین پادزهرها برای غلبه بر این نگرش در مورد علم رجوع به تاریخ علم است. تاریخ علم میتواند اطلاعاتی به فرد بدهد که تا حدی میتوانند اطلاعات عمومی محسوب شوند. ولی آنچه تاریخ علم به طور ضمنی و پنهانی به دانشآموز میآموزاند بسیار شگرف و عظیم است. در واقع تنها تاریخ علم و واکاوی تاریخی میتواند سپر آهنین علم را در هم بشکند و راه را برای خلاقیتها و جستجوگریهای اذهان نوجو باز کند. برای شکافتن مطلب اجازه دهید با یک مثال موضوع را شرح دهیم.
دانشآموز از تاریخ علم چه چیزی میآموزد؟
برای فهمِ جایگاهِ تاریخ در علم آموزی میتوان به تفاوت فرضیه گرانش عمومی نیوتن و قضیه فیثاغورث پرداخت. قضیه فیثاغورث در کنار سایر قضایای هندسی و ریاضی، نتیجه منطقیِ اصول موضوعهای است که بدیهی دانسته میشوند. به عبارتی هر کسی دارای عقل سلیم است، میتواند این قضایا را تصدیق و در صورت آموزش دیدن، اثبات کند.
بنابراین اگر فیثاغورث این قضیه موسوم به وی را کشف نمیکرد، یک فرد دیگر آن را کشف میکرد. قضایای هندسی و ریاضی از نوعی وضوح برخوردارند که اگر نخواهیم سختگیریهای فلسفی به خرج دهیم، میتوانیم تا حدی آن را بپذیریم.
ولی فاجعه زمانی آغاز میشود که این بداهات به فرضیههای فیزیکی نیز نسبت دادهشوند. ممکن است تحت تاثیر داستانهای سرگرم کنندهای که تاریخ علم را به زبان ساده بازگو میکنند، تصور شود با افتادن سیب بر سر نیوتن وی ناگهان متوجه "یک امر بدیهی" شد.
به نظر میآید دلیل کشف نشدن جاذبه وضوح بیشازاندازه آن بودهاست. مانند هوایی که تنفس میکنیم ولی به آن بیاعتنا هستیم. طبق این قرائت عوامانه اگر نیوتن نیروی جاذبه را کشف نمیکرد قطعا یک فرد دیگر آن را کشف میکرد. اگر اینگونه میبود، باید وفاقی کلی بر سر نظریات فیزیکی در میگرفت و نظریات جدیدتر با استنتاجات منطقی از نظریات پیشینی قابل نتیجهگیری میبودند. ولی تاریخ علم مالامال از نزاعهای دانشمندان مدافع نظریههای مختلفاست.
تاریخ علم نشان میدهد تا چه حد نظریات علمیِ جا افتاده ممکن است هر لحظه به نظریه دیگری تسلیم شوند. برای مورخِ علم، ظهور و بسط نظریههای علمی، پدیدههایی ضروری و طبیعی نیستند. بنابراین در آموزش و فهم فرضیههای علمی باید به خاطر داشت که آنها نتایج منطقی اصول موضوعهای بدیهی نیستند.
دانشمند از مریخ نیامدهاست
به عنوان مثال دانشآموز، در تاریخ علم میآموزد که تاریخ انقلاب علمی قرن هفدهم فرایندی طولانی طی میکند تا به ثمر بنشیند. از اطلاعات دقیق تیکو براهه از مسیر سیارات، انتظامهایی که کپلر با مشقت به دست آورد، بصیرت درخشان کوپرنیک، رصد های گالیله به کمک تلسکوپهای قوی و نهایتا شاهکار نیوتن. تاریخ علم نشان میدهد در این فرایند طاقتفرسا چگونه پیچومهرههای کیهانشناسی ارسطویی – نظریه افلاک، علل چهار گانه، تفکیک منطقه فوق و تحت ماه، مکان طبیعی و ...- به دست دانشمندان مختلف باز میشود تا با ضربه نیوتن کاملا از علم مدرن کنار گذاردهشود. و پس از چهارصد سال حکومت فیزیک نیوتنی در اوایل قرن بیستم با تلاشهای اینشتین و دیگر دانشمندان طومار نظریه گرانش نیوتن در هم پیچیده میشود.
این سیر اتفاقات موقتی بودن نظریات جاافتاده کنونی را نشان میدهند. اینکه چگونه این نظریات به آهستگی و در کوران مناقشههای عظیم جلو رفتهاند و هر آن امکان رخنه در این ساختمان وجود دارد. چرا که اکنون میدانیم هیچ یقینی در کار نیست. این نظریات بر اساس تلاش دانشمندانی به دست آمدهاند که با استفاده از عقل بشری کوشیدهاند جواب معماهای خود را دریابند. پاسخهای آنها همیشه درست نبوده و هیچگاه بیرقیب نماندهاست. دانشمندان آی-کیوهای غیر طبیعی نداشتهاند، ما غیر طبیعی خواهیمبود اگر در مقابل علم منفعل باشیم. /پایان پیام