به گزارش گروه آموزش خبرگزاری دانا (داناخبر) غلامعلی حدادعادل، رییس فرهنگستان زبان و ادب فارسی در گفت وگو با روزنامه ایران از فعالیت های این نهاد گفت که در زیر می آید:
گفت وگو را با فعالیتهای خود فرهنگستان زبان و ادب فارسی آغاز کنیم. بسیاری از مردم علاقهمندند تا بدانند هدف از فعالیتهای این مرکز فرهنگی با این تعداد قابل توجه از استادان فعال در آن چیست؟
هدف از تاسیس فرهنگستان به صورت قانونی و رسمی در اساسنامه فرهنگستان و سایت آن ذکر شده است. با وجود این سعی میکنم تا به خوانندگان برای آشنا شدن با فرهنگستان و دست یافتن شما به پاسخ سوالتان کمک کنم؛ هر امر مهمی که در قانون اساسی آمده باشد احتیاج به یک سلسله قوانین و موسسات دارد تا آن مقصود تامین شود. مثالی میزنم، اگر در قانون اساسی ما آمده که واحد پول رسمی ایران «ریال» است که تصور میکنم آمده باشد، در آن صورت ما به موسسهای به نام بانک مرکزی نیاز داریم تا این مطلب مهمی را که در قانون اساسی آمده قانونمند سازد و ساز و کارهای لازم را برای آن تامین کند. حالا شما ببینید چه وظایف فراوانی برعهده بانک مرکزی است. از حیث سامان دادن به وضع پولی در داخل خود کشور و برنامهریزی برای تنظیم روابط پولی بین بانکهای مختلف با بانک مرکزی و همین طور تعیین نرخ برابری ریال با ارزهای خارجی و دهها وظیفه دیگر که خیلی از آنها نیاز به قانون داشته که مجلس تصویب کرده یا هیات دولت.
ذکر این مثال زمینهای فراهم میکند برای فهم این مساله که اصل پانزدهم قانون اساسی زبان و خط رسمی کشور را زبان و خط فارسی مقرر کرده است. حالا اگر فردی از شما بپرسد که تعریف زبان فارسی چیست؟ یا اینکه چه کلمهای جزو زبان فارسی هست و چه کلمهای جزو زبان فارسی نیست یا حتی اینکه دستور خط فارسی چیست و خط فارسی را چگونه باید نوشت برچه مبنایی باید پاسخ بگویید؟ خط فارسی باید در کشور به صورت رسمی و با ساز و کاری متناسب با این حکم قانونی وجود داشته باشد تا بتوان به این پرسشها پاسخ داد. چنانچه در قانون اساسی آمده باشد که خط رسمی کشور خط فارسی است اما سازمانی عهدهدار فعالیتهای مرتبط با آن نباشد در آن صورت هر ناشری، هر اداره و شخصی ممکن است به سلیقه خود یک رسمالخط را به اسم فارسی به کار ببرد. در این صورت خط درست و رسمی فارسی کدام است؟ از همین رو باید با راهاندازی یک سازمان خط فارسی تعریف و تثبیت شود تا اگر لازم به تغییر و اصلاحی بود، سازمان مذکور دست به کار شود.
نظیر این نیاز درباره لغات هم وجود دارد. لغات زیادی وارد زبان فارسی میشود که باید معادل آنها در زبان فارسی تعیین یا ساخته شود و به تصویب برسد تا تبدیل به جزیی از زبان فارسی شود. وقتی فرهنگستان معادلی برای لغتی بیگانه تصویب میکند، این تصویب باید در نهایت به امضای رئیس جمهوری برسد چراکه ریاست عالی همه فرهنگستانها از جمله زبان و ادب فارسی با رئیس جمهوری است. مصوبات ما بعد از امضای رییس جمهوری در ردیف قوانین کشور درمیآید و جزئی از زبان فارسی میشود. اینها برای این است که نقاط قوت و ضعف زبان فارسی و از سویی اصول و ضوابط آن معلوم شود تا بعد از آن دستور زبان و خط تدوین شود. باید از این طریق آسیبهایی که متوجه این زبان شده شناخته شود و برای رفع آنها چارهای اندیشید. همه این وظایف برعهده فرهنگستان زبان و ادب فارسی است. این توضیح مختصری درباره سوال نخست شما بود.
به بحث واژه گزینی برای لغات بیگانه اشاره کردید؛ بحثی که بعضا درباره واژهگزینیهای فرهنگستان مطرح میشود، این است که بخش قابل توجهی از این واژهگزینیها مورد قبول مردم قرار نمیگیرد. حتی گاهی به شوخی هم گرفته میشوند. با اینکه در فرهنگستان استادان مطرحی مشغول فعالیت هستند، چرا واژهگزینیهای مذکور در فرهنگ عامه مردم و مکالماتشان نهادینه نمیشوند؟
این سوال را باید با دقت جواب داد. تعداد زیادی از این اصطلاحاتی که با آنها شوخی میکنند، مصوب فرهنگستان نیست. همان افرادی که با واژهها شوخی میکنند؛ واژههای مذکور را میسازند، بعد هم شایعه میکنند که این لغات مصوب فرهنگستان است!
از واژهسازیهایی که معمولا دستمایه شوخی میشوند و میگویید که مصوب فرهنگستان نیستند چیزی در خاطرتان هست؟
بله، سالها قبل در تلویزیون مطرح شد که فرهنگستان به اتوبوس، «خودروی بزرگ همگانی» یا چیزی شبیه آن گفته است، این در حالی است که فرهنگستان هیچ گاه به جای یک کلمه کوتاه اتوبوس، یک عبارت سه کلمهای نمیگذارد! از دیگر حرفها و شوخیهای کهنه و قدیمی شدهای که به فرهنگستان نسبت میدهند این است که به کراوات گفتهایم «دراز آویز زینتی» یا به ازای پیتزا «کشلقمه» را انتخاب کردهایم، امثال این قبیل شوخیهای شایعه متاسفانه کم نیستند! اینها شوخیهایی تکراری هستند که هیچ کدامشان ساخت فرهنگستان نیست. مایلم بدانم کدام لغت مصوب فرهنگستان بوده که مردم آن را نپذیرفتهاند و باعث شوخی شده است.
به همان سوال که چرا واژه های مصوب فرهنگستان مورد قبول مردم واقع نمیشود باز میگردم، همین واژهای که برای «هلیکوپتر» انتخاب کردهاید، هنوز مورد قبول مردم قرار نگرفته! با وجود آنکه زمان قابل توجهی از تصویب آن میگذرد و معادل مصوب شما حتی به کتابها و رسانههای مطرح کشور هم راه یافته و از حمایت آنان نیز برخوردار شده!
ما انتظار نداریم هر لغتی را که جایگزین کردیم مردم بلافاصله آن را قبول کنند! برای هلیکوپتر واژه «بالگرد» را تصویب کردهایم و نه «چرخبال» را. انتظار نداریم که واژه «بالگرد» فردای تصویب بر زبانها و قلمها جاری شود، ولی امیدوار هستیم که بعد از مدتی جای « هلیکوپتر» را بگیرد، کما اینکه در حال حاضر شاید حدود 50 درصد این نتیجه حاصل شده باشد. اگر شما بخواهید دلایل انتخاب واژه «بالگرد» به جای «هلیکوپتر» یا امثال آن را توضیح بدهم، توضیح خواهم داد. اما هم اکنون وقت گفتوگو را با این جزئیات نمیگیرم. «بالگرد» هیچ ایرادی ندارد کاملاً مناسب است، حتی از «هلیکوپتر» کوتاهتر است و برخلاف واژه قبلی که با آهنگ زبان فارسی تناسب نداشت، «بالگرد» با موسیقی زبان فارسی نیز همخوانی دارد تا جایی که نیروهای مسلح نیز از آن استفاده میکنند.
اطمینان دارید که این لغات با گذشت زمان جایگزین میشوند؟
بله، مطمئن باشید در آینده فرزندان شما به جای «هلیکوپتر»، بالگرد خواهند گفت. حدود 60 سال قبل، زمانی که من بچه بودم؛ هنوز پیرمردها و پیرزنهای آن دوران به جای پرونده «دوسیه» و به جای کلانتری هم «کمیسری» و به جای ایستگاه راهآهن نیز «آسانسیه» میگفتند. این اصطلاحاتی که از زبانهای روسی، فرانسوی و... به زبان مردم راه یافته بود بعدها جای خود را به لغات معادل فارسی آنها داد، درست مانند اسم خیابانها که هنوز برخی از پیرمردها به جای خیابان طالقانی میگویند خیابان «تخت جمشید»، به جای انقلاب هم ممکن است «شاهرضا» بگویند. فردی هم نمیتواند برود و آنان را مواخذه کند که چرا لفظ امروزی را به کار نمیبرید! نهادینه شدن لغات واژهسازی شده به زمان احتیاج دارد. به طور طبیعی این لغات هم جای خود را باز میکنند. البته نباید فراموش کرد که برای ترویج واژههای مصوب فرهنگستان باید رسانهها به کمک فرهنگستان بیایند. از نظر موفقیت اجتماعی ترویج لغات، فرهنگستان محتاج کمک صدا و سیما، روزنامهها، نویسندگان و مترجمان است. باید همه کمک کنند تا لغات مصوب فرهنگستان به مردم منتقل شده و جا بیفتند. البته فرهنگستان هم مانند هر دستگاه دیگری ممکن است در برخی از انتخابهای خود موفق نباشد. درصدی از این واژهها ممکن است که پذیرفته نشوند. از همین رو بعد از مدتی کار خود را ارزیابی کرده و در ارتباط با آن دسته از واژههایی که جامعه نپذیرفته تجدیدنظر خواهیم کرد یا اصلا از خیر آن میگذریم؛ شاید بد نباشد که مثالی بزنم تا دیگران دنبال مثال نگردند! سالها قبل به جای «بوفه» به معنای جای «ظروف چینی» واژه «چینی جا» را تصویب و جایگزین کردیم. این معادلسازی به حدود 20 سال قبل بازمیگردد، مدتی طولانی گذشت اما حداقل خود من ندیدم که کسی «چینیجا» را به جای «بوفه» به کار ببرد. معلوم است که ذوق و ذائقه ایرانیان این واژهسازی را نپسندیده است. به جای «آپارتمان» هم «کاشانه» گفتیم اما آن هم جا نیفتاد و کاشانه در میان مردم زورش به آپارتمان نرسید. همان گونه که واژهگزینی انجام میدهیم؛ برای اطلاع از سرانجام انتخابهایمان بررسی نیز انجام میدهیم تا ببینیم آنها چقدر با اقبال مواجه شدهاند؛ بنابراین قبول دارم که برخی از واژههای مصوب فرهنگستان پذیرفته نشدهاند. برای این قبیل واژهها دوباره واژهگزینی انجام میدهیم یا حتی ممکن است که آن را رها کنیم.
به لزوم گذشت زمان برای جا افتادن واژههای مصوب فرهنگستان اشاره کردید. براساس تجربهای که در این سالها کسب کردهاید، چه میزان زمان برای پذیرفته شدن واژهها از سوی مردم نیاز است؟
این زمان یک اندازه قطعی و علمی ندارد که بتوان گفت بر فرض فلان مقدار زمان باید بگذرد تا واژهگزینیهای انجام شده میان مردم جابیفتند. این اتفاق تابع همت، استقبال و ترویج دیگر سازمانها و تشکلهای اثرگذار است. واژههایی داشتهایم که سالها از تصویبشان میگذرد اما از آنجایی که ارادهای برای استفاده از آنها نبوده زمین ماندهاند، به عنوان نمونه به جای «آسانسور» هم «آسانبر» گفتیم اما جایگزین نشد. شما بگویید که عیب این واژه چیست؟ آیا مشکلی دارد؟ تلفظ آن اشکال دارد یا معنایش بد است! یا طولانیتر از اصل خارجیاش است؟ چه اشکالی دارد که در ادارهها بنویسند این آسانبر به عنوان مثال در طبقات دوم و چهارم و ششم توقف میکند. اگر همکاری کنند به مرور آسانبر به جای آسانسور مینشیند. اگر هم به کار نبرند مردم باز همان آسانسور را میگویند! یا همین یارانه که همه صف کشیدند که بگیرند از مصوبات فرهنگستان است که قبلا به آن سوبسید میگفتند. حالا یارانه بهتر است یا سوبسید؟ یارانه شفاف است. معنایی را به ذهن منتقل میکند اما سوبسید هیچ شفافیتی در ذهن فارسی زبانان ندارد.
به این مساله اشاره کردید که با گذشت زمان نتیجه کارتان را بررسی میکنید. این فرصتی که بر اساس آن صبر میکنید تا ببینید واژههای مورد نظرتان تا چه اندازه جا افتادهاند، چقدر است؟
طبق آییننامهای که به تصویب شورای فرهنگستان رسیده، ما واژههایی را که تصویب میکنیم، تا سه سال دوره آزمایشی برای آن منظور میکنیم. اگر در پایان سه سال انتشار آنها، واژه بهتری پیشنهاد شد و از طرفی هم متوجه شدیم که انتخابمان اشکالی داشته، مجددا بررسی کرده و واژه بهتر را جانشین واژه قبلی میکنیم. به عبارت دیگر هیچ مجموعه واژهای را برای تصویب نهایی قبل از سپری شدن مدت سه سال آزمایشی آن برای امضا به رئیس جمهوری تقدیم نمیکنیم.
واژهگزینیهایتان را بر چه مبنایی انجام میدهید؟ این سوالی است که با توجه به شوخیهایی که میشود از سوی مردم مطرح است!
واژه گزینی یک علم است. یک دانش است. خوشبختانه در 20 سال اخیر در نهضت تولید علم و جنبش نرمافزاری که رهبر معظم انقلاب همیشه بر آن تاکید کردهاند موفق شدهایم در فرهنگستان دانش واژهگزینی تولید کنیم. این دانش مدون شده و من این خبر را به اطلاع مردم میرسانم که نخستین دوره کارشناسی ارشد واژهگزینی و اصطلاحشناسی از مهر 94 دانشجو میپذیرد.
دوره کارشناسی ارشد تا دکترا؟
بله. ما چندین سال با مسوولان وزارت علوم گفتوگو کردهایم و در پایان هم چارچوب مقررات آموزش عالی برنامه خود را تدوین کردیم. نام این رشته در دفترچه کنکور خواهد آمد و خود فرهنگستان نیز آن را اجرا خواهد کرد.
فکر میکنید راهاندازی این رشته چقدر در حفظ زبان فارسی موثر باشد؟
حداقل فایده راهاندازی این رشته برای خود ماست و در فرهنگستان زبان و ادب فارسی خیلی موثر است. از این طریق میتوان برای کار واژهگزینی نیرو تربیت کرد. علاوه بر این افرادی که در این رشته فارغالتحصیل میشوند، میتوانند در دستگاههای علمی که نیاز به واژهگزینی دارند، استخدام شوند. من همین جا به شما خبر خوش دیگری را هم میدهم. خوشبختانه فرهنگستان زبان و ادب فارسی که در حال حاضر 24 سال از تأسیس آن میگذرد؛ در 20 سال گذشته موفق به وضع 40 هزار معادل فارسی برای اصطلاحات خارجی شده است. برنامه فرهنگستان این است که در هر رشته تخصصی که تعداد واژههای مصوب در آن به هزار واژه برسد، این هزار واژه را در یک فرهنگ لغت اختصاصی چاپ کنیم. تا به حال حدود 15 هزار واژه آماده کردهایم که 11-10 جلد از آن به چاپ رسیده است. چند فرهنگنامه دیگر نیز از این مجموعه زیر چاپ است.
کار فرهنگستان عمدتا واژه گزینی درحوزه های تخصصی است. در حال حاضر 70 گروه تخصصی در فرهنگستان داریم که نزدیک به 200 نفر از طریق آن با ما همکاری دارند. اگر دولت بودجه مناسبی به ما بدهد تا بتوانیم بدهیهایمان را به استادانی که با ما همکاری داشتهاند بدهیم؛ امید این هست که این حرکت بخوبی ادامه پیدا کند. در غیر این صورت مشکل پیدا خواهیم کرد.
در سایت خود فرهنگستان قسمتی برای پیشنهاد واژههای جدید از سوی مردم در نظر گرفته شده. تا به حال از این نظرها هم استفاده کردهاید؟
گاه گداری به ما پیشنهادهای خوبی میشود. البته در حال حاضر ارزیابی کمی ندارم که به شما ارائه بدهم. ما پیشنهادهای گروههای واژهگزینی را قبل از آن که به تصویب نهایی برسد؛ به معرض نظرخواهی از مردم میگذاریم. آنان گاهی کمک میکنند و معادل بهتری پیشنهاد میدهند.
بنابراین از بازخوردهایی که انتخابهایتان در پی دارد هم استفاده میکنید؟
بله. اما این که میزان آن چقدر است را به طور دقیق نمیدانم.
چندی قبل به نقل از شما در برابر سوالی مبنی بر این که چرا واژههای فرهنگستان مورد قبول عموم مردم واقع نمیشود؛ آورده بودند که گفتهاید: «مخاطب واژهگزینیها اصلا عموم مردم نیستند و هدف فرهنگستان مخاطبان خاص هستند» آیا این نقل قول حقیقت دارد؟
منظور من از این حرف واژههای تخصصی بوده است. به عنوان نمونه ما برای خاموش کردن آتش در جنگل واژه تصویب کردهایم. اصطلاحات این مهارت که به درد مردم عادی نمیخورد! پس ما انتظار نداریم که فردا مردم عادی آنها را به کار ببرند. واژههای ما دو دسته هستند. واژههای تخصصی و واژههای عمومی. «آسانبر»، «یارانه» و... واژههای عمومی هستند. ولی واژههای بسیار زیادی هم تخصصی هستند که مخاطبان هدف آنها متخصصانند. در واقع خوب است که مردم بدانند تنها حدود پنج درصد از واژههای مصوب ما عمومی هستند.پس من اگر گفتم که واژههای ما ربطی به مردم ندارد از این جهت است. منظور این بوده که ما در جهت علمی کردن زبان فارسی حرکت میکنیم. هدف اصلی و عمده ما این است که یک معلم یا استاد فیزیک، پزشکی و... سر کلاس، مطابق قانون اساسی که زبان آموزش باید فارسی باشد؛ به زبان فارسی تدریس کند. بنابراین بیشتر واژههای جدیدمان، تخصصی هستند و تعدادی هم واژههای عمومی.
که در نهایت به کار بردن واژههای تخصصی فارسی شده از سوی استادان و متخصصان باز هم نتیجهاش متوجه عموم مردم میشود.
بله. در تصویب این واژهها از نظر متخصصان، زبان شناسان و ادیبان بهره میگیریم. واژهگزینیهایی که هر چند مخاطب هدف آنها بیشتر متخصصان هستند اما در نهایت نتیجهاش متوجه عموم نیز میشود.
بازگردیم به چند ماه قبل. زمانی که بحث آموزش زبانهای مادری در مدارس مطرح شد و برخی از اعضای فرهنگستان هم بشدت با آن مخالفت کردند. آن زمان گفته شده بود که این پیشنهاد بوی توطئه میدهد! میخواهم بدانم جریان این مخالفت چه بوده؟ به ویژه که ایران از قومیتهای مختلفی تشکیل شده که آنان علاقهمند به حفظ زبان خود به عنوان بخشی از فرهنگ و تمدن کشور هستند. این مخالفت، مخالفت با حقوق شهروندی نیست؟
فرهنگستان هیچ گاه با زبانهای محلی و قومی مخالفت نکرده است. بلکه فرهنگستان، زبان محلی- قومی و گویشها را جزئی از سرمایه فرهنگی و ملی کشور میداند. فرهنگستان گروهی دارد با عنوان گروه زبانها و گویشهای ایرانی که زبان ترکی هم جزو برنامههای آن است. ترکی هم زبانی است که متعلق به بخش اعظمی از مردم ایران است. منتهی در قانون اساسی ما آمده که زبان رسمی کشور، زبان فارسی است. بنابراین باید کتابهای درسی، سخنرانیهای مقامات و نامههای رسمی اداری همه به زبان فارسی باشد تا این زبان که در طول تاریخ عامل پیوند همه اقوام در ایران بوده همچنان این جایگاه را حفظ کند. بعضیها به دلایل سیاسی نظر فرهنگستان را به گونه دیگری تفسیر کردند. آن خبری که از مذاکرات شورای فرهنگستان منتشر شد، خبر دقیقی نبود. آنچه فرهنگستان با آن موافقت ندارد این است که در مدارس کتابهای درسی به زبان فارسی نباشد. این یک مطلب درست است و در کشور باید در همه مدارس دانش آموزان از سال اول با زبان ملی آشنا شوند. آموختن زبان ملی و زبان رسمی به هیچ وجه به زبان مادری لطمه نمیزند. دانش آموزان قبل از این که به مدرسه بروند؛ 6 سال تمام آن زبان را در خانه فرا گرفتهاند. بعد هم که از مدرسه به خانه برمیگردند به همان زبان تکلم میکنند. بنابراین هیچ نگرانیای وجود ندارد که مثلا در تبریز اگر دانش آموز به مدرسه آمد و کتاب فارسی خواند؛ ترکی یادش برود. چنین اتفاقی نمیافتد مگر این که خود خانوادهاش نخواهد به او ترکی یاد بدهد. بنابراین برای آموختن زبانهای بومی نیازی نیست که دانشآموزان در مدرسه به زبانی غیر فارسی آموزش ببینند. فارسی است که باید به آنان یاد بدهیم. اگر در مدارس فارسی را آموزش ندهیم، نتیجه آن خواهد شد که مثلا یک نفر که در تبریز ترکی حرف میزند فرد دیگری در لرستان مقصود او را متوجه نشده و بر عکس یک نفر در بندرعباس فارسی حرف میزند و فرد دیگری در تبریز منظور او را متوجه نمیشود. از طرفی مسوولان کشور در تهران فارسی حرف میزنند و باقی آن را متوجه نمیشوند. اگر ما در این مسیر پیش برویم چیزی از وحدت و همبستگی ملی باقی نمیماند. اینها دلیل ملاحظات فرهنگستان درباره این مساله بود. همین جا اعلام میکنم که ما آمادگی کامل داریم برای این که درباره زبانهای محلی، قومی و گویشها کار کنیم. به تقویت آنها کمک کنیم. هم اکنون 30 درصد برنامههای صدا و سیما در سایر مناطق کشور به زبان محلی اجرا میشود. دانشگاهها با تصویب شورای انقلاب فرهنگی مجاز هستند تا به شکل واحدهای اختیاری تدریس زبانهای محلی و قومی را در برنامههای خود قرار دهند و بررسی کارشناسانه تقاضای دانشگاهها نیز به عهده فرهنگستان گذاشته شده است. مواردی بوده که دانشگاهی خواسته دستور زبان و ادبیات زبان محلی را در دانشگاه خود به شکل اختیاری تدریس کنند. برنامهشان را به فرهنگستان فرستادهاند، ما هم تصویب کردیم تا تدریس شود. حمایت از زبانهای محلی یک وظیفه است که ما هم در جهت حفظ آن تلاش میکنیم. به عنوان نمونه در جهت حفظ زبان ترکی، واژگان ترکی و تاریخ ادبیات ترکی تحقیق کنیم و نتایج آن را در اختیار همه هموطنانمان قرار بدهیم.
از بحث فرهنگستان بگذریم. آقای حداد هم اکنون خیلی از سازمانها هستند که فعالیتهای فرهنگی انجام میدهند و از حمایتهای مادی دولت و حکومت نیز برخوردار هستند. برای فعالیتهایشان بودجه هم دریافت میکنند. با وجود این تمام انتقادها تنها متوجه وزارت ارشاد است. در صورتی که شاید حتی بودجه وزارت ارشاد کمتر از آنچه باشد که در اختیار برخی از این ارگانهاست. این قدری ناعادلانه نیست؟
شما آرام آرام دارید من را از سوالات تخصصی مرتبط با فرهنگستان به سمت مسایل سیاست میکشانید. من حرفی ندارم ولی پیشنهاد میکنم که این سوالات را برای مصاحبهای دیگر بگذاریم. آن وقت از اول درباره این سوالات نیمه فرهنگی- نیمه سیاسی صحبت کنیم. ترجیح میدهم در این رابطه گفتوگوی دیگری داشته باشیم.
پس بازگردیم سر فرهنگ. به تازگی دور دیگری از هفته کتاب را پشت سر گذاشتیم. متوسط تیراژ کتابهای منتشر شده از 4-3هزار نسخه هماکنون به هزار و حتی 500 نسخه هم رسیده. فکر نمیکنید این کاهش تیراژ زنگ خطری برای صنعت نشر باشد و این که باید فکری به حال آن کرد؟ در این شرایط باید چه کرد تا کتاب را از این شرایط بحرانی نجات بدهیم.
یکی از علتهای این مساله به گرانی کتاب بازمیگردد. با توجه به شرایط اقتصادی همه افراد قادر به خرید کتاب نیستند. دولت باید کمک کند تا قدری از مشکلات کاسته شود. به عنوان نمونه برای هفته کتاب به شکل های مختلف از کتاب و مخاطبان آن حمایت کند. از دانشجویان و دانشآموزان در خرید کتاب حمایت کند. حمایتهایی که از جمله آنها میتوان به ارایه کالابرگ (بن) کتاب به مردم اشاره کرد. اما پایین بودن شمارگان کتاب همیشه هم علامت خطر نیست. بخشی از پایین بودن این تیراژ به علت عوض شدن فناوری چاپ است. هماکنون دستگاههایی آمده که هر تعداد کتابی را که یک ناشر احتیاج داشته باشد منتشر میکند. آن وقت به محض این که نسخهها فروش رفت، دوباره منتشر میکند. برخی از کتابهای خود من را ناشر هزار نسخه منتشر کرده است. خب هزار نسخه برای یک کتاب فلسفی دانشگاهی که دانشجویان دوره کارشناسی ارشد و دکترا مطالعه میکنند، کافی است. چرا ناشر آن را 5 هزار نسخه منتشر کند و سرمایهاش را راکد بگذارد، وقتی که تکنولوژیهای نوین چنین امکانی را در اختیار او میگذارند. قدری از این که شمارگان کتابها کم شده اقتضای فناوری چاپ و روشهای پیشرفته اقتصادی است تا دیگر انبارداری و روشهایی که منجر به راکد نگه داشتن سرمایه میشود پیش نیاید. قدری هم گرانی کاغذ، افزایش هزینهها، تورم و مسائلی که در نتیجه مشکلات در سالهای اخیر پیش آمده است.
پس تا زمانی که شرایط اقتصادی بهبود نیابد این وضعیت در حوزه کتاب وجود دارد؟
بله و نه تنها در کتاب بلکه در پوشاک و دیگر بخشها نیز وجود دارد.
عدهای میگویند هم اکنون مشکل اصلی کتاب به بحث ممیزی بازمیگردد. آنان معتقدند که مشکل اصلی گرانی کتاب نیست چراکه مردم در همین شرایط نیز حاضرند برای کالاهای غیر ضروری هزینه کنند اما برای کتاب نه!
باز به سراغ مسایل سیاسی رفتید. پاسخ به این سؤالات را برای گفتوگویی جداگانه بگذارید.
اگر شما به عنوان رییس جمهوری انتخاب میشدید؛ این اتفاقاتی که در یک سال و نیم اخیر در حوزه فرهنگ رخ داده چقدر متفاوت بود با برنامههای شما؟
بالاخره هر فردی، فکری و برنامهای دارد. متناسب با مبانی و سلیقه خود هم همکارانی را انتخاب میکند. به طور قطع هر کدام از هر هفت نفر دیگری هم که نامزد ریاست جمهوری بودند اگر انتخاب میشدند؛ برنامههای اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و... متفاوتی داشتند.
به عنوان نمونه در ارتباط با همین بحث ممیزی چه برنامهای داشتید و چه میکردید؟
اگر من رییس جمهوری بودم، در برابر این غوغاهایی که گاهی درباره ممیزی برپا میشود، آن مطالبی که باعث شده تا برخی از کتابها دچار ممیزی شود را به تلویزیون میآوردم. آن وقت میگفتم این آقای نویسنده معروف این ناسزاها را به نظام داده یا این حرفهای ضد اخلاقی را زده، این تحریکها را هم برای به جان هم انداختن قومیتها انجام داده است. ما هم به این دلایل جلوی انتشار اثرش را گرفتهایم. آن وقت نویسنده مذکور جرات نداشت فردای آن روز حتی از خانه خارج شود! من اگر رییس جمهوری بودم، چنین کارهایی میکردم.
گفت وگو را با فعالیتهای خود فرهنگستان زبان و ادب فارسی آغاز کنیم. بسیاری از مردم علاقهمندند تا بدانند هدف از فعالیتهای این مرکز فرهنگی با این تعداد قابل توجه از استادان فعال در آن چیست؟
هدف از تاسیس فرهنگستان به صورت قانونی و رسمی در اساسنامه فرهنگستان و سایت آن ذکر شده است. با وجود این سعی میکنم تا به خوانندگان برای آشنا شدن با فرهنگستان و دست یافتن شما به پاسخ سوالتان کمک کنم؛ هر امر مهمی که در قانون اساسی آمده باشد احتیاج به یک سلسله قوانین و موسسات دارد تا آن مقصود تامین شود. مثالی میزنم، اگر در قانون اساسی ما آمده که واحد پول رسمی ایران «ریال» است که تصور میکنم آمده باشد، در آن صورت ما به موسسهای به نام بانک مرکزی نیاز داریم تا این مطلب مهمی را که در قانون اساسی آمده قانونمند سازد و ساز و کارهای لازم را برای آن تامین کند. حالا شما ببینید چه وظایف فراوانی برعهده بانک مرکزی است. از حیث سامان دادن به وضع پولی در داخل خود کشور و برنامهریزی برای تنظیم روابط پولی بین بانکهای مختلف با بانک مرکزی و همین طور تعیین نرخ برابری ریال با ارزهای خارجی و دهها وظیفه دیگر که خیلی از آنها نیاز به قانون داشته که مجلس تصویب کرده یا هیات دولت.
ذکر این مثال زمینهای فراهم میکند برای فهم این مساله که اصل پانزدهم قانون اساسی زبان و خط رسمی کشور را زبان و خط فارسی مقرر کرده است. حالا اگر فردی از شما بپرسد که تعریف زبان فارسی چیست؟ یا اینکه چه کلمهای جزو زبان فارسی هست و چه کلمهای جزو زبان فارسی نیست یا حتی اینکه دستور خط فارسی چیست و خط فارسی را چگونه باید نوشت برچه مبنایی باید پاسخ بگویید؟ خط فارسی باید در کشور به صورت رسمی و با ساز و کاری متناسب با این حکم قانونی وجود داشته باشد تا بتوان به این پرسشها پاسخ داد. چنانچه در قانون اساسی آمده باشد که خط رسمی کشور خط فارسی است اما سازمانی عهدهدار فعالیتهای مرتبط با آن نباشد در آن صورت هر ناشری، هر اداره و شخصی ممکن است به سلیقه خود یک رسمالخط را به اسم فارسی به کار ببرد. در این صورت خط درست و رسمی فارسی کدام است؟ از همین رو باید با راهاندازی یک سازمان خط فارسی تعریف و تثبیت شود تا اگر لازم به تغییر و اصلاحی بود، سازمان مذکور دست به کار شود.
نظیر این نیاز درباره لغات هم وجود دارد. لغات زیادی وارد زبان فارسی میشود که باید معادل آنها در زبان فارسی تعیین یا ساخته شود و به تصویب برسد تا تبدیل به جزیی از زبان فارسی شود. وقتی فرهنگستان معادلی برای لغتی بیگانه تصویب میکند، این تصویب باید در نهایت به امضای رئیس جمهوری برسد چراکه ریاست عالی همه فرهنگستانها از جمله زبان و ادب فارسی با رئیس جمهوری است. مصوبات ما بعد از امضای رییس جمهوری در ردیف قوانین کشور درمیآید و جزئی از زبان فارسی میشود. اینها برای این است که نقاط قوت و ضعف زبان فارسی و از سویی اصول و ضوابط آن معلوم شود تا بعد از آن دستور زبان و خط تدوین شود. باید از این طریق آسیبهایی که متوجه این زبان شده شناخته شود و برای رفع آنها چارهای اندیشید. همه این وظایف برعهده فرهنگستان زبان و ادب فارسی است. این توضیح مختصری درباره سوال نخست شما بود.
به بحث واژه گزینی برای لغات بیگانه اشاره کردید؛ بحثی که بعضا درباره واژهگزینیهای فرهنگستان مطرح میشود، این است که بخش قابل توجهی از این واژهگزینیها مورد قبول مردم قرار نمیگیرد. حتی گاهی به شوخی هم گرفته میشوند. با اینکه در فرهنگستان استادان مطرحی مشغول فعالیت هستند، چرا واژهگزینیهای مذکور در فرهنگ عامه مردم و مکالماتشان نهادینه نمیشوند؟
این سوال را باید با دقت جواب داد. تعداد زیادی از این اصطلاحاتی که با آنها شوخی میکنند، مصوب فرهنگستان نیست. همان افرادی که با واژهها شوخی میکنند؛ واژههای مذکور را میسازند، بعد هم شایعه میکنند که این لغات مصوب فرهنگستان است!
از واژهسازیهایی که معمولا دستمایه شوخی میشوند و میگویید که مصوب فرهنگستان نیستند چیزی در خاطرتان هست؟
بله، سالها قبل در تلویزیون مطرح شد که فرهنگستان به اتوبوس، «خودروی بزرگ همگانی» یا چیزی شبیه آن گفته است، این در حالی است که فرهنگستان هیچ گاه به جای یک کلمه کوتاه اتوبوس، یک عبارت سه کلمهای نمیگذارد! از دیگر حرفها و شوخیهای کهنه و قدیمی شدهای که به فرهنگستان نسبت میدهند این است که به کراوات گفتهایم «دراز آویز زینتی» یا به ازای پیتزا «کشلقمه» را انتخاب کردهایم، امثال این قبیل شوخیهای شایعه متاسفانه کم نیستند! اینها شوخیهایی تکراری هستند که هیچ کدامشان ساخت فرهنگستان نیست. مایلم بدانم کدام لغت مصوب فرهنگستان بوده که مردم آن را نپذیرفتهاند و باعث شوخی شده است.
به همان سوال که چرا واژه های مصوب فرهنگستان مورد قبول مردم واقع نمیشود باز میگردم، همین واژهای که برای «هلیکوپتر» انتخاب کردهاید، هنوز مورد قبول مردم قرار نگرفته! با وجود آنکه زمان قابل توجهی از تصویب آن میگذرد و معادل مصوب شما حتی به کتابها و رسانههای مطرح کشور هم راه یافته و از حمایت آنان نیز برخوردار شده!
ما انتظار نداریم هر لغتی را که جایگزین کردیم مردم بلافاصله آن را قبول کنند! برای هلیکوپتر واژه «بالگرد» را تصویب کردهایم و نه «چرخبال» را. انتظار نداریم که واژه «بالگرد» فردای تصویب بر زبانها و قلمها جاری شود، ولی امیدوار هستیم که بعد از مدتی جای « هلیکوپتر» را بگیرد، کما اینکه در حال حاضر شاید حدود 50 درصد این نتیجه حاصل شده باشد. اگر شما بخواهید دلایل انتخاب واژه «بالگرد» به جای «هلیکوپتر» یا امثال آن را توضیح بدهم، توضیح خواهم داد. اما هم اکنون وقت گفتوگو را با این جزئیات نمیگیرم. «بالگرد» هیچ ایرادی ندارد کاملاً مناسب است، حتی از «هلیکوپتر» کوتاهتر است و برخلاف واژه قبلی که با آهنگ زبان فارسی تناسب نداشت، «بالگرد» با موسیقی زبان فارسی نیز همخوانی دارد تا جایی که نیروهای مسلح نیز از آن استفاده میکنند.
اطمینان دارید که این لغات با گذشت زمان جایگزین میشوند؟
بله، مطمئن باشید در آینده فرزندان شما به جای «هلیکوپتر»، بالگرد خواهند گفت. حدود 60 سال قبل، زمانی که من بچه بودم؛ هنوز پیرمردها و پیرزنهای آن دوران به جای پرونده «دوسیه» و به جای کلانتری هم «کمیسری» و به جای ایستگاه راهآهن نیز «آسانسیه» میگفتند. این اصطلاحاتی که از زبانهای روسی، فرانسوی و... به زبان مردم راه یافته بود بعدها جای خود را به لغات معادل فارسی آنها داد، درست مانند اسم خیابانها که هنوز برخی از پیرمردها به جای خیابان طالقانی میگویند خیابان «تخت جمشید»، به جای انقلاب هم ممکن است «شاهرضا» بگویند. فردی هم نمیتواند برود و آنان را مواخذه کند که چرا لفظ امروزی را به کار نمیبرید! نهادینه شدن لغات واژهسازی شده به زمان احتیاج دارد. به طور طبیعی این لغات هم جای خود را باز میکنند. البته نباید فراموش کرد که برای ترویج واژههای مصوب فرهنگستان باید رسانهها به کمک فرهنگستان بیایند. از نظر موفقیت اجتماعی ترویج لغات، فرهنگستان محتاج کمک صدا و سیما، روزنامهها، نویسندگان و مترجمان است. باید همه کمک کنند تا لغات مصوب فرهنگستان به مردم منتقل شده و جا بیفتند. البته فرهنگستان هم مانند هر دستگاه دیگری ممکن است در برخی از انتخابهای خود موفق نباشد. درصدی از این واژهها ممکن است که پذیرفته نشوند. از همین رو بعد از مدتی کار خود را ارزیابی کرده و در ارتباط با آن دسته از واژههایی که جامعه نپذیرفته تجدیدنظر خواهیم کرد یا اصلا از خیر آن میگذریم؛ شاید بد نباشد که مثالی بزنم تا دیگران دنبال مثال نگردند! سالها قبل به جای «بوفه» به معنای جای «ظروف چینی» واژه «چینی جا» را تصویب و جایگزین کردیم. این معادلسازی به حدود 20 سال قبل بازمیگردد، مدتی طولانی گذشت اما حداقل خود من ندیدم که کسی «چینیجا» را به جای «بوفه» به کار ببرد. معلوم است که ذوق و ذائقه ایرانیان این واژهسازی را نپسندیده است. به جای «آپارتمان» هم «کاشانه» گفتیم اما آن هم جا نیفتاد و کاشانه در میان مردم زورش به آپارتمان نرسید. همان گونه که واژهگزینی انجام میدهیم؛ برای اطلاع از سرانجام انتخابهایمان بررسی نیز انجام میدهیم تا ببینیم آنها چقدر با اقبال مواجه شدهاند؛ بنابراین قبول دارم که برخی از واژههای مصوب فرهنگستان پذیرفته نشدهاند. برای این قبیل واژهها دوباره واژهگزینی انجام میدهیم یا حتی ممکن است که آن را رها کنیم.
به لزوم گذشت زمان برای جا افتادن واژههای مصوب فرهنگستان اشاره کردید. براساس تجربهای که در این سالها کسب کردهاید، چه میزان زمان برای پذیرفته شدن واژهها از سوی مردم نیاز است؟
این زمان یک اندازه قطعی و علمی ندارد که بتوان گفت بر فرض فلان مقدار زمان باید بگذرد تا واژهگزینیهای انجام شده میان مردم جابیفتند. این اتفاق تابع همت، استقبال و ترویج دیگر سازمانها و تشکلهای اثرگذار است. واژههایی داشتهایم که سالها از تصویبشان میگذرد اما از آنجایی که ارادهای برای استفاده از آنها نبوده زمین ماندهاند، به عنوان نمونه به جای «آسانسور» هم «آسانبر» گفتیم اما جایگزین نشد. شما بگویید که عیب این واژه چیست؟ آیا مشکلی دارد؟ تلفظ آن اشکال دارد یا معنایش بد است! یا طولانیتر از اصل خارجیاش است؟ چه اشکالی دارد که در ادارهها بنویسند این آسانبر به عنوان مثال در طبقات دوم و چهارم و ششم توقف میکند. اگر همکاری کنند به مرور آسانبر به جای آسانسور مینشیند. اگر هم به کار نبرند مردم باز همان آسانسور را میگویند! یا همین یارانه که همه صف کشیدند که بگیرند از مصوبات فرهنگستان است که قبلا به آن سوبسید میگفتند. حالا یارانه بهتر است یا سوبسید؟ یارانه شفاف است. معنایی را به ذهن منتقل میکند اما سوبسید هیچ شفافیتی در ذهن فارسی زبانان ندارد.
به این مساله اشاره کردید که با گذشت زمان نتیجه کارتان را بررسی میکنید. این فرصتی که بر اساس آن صبر میکنید تا ببینید واژههای مورد نظرتان تا چه اندازه جا افتادهاند، چقدر است؟
طبق آییننامهای که به تصویب شورای فرهنگستان رسیده، ما واژههایی را که تصویب میکنیم، تا سه سال دوره آزمایشی برای آن منظور میکنیم. اگر در پایان سه سال انتشار آنها، واژه بهتری پیشنهاد شد و از طرفی هم متوجه شدیم که انتخابمان اشکالی داشته، مجددا بررسی کرده و واژه بهتر را جانشین واژه قبلی میکنیم. به عبارت دیگر هیچ مجموعه واژهای را برای تصویب نهایی قبل از سپری شدن مدت سه سال آزمایشی آن برای امضا به رئیس جمهوری تقدیم نمیکنیم.
واژهگزینیهایتان را بر چه مبنایی انجام میدهید؟ این سوالی است که با توجه به شوخیهایی که میشود از سوی مردم مطرح است!
واژه گزینی یک علم است. یک دانش است. خوشبختانه در 20 سال اخیر در نهضت تولید علم و جنبش نرمافزاری که رهبر معظم انقلاب همیشه بر آن تاکید کردهاند موفق شدهایم در فرهنگستان دانش واژهگزینی تولید کنیم. این دانش مدون شده و من این خبر را به اطلاع مردم میرسانم که نخستین دوره کارشناسی ارشد واژهگزینی و اصطلاحشناسی از مهر 94 دانشجو میپذیرد.
دوره کارشناسی ارشد تا دکترا؟
بله. ما چندین سال با مسوولان وزارت علوم گفتوگو کردهایم و در پایان هم چارچوب مقررات آموزش عالی برنامه خود را تدوین کردیم. نام این رشته در دفترچه کنکور خواهد آمد و خود فرهنگستان نیز آن را اجرا خواهد کرد.
فکر میکنید راهاندازی این رشته چقدر در حفظ زبان فارسی موثر باشد؟
حداقل فایده راهاندازی این رشته برای خود ماست و در فرهنگستان زبان و ادب فارسی خیلی موثر است. از این طریق میتوان برای کار واژهگزینی نیرو تربیت کرد. علاوه بر این افرادی که در این رشته فارغالتحصیل میشوند، میتوانند در دستگاههای علمی که نیاز به واژهگزینی دارند، استخدام شوند. من همین جا به شما خبر خوش دیگری را هم میدهم. خوشبختانه فرهنگستان زبان و ادب فارسی که در حال حاضر 24 سال از تأسیس آن میگذرد؛ در 20 سال گذشته موفق به وضع 40 هزار معادل فارسی برای اصطلاحات خارجی شده است. برنامه فرهنگستان این است که در هر رشته تخصصی که تعداد واژههای مصوب در آن به هزار واژه برسد، این هزار واژه را در یک فرهنگ لغت اختصاصی چاپ کنیم. تا به حال حدود 15 هزار واژه آماده کردهایم که 11-10 جلد از آن به چاپ رسیده است. چند فرهنگنامه دیگر نیز از این مجموعه زیر چاپ است.
کار فرهنگستان عمدتا واژه گزینی درحوزه های تخصصی است. در حال حاضر 70 گروه تخصصی در فرهنگستان داریم که نزدیک به 200 نفر از طریق آن با ما همکاری دارند. اگر دولت بودجه مناسبی به ما بدهد تا بتوانیم بدهیهایمان را به استادانی که با ما همکاری داشتهاند بدهیم؛ امید این هست که این حرکت بخوبی ادامه پیدا کند. در غیر این صورت مشکل پیدا خواهیم کرد.
در سایت خود فرهنگستان قسمتی برای پیشنهاد واژههای جدید از سوی مردم در نظر گرفته شده. تا به حال از این نظرها هم استفاده کردهاید؟
گاه گداری به ما پیشنهادهای خوبی میشود. البته در حال حاضر ارزیابی کمی ندارم که به شما ارائه بدهم. ما پیشنهادهای گروههای واژهگزینی را قبل از آن که به تصویب نهایی برسد؛ به معرض نظرخواهی از مردم میگذاریم. آنان گاهی کمک میکنند و معادل بهتری پیشنهاد میدهند.
بنابراین از بازخوردهایی که انتخابهایتان در پی دارد هم استفاده میکنید؟
بله. اما این که میزان آن چقدر است را به طور دقیق نمیدانم.
چندی قبل به نقل از شما در برابر سوالی مبنی بر این که چرا واژههای فرهنگستان مورد قبول عموم مردم واقع نمیشود؛ آورده بودند که گفتهاید: «مخاطب واژهگزینیها اصلا عموم مردم نیستند و هدف فرهنگستان مخاطبان خاص هستند» آیا این نقل قول حقیقت دارد؟
منظور من از این حرف واژههای تخصصی بوده است. به عنوان نمونه ما برای خاموش کردن آتش در جنگل واژه تصویب کردهایم. اصطلاحات این مهارت که به درد مردم عادی نمیخورد! پس ما انتظار نداریم که فردا مردم عادی آنها را به کار ببرند. واژههای ما دو دسته هستند. واژههای تخصصی و واژههای عمومی. «آسانبر»، «یارانه» و... واژههای عمومی هستند. ولی واژههای بسیار زیادی هم تخصصی هستند که مخاطبان هدف آنها متخصصانند. در واقع خوب است که مردم بدانند تنها حدود پنج درصد از واژههای مصوب ما عمومی هستند.پس من اگر گفتم که واژههای ما ربطی به مردم ندارد از این جهت است. منظور این بوده که ما در جهت علمی کردن زبان فارسی حرکت میکنیم. هدف اصلی و عمده ما این است که یک معلم یا استاد فیزیک، پزشکی و... سر کلاس، مطابق قانون اساسی که زبان آموزش باید فارسی باشد؛ به زبان فارسی تدریس کند. بنابراین بیشتر واژههای جدیدمان، تخصصی هستند و تعدادی هم واژههای عمومی.
که در نهایت به کار بردن واژههای تخصصی فارسی شده از سوی استادان و متخصصان باز هم نتیجهاش متوجه عموم مردم میشود.
بله. در تصویب این واژهها از نظر متخصصان، زبان شناسان و ادیبان بهره میگیریم. واژهگزینیهایی که هر چند مخاطب هدف آنها بیشتر متخصصان هستند اما در نهایت نتیجهاش متوجه عموم نیز میشود.
بازگردیم به چند ماه قبل. زمانی که بحث آموزش زبانهای مادری در مدارس مطرح شد و برخی از اعضای فرهنگستان هم بشدت با آن مخالفت کردند. آن زمان گفته شده بود که این پیشنهاد بوی توطئه میدهد! میخواهم بدانم جریان این مخالفت چه بوده؟ به ویژه که ایران از قومیتهای مختلفی تشکیل شده که آنان علاقهمند به حفظ زبان خود به عنوان بخشی از فرهنگ و تمدن کشور هستند. این مخالفت، مخالفت با حقوق شهروندی نیست؟
فرهنگستان هیچ گاه با زبانهای محلی و قومی مخالفت نکرده است. بلکه فرهنگستان، زبان محلی- قومی و گویشها را جزئی از سرمایه فرهنگی و ملی کشور میداند. فرهنگستان گروهی دارد با عنوان گروه زبانها و گویشهای ایرانی که زبان ترکی هم جزو برنامههای آن است. ترکی هم زبانی است که متعلق به بخش اعظمی از مردم ایران است. منتهی در قانون اساسی ما آمده که زبان رسمی کشور، زبان فارسی است. بنابراین باید کتابهای درسی، سخنرانیهای مقامات و نامههای رسمی اداری همه به زبان فارسی باشد تا این زبان که در طول تاریخ عامل پیوند همه اقوام در ایران بوده همچنان این جایگاه را حفظ کند. بعضیها به دلایل سیاسی نظر فرهنگستان را به گونه دیگری تفسیر کردند. آن خبری که از مذاکرات شورای فرهنگستان منتشر شد، خبر دقیقی نبود. آنچه فرهنگستان با آن موافقت ندارد این است که در مدارس کتابهای درسی به زبان فارسی نباشد. این یک مطلب درست است و در کشور باید در همه مدارس دانش آموزان از سال اول با زبان ملی آشنا شوند. آموختن زبان ملی و زبان رسمی به هیچ وجه به زبان مادری لطمه نمیزند. دانش آموزان قبل از این که به مدرسه بروند؛ 6 سال تمام آن زبان را در خانه فرا گرفتهاند. بعد هم که از مدرسه به خانه برمیگردند به همان زبان تکلم میکنند. بنابراین هیچ نگرانیای وجود ندارد که مثلا در تبریز اگر دانش آموز به مدرسه آمد و کتاب فارسی خواند؛ ترکی یادش برود. چنین اتفاقی نمیافتد مگر این که خود خانوادهاش نخواهد به او ترکی یاد بدهد. بنابراین برای آموختن زبانهای بومی نیازی نیست که دانشآموزان در مدرسه به زبانی غیر فارسی آموزش ببینند. فارسی است که باید به آنان یاد بدهیم. اگر در مدارس فارسی را آموزش ندهیم، نتیجه آن خواهد شد که مثلا یک نفر که در تبریز ترکی حرف میزند فرد دیگری در لرستان مقصود او را متوجه نشده و بر عکس یک نفر در بندرعباس فارسی حرف میزند و فرد دیگری در تبریز منظور او را متوجه نمیشود. از طرفی مسوولان کشور در تهران فارسی حرف میزنند و باقی آن را متوجه نمیشوند. اگر ما در این مسیر پیش برویم چیزی از وحدت و همبستگی ملی باقی نمیماند. اینها دلیل ملاحظات فرهنگستان درباره این مساله بود. همین جا اعلام میکنم که ما آمادگی کامل داریم برای این که درباره زبانهای محلی، قومی و گویشها کار کنیم. به تقویت آنها کمک کنیم. هم اکنون 30 درصد برنامههای صدا و سیما در سایر مناطق کشور به زبان محلی اجرا میشود. دانشگاهها با تصویب شورای انقلاب فرهنگی مجاز هستند تا به شکل واحدهای اختیاری تدریس زبانهای محلی و قومی را در برنامههای خود قرار دهند و بررسی کارشناسانه تقاضای دانشگاهها نیز به عهده فرهنگستان گذاشته شده است. مواردی بوده که دانشگاهی خواسته دستور زبان و ادبیات زبان محلی را در دانشگاه خود به شکل اختیاری تدریس کنند. برنامهشان را به فرهنگستان فرستادهاند، ما هم تصویب کردیم تا تدریس شود. حمایت از زبانهای محلی یک وظیفه است که ما هم در جهت حفظ آن تلاش میکنیم. به عنوان نمونه در جهت حفظ زبان ترکی، واژگان ترکی و تاریخ ادبیات ترکی تحقیق کنیم و نتایج آن را در اختیار همه هموطنانمان قرار بدهیم.
از بحث فرهنگستان بگذریم. آقای حداد هم اکنون خیلی از سازمانها هستند که فعالیتهای فرهنگی انجام میدهند و از حمایتهای مادی دولت و حکومت نیز برخوردار هستند. برای فعالیتهایشان بودجه هم دریافت میکنند. با وجود این تمام انتقادها تنها متوجه وزارت ارشاد است. در صورتی که شاید حتی بودجه وزارت ارشاد کمتر از آنچه باشد که در اختیار برخی از این ارگانهاست. این قدری ناعادلانه نیست؟
شما آرام آرام دارید من را از سوالات تخصصی مرتبط با فرهنگستان به سمت مسایل سیاست میکشانید. من حرفی ندارم ولی پیشنهاد میکنم که این سوالات را برای مصاحبهای دیگر بگذاریم. آن وقت از اول درباره این سوالات نیمه فرهنگی- نیمه سیاسی صحبت کنیم. ترجیح میدهم در این رابطه گفتوگوی دیگری داشته باشیم.
پس بازگردیم سر فرهنگ. به تازگی دور دیگری از هفته کتاب را پشت سر گذاشتیم. متوسط تیراژ کتابهای منتشر شده از 4-3هزار نسخه هماکنون به هزار و حتی 500 نسخه هم رسیده. فکر نمیکنید این کاهش تیراژ زنگ خطری برای صنعت نشر باشد و این که باید فکری به حال آن کرد؟ در این شرایط باید چه کرد تا کتاب را از این شرایط بحرانی نجات بدهیم.
یکی از علتهای این مساله به گرانی کتاب بازمیگردد. با توجه به شرایط اقتصادی همه افراد قادر به خرید کتاب نیستند. دولت باید کمک کند تا قدری از مشکلات کاسته شود. به عنوان نمونه برای هفته کتاب به شکل های مختلف از کتاب و مخاطبان آن حمایت کند. از دانشجویان و دانشآموزان در خرید کتاب حمایت کند. حمایتهایی که از جمله آنها میتوان به ارایه کالابرگ (بن) کتاب به مردم اشاره کرد. اما پایین بودن شمارگان کتاب همیشه هم علامت خطر نیست. بخشی از پایین بودن این تیراژ به علت عوض شدن فناوری چاپ است. هماکنون دستگاههایی آمده که هر تعداد کتابی را که یک ناشر احتیاج داشته باشد منتشر میکند. آن وقت به محض این که نسخهها فروش رفت، دوباره منتشر میکند. برخی از کتابهای خود من را ناشر هزار نسخه منتشر کرده است. خب هزار نسخه برای یک کتاب فلسفی دانشگاهی که دانشجویان دوره کارشناسی ارشد و دکترا مطالعه میکنند، کافی است. چرا ناشر آن را 5 هزار نسخه منتشر کند و سرمایهاش را راکد بگذارد، وقتی که تکنولوژیهای نوین چنین امکانی را در اختیار او میگذارند. قدری از این که شمارگان کتابها کم شده اقتضای فناوری چاپ و روشهای پیشرفته اقتصادی است تا دیگر انبارداری و روشهایی که منجر به راکد نگه داشتن سرمایه میشود پیش نیاید. قدری هم گرانی کاغذ، افزایش هزینهها، تورم و مسائلی که در نتیجه مشکلات در سالهای اخیر پیش آمده است.
پس تا زمانی که شرایط اقتصادی بهبود نیابد این وضعیت در حوزه کتاب وجود دارد؟
بله و نه تنها در کتاب بلکه در پوشاک و دیگر بخشها نیز وجود دارد.
عدهای میگویند هم اکنون مشکل اصلی کتاب به بحث ممیزی بازمیگردد. آنان معتقدند که مشکل اصلی گرانی کتاب نیست چراکه مردم در همین شرایط نیز حاضرند برای کالاهای غیر ضروری هزینه کنند اما برای کتاب نه!
باز به سراغ مسایل سیاسی رفتید. پاسخ به این سؤالات را برای گفتوگویی جداگانه بگذارید.
اگر شما به عنوان رییس جمهوری انتخاب میشدید؛ این اتفاقاتی که در یک سال و نیم اخیر در حوزه فرهنگ رخ داده چقدر متفاوت بود با برنامههای شما؟
بالاخره هر فردی، فکری و برنامهای دارد. متناسب با مبانی و سلیقه خود هم همکارانی را انتخاب میکند. به طور قطع هر کدام از هر هفت نفر دیگری هم که نامزد ریاست جمهوری بودند اگر انتخاب میشدند؛ برنامههای اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و... متفاوتی داشتند.
به عنوان نمونه در ارتباط با همین بحث ممیزی چه برنامهای داشتید و چه میکردید؟
اگر من رییس جمهوری بودم، در برابر این غوغاهایی که گاهی درباره ممیزی برپا میشود، آن مطالبی که باعث شده تا برخی از کتابها دچار ممیزی شود را به تلویزیون میآوردم. آن وقت میگفتم این آقای نویسنده معروف این ناسزاها را به نظام داده یا این حرفهای ضد اخلاقی را زده، این تحریکها را هم برای به جان هم انداختن قومیتها انجام داده است. ما هم به این دلایل جلوی انتشار اثرش را گرفتهایم. آن وقت نویسنده مذکور جرات نداشت فردای آن روز حتی از خانه خارج شود! من اگر رییس جمهوری بودم، چنین کارهایی میکردم.