این چهره ماندگار فلسفه افزود: فکر میکردند که من در این کار میتوانم معاون و معین ایشان باشم، چرا که در طول دورانی که با ایشان ارتباط داشتم، همواره سوالاتی از ایشان میکردم و فکر میکردم که این سئوالات میتواند نوع پرسشهایی باشد که برای دانشجویان آن زمان مطرح میشود. در زمانی که آشتیانی در مشهد بودند، برایم نامههایی مینوشتند و در آنها ذکر میکردند که چه کار میکنند، چه مینویسند و چه برنامهای دارند. در آن نامهها من سوالات خودم را میدادم و ایشان هم جواب میدادند. شاید یکی از مطالبی که از ایشان پرسیده بودم، راجع به معاد جسمانی باشد که بخشی از آن را در نامهای که دارم، برایتان قرائت میکنم.
داوری اردکانی ادامه داد: با خواندن چند سطر از این نامه مشخص میشود که ایشان چه دقتی در بیان مسائل داشته است. شاید سئوال کرده بودم که مساله قدیم بودن نفوس درست است؟ این نمی تواند درست باشد چون نفس در عالم عقل نمیتواند موجود باشد، چون اضافهای به بدن ذاتی نفس است. یا اگر از برای انسان علمی فرض شود که بدن نباشد قهرا عقل صرف است وعقل دارای تکثر فردی نمیباشد و نوع عقل منحصر است در فرد واحد. لذا عقول انواع مختلفهاند نه افراد مختلفه و اگر گفته شود انسان قبل از دنیا به وجود برخی موجود بوده است جواب آنکه تکثر بر افراد برزخی از ناحیه جهات متکثر درعقل است که فاعل برزخ است ولی موجود برزخی جسم متخیله است و حوزه حسی ندارد بلکه خیال صرف است و بدن علم قوه متخیله است. بدن اخری می شود همان بدن برزخی موجود در نزول یعنی قوس نزولی باشد. ناچار باید انسان عقلی تنزل نموده و انسان برزخی متصور شود و انسان برزخی تنزل کرده و اگر استقرار در رحم ماده قوس صعودی خود را شروع نموده تا به مقام تجرد برزخی برسد.
وی افزود: این را گفتم که توجیه کنم که پاسخ سوال یک مقدمه ای است به مقام آقای آشتیانی در فلسفه و این که چرا آقای کربن او را ملاصدرای زمان می دانسته است . به همین اشاره اکتفا می کنم. یک کلمه در مورد مقام ایشان می گویم. گفتم که در ۵۰ سال پیش با ایشان آشنا شدم و این آشنایی اتفاقی نبود، بلکه به سبب یکی از دوستان بود. به محض اینکه شنید که من دانشجوی فلسفه هستم، ایشان اعتراضش را به کانت آغاز کرد. من از کانت دفاع نمی کردم اما با نحوه اعتراض ایشان موافق نبودم. اما بحث آنگونه که باید پیش نرفت و در واقع یک طرفه بود، همانطور که باید میبود. چرا که بحث یک جانبه بود چرا که ایشان استاد بودند و من دانشجویی بیش نبودم. در ابتدای این مباحث فهمیدم که فلسفه برای او زندگی است. فلسفه فقط برای خواندن نیست بلکه فلسفه برای زندگی است.
داوری اردکانی با اشاره به بحثی که در قبل از دکتر اعوانی مطرح کردند مبنی بر اینکه وجود، محمول حقیقی است؛ گفت: کسی نمیتواند منکر آن شود. مگر اینکه بگویید که قضیه بی معناست. بحث آن روز به ارادت من و لطف ایشان تبدیل شد تا زمانی که ایشان میخواستند به تهران بیایند و میخواستند کتاب فلسفه اسلامی بنویسند. آنچه برای من مهم بود این بود که در محضر ایشان کسب فیض میکردم. زنده بودن فلسفه در وجود ایشان و برای فلسفه زندگی کردن در او بود. ما به این نیاز داریم. ما در کار علم به عالمانی که با علمشان یگانه هستند، نیاز داریم. آشتیانی عین فلسفهای بود که میگفت.
این استاد فلسفه افزود: در زمانی که در مشهد رفتم و سخنرانی کردم و در آنجا کار غزالی گفتم، ایشان به شدت مخالفت کرد و سریعاً نسبت به آن حکمی صادر کرد. به او گفتم که من تاریخ فلسفه اسلامی را میبینم اما شما فلسفه اسلامی را میبینید و گاهی فکر میکنم که اگر غزالی نبود، چه میشد. آیا نصیرالدین طوسی و فخر رازی و به وجود میآمد؟ برای ایشان این حرف نه قابل رد بود و نه قابل قبول و ایشان برای این حرفها اهمیت نمی دادند. برای ایشان تهافة الفلاسفه غزالی سراسر مخالفت با فلسفه است و قبول نمیکردمکه غزالی راهی در فلسفه گشوده است.
وی در پایان افزود: از اینکه سالها از محضر آشتیانی استفاده کردم، بسیار خوشحالم و خودم را ملامت میکنم که اگر مجموعهای از این نامهها را اکنون داشتم، میتوانست کتاب مفصلی باشد که به همگی کمک کند.