در عصر دانایی با دانا خبر      دانایی؛ توانایی است      دانا خبر گزارشگر هر تحول علمی در ایران و جهان      دانایی کلید موفقیت در هزاره سوم      
کد خبر: ۱۲۰۹۹۵۰
تاریخ انتشار: ۰۸ خرداد ۱۳۹۵ - ۰۸:۳۹
زی‌طلبگی در اندیشه امام خمینی(ره)؛
تربیت انسان هدف نهایی تعالیم اسلامی است و تمامی دستورات فردی و اجتماعی اسلام، رشد و تعالی انسان را مورد توجه قرار داده‌اند؛ گرچه منش اخلاقی و سلوک معنوی برای هر فرد مسلمانی ضروری است.

ولی برای انسانی که ردای روحانیت به تن دارد، جزئی هویت‌بخش و موجودیتی ناگسستنی دارد. روحانیِ وارث انبیاء که مسئولیت هدایت انسان‌ها را بر دوش دارد باید ابتدا خود را از رذائل اخلاقی و نفسانیات پاک کرده باشد تا دوگانگی بین گفتار و رفتارش موجب بی‌اثر شدن کلام و تلاشش نشود.

به گزارش خبرگزاری دانا از ایسنا، گرچه تاریخ صدر اسلام وجود صنفی با عنوان «روحانیت» را در خاطر ندارد اما اوراق و لحظاتش سرشار از حضور زنده، فعال و بالنده عالمان دین‌شناسی است که با مردم و در میان مردم می‌زیسته‌اند و نه تنها مرجع آگاهی آنان که ملجاء دردها و رنج‌های‌شان بوده‌اند. عالمان دینی و متعلمان علوم اسلامی بیش و پیش از آن که عنوان یا ردا و دستارشان شناخته شوند با مؤلفه‌های دیگری چون آگاهی و علم، تواضع و فروتنی، مردم‌داری و خویشتن‌داری، اخلاق کریمانه، ایمان راسخ، هماهنگی میان قول و عمل، زیست ساده و به دور از تجمل و صفات برجسته ای از این دست شناخته می‌شوند.

آئین زیست عالمان و متعلمان علوم دینی که به «زیّ طلبگی» مشهور است چنان باید با فضیلت و صداقت همراه باشد که آنان را به عنوان الگوهایی صادق از تعالیم اسلامی و نمونه‌هایی عملی از تعالیم علمی اسلام بشناساند چنان که هر بیننده‌ای با نظر به زندگی این گروه بتواند زیبائی‌ها و فضایل یک زندگی اسلامی را از نظر بگذراند. امام خمینی(ره) که از تاثیر و اهمیت این الگوی زیست به خوبی آگاه بودند از سست شدن و دگرگونی این الگوی دیرینه نگران بودند و در جای جای سخنان‌شان به حفظ اصول و اساس این الگو توسط طلاب و عالمان دینی توصیه کرده و به خطرات حاصل از فقدان آن تذکر داده اند. این دغدغه و نگرانی به خوبی از جایگاه و اهمیت الگوی زیست طلبگی در منظر امام، پرده برمی‌دارد.

بنیانگذار جمهوری اسلامی در فرازی از سخنان‌شان این نگرانی را مخفی نکرده و بیان می‌کنند: «آن چیزی که انسان را یک قدری نگران می‏کند، ... مربوط به عموم روحانیت است؛ یک مطلب این‌که من خوف این را دارم که در این انقلاب که باید روحانیت تقویت بشود و آن‌چه که شده است به هدایت آقایان بوده است. مبادا خدای نخواسته به واسطه بعضی از اعمالی که از بعضی از این روحانیون و معممین صادر می‏‌شود. این موجب این بشود که یک وقت یک سستی در روحانیت پیدا بشود. یکی قضیه اینکه از آن زی‏ روحانیت و زی طلبگی بوده است، اگر ما خارج بشویم، اگر روحانیون از آن زی که‏ مشایخ‏ ما در طول تاریخ داشته‏اند و ائمه هدی- سلام اللَّه علیهم- داشته‏اند، ما اگر خارج بشویم خوف این است که یک شکستی به روحانیت بخورد و شکست به روحانیت شکست به اسلام است‏.» ”صحیفه امام،ج 18، ص12”

تقدم تزکیه بر تعلیم و خطر بالقوه علم تهی از معنویت همواره در اندیشه و کلام مراجع عظام و بزرگان دین و در صدر آنان حضرت امام خمینی(ره) موج می‌زند. به توصیه حضرت امام(ره) تهذیب باید از ابتدای جوانی و ورود به عرصه طلبگی مد نظر طلاب و مربیان اخلاق در حوزه‌های علمیه قرار داشته باشد. در کلام امام(ره) بر اصلاح نَفس پیش از پرداختن به اصلاح جامعه تأکید شده است. جمله تاریخی ایشان مبنی بر اینکه «تا انسان تهذیب نَفس نداشته باشد کلامش در مردم تأثیر ندارد.» گویای این است که در کلام حضرت امام (ره) تنها عالِم مهذب می‌تواند در اصلاح جامعه موثر باشد و عالِم نامهذب موجب انحراف امت می‌شود.

این گزارش در تلاش است بخشی‌هایی از اندیشه امام خمینی(ره) در باب زی‌طلبگی را در دو ساحت علمی و عملی مورد بررسی اجمالی قرار دهد.

طلبه‌ای که در راه آموختن تعالیم دین اهل تلاش و مجاهدت نباشد در حقیقت، هویت حقوقی خویش را منکر می‌شود. امام خمینی(ره) ماندن در مدرسه را برای آنان که درس نمی‌خوانند و در راه علم‌آموزی و علم‌اندوزی کوشش نمی‌کنند به صراحت حرام دانسته و استفاده از حقوق شرعی دانشجویان علوم اسلامی ‌را برای آنان غیرمجاز می‌خواندند. «اگر خدای نخواسته درس نخوانید حرام است در مدرسه‏ بمانید؛ نمی‏توانید از حقوق شرعی محصلین علوم اسلامی استفاده کنید.» ”جهاد اکبر، ص 20”

از منظر امام خمینی(ره) اساسی‌ترین رکنِ زیست علمی طلاب، اهتمام به مطالعه عمیق دروس و استحکام بخشیدن به آموخته‌های علمی است. ایشان بر این باور بودند که طلاب تا هنگامی که در مسائل اسلامی به ویژه علم فقه صاحبنظر نشوند، نمی‌توانند آنچنان که باید در خدمت اسلام و جامعه اسلامی قرار بگیرند. از این روی طلاب را به تلاش و جدیت در مسیر فقاهت اسلامی امر می‌کنند.«لازم است درس بخوانید، فقیه شوید، جدیت در فقاهت کنید، نگذارید این حوزه‏ها از فقاهت بیفتد تا فقیه نشوید نمی‏توانید به‏ اسلام‏ خدمت کنید.» ”ولایت فقیه و حکومت اسلامی، ص149”

آن‌چه در بیانات امام خمینی(س) در خصوص نگرانی از سست شدن و آسیب دیدن و تخطی از پرداختن به علوم اسلامی به ویژه فقه اسلامی به چشم می‌خورد حکایت از آن دارد که جدّیت و تلاش در راه ارتقاء و عمق بخشیدن به علوم اسلامی و صاحبنظر شدن در آن‌ها به عنوان اولین و اصلی‌ترین وظیفه طلبگی و رکن اساسی الگوی زیست علمی طلاب است.

«اما طبقه جوان باید مشغول باشند به تحصیل، و این حوزه‏های فقاهتی هر چه باید، هر چه بیشتر باید بشود و مراجع به اینها عنایت زیادتر بکنند و مدرسین عنایات زیادتر راجع به اینها داشته باشند و حوزه فقهی به همان معنایی که تاکنون بوده است، حفظ کنید که اگر این‏ حفظ نشود، فردا مردم دیگر شما را قبول نمی‏کنند. مردم معمم نمی‏خواهند، مردم عالِم می‏خواهند. این منتها علامت علم است. اگر یک وقت- خدای نخواسته- حوزه‏های علمیه ما سست شدند در تحصیل، سست شدند در اینکه فقاهت را تقویت بکنند، بدانند که این یک خیانت بزرگی به اسلام است. ... اگر شما حوزه‏های فقاهتی را؛ شما آقایان خراسان، آقایان قم، آقایان تبریز، سایر جاها، هر جا یک حوزه علمیه دارد، اگر تقویت نکنید اینها را به همان فقه که تاکنون بوده است؛ به همان فقه سنتی، اگر فقها تحویل جامعه ندهید، علما تحویل جامعه ندهید، مطمئن باشید که نمی‏گذرد یک نیم قرن، اِلّا اینکه از اسلام هیچ اسمی دیگر نباید باشد.» ”صحیفه امام،ج ‏15، ص 218”

ذکر این نکته ضروری است که تأکید امام بر دانش فقه هرگز به معنای بی‌اهمیتی سایر دانشهای مرتبط با حوزه دین مانند تفسیر، کلام، فلسفه و عرفان نیست چه این‌که ایشان خود جامع میان این علوم بوده و به تدریس آن‌ها نیز اشتغال می‌ورزیدند. بر همین اساس امام در بخشی از سخنان خود ضمن بیان دوباره نگرانی‌شان در خصوص کمرنگ شدن فقاهت جواهری در حوزه‌های علمیه به بیان روش علمای سلف در جمع کردن میان علوم مختلف در حوزه‌های فقهی می‌پردازند و آن روش را الگوی مناسبی برای حوزه‌های علمیه می‌دانند. «حوزه‏های فقاهت، هم فقاهت را داشتند و هم یک جمعی هم معقول‏ و سایر علوم را تحصیل می‏کردند. علمای اخلاق بودند در حوزه‏ها که مردم را و علما را و اهل علم را دعوت به مسائل اخلاقی می‏کردند. اهل معنویت و عرفان بودند که اشخاصی را دعوت می‏کردند به آن طور و کارهای خودشان را انجام می‏دادند. لکن فقاهت که اساس است سر جای خودش بود و باید باشد.» ”صحیفه امام،ج ‏13، ص 12”

در کتاب حدیث بیداری نوشته حمید انصاری می‌خوانیم؛ روح حساس و جستجوگر امام خمینی (ره) باعث می‏‌شد تا ایشان تنها به ادبیات عرب و دروس فقه و اصول بسنده نکند و به دیگر رشته‏‌های علمی نیز علاقه‏‌مندانه روی آورد از این رو همزمان با فراگیری فقه و اصول نزد فقها و مجتهدینِ وقت به فراگیری ریاضیات و هیات و فلسفه نزد مرحوم حاج سید ابوالحسن رفیعی قزوینی و ادامه همین دروس به اضافه علوم معنوی و عرفانی نزد مرحوم آقا میرزا علی‌اکبر حکمی یزدی و عروض و قوافی و فلسفه اسلامی و فلسفه غرب نزد مرحوم آقا شیخ محمدرضا مسجدشاهی اصفهانی و عالیترین سطوح عرفان نظری و عملی را به مدت شش سال نزد مرحوم آیت‏‌اللّه‏ آقا میرزا محمدعلی شاه‏‌آبادی ‌اعلی‏‌اللّه‏ مقاماتهم‌ بپردازد. امام خمینی با آیت‏‌اللّه‏ حاج میرزا جواد ملکی تبریزی نیز مأنوس بود و از ایشان به نیکی یاد می‏کرد.

از منظر امام خمینی(ره) اصول آئین زیست طلبگی در عرصه عمل از مؤلفه‌های بسیاری تشکیل می‌شود که می‌توان به عنوان نمونه از ضرورت مراقبه نفس، پرهیز از سطحی‌نگری، دوری از تحجر و واپس‌گرایی، رعایت سطح متوسط زندگی، دوری از تجمل‌گرایی، حساسیت به امور اجتماعی و سیاسی اسلام، دوری از تنگ‌نظری‌های بی‌مورد نام برد.

به راستی تهذیب نفس به چه معناست؟ آیا دوری از اخلاق رذیله و متخلق شدن به محامد اخلاقی معنای راستین تهذیب نفس است؟ امام خمینی(ره) درباره معنای تهذیب نفس چنین می‌گویند: «تهذیب نفس، وارسته‏ کردن‏ نفس‏ از تعلقات دنیا؛ که سرمنشأ همه کمالات وارسته شدن نفس از تعلقات است، و بدبختی هر انسان تعلق به مادیات است. توجه و تعلق نفس به مادیات، انسان را از کاروان انسانها بازمی‏دارد، و بیرون رفتن از تعلقات مادی و توجه به خدای تبارک و تعالی انسان را به مقام انسانیت می‏رساند» ”صحیفه امام،ج ‏8، ص 267”

بر این اساس تهذیب نفس در سطحی فراتر از اخلاق عمومی اسلامی طرح می‌شود و از آن جهت حائز اهمیت خواهد بود که زیربنا و مبنای آئین زیست انسان نمونه اسلامی است. کسب علم و دانش اگرچه به جای خود فضیلتی بزرگ است اما در منظر عالمان وارسته ای چون امام خمینی(ره) هرگز هم دوش تهذیب و پیراستگی نفس نیست. امام خمینی(ره) از این روی در جای جای کلمات‌شان به اشارات و تنبیهاتی برمی‌خوریم که عالمان و طلاب علوم دینی را مخاطب گرفته و آنان را از انباشتگی علوم در نفوس غیرمهذب بر حذر می‌دارد. «این اصطلاحات خشک اگر بدون تقوی و تهذیب‏ نفس‏ باشد، هر چه بیشتر در ذهن انباشته گردد کبر و نخوت در دایره نفس بیشتر توسعه می‏یابد. و عالِم تیره بختی که باد نخوت بر او چیره شده نمی‏تواند خود و جامعه را اصلاح نماید، و جز زیان برای اسلام و مسلمین نتیجه‏ای به بار نمی‏آورد؛ و پس از سالها تحصیل علوم و صرف وجوه شرعی، برخورداری از حقوق و مزایای اسلامی، سدّ راه پیشرفت اسلام و مسلمین می‏گردد و ملتها را گمراه و منحرف می‏سازد» "جهاد اکبر، ص 20”

ایشان تهذیب نفس را موجب بروز استعداد و لیاقت انسان برمی‌شماردند. لیاقتی که موجب می‌شود انسان از علمی بهره‌مند شود که در روایات اسلامی از آن به نور تعبیر شده است.

«آن نوری که خدای تبارک و تعالی ‏(یقذفه فی قلب من یشاء) اگر مهذب نباشد، قذف نخواهد شد. یک فنی است، یک فنی است آن علمی که نورانیت می‏آورد و نور است و خدای تبارک و تعالی آن را عنایت می‏فرماید. آن به هر قلبی عنایت نمی‏شود؛ هر قلبی لایق آن نیست. تا مهذب‏ نباشد، تا خودش را خالی نکند از اخلاق زشت، خالی نکند از اعمال زشت، تا متوجه به خدا نباشد و تمام قلب را به او تسلیم نکند، خدای تبارک و تعالی قذف نمی‏فرماید.» ”صحیفه امام،ج ‏2، ص 38”

بخش دیگری که در دیدگاه و سیره امام خمینی(ره) در زندگی طلبگی بر آن تاکید داشتند «پرهیز از هواپرستی» است. تمایلات نفسانی انسان را از آن روی «هوی» خوانده اند که موجب سقوط انسان از مقام رفیع انسانیت و عبودیت به بیدای حیوانیت و ذلّت طبیعت می‌شود. از زمره مؤلفه‌های بسیار برجسته در آئین زیست طلاب و عالمان دینی ضرورت پرهیز از دنباله روی تمایلات و اهواء نفسانی است.

در اندیشه امام خمینی آمده است: یکی‏ از عصبیت‌های‏ جاهلیت‏ ایستادگی در مطالب علمیه است و حمایت کردن از حرفی است که از خودش یا معلمش یا شیخش صادر شده، نه برای اظهار حق و إبطال باطل. معلوم است این عصبیت از جهاتی زشت‏تر و از حیثیاتی نارواتر است از سایر عصبیتها: یکی از جهت متعصب. زیرا که اهل علم، که باید مربی بنی نوع بشر باشد ... اگر خدای نخواسته خود عصبیت جاهلیت داشته باشد و متصف به صفات رذیله شیطانیه باشد، حجت بر او تمامتر و مورد مؤاخذه بیشتر واقع گردد.

کسی که خود را معرفی کند به اینکه چراغ هدایت مردم و شمع محفل انس و راهنمای سعادت و معرّف طرق آخرت است، اگر خدای نخواسته عامل به قول خود نباشد و باطنش با ظاهر مخالف باشد، در زمره اهل ریا و نفاق به حساب آید و از علمای سوء و عالم بلاعمل است که جزای آن بزرگتر و عذاب آن الیم‏تر است، ...و یکی دیگر "از” جهات قباحت و وقاحت این خلق در اهل علم از ناحیه خود علم است. زیرا که این عصبیت خیانت به علم و حق ناشناسی از آن است، ... و اگر تعصب جاهلیت کند، البته خیانت به آن کرده و ظلم و تعدی نموده، و این خود خطیئه عظیم‌ه‏ای است.

و یکی دیگر از جهات قباحت آن از ناحیه طرف است. زیرا که طرف آن در مباحث علمی اهل علم است، و او از ودایع الهیه و حفظ حرمتش لازم و هتک آن از حرمات الهیه و موبقات عظیمه است...

و یکی دیگر از ناحیه متعصّب له است، که استاد و شیخ انسان است، که البته موجب عقوق شود. زیرا که مشایخ عظام و اساطین کرام، نضّر اللّه وجوههم، طرفداری حق را مایل و از باطل گریزان، و سخط کنند بر کسی که برای عصبیت جاهلیت حق کشی کند و ترویج باطل کند. و البته عقوق روحانی بالاتر است از عقوق جسمانی، و حق ولادت روحانیه بالاتر است از حق ولادت جسمانیه.» ” چهل حدیث، ص 151”

از دیگر تمایلاتی که لازم است در زیست طلاب از آن پرهیز شود تمایل به چیزهایی است که در دست دیگران است. گاه انسان در برابر اصحاب ثروت و قدرت و به امید بهره مندی از آنان و گشایش گرفتاری‌هایش به واسطه آنان، به کرنش و احترام بر می‌خیزد. از این تمایلات یکی نیز سرمستی از مدح و ثنای دیگران درباره اوست. گاه انسان از شنیدن مدح و تملق دیگران درباره خویش مشعوف می‌شود و آنچنان از این که مورد ستایش دیگران قرار گرفته و بواسطه آنچه فاقد است – و خودش به آن علم دارد- مورد تمجید و تملق قرار گرفته، سرمست می‌شود که نه تنها نمی‌تواند بر علیه این تملق و چاپلوسی موضع قاطع بگیرد بلکه کم کم آن را دوست می‌دارد و ابتدا در برابر آن سکوت می‌کند و در مراتب بعدی از آن لذت می‌برد.

چنین تمایلاتی موجب می‌شود که طلبه علوم دینی و عالم اسلامی از مسلک اسلامی خویش پای بیرون نهد و آرام آرام به بندگی اصحاب ثروت و مقام یا مدح مداحان و متملقان خویش دل ببندد و تأسف‌بارتر این که ممکن است فضائل نداشته خویش را باور کند و از جهلی بسیط و ساده پای به جهلی مرکب بگذارد. « ... اگر تو به کلمه توحید ایمان داری و قلبت یکی پرست و یکی طلب است و... چه شده است که برای اهل دنیا این قدر قلبت خاضع است؟ چرا پرستش آنها را می‏کنی؟ جز این است که آنها را مؤثر در این عالم می‏دانی و اراده آنها را نافذ وزر و زور را مؤثر می‏دانی؟... پیش تمام اسباب ظاهری خاضعی، و از مؤثر حقیقی و مسبب جمیع اسباب غافل- با همه حال دعوی ایمان به کلمه توحید می‏کنی! پس، تو نیز از زمره مؤمنان خارج و در سلک منافقان و دو زبانان محشوری.

و ای مدعی زهد و اخلاص، اگر تو مخلص هستی و برای خدا و دار کرامت او زهد از مشتهیات دنیا می‏کنی، چه شده است که از مدح و ثنای مردم، که فلان اهل صلاح و سداد است، این قدر خوشحال می‏شوی و در دل غنج و دلال می‏کنی، و برای همنشینی با اهل دنیا و زخارف آن جان می‏دهی، و از فقرا و مساکین فرار می‏کنی؟ پس، بدان که این زهد و اخلاص حقیقی نیست. زهد از دنیا برای دنیاست، و قلبت خالص از برای حق نیست، و در دعوای خود کاذبی و از دورویان و منافقانی.» ” چهل حدیث، ص 161”

این گزارش مجالی بیش از این نمی‌گذارد تا به بسط آن‌چه در آئین زیست طلبگی ضروری است بپردازیم و چاره‌ای نیست جز این که به همین مقدار بسنده کنیم اما ضروری است که عالمان و متعلمان دینی، بین خویشتن و خدای خویش منصفانه قضاوت کنند که تا چه میزان به آئین زیست مسلمانی و شیوه زندگی جویندگان علم دین زندگی می‌گذرانند و آیا میان لباس محترمی که به تن دارند و نفس‌شان نسبت صحیحی برقرار شده است؟



ارسال نظر