به گزارش خبرگزاری دانا، گاهی یک اتفاق ساده و یا حتی یک شوخی، یک حرف و یا یک فکر پیش پا افتاده، ورق زندگی انسان ها را برمی گرداند و روزگار روزهای تلخش را نشان می دهد. داستان یکی از پرونده های ستاد دیه هم گواه یک اتفاقی است که بر حسب یک شوخی ساده، زندگی چند جوان بی گناه درگیر روزهای تلخ و حسرت می شود. ماجرا به دی ماه سال ۹۱ باز میگردد. «نادر - الف» به عنوان نگهبان مسلح یگان خدمتی، یک قبضه اسلحه کلاش از همخدمتی قبلی خود تحویل میگیرد و پس از خشابگذاری به این نیت که در سرمای آن سیاهی شب جز خودش و پاسبخش که اگر خواب نباشد آمدنش از فاصله دور هم معین میشود، اسلحه را به دلیل سوز هوا و سختی حمل آن در اتاقک نگهبانی رها می کند. این سرباز جوان اگر چه محل خدمت خود را در داخل پادگان ترک نمیکند اما از محل معین شده خود به علت سرما فاصله گرفته و برای اینکه خودش را گرم کند، شروع به راه رفتن در دل شب می کند.
محل استقرار نادر نزدیک به خوابگاه سربازان بود و در شرایطی که «محسن» هم خدمتی قدیمی «نادر» برای ملاقات او به اتاقک میآید ولی او را نمییابد به نیت اینکه نکند اسلحه توسط مسئول شب پادگان قبض شده و توبیخ و بازداشت شامل حال دوست صمیمیاش شود کلاش را برداشته و به هوای اینکه نادر حتما برای دستشویی خودش را به نقطه خارج از دیدی رسانده منتظر او میشود. اما انتظار فراتر میرود و محسن بابت سرمای بیش از اندازه زمستان آن سال با اسلحه به داخل آسایشگاه میرود تا در صورت بازگشت نادر آن را به وی بازگرداند.
محسن در راه بازگشت بود که فکر و خیال هایی به ذهنش می رسد. در گیر و دار فکرها و مراجعت به داخل خوابگاه به دلیل طبع شوخی که داشت در شرایطی هم که تعدادی از دوستانش خواب و نیمه خواب بودند وسط آسایشگاه ایستاده و به شوخی با صدای بلند و البته به طنز در تقلید دیالوگهای یکی از شخصیتهای موج نو سینمای ایرانی به بیان این دیالوگها میپردازد.
مرگ و حبس، پایان یک شوخی نابجا
سرباز جوان وسط پادگان و به خاطر شوخی کردن با دوستانش شروع به بلند گفتن دیالوگ هایی می کند و خطاب به دوستانش و با لحن شوخی می گوید: «احترامت واجبه خان دایی اما حرف از مردونگی نزن که هیچ خوشم نمیآد، کی واسه من قد یه نخود مردونگی رو کرد تا من واسش یه خروار رو کنم؟ این دنیا همیشه واسه من کلک بوده و نامردی خان دایی ؛ نزنی، میزننت …»
شاهد بی گناه قربانی درگیری می شود
بعد از این شیرینکاری وقتی محسن با واکنش تند یکی از دوستانش که گویا بعد از ۴۸ ساعت بیخوابی تازه خواب به چشمانش نشسته بود، مواجه می شود، درگیری لفظی آن دو شروع میشود و در شرایطی که محسن هیچ قصدی در شلیک گلوله به سمت همخدمتی خود را نداشته و در بین جدلهای لفظیشان تنها برای ترساندن او گلنگدن را میکشد و قصد داشته که ترسو بودن او را با این کار به جمع حاضرین نشان دهد اما ناگهان دستش به روی ماشه چکانده شده و چند تیری که به صورت رگباری از اسلحه خارج میشود درست در بدن دوستی مینشیند که بدون دخالت در درگیری آنها تنها شاهد ماجرا بوده و به اذعات شاهدان از قضا چند باری هم برای خاتمه ماجرا تلاش کرده بود.
هرچند با طرح شکایت از خانواده مقتول، پرونده در شعبه دوم دادگاه نظامی فارس مورد بررسی قرار میگیرد و با رسیدگی بدوی و طبق نظر کارشناسان متهم ابتدا به قتل عمد محکوم میشود، اما در ادامه پرونده به شعبه ۱۵ دیوان عالی کشور ارجاع میشود و با توجه به روابط حسنه قاتل و مقتول و همچنین بسیاری دیگر از شواهد موجود وی به اتهام قتل غیرعمد تنها محکوم به پرداخت دیه میشود.
محسن از اقشار کم در آمد و نیازمند جامعه و ساکن یکی از شهرستان تابعه شیراز است که توان پرداخت دیه را نداشته و هرچند در موضوع مرگ دوستش به طور صد در صد مقصر شناخته نمیشود اما به دلیل این موضوع از دو سال گذشته تاکنون بابت عدم پرداخت مبلغی بالغ بر ۲ میلیارد و ۵۰۰ میلیون ریال در زندان مرکزی شیراز محبوس است.
نجستم زندگانی را و گم کردم جوانی را...
جوانی که قرار بود پس از پایان سربازی، زندگی را طور دیگری بسازد و تشکیل خانواده دهد، حالا بر اساس یک اتفاق غیر عمد روزهای جوانی را پشت میله های زندان سپری می کند.
خیرین برای نجات این جوان می توانند کمک های خود را به شماره حساب های ستاد دیه ۷۴.۷۴ بانک ملت شعبه مستقل مرکزی، ۷۷۷۷ بانک تجارت شعبه مرکزی، ۸۸۸۸ بانک صادرات شعبه مرکزی، ۵۵۵۵۵ بانک ملی و یا از طریق سامانه پرداخت تلفن همراه #۷۷۷۷*۷۸۰* واریز کنند.
محل استقرار نادر نزدیک به خوابگاه سربازان بود و در شرایطی که «محسن» هم خدمتی قدیمی «نادر» برای ملاقات او به اتاقک میآید ولی او را نمییابد به نیت اینکه نکند اسلحه توسط مسئول شب پادگان قبض شده و توبیخ و بازداشت شامل حال دوست صمیمیاش شود کلاش را برداشته و به هوای اینکه نادر حتما برای دستشویی خودش را به نقطه خارج از دیدی رسانده منتظر او میشود. اما انتظار فراتر میرود و محسن بابت سرمای بیش از اندازه زمستان آن سال با اسلحه به داخل آسایشگاه میرود تا در صورت بازگشت نادر آن را به وی بازگرداند.
محسن در راه بازگشت بود که فکر و خیال هایی به ذهنش می رسد. در گیر و دار فکرها و مراجعت به داخل خوابگاه به دلیل طبع شوخی که داشت در شرایطی هم که تعدادی از دوستانش خواب و نیمه خواب بودند وسط آسایشگاه ایستاده و به شوخی با صدای بلند و البته به طنز در تقلید دیالوگهای یکی از شخصیتهای موج نو سینمای ایرانی به بیان این دیالوگها میپردازد.
مرگ و حبس، پایان یک شوخی نابجا
سرباز جوان وسط پادگان و به خاطر شوخی کردن با دوستانش شروع به بلند گفتن دیالوگ هایی می کند و خطاب به دوستانش و با لحن شوخی می گوید: «احترامت واجبه خان دایی اما حرف از مردونگی نزن که هیچ خوشم نمیآد، کی واسه من قد یه نخود مردونگی رو کرد تا من واسش یه خروار رو کنم؟ این دنیا همیشه واسه من کلک بوده و نامردی خان دایی ؛ نزنی، میزننت …»
شاهد بی گناه قربانی درگیری می شود
بعد از این شیرینکاری وقتی محسن با واکنش تند یکی از دوستانش که گویا بعد از ۴۸ ساعت بیخوابی تازه خواب به چشمانش نشسته بود، مواجه می شود، درگیری لفظی آن دو شروع میشود و در شرایطی که محسن هیچ قصدی در شلیک گلوله به سمت همخدمتی خود را نداشته و در بین جدلهای لفظیشان تنها برای ترساندن او گلنگدن را میکشد و قصد داشته که ترسو بودن او را با این کار به جمع حاضرین نشان دهد اما ناگهان دستش به روی ماشه چکانده شده و چند تیری که به صورت رگباری از اسلحه خارج میشود درست در بدن دوستی مینشیند که بدون دخالت در درگیری آنها تنها شاهد ماجرا بوده و به اذعات شاهدان از قضا چند باری هم برای خاتمه ماجرا تلاش کرده بود.
هرچند با طرح شکایت از خانواده مقتول، پرونده در شعبه دوم دادگاه نظامی فارس مورد بررسی قرار میگیرد و با رسیدگی بدوی و طبق نظر کارشناسان متهم ابتدا به قتل عمد محکوم میشود، اما در ادامه پرونده به شعبه ۱۵ دیوان عالی کشور ارجاع میشود و با توجه به روابط حسنه قاتل و مقتول و همچنین بسیاری دیگر از شواهد موجود وی به اتهام قتل غیرعمد تنها محکوم به پرداخت دیه میشود.
محسن از اقشار کم در آمد و نیازمند جامعه و ساکن یکی از شهرستان تابعه شیراز است که توان پرداخت دیه را نداشته و هرچند در موضوع مرگ دوستش به طور صد در صد مقصر شناخته نمیشود اما به دلیل این موضوع از دو سال گذشته تاکنون بابت عدم پرداخت مبلغی بالغ بر ۲ میلیارد و ۵۰۰ میلیون ریال در زندان مرکزی شیراز محبوس است.
نجستم زندگانی را و گم کردم جوانی را...
جوانی که قرار بود پس از پایان سربازی، زندگی را طور دیگری بسازد و تشکیل خانواده دهد، حالا بر اساس یک اتفاق غیر عمد روزهای جوانی را پشت میله های زندان سپری می کند.
خیرین برای نجات این جوان می توانند کمک های خود را به شماره حساب های ستاد دیه ۷۴.۷۴ بانک ملت شعبه مستقل مرکزی، ۷۷۷۷ بانک تجارت شعبه مرکزی، ۸۸۸۸ بانک صادرات شعبه مرکزی، ۵۵۵۵۵ بانک ملی و یا از طریق سامانه پرداخت تلفن همراه #۷۷۷۷*۷۸۰* واریز کنند.