به گزارش خبرگزاری دانا،التماس را از پشت نگاهش می توانی بخوانی. وقتی داخل مترو، اتوبوس های داخل شهری، آرامستان ها، پارک ها و فضای سبز، سر چهارراه ها و وسط خیابان ها با فروش فال، پاک کردن شیشه ماشین، اسپند دود کردن یا فروش گل و موارد دیگر به نوعی سعی در مجاب کردنت برای خرید دارند.
این کودکان که طبق آمارها در سطح کشور حدود 1.5 تا 3 میلیون یا در کمترین میزان 800 هزار نفر هستند، اگر به درستی شناسایی نشوند، سر کلاس درس و مدرسه نروند، دوران کودکی را کودکی نکنند، با آنان مدارا و برخورد مناسب دوران کودکی نشود، خدا می داند؛ فقط خدا می داند چه سرنوشتی خواهند داشت.
مطلبی خوانده ام که در یکی از کشورها نهایت سقف خشونت علیه کودک این است که کودکی یکی از والدین خود را سه بار صدا کند. وقتی این کودکان را در خیابان می بینم و آنان را با این دسته از کودکان در فلان کشور بیگانه مقایسه می کنم، در می مانم که چه باید کرد.
هر کدام از ما پشت چراغ قرمزهای سر چهارراه ها این کودکان را دیده ایم؛ تصور کن کودکی که در حال دود کردن اسپند است. شیشه خودرویت را با منتی مضاعف، پایین می کشی و او کودکت را می بیند عقب خودرو شیک و گران قیمت راحت و در نهایت آرامش نشسته و در حال گوش کردن به موسیقی دلخواهش هست؛ راستی این کودک پیش خود چه تصوری می کند؛ به چه کسی می تواند گلایه ببرد، از تقدیرش بنالد یا از والدینی که شاید اصلا هیچ یک از آنان را در کنار خود نداشته است یا اینکه اصلا هیچکدامشان را ندیده است و چیزی به نام محبت پدرانه یا مادرانه را در این همه سال زندگی اش حس و لمس نکرده است.
عزیزی مطلب زیبایی بیان کرد؛ او می گفت چهارراه های سطح شهر تهران دانشگاه های مجازی زورگیری و سرقت هستند؛ او راست می گوید. کودک 10 ساله شاید در نهایت تنها هفت سال دیگر فرصت دارد تا آموخته هایش را در این دانشگاه مجازی به صورت واقعی پیاده کند.
او بازار کارش را هم در این 17 سال آوارگی در خیابان خوب یاد می گیرد. در هر خیابانی بازار کارش رواج دارد. کافی است کیف روی دوش خانمی چشم شکارچی او را به سمت خود بکشاند یا ضبط صوتی درون یک خودرو. در هر صورت او کارش را در خیابان خوب یاد می گیرد و همه آن آموخته ها را از اول تا آخر به خوبی اجرا می کند.
اگر در حوزه کودکان کار ورود جدی نشود، اگر بسیاری از این کودکان کار، بی هویت و بدون شناسنامه بمانند و هویت دار نشوند و به مدرسه نروند، اگر مردم و مسئولان دست به دست هم ندهند و دست آنان را نگیرند و اگر بخواهند همچنان به این کودکان با دیده تحقیر نگاه کنند، باید فاتحه آینده این کودکان را خواند، کودکانی که به نوعی آینده این کشور و جامعه دست آنان خواهد بود.
لازم است همه باهم دست به دست هم دهیم. این دانشگاه های مجازی را تخریب و این گروه بالقوه آماده برای آسیب، جرم و بزه را به نیروهایی منسجم برای حفاظت و حراست از این خاک گرانقدر و از ارزش های والای این نظام تبدیل کنیم و با تمام افتخار آینده را به دست آنان بسپاریم.
این کودکان که طبق آمارها در سطح کشور حدود 1.5 تا 3 میلیون یا در کمترین میزان 800 هزار نفر هستند، اگر به درستی شناسایی نشوند، سر کلاس درس و مدرسه نروند، دوران کودکی را کودکی نکنند، با آنان مدارا و برخورد مناسب دوران کودکی نشود، خدا می داند؛ فقط خدا می داند چه سرنوشتی خواهند داشت.
مطلبی خوانده ام که در یکی از کشورها نهایت سقف خشونت علیه کودک این است که کودکی یکی از والدین خود را سه بار صدا کند. وقتی این کودکان را در خیابان می بینم و آنان را با این دسته از کودکان در فلان کشور بیگانه مقایسه می کنم، در می مانم که چه باید کرد.
هر کدام از ما پشت چراغ قرمزهای سر چهارراه ها این کودکان را دیده ایم؛ تصور کن کودکی که در حال دود کردن اسپند است. شیشه خودرویت را با منتی مضاعف، پایین می کشی و او کودکت را می بیند عقب خودرو شیک و گران قیمت راحت و در نهایت آرامش نشسته و در حال گوش کردن به موسیقی دلخواهش هست؛ راستی این کودک پیش خود چه تصوری می کند؛ به چه کسی می تواند گلایه ببرد، از تقدیرش بنالد یا از والدینی که شاید اصلا هیچ یک از آنان را در کنار خود نداشته است یا اینکه اصلا هیچکدامشان را ندیده است و چیزی به نام محبت پدرانه یا مادرانه را در این همه سال زندگی اش حس و لمس نکرده است.
عزیزی مطلب زیبایی بیان کرد؛ او می گفت چهارراه های سطح شهر تهران دانشگاه های مجازی زورگیری و سرقت هستند؛ او راست می گوید. کودک 10 ساله شاید در نهایت تنها هفت سال دیگر فرصت دارد تا آموخته هایش را در این دانشگاه مجازی به صورت واقعی پیاده کند.
او بازار کارش را هم در این 17 سال آوارگی در خیابان خوب یاد می گیرد. در هر خیابانی بازار کارش رواج دارد. کافی است کیف روی دوش خانمی چشم شکارچی او را به سمت خود بکشاند یا ضبط صوتی درون یک خودرو. در هر صورت او کارش را در خیابان خوب یاد می گیرد و همه آن آموخته ها را از اول تا آخر به خوبی اجرا می کند.
اگر در حوزه کودکان کار ورود جدی نشود، اگر بسیاری از این کودکان کار، بی هویت و بدون شناسنامه بمانند و هویت دار نشوند و به مدرسه نروند، اگر مردم و مسئولان دست به دست هم ندهند و دست آنان را نگیرند و اگر بخواهند همچنان به این کودکان با دیده تحقیر نگاه کنند، باید فاتحه آینده این کودکان را خواند، کودکانی که به نوعی آینده این کشور و جامعه دست آنان خواهد بود.
لازم است همه باهم دست به دست هم دهیم. این دانشگاه های مجازی را تخریب و این گروه بالقوه آماده برای آسیب، جرم و بزه را به نیروهایی منسجم برای حفاظت و حراست از این خاک گرانقدر و از ارزش های والای این نظام تبدیل کنیم و با تمام افتخار آینده را به دست آنان بسپاریم.