موضوعاتی چون: ابعاد اجتماعی و بینالمللی صدور این بیانیه، عرصهها و موضوعاتِ دارای اولویت در گام دوم انقلاب، نسبت بیانیهی گام دوم انقلاب با اسنادبالادستی، چگونگی ایجاد تحول در اقتصاد ملی و مسئلهی کادرسازی و تربیت نسل جوان انقلابی در گام دوم انقلاب از جملات موضوعات خواندنی مطرح شده در این گفتوگو است:رهبر انقلاب ملت ایران را یک ملت قدرتمند و قوی میدانند. در بیانیه هم میفرمایند که این انقلاب برکاتی از جمله عزت نفس، اتکای به توان داخلی و پیشرفت متکی به روحیهی ما میتوانیم داشته است. ارزیابی شما از کارنامهی انقلاب و توان آن در غلبهی بر عقبماندگیهای تاریخی ایران چیست؟
این سؤال مهمی است. انقلاب همیشه از جامعه شروع میشود و آغازگر آن هم مردماند. اگر از حکومت شروع شود، نمیتوان اسم آن را انقلاب گذاشت. شروع هر تحول و هر انقلابی از درون مردم و جامعه است. منتها انقلاب اگر نتواند حاکمیت و حکمرانی را تغییر دهد از درون نابود میشود و یک دوگانگی در جامعه شکل میگیرد. مُدل حکومت یک طرف و مردم در طرف دیگر، مدلی است که الان دارند علیه ما درست میکنند ولی ما میگوییم که از درون انقلاب، باید انقلاب شود. بنابراین دو گزینه یعنی «انقلاب علیه انقلاب» و «انقلاب در درون انقلاب» در جامعهی ما مطرح است. آنهایی که میگویند «انقلاب علیه انقلاب»، بهدنبال براندازی کل نظام هستند و میگویند ایران عقبمانده است و ما باید علم و تکنولوژی و سرمایه را از خارج بیاوریم تا ایران پیشرفت کند. ترامپ هم میگوید من دلم میسوزد که ایران عقبافتاده است، اما نمیگوید ما در این عقبماندگی نقش اصلی را داشتهایم. آنها مصداق «کَلِمَةُ حَقٍّ یُرَادُ بِهَا بَاطِل» و مانع پیشرفت ما هستند و می خواهند از درون جامعهی ما یک انقلاب علیه انقلاب ایجاد کنند. اما نظام بهدنبال این است که یک تحول و جنبشی در درون خود انقلاب ایجاد بکند تا نیمهی دوم انقلاب کامل شود.
مسألهی «بیانیهی گام دوم» مردم هستند. اما مردم باید آغازگر تحول و جنبشی باشند تا جامعه آرایش اسلامی- ایرانی بگیرد. یعنی دانشگاه ما، اقتصاد ما، آموزشوپرورش ما، نهادهای مختلف مدنی ما اسلامی- ایرانی شوند تا در نتیجه جامعه به جامعهی اسلامی تبدیل شود. از طرف دیگر انرژیای که در اینجا آزاد میشود باید وارد بروکراسی کشور بشود و بروکراسی کشور را تغییر بدهد و نظام اداری ایران را عوض کند. قبلا انقلاب در حاکمیت صورت گرفته و قانون اساسی و نظام امنیتی و سرحدات مرزی ما شکل گرفته است و این تحول مکمل آن است. ولی آنهایی که میخواهند علیه این حوزه تحول ایجاد کنند، درواقع همان ضد انقلابهای خارجنشینی هستند که بهدنبال نابودی و تغییر حاکمیتاند.
آرایش اداری و اجتماعی کشور در اثر «بیانیهی گام دوم» باید عوض شود. این نمیتواند با مسائل بالادستی همچون «سیاستهای کلان» و یا «الگوی پیشرفت اسلامی- ایرانی» بیارتباط باشد و «بیانیهی گام دوم» یک ارتباط بسیار مستقیمی هم با الگوی پیشرفت اسلامی- ایرانی دارد. یعنی سیاستهای کلی اگر با «بیانیهی گام دوم» هماهنگ نباشد بر روی قانونگذاری و اجرا و برنامهی دولت اثر نخواهد داشت. بنابر این ما باید «بیانیهی گام دوم» و سیاستهای کلی و الگوی پیشرفت اسلامی- ایرانی را با هم ببینیم. آن موقع است که میتوانیم بیانیهی گام دوم را به حوزهی حکومت، دولت و قانونگذاری وارد کنیم. بنابراین عدهای نباید بگویند که چون مردمی هست، حکومت با آن کاری ندارد. پس مسألهی ارتباط اسناد بالادستی با «بیانیهی گام دوم» بسیار مهم است و در حقیقت «بیانیهی گام دوم» از طریق اسناد بالادستی میتواند وارد قوهی مقننه بشود. در رابطه با خود مجمع تشخیص مصلحت هم ما الان در حال آمادهسازی ارتباط این مواد با سیاستهای کلی هستیم، یعنی سیاستهای کلی که میخواهیم به آقا پیشنهاد بدهیم، بایستی متأثر از «بیانیهی گام دوم» باشد.
در حقیقت «بیانیهی گام دوم» یک طرح کلی انقلابی است که هم جامعه و هم دستگاههای حکومتی را تحتتأثیر خودش قرار میدهد. منتها دستگاههای حکومتی اگر از طریق اسناد بالادستی تحت تأثیر قرار بگیرند یک یکپارچگی جنبشی در جامعه بهوجود میآید و اصلاحاتی که در دولت صورت میگیرد، یکپارچهتر و هماهنگتر میشود. بنابراین ممکن است بگوییم که قوای سهگانه نباید مستقلاً در رابطه با بیانیهی گام دوم کاری کنند، اما در رابطه با مجمع تشخیص یا جاهایی که بالادستیاند نمیتوانیم به اینها بگوییم شما حکومتی هستید و این مردمی هست؛ نه این یک «طرحِ کلان انقلابی» است.
یکی از محورهای اصلی بیانیه بحث اقتصاد مقاومتی است. شما بر اساس «بیانیهی گام دوم» راه بُرونرفت از ناکارآمدیها و مشکلات فعلی در این حوزه را چگونه تحلیل میکنید؟
رهبر معظم انقلاب بهخوبی به علل مشکلات اقتصادی اشاره کردهاند. من هم کاملاً تحلیل کارشناسانهی ایشان را قبول دارم. رهبر انقلاب مشکلات را به دو دستهی «ساختاری» و «مدیریتی» تقسیمبندی میکنند و اقتصاد را گرفتار دو چالش میدانند. یکی چالشهای بیرونی مثل تحریمهای اقتصادی، فشارهای آمریکا و مانعتراشی در تجارت و در همکاریهای بینالمللی ما و دیگری چالشهای درونی است. اما ایشان چالش درونی را مهمتر میدانند و چالش درونی را هم به چالش ساختاری و ضعفهای مدیریتی تقسیمبندی میکنند.
بنابراین راهکاری که میتوانیم برای اقتصاد بیان کنیم این است که اگر ما بخواهیم از نظر ساختاری و مدیریتی مسألهی اقتصاد را حل کنیم، اولین کار «توزیعِ اختیارات از مرکز به پیرامون کشور» است؛ یعنی اختیارات متمرکزی که همهی استانها مسلوبالاختیار شدند و این اختیارات به وزارتخانهها داده شده است و وزارتخانهها هم با یکدیگر هماهنگ نیستند. مثلاً وزارت جهاد یک تصمیمی برای کشاورزی میگیرد. وزارت صنایع برای صنایع کشاورزی یک تصمیمی میگیرد و بعد وزارت کشور برای دهداریها یک تصمیمی میگیرد. لذا کسی که در روستا زندگی میکند با چندین سازمان سروکار دارد که هیچ هماهنگی هم بین اینها نیست. الان مردم گرفتار این تصمیمات متناقض و متعارضی هستند که در شهرها و یا در روستاهایشان صورت میگیرد. خب اینها چگونه میتوانند زندگیشان را برنامهریزی کنند. پس باید مسألهی ساختاری را از اینجا حل کرد و اختیارات اقتصادی را از مرکز بگیریم و به استانها بدهیم تا مردم صاحب اختیار شوند.
تا زمانیکه ما به مردم اختیار و مسئولیت ندهیم، نمیتوانیم از اقتصاد مردمی حرفی بزنیم. مردمی کردن اقتصاد، یعنی اینکه ما به مردم مسئولیت بدهیم. اگر ما به مردم مسئولیت دادیم اما اختیار ندادیم، عملاً کاری صورت نمیگیرد. سیاستهای اصل ۴۴ هم بر همین اساس است. اما نظام این مسئولیتها را به مردم داده است و به دولت هم گفته که باید به مردم اختیار بدهید ولی اختیار نمیدهند. یعنی وزارتخانهها اختیاراتی را که باید به مردم بدهند در اختیار خودشان گرفتهاند. معنای تحول ساختاری هم این است که ما باید کل وزارتخانهها را تبدیل به «نهادهای سیاستگذار» کنیم و اختیارات آنها را به استانها بدهیم تا مردم یک ترکیب جدیدی درست کنند.
ضعف مدیریتی هم امکان ندارد حل بشود مگر اینکه «مدیریت جهادی» در اقتصاد شکل بگیرد. مدیریت جهادی باید وارد اقتصاد شود. رهبر انقلاب در پنج مورد کلید مشکلات کشور را مدیریت دانستهاند و راهحلشان هم مدیریت جهادی است. تقریباً میتوان گفت نود درصد عللی را که آقا در رابطه با عقبماندگیها و ضعفها اشاره کردهاند، ریشهی مدیریتی دارد و خودشان هم پاسخ دادند که هر جا مدیریت جهادی بوده، مسأله را حلوفصل کرده است. پس مسألهی دوم اقتصاد، مسألهی مدیریتی است.
اگر بخواهیم ایدهای ناشی از تجربهی گذشتهی خودمان برای تحول ساختاری در مدیریتِ اقتصاد ارائه کنیم، میتواند همان تجربهای باشد که ما در انقلاب و دفاع مقدس داشتیم. یعنی ما در دفاع مقدس و انقلاب به مردم اعتماد کردیم و مدیریتهای محلی درست شد. در اقتصاد هم میتوانیم بههمین صورت این کار را دنبال کنیم. اما ما نمیتوانیم اسم آن را «فدرالیسم» بگذاریم، من قبلاً به آن «فدرالیسم» میگفتم، ولی الان «ایالتهای اقتصادی» میگویم. ایالتهای اقتصادی در کشور درست کنیم که مردم هم درگیر آن شوند. یعنی بهجای اینکه مردم بگویند چرا تورم شد، و یا چرا دولت به ما یارانه نمیدهد، بالعکس این مسائل را از خودشان مطالبه کنند و یک رقابت مثبت در درون جامعه درست کنیم. لذا اگر میخواهیم ضعف مدیریتی و اشکالات ساختاری را حل کنیم باید به مردم اختیار بدهیم و مدیریت جهادی در رأس کار قرار بگیرد.
این موضوع از محوریترین مباحثِ «بیانیهی گام دوم» و البته تنها راه نجات اقتصاد کشور است. در حقیقت ما داریم با یک عقبماندگی تاریخی بر روی این مسأله سرمایهگذاری میکنیم و به موقع هم به این مسأله ورود نکردیم. نسل اول و دوم همه بالای شصت سال هستند و فرصت بسیار کمی باقیمانده تا تجارب و مسئولیتها را به نسلهای بعدی انتقال بدهیم. عدم انتقال بهموقع قدرت مثل همین جریان حاشیهنشینی است. همان علتی که حاشیهنشینی را بهوجود آورده، همان علت هم باعث شده که نسلهای جوان بهموقع وارد ادارهی کشور نشوند و آن علت «روزمرگی کشور» بود.
ایشان در «بیانیهی گام دوم» یک نگاه بلندمدت را مطرح کردهاند. نسلهای جوان با توجه به زمان کمی که در اختیارشان هست باید جایگزین شوند. البته در اینجا دو نکتهی مهم وجود دارد. اول اینکه نسل اول و دوم نه تنها بپذیرند بلکه کمک و تسهیل کنند و شرایط را برای انتقال مسئولیت فراهم کنند و دوم اینکه نسل جوان باید خودش را آمادهی این کار کند. یعنی صرف جوان بودن ملاک نیست، چون ممکن است آسیبها و لطمههایی به کشور از نظر حیثیتی وارد بشود. پس نسل سوم و چهارم باید خودشان را آماده کنند و ظرفیت معنوی و مسئولیتپذیری را در خودشان بهوجود بیاورند و باید برای ادای دین و احقاقِ حق مردم و اسلامی کردن کشور تا مرز شهادت خودشان را آماده کنند.
مسألهی بعد این است که نسل سوم و چهارم باید در کوران سختیها رشد و پیشرفت کنند، یعنی نباید منتظر فرش قرمز باشند. بلکه در قالب گروههای جهادی از حاشیهی شهرها و روستاها شروع کنند و یتیمنوازی و خدمت کردن به مردم را یاد بگیرند. نسل سوم و چهارم باید در جریان کار جهادی و انقلابی بهخودشان سختیهایی بدهند و رشد کنند. بنابراین نسل سوم و چهارم باید سیر تکاملی را در کوران حوادث و مشکلات و سختیها طی کند. ما هم باید یک برنامهی اجرایی و عملیاتی برای اینها ترسیم کنیم تا از یک سطحی شروع به پیشرفت کنند. البته رشد و پیشرفت نسل سوم و چهارم از جایگاه پایین به بالا نباید در چارچوب بروکراسی تعریف شود بلکه این مسیر باید در چارچوب و ضوابط انقلابی تعریف شود. یعنی ما نباید ضوابط بروکراسی را بر سر راه کسانی قرار بدهیم که واقعاً میتوانند با فضیلت و شایستهسالاری خودشان پیشرفت کنند و به جایگاههای بالا برسند.
نکتهی بعدی این است که تجارب گذشته باید به نسل جدید منتقل شود، نه اینکه خودشان از صفر شروع کنند. تجاربی که یکبار تکرار شده و هیچ تجربهای بدون شکست و هزینه حاصل نمیشود. حالا اگر همان شکستها و هزینهها را دوباره نسل سوم و چهار تکرار کنند، چقدر باید کشور هزینه بدهد و ما دوباره باید از صفر شروع کنیم. بنابراین انتقال تجارب خیلی مهم است. لذا برای انتقال تجارب نسل اول و دوم، باید یک ترکیبی در گام دوم انقلاب بهوجود بیاید. این ترکیب هم همان حلقههای میانی است که آقا فرمودند این حلقههای میانی باید درست شود. نسل سوم و چهارم بهصورت فردی نمیتواند این مسیر را ادامه دهد. بنابر این باید حلقههای میانی به شکل گروههای جهادی، گروههای علمیِ جهادی، گروههای فنآورانهی جهادی، گروههای سیاسیِ انقلابی و جهادی برای شرکت در انتخابات، گروههای اقتصادی، گروههای کشاورزی و صنعتی و خدماتی و گروههای خیریهای با هویت جهادی ناظر بر تحقق «بیانیهی گام دوم» ایجاد شود. بنابراین ما نیاز به یک «نهضت کادرسازی» داریم منتها نهضت کادرسازی در دل نهضت عمل به «بیانیهی گام دوم» شکل میگیرد. اینها جدای از همدیگر نیستند. یعنی ما باید یک جریانی را بهوجود بیاوریم که هم ظرفیت کادرسازی و هم عمل به «بیانیهی گام دوم» انقلاب را داشته باشد.
من به دوستان میگویم که همیشه متن بیانیه در جیبتان باشد و هر روز به آن نگاه کنید. چون من هر بار که به این بیانیه مراجعه میکنم، نکتهی جدیدی میفهمم. در واقع تعلق انقلابی باید شکل بگیرد و تبدیل به یک جریان انقلابی، یک جهاد، یک جنبش و یک نهضت شود وگرنه با این کارهای اداری و روزمره درست نمیشود. جریان انقلابی هم باید داوطلبانه و خودجوش باشد و به آقا وصل شود و بتواند هوادارانی در بدنهی جامعه، در دانشگاهها و در جاهای مختلف پیدا کند و تبدیل به یک جریان جهادی بشود.
مسألهی دیگر هم این است که ما باید نحوهی آموزشدهی را در سطح عالی، راهبردی، دکترا، کارشناسیارشد و کارشناسی درست کنیم. منظور من در قالب دانشگاهها نیست. میتوانیم اسم آن را آموزش مدیریتهای جهادی یا راهبردی جهادی بگذاریم. آموزش مدیریتهای جهادی باید نیروهایی را تربیت کند که این نیروها بتوانند هم در صحنهی عملیاتی در منطقه و هم در روستاها ایفای نقش کنند. یعنی باید یک دورهی تربیتی-آموزشی درست کنیم که هم جنبهی نظری و هم جنبهی عملی به اینها منتقل شود و بعد از آموزش و شناسایی به آنها کمک بشود که به دولت بروند. در حقیقت نکتهی من کادرسازی نیرویِ تربیتی- آموزشی است. منظورم کانال انتخابات و سیستم دموکراسی نیست، این سر جای خودش باشد و هر کسی هم که میخواهد رئیسجمهور بشود ولی نیروهایی که تربیت میشوند باید به مجلس و دولت بروند. بنابراین اقدامی که در گام دوم بسیار مهم و راهبردی است، کادرسازی از صفر تا احراز مسئولیت است. یعنی شناسایی نیروها در پایگاههای بسیج و جاهای مختلف و برگزاری دورهی تربیتی- آموزشی. باید چنین مدلی در کنار نهضت و جریانسازی درست کنیم.
اگر نکتهی پایانیای در انتهای
این گفتگو دارید بفرمایید.
بیانیه دو پشتیبان
میخواهد. پشتیبان اول خود «بیانات رهبر معظم انقلاب» بعد از انتشار بیانیه است.
چون نمیتوانیم بگوییم که ایشان یک بیانیهای را صادر کرده ولی خودش خارج از آن
است. اگر رهبر انقلاب در درون گام دوم است، پس بیانات ایشان بهعنوان پشتیبان
بیانیه خواهد بود که جنبهی تفسیری، راهبردی و یا عملیاتی دارد. اقدامات رهبر
انقلاب را هم باید تفکیک کرد. یکی اقدامات روزمره و جاری است و دیگری اقدامات
انقلابی ایشان که در درون گام دوم انقلاب وجود دارد. بنابراین باید پیوستهایی
داشته باشد. مهمترین پیوست آن هم بیانات ایشان در رابطه با مردم قم است که به
آمریکا و سیلی زدن به او اشاره کردند. اما مسألهی اصلی این است که ایشان نحوهی
مبارزه با آمریکا و چگونگی ادامهی آن را توضیح دادند. این از مهمترین نکاتی است
که در حقیقت به این بیانیه پیوست میشود که آن را تفسیر میکند و زیرساخت آن را
درست میکند و ممکن است راهبردی برای بیانیه باشد.
پشتیبان دوم بیانیه
هم «نظریاتِ علمی بنیادین» هستند. ما برای اینکه اقتصاد را درست کنیم و سرمایهداری
هم نباشیم، همانگونه که رهبر انقلاب به آن اشاره کردند، نیاز به نظریات علمی
بنیادین داریم. مثلاً ما باید نظریهی اقتصاد اسلامی را حل کنیم. ما باید در
اقتصاد اسلامی نظریهی عدالت را حل کنیم. بر اساس بیانیهی گام دوم که انقلاب
سرآغاز یک عصر جدیدی هست، ما باید تعریف روشنی از انسان پیدا کنیم. بنابراین
نظریات علمی بنیادین بهعنوان سند پشتیبان برای گام دوم باید برخواسته از نظرات
حضرت امام رحمهاللهعلیه و رهبر انقلاب مثل نظریهی جمهوری اسلامی باشد که آقا
چندین بار این خاطره را برای من تعریف کردند که "من از امام سؤال کردم که شما
چگونه به مفهوم جمهوری اسلامی رسیدید و چگونه مردمسالاری در ذهنتان شکل گرفت.
امام به من فرمودند که ما به تکلیفمان عمل کردیم و در عمل به جمهوری اسلامی
رسیدیم." خود جمهوری اسلامی یا نظریهی ولایت فقیه سنگ بنای نظریات هستند.