داستان فیلم به این صورت آغاز میشود که هلیا (غزل شاکری) که مدتهاست با مشکلات روحی و روانی ریشهداری دست و پنجه نرم میکند، توسط خواهرش، هلیا (هنگامه قاضیانی)، تحت مراقبت است. اما پس از ازدواج هلیا با پارسا (حامد کمیلی) روابط این سه نفر با چالش و تعارض همراه میشود.
میتوان «سازهای ناکوک» را اثری در ژانر درام روانشناسانه دستهبندی کرد؛ آثاری که به بیماران روحی و روانی میپردازند، شخصیتپردازی دقیق و پرجزئیات و توجه به ظرائف رفتاری، گفتاری و واکنشی در آنها حرف اول را میزند و هر چه این جزء از اثر کمتوانتر باشد، موفقیت آن در نمایش زمینهها، ریشهها، تغییر و تحولات و قرارگاههای شخصیتها کمتر میشود. «سازهای ناکوک» هم از شخصیتپردازی مناسب و حسابشده محروم است و هم از بستر آن، یعنی یک طرح داستانی و یک روایت گیرا و رسا.
فیلم از همان ابتدا شروع به ایجاد کردن پرسشهای متعدد در ذهن مخاطب میکند. اما هرچه پیشتر میرویم، در ریتم کند فیلم، اتفاق خاص و تعیینکنندهای که موجب همدلی ما با شخصیتها شود نمیافتد و پرسشها و ابهامات اصلی و اساسی دربارهی شخصیتها و روابطشان با یکدیگر نیز تا پایان فیلم همچنان رهاشده باقی میمانند. در موارد متعددی نیز شاهد اتفاقات و گفتگوهای تکراری هستیم که نه به پیشبرد داستان کمکی میکنند و نه به پرداخت شخصیتها و آشنایی بیشتر مخاطب با آنان. بازی بازیگران هم در این بین معمولی است و چیز ویژه و قابلتوجهی از سوی آنها دیده نمیشود.
«سازهای ناکوک» البته خالی از نقاط قوت و نکات مثبت هم نیست؛ فیلمبرداری، قاببندی، طراحی صحنه و نورپردازی در اکثر صحنهها چشمنواز است و موسیقی متن نیز در حد قابلقبولی با آنچه رخ میدهد بهخوبی همراه و همگام شدهاست. از آن جا که شخصیت هلیا نوازندهی چنگ است و هر از چندگاهی اندکی مینوازد، گوش سپردن به آوای زیبای این ساز میتواند حداقل برای مدت بسیار کوتاهی مخاطب را از کرختی اثر دور کند.
«سازهای ناکوک» بهطورکلی اثری است که چنگی به دل نمیزند و به احتمال زیاد اکثر مخاطبان از تماشای آن خسته شوند. بهجای اینکه هر شخصیتی همچون سازی ناکوک ترسیم شود و تا پایان اثر با شکلگیری و پیشرفت روابط میان آنها، تارهای درونشان در تماس با جهان پیرامون به صدا و لرزش درآید و با آهنگ موزونی به سرانجام برسد، این ناکوک بودن اجزای سازندهی اثر است که عنوان «سازهای ناکوک» را بهدرستی یدک میکشد.