فاطمه سادات زاهدی ، کارشناس ارشد مشاوره ، خبرگزاری دانا ، سرویس سبک زندگی ؛تا به حال شده بعد از خوردن مایعات زیاد ، یا توی سرما وسط جاده در یک اتوبوس بین شهری گیر کرده باشید و مثانه تان از فشار در حال ترکیدن باشد ؟
دیده اید آدم جانش به لبش میرسد ، تمام ذهن و فکر و آرمان و آرزویش خالی شدن مثانه اش است . هیچ چیز دیگری برایش مهم نیست . هیچ چیزی به چشمش نمیآید . هیچ آرزویی ندارد جز توقف ماشین ، تا محتویات مثانه اش را برون ریزی کند .
دیده اید وقتی دستشویی میروید چه احساس راحتی دست میدهد ؟ احساس سبکی . آن وقت است که آزاد میشوید و دوباره به چیزهای دیگری فکر میکنید . از ته دل احساس راحتی میکنید .
روان ما هم یک مثانه دارد که در مسیر زندگی مدام پر و خالی میشود . آنها که مایعات بیشتری میخورند یا در معرض سرما هستند ( یعنی زندگی پرتلاطمی دارند ) مثانه شان زودتر پر میشود .
مثانه ی روان که پر میشود آدم بیخودی قاطی میکند ، به هم میریزد ، اخلاقش بد میشود و جالب آن که خودش هم نمیداند حالش چطور است . با این تفاوت که آدم پر شدن مثانه ی روان را نمیفهمد ، فقط درد و فشارش را حس میکند .
روان نیز نیاز به برون ریزی دارد ، نیاز به خالی شدن از فاضلاب مشکلات زندگی ؛ تا بتواند دوباره به چیزهای خوب فکر کند .روی چیزهای بهتر سرمایه گذاری کند .روان هم نیاز به رهایی از فشار دارد و گرنه میماند ، گیر میکند و رشد نمیکند . نمیتواند قدم از قدم بردارد . تمام فکر و ذکرش درگیر چیزهای حقیر میشود .
گاهی به روانتان استراحت دهید . استراحت از روزمرگی ، از دویدن های بی هدف ؛ از تنش های بیهوده ؛ از کل کل کردن با خود و دیگران . از گیردادن به چیزهایی که ارزشش را ندارد ، نقاب و پرستیژهای مزخرفی که سینه ی آدم را تنگ میکند . استراحت از احساس قبض و گرفتگی . یا لااقل استراحت از چیزهایی که درون خود میریزید و کسی نمیفهمد .
خصوصاً در فرهنگ ایرانی که از همان بچگی یاد میگیریم که آدم خوب یعنی کسی که هیجاناتش را سرکوب کند و نشان ندهد .
برون ریزی روان یعنی داشتن دوستی که با او همانطور حرف بزنید که با خودتان حرف میزنید . اگر چنین دوستی ندارید ، بهترین رفیقی که میتواند فاضلاب روان را روی آن خالی کنید ، یک قلم و کاغذ است .
بنویسید هرچه دل تنگتان میخواهد . آزاد و رها . بعدش هم بیندازیدش سطل آشغال . حتی اسیر آن نوشتن هم نشوید . اینکه چه مینویسید و چگونه مینویسید و برای چه مینویسید .
فقط و فقط بنویسید . حتی اگر حال نوشتن ندارید شروع کنید به حرف زدن و صدایتان را ضبط کنید . بدون هیچ قیدی حرفهایتان را بزنید . بی هیچ آداب و ترتیبی . در مورد همه چیز . بی هیچ هراس و قید و بندی . بعد بارها گوش کنید . بعد حذفش کنید و فراموش .
باید برسید به آنجا که فریاد بکشید : " چو تخته پاره بر موج ، رها رها رها من "
برون ریزی یعنی ورزش . یعنی گاهی کوه و در و دشت رفتن . یعنی بالا و پایین پریدن . یعنی با بچه ها فوتبال بازی کردن و عروسک بازی . یعنی فریاد کشید ن . بلند خندیدن . بلند گربه کردن . اصلاً لحظاتی را مثل دیوانه ها زیستن .
یعنی آن لباس قشنگتان را توی خانه پوشیدن و خودتان را تحویل گرفتن . یعنی توی خلوت خودتان همراه با یک آهنگ دلخواه یک لیوان چای با بیسکویت درخلوت خوردن . یعنی لحظاتی را بی خیال همه چیز شدن .
برون ریزی یعنی چیزی که بعدش از ته دل بگویی " آخیش راحت شدم "
بیرون نریختن هیجان های اصلی در مسیر بالغانه و والایش یافته ، و سرکوب مدام آنها در خانواده و یا در جامعه ، کم کم به تجمع درونی خشم منجر خواهد شد که روزی در جایی همانند یک دمل چرکین سر باز خواهد کرد.
فقط این نکته ی مهم را یادتان باشد !
فاضلاب روان تان را روی کسی خالی نکنید . قرار نیست با آخیش گفتن شما ، زخمی بر دل کسی بنشیند. یعنی نباید به خودت و دیگری آسیب جدی بزنی !