در عصر دانایی با دانا خبر      دانایی؛ توانایی است      دانا خبر گزارشگر هر تحول علمی در ایران و جهان      دانایی کلید موفقیت در هزاره سوم      
کد خبر: ۱۳۱۲۴۶۲
تاریخ انتشار: ۰۹ فروردين ۱۴۰۲ - ۱۳:۴۰
سید حسن حسینی سیدالشعرای انقلاب معروف است و نمی‌توان شخصیت و زندگی وی را از آثارش جدا کرد.

به گزارش پایگاه خبری دانا، سید حسن حسینی در ۱ فروردین سال ۱۳۳۵ در تهران به دنیا آمد و پس از دریافت دیپلم طبیعی، لیسانس رشته تغذیه را از دانشگاه مشهد دریافت کرد. سپس مدرک فوق‌لیسانس و دکترای خود را، در رشته ادبیات فارسی گرفت. حسینی مسلط به زبان عربی بوده و با زبان‌های ترکی و انگلیسی در حد استفاده از منابع و مآخذ و صحبت کردن و نوشتن آشنا بود.

وی از سال ۱۳۵۲ نوشتن و سرودن را در مطبوعاتِ قبل از انقلاب به ویژه مجله فردوسی آغاز کرد و در سال ۱۳۵۸، حوزه اندیشه و هنر اسلامی را که همراه محمد رضا حکیمی و رخ صفت، تهرانی و امامی کاشانی، راه‌اندازی کرد که مسئولیت بخش ادبیات و شعر را به همراه قیصر امین پور بر عهده داشت.

در دوره آموزشی سربازی بود که جنگ شروع شد. بعد از اتمام دوره آموزشی، با اینکه رَسته بهداری داشت، مسئولیت رادیو ارتش را به عهده گرفت تا چند سال بعد از آزادی خرمشهر، در رادیو ارتش ماند. حسینی از سال ۱۳۷۸ در واحد ویرایش رادیو تهران تا پایان عمر حضور داشت.

وی اوایل دهه هشتاد شمسی دوباره به حوزه اندیشه و هنر اسلامی در خیابان حافظ دعوت شد که کلاس‌های آزاد سبک هندی را برگزار می‌کرد و در یکی از این جلسات رسول ملاقلی پور (کارگردان سینما) نیز حضور داشت.

همچنین در سال ۱۳۷۹ مجموعه کامل غزلیات بیدل دهلوی را که نزدیک به سه هزار غزل را در بر می‌گیرد به صورت ضبط شده خواند. حوزه فعالیت‌های او شامل شعر، تحقیق، ترجمه و تألیف بود که از جمله این آثار می‌توان به مجموعه شعر همصدا با حلق اسماعیل، مجموعه اشعار عاشورایی گنجشک و جبرئیل، ترجمه گزیده‌ای از آثار جبران خلیل جبران با نام حمام روح، ترجمه کتاب نگاهی به خویش که به طور مشترک با اقای موسی بیدج انجام گرفته و در آن مجموعه‌ای از مصاحبه‌های ادیبان معاصر عرب به فارسی برگردانده شده است، بیدل، سپهری و سبک هندی، مشت در نمای درشت و کتاب براده‌ها اشاره کرد.

حسینی به لقب سیدالشعرای انقلاب معروف است و به هیچ وجه نمی‌توان شخصیت و زندگی مرحوم حسینی را از آثارش جدا کرد او شاعری است که از او به عنوان فرزند زمان خود یاد می‌کنند و جز تحت تأثیر آنچه بر مردمش می‌گذشت نمی‌سرود. از نظر محتوا نیز اشعار او علاوه بر مضامین ملی، در برگیرنده اشعار مذهبی بوده است که نقطه عطف آثار اوست؛ به خصوص اشعار عاشورایی و می‌توان گفت که حسینی اولین شاعری است که از قالب سپید برای سرودن اشعاری با مضامین آئینی و مذهبی استفاده کرده و در آن موفق بوده است.

وقایعی مانند حادثه عاشورا و زندگی و رنج‌های حضرت فاطمه (س) در شعرهای حسینی بازتاب زیادی دارد و به همین خاطر است که نام حسینی همواره با مجموعه شعر عاشورایی گنجشک و جبرئیل به ذهن می‌رسد.

در ادامه یکی از این شعرها را با نام «به گونه ماه» می‌خوانیم:

نامت زبان‌زد آسمان‌ها بود
و پیمان برادریت
با جبل نور
چون آیه‌های جهاد
محکم
تو آن راز رشیدی
که روزی فرات
بر لبت آورد
و ساعتی بعد
در باران متواتر پولاد
بریده بریده
افشا شدی
و باد
تو را با مشام خیمه‌گاه
در میان نهاد
و انتظار در بهت کودکانه‌ی حرم
طولانی شد
تو آن راز رشیدی
که روزی فرات
بر لبت آورد
و کنار درک تو
کوه از کمر شکست

او سال‌های آخر عمرش را به سبک‌شناسی قرآن و زبان‌شناسی حافظ مشغول بود و در ۹ فروردین ۱۳۸۳ بر اثر سکته قلبی، درگذشت.

امروز ۹ فروردین سالگرد درگذشت این شاعر و پژوهشگر معاصر است؛ شاعری که رهبر انقلاب فرمودند: به‌خاطر خواندن یکی از نقدهای او بر کتاب نزار قبانی، از شدت خوشحالی به‌خاطر پرورش چنین هنرمندانی در انقلاب گریستم؛ به همین بهانه نگاهی به چند شعر این شاعر انقلاب اسلامی پرداخته ایم.

در ادامه چند نمونه از اشعار این شاعر را مرور می‌کنیم:

آن چه از هجران تو بر جان ناشادم رسید

از گناه اولین بر حضرت آدم رسید

گوشه‌گیری کردم از آوازهای رنگرنگ

زخمه‌ها بر ساز دل از دست بی دادم رسید

قصه شیرین عشقم رفت از خاطر ولی

کوهی از اندوه و ناکامی به فرهادم رسید

مثل شمعی محتضر آماج تاریکی شدم

تیر آخر بر جگر از چله‌ی بادم رسید

شب خرابم کرد اما چشم‌های روشنت

باردیگر هم به داد ظلمت‌آبادم رسید

سرخوشم با این همه زیرا که میراث جنون

نسل اندر نسل از آباء و اجدادم رسیدم

هیچ کس داد من از فریاد جان‌فرسا نداد

عاقبت خاموشی مطلق به فریادم رسید

***

بامدادان صلای سفر را

بر سنگ و آب

بی دریغ

می تابد آفتاب

چون دانه‌های روشن شبنم

آنها که از تبار آب اند

پا در رکاب دل بی تاب

با کوله بار سبکباری

آماده جواب اند.

هان ای مخاطب خورشید

می بینمت هنوز در تپش تردید!

ای دل مرا تو مایه ننگی

حقاً که از سلاله سنگی!

***

چراغی در آن دشت‬

‎‫سوسو نمی‌زد

‎‫و رامشگر باد‬

‎‫چنگی به تار هیاهو نمی‌زد! ‬

مرا دید‬

‎‫و خندید‬

‎‫و در باد گم شد…‬

زنی باستانی، ‬

‎‫زنی ارغوانی! ‬

که گیسوی آشفته‌اش‬

‎‫با دلم مو نمی‌زد! ‬

***

شاهد مرگ غم انگیز بهارم، چه کنم؟

ابر دلتنگم اگر زار نبارم چه کنم؟

نیست از هیچ طرف، راه ِ برون شد ز شبم

زلف افشان تو گردیده حصارم، چه کنم؟

از ازل ایل و تبارم همه عاشق بودند

سخت دلبسته این ایل و تبارم، چه کنم؟

من کزین فاصله، غارت شده ی چشم توأم

چون به دیدار تو افتد سر و کارم، چه کنم؟

یک به یک با مژه‌هایت دل من مشغول است

میله‌های قفسم را نشمارم چه کنم؟

ارسال نظر