67 سال بعد از آن و در اوج انقلاب 1357 نیز روزهای 19 و 20 آذر با تاسوعا و عاشورا مقارن شد و در حالی که حکومت نظامی اجتماع بیش از سه نفر را ممنوع اعلام کرده و دولت نظامی ارتشبد ازهاری بر سر کار آمده بود میلیونها نفر در تهران در خیابانهای شاهرضا (انقلاب) و آیزنهاور (آزادی) به راه افتادند و در پایان مسیر در میدان شهیاد (آزادی) قطعنامهای در 17 ماده قرائت شد. جمعیت هم با فریادهای «صحیح است، صحیح است» تأیید میکرد. (جالب اینکه در همین راهپیمایی یا به تعبیر رایجتر آن زمان "پیادهروی" بود که مردم نام خیابانهای شاهرضا و آیزنهاور و برج شهیاد را به انقلاب و آزادی تغییر دادند).
دعوت کننده اصلی آیتالله سید محمود طالقانی بود که ۴ آبان ۱۳۵۷ همراه آیتالله حسینعلی منتظری مشمول عفو و از زندان آزاد شده بود و هر چند به حساب سال روز تولد شاه گذاشتند اما محبوب ترین روحانیان را بیش از آن نمیتوانستند در زندان نگاه دارند. در شهرتشان همین نشانه کافی است که خبر آزادی آن دو در صفحه اول روزنامهها انعکاس یافت.
طالقانی که اعلامیه خود به مناسبت آغاز محرم ۱۳۹۹ هجری قمری نوشته بود «دستهای سوگوارانی که بر سر وسینه میکوبند اکنون باید به مشتهای گره کرده و اعتراض علیه وضع موجود تغییر جهت دهد» اعلام کرد: روز یکشنبه ۱۹ آبان ۱۳۵۷ به مناسبت روز تاسوعا و همزمان با روز اعلامیه جهانی حقوق بشر از ساعت ۹ صبح -با معرفت و آگاهی از تمام جوانب و لوازم امر- این راهپیمایی را از خانه خود آغاز میکنم.»
خانه آقای طالقانی در پیچ شمیران (تقاطع خیابان شاهرضا و جاده قدیم/ انقلاب و شریعتی فعلی/ کوچه تنکابن) واقع بود. چون کمی آن سوتر خانه پدربزرگ و عموی نویسنده این سطور در خیابان ولیآباد (خیابان هدایت) بود از پیش آشنا و از آغاز حاضر و ناظر بود. اگرچه طالقانی پس از آزادی کمتر در آن خانه بود.
صبح ۱۹ آذر ۱۳۵۷ و در روز تاسوعا و در حالی که نه تنها حکومت نظامی برقرارو اجتماع بیش از سه نفر ممنوع بود که دولت نظامی هم مستقر شده و از واقعه ۱۷ شهریور هم تنها ۳ ماه میگذشت. انبوه جمعیت اما چنان بود که تلاش برای متوقف کردن آنان راه به جایی نبرد و سیل جمعیت در خیابان شاهرضا (انقلاب) به سمت میدان شهیاد (آزادی) روان شد. امام خمینی هم فردای آن روز در پیامی از این دو راهپیمایی به عنوان «رفراندوم» یاد کرد. امری که سابقه نداشت.
روز تاسوعا شعارها کنترل شدهتر بود ولی عاشورا به شکل آشکاری رادیکال شد و حالا مرگ بر شاه هم شنیده میشد. این شایعه هم مطرح شده که شخص محمدرضا شاه با هلیکوپتر انبوه مردم را دیده و به شدت شگفتزده شده و پس از آن قافیه را باخته با این که دولت نظامی را بر سر کار آورده بود.
احسان نراقی به نویسنده این سطور گفته بود در نشستهایی که در پاییز 1357 با شخص شاه در کاخ نیاوران داشته و شرح آنها را در کتاب «از کاخ شاه تا زندان اوین» آورده هیچ گاه محمد رضا شاه را شگفت زدهتر و حیرانتر از 10 روز آخر آذرماه -روزهای بعد از راه پیماییهای تاسوعا و عاشورا- ندیده است. چرا که شاه نمیتوانست باور کند آن همه آدم در تهران به خیابان بیایند و بگویند شاه را نمیخواهند.
بر این باور بود که تا قبل از آن شاه واقعا تصور میکرد تظاهرات مردم در خیابانها دسیسۀ خارجی است و جمعیت معترضان هم زیاد نیست و اعتراضات به تحریک کمونیستها صورت میپذیرد. کما اینکه در 26 مرداد 1357 و تنها ۴ ماه قبل در آخرین کنفرانس خبری عمومی خود گفته بود «بین 35 میلیون ایرانی دو سه نفر ناراضی هم پیدا میشود». (دقیقا گفت دو سه نفر. نه حتی دو سه هزار نفر) و تنها 4 ماه بعد آنچه میدید نه دو سه نفر یا حتی دو سه هزار نفر که دو سه میلیون نفر بود.
مرحوم نراقی در آن گفتوگو دربارۀ این شنیده که «آیا درست است که شاه شخصا و نشسته بر هلیکوپتر جمعیت انبوه را از بالا و در خیابان آیزنهاور/ آزادی تماشا میکرده» نظر صریحی نداد اما گفت: شاه در جلسات بعدی چند بار از من پرسید: «آخر این جمعیت کی بودند؟ کمونیستها که با تاسوعا و عاشورا کاری ندارند. کشاورزان هم که زمین گرفتند. کارگران هم که سود ویژه میگرفتند. کارمندان هم که وضعشان خوب شده. دانشجوها هم که این همه نیستند و تازه بورس میگرفتند. پس این همه جمعیت از کجا آمده است؟».
با این که راهپیماییهای تاسوعا و عاشورای 57 و خصوصا روز دوم نقطه عطف اتفاقات سال 57 است اما اعتصاب مطبوعات و کنترل رادیو و تلویزیون به دست نظامیها مانع انعکاس آن در رسانهها شد.
کم نیستند روشنفکرانی که معتقدند اعتصاب دوم مطبوعات در سال 57 اشتباهی استراتژیک بود چون با اولی به هدف رفع سانسور دست یافته بودند ولی با دومی خود و مردم را از تریبون روزنامهها محروم کردند.
برخی از روشنفکران نیز بر این باورند که با اعتصاب دوم مطبوعات در سال 1357 انقلاب ایران بیش از پیش صبغۀ مذهبی و دینی پیدا کرد و مطبوعات وقتی دوباره فعالیت کردند روشنفکران غیر مذهبی دیگر نتوانستند ادبیات خود را غلبه دهند.
البته روزنامهها پس از بازگشایی در دولت شاپور بختیار گزارشها و تصاویری درباره راهپیمایی بزرگ تاسوعا و عاشورا درج کردند اما چند هفته سپری شده بود.
یکی از بهترین روایتها دربارۀ عظمت و شکوه راهپیماییهای بزرگ تاسوعا و عاشورای 1357 را شاهرخ مسکوب - نویسندۀ زبردست و شهیر ایرانی - در کتاب «روزها در راه» آورده که البته روایت همسر اوست.
با این که شاهرخ مسکوب در زمرۀ نویسندگان و روشنفکران سکولار (و از کارشناسان و مدیران برجسته سازمان برنامه) بود که تنها چند ماه بعد از پیروزی انقلاب در زمرۀ منتقدان جدی درآمد و بعد چنان زاویه پیدا کرد که جلای وطن کرد و با سختیهای روزگار در پاریس زندگی کرد تا درگذشت اما برای این که حسوحال سال انقلاب ثبت شود عین همان روایتها و ستایشها را در کتاب خاطرات خود آورده. روایتی که جای خالی گزارشهای رسانهها در آن زمان را پر میکند.
مسکوب در کتاب «روزها در راه» ذیل ۲۲ آذر مینویسد: «از گیتا خواهش کرده بودم هر چه در تاسوعا و عاشورای تهران دیده را با جزییات بنویسد. احتیاج دارم. گفت: برایم بیشتر از ۲۰ صفحه کتاب نوشته است».
۲۷ آذر ۵۷ مینویسد: «شرح ماجرای تاسوعا و عاشورا برایم رسید. از گیتا خواسته بودم هر چه را دیده بیکم و کاست بنویسد. نوشته و بسیار هم خوب نوشته. خود ماجرا هم بسیار عجیب بوده. باور نکردنی است. حیف که نبودم و ندیدم.»
شاهرخ مسکوب میتوانست به خاطر تغییر سریع دیدگاه خود این بخشها را از کتاب خاطرات خود حذف کند اما این کار را نکرده و متن کامل نامه و در واقع گزارش همسرش از راهپیمایی تاسوعا و عاشورا را آورده تا آن حس و حال را به مخاطب منتقل کند.
روایت همسر را از انچه دیده به صورت کامل در کتاب آورده. چند سطر از آن:
«شاهرخ جان عزیزم! ...اصلا باورکردنی نبود. نزدیکهای ۴ بود. اعلام کردند دیگه جلوتر نمیشه رفت. چون تا شهیاد جای سوزنانداختن نبود. باور نمیکنی من در خواب هم این همبستگی و یکپارچگی بین مردم را نمیدیدم. وسط راه می خواستم به خونه تلفن کنم. دیدم درِ یک خونه بازه. تا گفتم گفت: بیا تو جانم. با چنان مهری مرا برد داخل که باورکردنی نبود. اصلا نمیتوانی تصور کنی. البته وقتی شعار میدادند استقلال آزادی / حکومت اسلامی من فقط نصف اولش را میگفتم. بغل دستیام گفت: خانم! مگر کمونیستی که فقط نضفش را میگویی؟ گفتم نه! ولی من فقط طرفدار آزادیام.» -[درست سه ماه بعد و در روایت ۱۹ اسفند ۱۳۵۷ شاهرخ مسکوب مینویسد: امروز من و گیتا رفتیم تظاهرات حجاب].
چنان که در گزارش بالا هم به قطعنامه اشاره شده در پایان راهپیمایی قطعنامهای در 17 ماده قرائت شد و جمعیت انبوه حاضر نیز با شعار «صحیح است، صحیح است» تأیید کردند. [هنوز تکبیر گفتن مرسوم نشده بود و حتی روز 12 بهمن 1357 وقتی جمعیت حاضر در بهشت زهرا از سخنان امام خمینی به وجد آمد نخست کف زدند و حاج محمود مرتضاییفر بود که اول بار از مردم خواست اللهاکبر بگویند. پیش از آن همان "صحیح است، صحیح است" نشان تأیید و همراهی با سخنران یا مجری تلقی میشد]
مواد 17 گانۀ قطعنامۀ پایانی تاسوعا و عاشورا در سال 1357 ( 19 و 20 آذر) حسب اظهار افراد موثق به قلم آیتالله بهشتی است و به احتمال زیاد با مشورت استاد مطهری چون به شکل آشکاری مضمون آن نسبت به قبل اسلامیتر است:
۱. حضرت آیتالله امام خمینی رهبر ماست و خواستههای ایشان، خواستههای عموم ملت است و این پیادهروی، رأی اعتمادی است که از دل و جان و برای چندمین بار به ایشان داده میشود و قدردانی صمیمانهای است که ملت مسلمان و مبارز ایران از رهبری ارزشمندِ مراجع عالیقدر مینماید.
۲. سقوط و برچیده شدنِ بساطِ شاه و رژیم سلطنتیِ استبدادی و پایان یافتن همه گونه آثار استعمار خارجی که با استبداد داخلی پیوند بنیادی دارد و انتقال قدرت به مردم مسلمان و مبارز ایران.
۳. برقراری حکومت عدل اسلامی بر اساس آرای مردم و حفظ و پاسداری از استقلال و تمامیت ارضی کشور و تأمین آزادیهای فردی و اجتماعی با معیارها و ضوابط اسلامی.
۴. تقارن این روز بزرگ مذهبی را با روز اعلامیۀ جهانی حقوق بشر غنیمت دانسته و اعلام میداریم: نه تنها تأمین حقوق فطری و طبیعی بشر از اساسیترین هدفهای جنبش ماست بلکه اسلام، خود مبتکرِ رسمی و حقیقیِ حقوق بشر بوده است.
۵. استثمار و استعمار بیگانه و وابستگی به امپریالیسم شرق و غرب و قدرتهای سلطهگر اجنبی به هر شکل که باشد، باید ریشهکن گردد و به روابط متقابل حسنه بر اساس رعایت حقوق و مصالح طرفین کشورهایی که در موضع خیانت و تجاوز به زمین و منافع ملت ایران نیستند، مبدل گردد.
۶. حقوق اجتماعی و سیاسی و مدنی کلیۀ افراد جامعه و اقلیتهای مذهبی و اتباع دیگر کشورها که با مراعات مصالح ملی در ایران اقامت دارند با رعایت همۀ جنبههای انسانی و اسلامی آن به طور کامل محفوظ و محترم باشد.
۷. آزادی واقعی و حیثیت و شرافت و کرامت انسانی که اسلام به زن داده و حقوق اجتماعی و امکان رشد و شکوفایی همۀ استعدادهای بانوان به طور کامل تأمین شود.
۸. اجرای عدالت اجتماعی و تأمین حقوق کارگر و دهقان و امکان بهرهوری کامل آنان از محصول کار و دسترنجِ خویش، فراهم گردد.
۹. هرگونه تبعیض حقوقی و اجتماعی و استثمار انسان به وسیلۀ انسان و سودجویی ظالمانه و سلطهگری اقتصادی که منجر به جمع ثروتهای کلان از یک طرف و محرومیت و فقر از طرف دیگر باشد ریشهکن شود.
۱۰. استقلالِ شرافتمندانۀ اقتصادی و احیای کشاورزی و پیشرفتِ صنعتِ مستقل تا حدِ خودکفایی و نجات از اسارت و وابستگی بیگانه به دست آید.
۱۱. اعتصابات شکوهمندِ کارکنان مؤسسات دولتی و بخش خصوصی که ضربۀ مهلکی بر پیکر پوسیدۀ رژیم وارد آورده و در عین حال و در حد امکان نیازهای اولیۀ زندگی تودۀ مردم را دچار تنگنا نکرده مورد تأیید و تجلیل ماست.
۱۲. لازم میدانیم به مردم فداکار توجیه کنیم که با تحمل مختصر کمبودی که از این رهگذر به وجود میآید همکاریهای برادرانۀ لازم را در تأمین نیازهای ضروری دیگران به عمل آورده و از احتکار و گرانکردن کردن کالاهای مصرفی شدیداً احتراز نمایند.
۱۳. ما کشاندنِ ارتش را به خیابانها و قرار دادن در رو درروی ملت را خیانتی به ارتش و ملت میدانیم. ارتش ایران باید بداند که وظیفۀ اسلامی و انسانی و ملی او موضعگیری و دشمنی با دشمنان خارجی مردم است نه با خود مردم.
۱۴. تبلیغات بیاساس رژیم در خصوص نفوذ کمونیسم بین الملل در جنبش ملی - اسلامی ایران و توسل نظام حاکم به تخریب و آتش سوزی به منظور آلوده و بدنام کردن مبارزات مسلمانان نخواهد توانست ملت آگاه ما را که قرآن و اسلام و حُبّ وطن، یگانه محرک و تلاش آنهاست در مبارزۀ بی امان خود سُست نماید.
۱۵. ما به روان پاک و پُرافتخار شهدای جنبش اسلامی ایران به خصوص شهدای مبارزات 15 سالۀ اخیر که سهم شایانی در پیشبُردِ اهداف مبارزه دارند و با الهام از مکتب حضرت حسین بن علیع بیدریغ خون خود را نثار کردهاند درود میفرستیم و یاد آنان را گرامی میداریم.
۱۶. کلیۀ زندانیان سیاسی و تبعیدیهایی که به جُرم دفاع از حریم حق و اسلام و وطن از آزادی محروم شدهاند باید به خانههای خود بازگردند.
۱۷. به منظور رسیدن به هدفهای فوق مبارزۀ آگاهانۀ ملت تا سرحدِ پیروزی به صورتهای گوناگون ادامه خواهد یافت و هر گونه دسیسه، دروغ پردازی، اتهام و اختلال و یورش حکومت، ملت ما را از جنبش رهاییبخش باز نخواهد داشت.