در عصر دانایی با دانا خبر      دانایی؛ توانایی است      دانا خبر گزارشگر هر تحول علمی در ایران و جهان      دانایی کلید موفقیت در هزاره سوم      
کد خبر: ۱۳۱۹۷۹۶
تاریخ انتشار: ۲۴ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۶:۰۷
یادداشت یک پژوهشگر رسانه؛
تصور کنید دشمنی که همیشه با چهره‌ای خشن از آن یاد کرده‌اید، ناگهان با لحنی دلسوزانه از دردهایتان می‌گوید! بنیامین نتانیاهو، در ویدیویی غریب از بحران آب ایران سخن می‌گوید؛ حرکتی حساب شده که نه یک ابراز همدردی، بلکه شلیک هدفمند یک سلاح روانی در 'منطقه خاکستری' جنگ‌های مدرن است. اینجا دیگر خبری از آژیر قرمز و انفجار نیست؛ جنگ اکنون با یک نوتیفیکیشن ساده روی موبایل شما آغاز می‌شود. اما هدف چیست؟ ایجاد ابهام، تزریق اضطراب جمعی، و در نهایت، فلج کردن اراده یک ملت با سلاحی به نام 'درماندگی آموخته‌شده'. این مقاله روایتی است از نحوه‌ی جنگ اسرائیل با روان ما؛ جنگی که در سکوت و زیر پوست واقعیت جریان دارد."

به گزارش پایگاه خبری و اطلاع رسانی دانا، سید حسین سیدوکیلی، پژوهشگر حوزه رسانه و ارتباطات در یادداشتی نوشت؛

وقتی برای اولین بار ویدیو را دیدم، اولین حسم نه خشم بود و نه ترس؛ بلکه یک حس غریب از بیگانگی با واقعیت بود. بنیامین نتانیاهو، مردی که تصویرش سال‌ها با مفهوم «دشمن» در ذهن ما گره خورده، آنجا بود، روی صفحه کوچک موبایل من، و داشت با لحنی دلسوزانه از بحران آب در ایران حرف می‌زد. تناقض صحنه آنقدر شدید بود که برای لحظه‌ای همه‌چیز شبیه به یک شوخی تلخ، یا صحنه‌ای بود که انگار از دل یک سینمای آوانگارد بیرون آمده است. اما این حس اولیه، خیلی زود جایش را به یک هوشیاری سرد و نگران‌کننده داد. این یک شوخی نبود. این دقیقاً چهره جنگ‌های مدرن بود؛ جنگی که دیگر با صدای آژیر قرمز شروع نمی‌شود، بلکه با یک نوتیفیکیشن ساده روی تلفن همراه آغاز می‌گردد.

شاید بزرگترین اشتباه ما در تحلیل چنین پدیده‌هایی این باشد که فوراً به دنبال دسته‌بندی آن در قالب‌های آشنا بگردیم. آیا این «پروپاگاندا» است؟ بله، اما این برچسب حق مطلب را ادا نمی‌کند. آیا این یک «عملیات روانی» است؟ قطعاً، اما این عبارت هم آنقدر کلی است که چیزی را روشن نمی‌سازد. برای فهمیدن آنچه در حال وقوع است، باید از این تعاریف کلی عبور کنیم و به تجربه‌ی زیسته‌ی خودمان در مواجهه با این پدیده‌ها رجوع کنیم. تجربه‌ی گیجی، تردید، و این حس دائمی که در یک مه غلیظ حرکت می‌کنیم و نمی‌دانیم کدام سو دوست است و کدام سو دشمن.

این مه، این عدم قطعیت، اتفاقی نیست. این خودِ استراتژی است. نظریه‌پردازان نظامی امروز از مفهومی به نام «منطقه خاکستری» صحبت می‌کنند. منطقه خاکستری، همان مه غلیظی است که ما در آن زندگی می‌کنیم؛ فضایی مابین صلح و جنگ آشکار که در آن، دولت‌ها با استفاده از ابزارهایی مانند عملیات سایبری، جنگ اقتصادی، حمایت از نیروهای نیابتی، و مهم‌تر از همه، عملیات اطلاعاتی و روانی (PSYOPs)، تلاش می‌کنند تا رقیب را بدون عبور از آستانه یک جنگ تمام‌عیار، تضعیف کنند. پیام «آب» اسرائیل، یک سلاح طراحی‌شده برای شلیک در همین منطقه خاکستری است. یک حرکت تهاجمی که در لفافه‌ای از کلمات انسانی و دغدغه‌های محیط‌زیستی پیچیده شده تا پاسخ دادن به آن را تقریباً غیرممکن کند.

بیایید به خودمان برگردیم. وقتی با چنین پیامی روبرو می‌شویم، چه اتفاقی در ذهن ما می‌افتد؟ یک بازی پیچیده و بی‌رحمانه شروع می‌شود. آیا این یک پیشنهاد صادقانه برای کمک است؟ (بعید است، اما این گزینه روی میز گذاشته می‌شود). آیا این مقدمه‌ای برای یک حمله نظامی است و آن‌ها در حال آماده‌سازی افکار عمومی جهان هستند؟ (ممکن است). آیا این صرفاً یک بلوف است تا ما را بترساند و وادار به واکنش‌های پرهزینه کند؟ (بسیار محتمل است). یا شاید هدف، فقط و فقط ایجاد تفرقه و دامن زدن به نارضایتی‌های داخلی است؟ (قطعاً).

مشکل اینجاست که همه این گزینه‌ها همزمان ممکن هستند. این ابهام، قلب این سلاح رسانه‌ای است. این یک «سیگنال مبهم» است که سیستم سیاسی و امنیتی ما را وادار می‌کند تا برای بدترین سناریو آماده شود، حتی اگر طرف مقابل هیچ قصدی برای اجرای آن نداشته باشد. این مانند آن است که شما را در اتاقی با یک جعبه مشکوک تنها بگذارند. آیا داخل جعبه بمب است یا یک جعبه خالی؟ شما نمی‌دانید، اما تا زمان مشخص شدن، مجبورید با آن مانند یک بمب رفتار کنید. هزینه روانی و فیزیکی این «آماده‌باش دائمی» در برابر تهدیدی که شاید وجود خارجی نداشته باشد، به خودی خود فرساینده و ویرانگر است. این، بازی‌ای است که اسرائیل با ما می‌کند: بازی تولید اضطراب از طریق ابهام.

اما این تمام ماجرا نیست. این استراتژی یک لایه عمیق‌تر و شاید تاریک‌تر هم دارد. این پیام‌ها به تنهایی عمل نمی‌کنند. آن‌ها قطعاتی از یک پازل بزرگتر هستند که در طول زمان کنار هم چیده می‌شوند. پیام بحران آب، کنار اخبار مربوط به مشکلات اقتصادی، کنار تصاویر اعتراضات، کنار تحلیل‌های مربوط به انزوای بین‌المللی قرار می‌گیرد. این جریان مداوم و بی‌وقفه از پیام‌هایی که همگی یک ایده را تکرار می‌کنند ("ایران در بحران است، ایران در حال فروپاشی است، مسئولان ناکارآمدند")، به تدریج یک اثر روانی مشخص را «کشت» می‌کند. این اثر، همان حس تلخ و آشنای فلج‌کننده‌ای است که شاید بسیاری از ما تجربه کرده‌ایم: حس اینکه مشکلات آنقدر بزرگ و پیچیده‌اند که هیچ راه‌حلی برای آن‌ها وجود ندارد.

در روانشناسی، به این پدیده «درماندگی آموخته‌شده» (Learned Helplessness) می‌گویند. وضعیتی که در آن، یک موجود زنده پس از آنکه مکرراً در موقعیت‌های ناخوشایند و غیرقابل کنترل قرار می‌گیرد، یاد می‌گیرد که تلاش کردن بی‌فایده است و دست از تقلا برمی‌دارد. در مقیاس ملی، این خطرناک‌ترین سمی است که می‌توان به یک جامعه تزریق کرد. جامعه‌ای که به درماندگی آموخته‌شده دچار شود، سرمایه اجتماعی خود را از دست می‌دهد، امید به آینده را واگذار می‌کند و مهم‌تر از همه، «اراده‌ی جمعی» برای مقاومت در برابر بحران‌ها را از دست می‌دهد. این، هدف نهایی این جنگ روانی است: نه تسخیر خاک، که تسخیر اراده.

و سوال اصلی برای ما اینجاست: در این نبرد بر سر «اراده»، چگونه می‌توان یک ذهن مقاوم ساخت؟ چگونه می‌توان در این مه غلیظ، بدون آنکه تسلیم اضطراب یا فریب شویم، راه خود را پیدا کرد؟ اولین قدم، شاید همین باشد: اینکه بدانیم این مه، طبیعی نیست؛ بلکه مهندسی‌شده است. اینکه درک کنیم اضطراب ما، یک احساس شخصی و منفعل نیست، بلکه یک هدف استراتژیک برای دشمن است. شاید با نام‌گذاری دقیق این بازی و فهمیدن قواعد آن، بتوانیم از یک بازیچه‌ی منفعل، به یک بازیگر هوشمند در این صحنه پیچیده تبدیل شویم. پاسخ این سوال، شاید مهم‌ترین بخش از امنیت ملی ما در سال‌های پیش رو باشد.

برچسب ها: رژیم صهیونیستی
ارسال نظر