فاطمه سادات زاهدی ، کارشناس ارشد مشاوره ، پایگاه خبری دانا ، گروه سلامت و سبک زندگی ، یکی از دلایل اصلی این موضوع فشارهای اقتصادی خانوادههاست. نوجوانانی که شاهد مشکلات مالی در خانه هستند، احساس میکنند وظیفه دارند باری از دوش والدین بردارند. از دیدگاه روانشناسی خانواده، این پدیده به آن معناست که کودک یا نوجوان نقش بزرگسال را به عهده میگیرد؛ نقشی که در واقع هنوز توان روانی و عاطفی لازم برای آن را ندارد. این مسئولیت زودهنگام میتواند باعث شود نوجوان حس کودکی و فرصت تجربه کردن دوران نوجوانی را از دست بدهد.
عامل دیگری که نوجوانان نسل امروز را به سمت کار میکشاند، تغییرات فرهنگی و اجتماعی است. در گذشته، ارزش تحصیل بیشتر مورد تأکید خانوادهها و جامعه بود، اما اکنون بسیاری از نوجوانان میبینند که حتی تحصیل طولانیمدت همیشه تضمینکننده شغل خوب نیست. مشاهده فارغالتحصیلانی که با مشکلات بیکاری مواجهاند، باعث میشود نوجوانان نسبت به تحصیل بیانگیزه شوند و تصور کنند ورود زودهنگام به بازار کار، راهی سریعتر برای رسیدن به استقلال مالی است. این نگاه از نظر روانشناسی اجتماعی بیانگر تغییر نگرش نسل جدید نسبت به آینده و ارزشهاست.
نقش فضای مجازی و رسانهها نیز قابل چشمپوشی نیست. نوجوان امروز دائماً با تصاویری از سبک زندگی پر زرق و برق و درآمدهای سریع مواجه است. الگوبرداری از افرادی که در سن پایین با کارآفرینی یا فعالیتهای آنلاین به موفقیت مالی رسیدهاند، این پیام را به او منتقل میکند که «تحصیل وقت تلف کردن است». فشار ناشی از مقایسه اجتماعی در این سن باعث میشود نوجوان برای رسیدن به همان موقعیت، بهجای ادامه درس، کار کردن را انتخاب کند.
اما این انتخاب پیامدهایی دارد که نباید نادیده گرفته شود. یکی از آسیبهای مهم، محرومیت از فرصت یادگیری و رشد علمی است. نوجوانی که زود وارد کار میشود، زمان کمتری برای تحصیل، مطالعه و کسب مهارتهای شناختی دارد. در بلندمدت، این مسئله میتواند او را در موقعیتهای کاری پایینتر نگه دارد و مانع پیشرفت شغلی جدی شود. روانشناسان معتقدند که تحصیل تنها انتقال دانش نیست، بلکه بستری برای رشد مهارتهای حل مسئله، تفکر انتقادی و روابط اجتماعی سالم است. محروم شدن از این بستر، فرد را در آینده آسیبپذیر میکند.
از سوی دیگر، ورود به بازار کار در سن پایین، نوجوان را با فشارها و استرسهایی روبهرو میکند که هنوز ظرفیت روانی لازم برای مدیریت آنها را ندارد. ساعات کاری طولانی، توقعات کارفرما، رقابت و گاه بیعدالتیهای محیط کار، میتواند منجر به اضطراب، افسردگی یا کاهش اعتمادبهنفس شود. در حالیکه نوجوان در این مرحله باید در فضایی حمایتی به پرورش خود بپردازد، با چالشهایی مواجه میشود که حتی برای بزرگسالان نیز دشوار است.
همچنین، از منظر روابط اجتماعی، نوجوانی که زود وارد کار میشود، ممکن است از همسالان خود فاصله بگیرد. او به جای تجربههای مشترک مثل مدرسه، اردو یا فعالیتهای گروهی، بیشتر وقت خود را با بزرگسالان میگذراند. این ناهماهنگی میتواند احساس تنهایی و بیگانگی ایجاد کند و مانع شکلگیری دوستیهای سالم شود. در روانشناسی رشد، این تجربهها نقش مهمی در شکلگیری هویت اجتماعی دارند و محرومیت از آنها میتواند در آینده به مشکلاتی مانند ضعف در ارتباطات یا احساس ناتوانی در تعلق به گروهها منجر شود.
از جنبه عاطفی نیز، کار زودهنگام میتواند نوجوان را با ناکامی و سرخوردگی مواجه کند. بسیاری از کارهایی که به نوجوانان واگذار میشود، ساده، تکراری و کمدرآمد است. مواجهه با چنین شرایطی ممکن است باعث شود نوجوان احساس کند تواناییهایش نادیده گرفته شده یا آیندهای روشن پیش رو ندارد. این ناامیدی در برخی موارد به ترک تحصیل دائمی و حتی رفتارهای پرخطر مانند فرار از خانه یا گرایش به مصرف مواد منجر میشود.
البته باید توجه داشت که کار کردن نوجوان همیشه منفی نیست. اگر کار در چارچوبی حمایتی، محدود و متناسب با تواناییهای او باشد، میتواند به تقویت اعتمادبهنفس، یادگیری مهارتهای زندگی و افزایش حس مسئولیتپذیری کمک کند. مشکل اصلی زمانی ایجاد میشود که کار به جای تحصیل قرار میگیرد و همه انرژی و زمان نوجوان را به خود اختصاص میدهد.
نهایتا میتوان گفت که ورود نوجوانان نسل امروز به بازار کار به جای تحصیل، نتیجهی ترکیبی از عوامل اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و روانشناختی است. اگرچه این تصمیم در کوتاهمدت ممکن است استقلال یا درآمدی برای آنها به همراه داشته باشد، اما در بلندمدت میتواند آسیبهای جدی به رشد شناختی، هیجانی و اجتماعیشان وارد کند. از دید روانشناسی، حمایت خانواده و سیاستگذاریهای آموزشی و اجتماعی اهمیت زیادی دارد تا نوجوان بتواند بین تحصیل، رشد فردی و تجربههای کاری تعادل برقرار کند. تنها در این صورت است که کار میتواند فرصتی برای رشد باشد، نه مانعی برای آینده.