در عصر دانایی با دانا خبر      دانایی؛ توانایی است      دانا خبر گزارشگر هر تحول علمی در ایران و جهان      دانایی کلید موفقیت در هزاره سوم      
کد خبر: ۱۳۲۰۱۹۶
تاریخ انتشار: ۲۱ مهر ۱۴۰۴ - ۰۹:۰۶
بعضی زخم‌ها خونریزی ندارند، بعضی شکست‌ها قابل دیدن نیستند. ظالمانه‌ترین کاری که می‌توان در حق انسانی کرد، کشتن امید در نگاهش است، پیش از آنکه تقدیر، فرصت شکست دادنش را داشته باشد. اینجا می‌خوانید که چطور ناخواسته، تبدیل به همان قاتلی می‌شویم که عزیزانمان را از درون می‌میراند..

به گزارش پایگاه خبری دانا، گاهی ظلم‌های فیزیکی و ملموس در سایه می‌مانند، اما ظلمی که در خفا و با آرامش تمام، جان یک انسان را می‌خورد، از جنس دیگری است. این ظلم، زخمی است که خونریزی ندارد، دردی است که فریادش شنیده نمی‌شود، اما آثارش برای یک عمر در روح فرد می‌ماند.

بزرگ‌ترین ظلمی که شما در حق یک آدم می‌توانید بکنید، این است که با گرفتن اعتماد به نفس و غرورش، حس "ناکافی بودن" به او بدهید و انگیزهٔ زندگی و تلاش برای ادامه دادن را در وجودش بکشید.

این ظلم، سلاحی خاموش است که می‌تواند در قالبِ:

- یک تحقیرِ به ظاهر کوچک

- یک شوخیِ تلخِ مکرر

- یک بیتوجهیِ مداوم به احساسات و دستاوردها

- یک مقایسهٔ همیشگی با دیگران

- یا حتی انتظارات غیرواقع‌بینانه و نشکن

اعمال شود.

 این فرآیند چگونه رخ می‌دهد؟

وقتی شما مرتباً به کسی القا می‌کنید که "به اندازهٔ کافی خوب نیست"، "نمی‌تواند" یا "لیاقت ندارد"، کم‌کم مغز او این پیام را باور می‌کند. این مانند سمّی است که قطره‌قطره در وجودش ریخته می‌شود. او برای رضایت شما تلاش می‌کند، اما وقتی هرگز تاییدی دریافت نمی‌کند، کمک‌می‌کند:

- اعتماد به نفسش جای خود را به "ترس از شکست" می‌دهد.

- غرورش به عنوان یک انسان، تبدیل به "احساس شرم" می‌شود.

- انگیزه و اشتیاقش برای تلاش، نابود می‌شود.

چرا برای چیزی تلاش کند که از نظر دیگران هرگز به اندازهٔ کافی خوب نیست؟

- صدای درونیِ منتقد در ذهنش چنان قوی می‌شود که جایگزین تمام تشویق‌های جهان می‌گردد.

 نتیجه چیست؟ انسانی که از درون می‌میرد.

انسانی که باور کرده است "من مشکل دارم"، "هیچ‌کس مرا دوست ندارد" یا "هرچه تلاش کنم بی‌فایده است". این فرد، دیگر برای آینده هدفی ندارد، برای بهبود خود انگیزه‌ای احساس نمی‌کند و به تدریج، شعلۀ درونش خاموش می‌شود. او از نظر فیزیکی زنده است، اما از درون، امید و آرزوهایش به خاکستر تبدیل شده‌اند.

ما چگونه می‌توانیم مانع این ظلم شویم؟

1. در کلماتمان دقیق باشیم: کلمات مانند شمشیر هستند. می‌توانند زخم ایجاد کنند یا از زخم‌ها محافظت کنند. قبل از حرف زدن، هنگام عصبانیت یا ناامیدی، مکث کنیم.

2. به جای تمرکز بر نقاط ضعف، بر نقاط قوت تأکید کنیم: هر انسانی، هرچند کوچک، استعدادی دارد. آن را پیدا کرده و بزرگنمایی کنیم.

3. عشق را "بی‌قید و شرط" کنیم: به او بفهمانیم که دوست‌داشتن ما مشروط به موفقیت‌ها یا شکست‌هایش نیست. او به صرف "بودنش" ارزشمند است.

4. شنونده‌ای بدون قضاوت باشیم: گاهی تنها چیزی که یک فرد نیاز دارد، فضایی امن برای بیان احساساتش است، بدون اینکه مورد قضاوت یا تمسخر قرار گیرد.

به یاد داشته باشیم، بازگرداندن اعتماد به نفسِ از دست رفته، بسیار سخت‌تر از از بین بردن آن است. بیاییم مراقب باشیم که چه بر سر روح کسانی می‌آوریم که در دایرهٔ ارتباطات ما قرار دارند—فرزندانمان، همسرمان، دوستانمان، همکارانمان. بیاییم سازنده باشیم، نه نابودگر.

چرا که بعضی زخم‌ها، هرگز به طور کامل التیام نمی‌یابند. 

ارسال نظر