فاطمه سادات زاهدی، کارشناس ارشد مشاوره، پایگاه خبری دانا، گروه سلامت و سبک زندگی،کودکان در مسیر رشد، خواستههای فراوان و متنوعی دارند؛ از خرید اسباببازیهای جدید گرفته تا درخواست توجه، زمان، یا حتی آزادی بیشتر. این خواستهها بخشی طبیعی از رشد شناختی و هیجانی آنهاست، چون کودک در حال تجربه کردن دنیا و یادگیری مفهوم «نیاز» در برابر «خواستن» است. اما برای والدین، مواجهه با حجم زیاد خواستههای کودک میتواند خستهکننده و گاهی گیجکننده باشد. بسیاری از والدین بین محبت، محدودیت، و آموزش مرز سالم برای فرزندشان در نوساناند. پاسخ درست به خواستههای زیاد کودک، نه در افراط و نه در محرومیت کامل است، بلکه در تعادل و آگاهی والد نهفته است.
وقتی کودک مدام چیزی میخواهد، اولین واکنش والدین معمولاً این است که یا سریع برآورده کنند تا آرامش برقرار شود، یا کاملاً مخالفت کنند تا نظم حفظ شود. اما هیچکدام از این دو حالت در بلندمدت به رشد کودک کمک نمیکند. اگر والد همیشه «بله» بگوید، کودک مفهوم تأخیر در ارضا و مسئولیتپذیری را یاد نمیگیرد و دچار احساس حقبهجانب بودن میشود. از سوی دیگر، اگر همیشه با «نه» مواجه شود، احساس ناکامی، خشم یا بیارزشی در او رشد میکند و ممکن است در آینده رفتارهای لجبازانه یا پنهانکارانه از خود نشان دهد.
بهترین نقطه شروع، درک پشتصحنه خواستههاست. بسیاری از خواستههای ظاهری، در واقع پیامهای عاطفیاند. کودکی که مدام چیزی میخواهد، شاید در واقع نیاز به توجه، حضور یا احساس دیدهشدن دارد. گاهی یک آغوش، گفتوگوی کوتاه یا بازی مشترک، جایگزین چندین «چیز مادی» میشود. در این حالت والد باید از خود بپرسد: «فرزندم واقعاً به چه چیزی نیاز دارد؟» نه اینکه صرفاً به ظاهر خواسته واکنش نشان دهد.
والدین میتوانند در پاسخگویی از روش «تأخیر آگاهانه» استفاده کنند؛ یعنی بهجای پاسخ فوری، مکث کنند، احساس کودک را نام ببرند و سپس تصمیم بگیرند. مثلاً وقتی کودک میگوید «میخوام اون اسباببازی رو الان بخری»، پاسخ میتواند این باشد: «میدونم خیلی دلت میخوادش، قشنگه، ولی الان زمان خرید نیست. میتونیم با هم تصمیم بگیریم کی بخریم.» این جمله هم احساس کودک را درک میکند، هم مرز والد را حفظ میکند.
از سوی دیگر، تعیین قوانین و چارچوبهای مشخص، احساس امنیت به کودک میدهد. وقتی بداند برای مثال «هر ماه فقط یک اسباببازی» یا «هر روز نیم ساعت تبلت»، ذهن او آرامتر میشود چون تکلیفش روشن است. والد باید این چارچوبها را نه با خشونت، بلکه با ثبات و احترام اجرا کند. کودک در مواجهه با والد باثبات، یاد میگیرد که دنیا همیشه مطابق میلش پیش نمیرود و این بخش ضروری رشد هیجانی اوست.
گاهی هم والدین از احساس گناه، خواستههای کودک را بیدرنگ برآورده میکنند؛ مثلاً وقتی زیاد سر کارند یا نمیخواهند کودک ناراحت شود. اما این جبرانگری عاطفی، در واقع آموزش نادرستی به کودک میدهد که ناراحتیاش باید همیشه با پاداش بیرونی تسکین پیدا کند. درحالیکه یکی از مهارتهای مهم زندگی، تحمل ناکامی و توان مدیریت احساسات منفی است.
در برخورد با خواستههای زیاد، گفتوگو و مشارکت میتواند کمککننده باشد. اگر کودک درک کند که نظرش شنیده میشود، مقاومتش کمتر میشود. میتوان او را وارد تصمیمگیریهای ساده کرد: «میخوای این اسباببازی رو برای تولدت بگیری یا اون یکی رو برای ماه بعد؟» این روش حس کنترل و مسئولیت را افزایش میدهد و باعث میشود یاد بگیرد انتخاب همیشه با هزینه همراه است.
در نهایت، مهمترین نکته این است که والد باید آرام، منسجم و پیشبینیپذیر باشد. کودک از رفتار والد یاد میگیرد چگونه خواستههایش را تنظیم کند. اگر والد هیجانی، بیثبات یا متناقض باشد، کودک هم یاد میگیرد که برای رسیدن به خواستهاش باید اصرار، گریه یا تهدید کند. اما وقتی ببیند والد آرام و منطقی است، الگوی درستی از خودکنترلی و گفتوگوی سالم میگیرد.
خواستههای زیاد کودک فرصتی برای رشد او و رشد مهارتهای والدگری است. هر بار «نه» گفتن یا «الان نه، بعداً» گفتن، در واقع درسی برای زندگی است: اینکه همه چیز در لحظه بهدست نمیآید و رضایت واقعی از درون میآید نه از انباشت خواستهها. این مهارتی است که اگر از کودکی بیاموزد، در بزرگسالی به انسانی متعادل، صبور و مسئول تبدیل میشود و والدین، با صبر و درک، نخستین معلمان این درس مهماند.