به گزارش پایگاه خبری دانا، همه ما میدانیم که دعوا کردن در حضور کودکان کار درستی نیست. اما یک باور رایج و خطرناک وجود دارد که میگوید: «اشکالی ندارد، بعداً جلوی او آشتی میکنیم.»
چه اتفاقی در مغز کودک میافتد؟
وقتی کودک شاهد داد و فریاد، توهین یا تنش شدید بین والدین خود باشد، سیستم عصبی او وارد حالت "تهدید و بقا" میشود. دنیای امن و قابل پیشبینی کودک در یک لحظه فرو میریزد و مغز کوچکش غرق در هورمونهای استرس (مثل کورتیزول) میشود.
این حالت فقط یک ناراحتی لحظهای نیست؛ یک ضربه عاطفی عمیق است.
آشتی کردن مشکل را کاملاً حل نمیکند
پژوهشها نشان میدهند حتی اگر شما بعد از دعوا جلوی کودک آشتی هم بکنید، اثر آن استرس اولیه به طور کامل از بین نمیرود. مغز کودک آسیب دیده است. این تجربه میتواند خود را به شکلهای مختلف نشان دهد:
مشکلات خواب (کابوس، شبادراری)
مشکلات تمرکز و یادگیری
اضطراب جدایی و وابستگی شدید
خشونتطلبی با همسالان یا اسباببازیها
احساس گناه (آیا کار من باعث این دعوا شد؟)
الگوبرداری غلط برای حل تعارض در آینده
راهکار چیست؟ ما همیشه بیتعارض نیستیم!
هدف یک خانواده بدون اختلاف نظر نیست، بلکه یادگیری مدیریت سالم تعارض است.
1. پیشگیری هوشمندانه: اگر احساس کردید بحث دارد داغ میشود، به همسرتان بگویید: «به نظرم بهتره این موضوع رو بعداً در اتاق دیگری باهم صحبت کنیم.» این کار را بدون عصبانیت انجام دهید.
2. الگوسازی مثبت: بگذارید کودک ببیند که شما با احترام و آرامش با هم بحث میکنید، نه دعوا. حل مسئله با گفتوگو را به او نشان دهید.
3. اگر لغزیدید و دعوا شد، جبران کنید: بعد از آرام شدن، با کودک خود صحبت کنید. میتوانید بگویید: «متأسفیم که امروز صدایمان بلند شد. ما باهم مشکل داشتیم و الان آن را حل کردیم. این موضوع تقصیر تو نبود و ما همیشه دوستت داریم.» این گفتوگو اضطراب او را کاهش میدهد.
یادمان باشد:
خانه باید امنترین پایگاه دنیا برای کودک باشد. وقتی این پایگاه به میدان جنگ تبدیل شود، کوچکترین ساکن آن بیشترین آسیب را میبیند.
اما فراتر از این نکات اولیه، مهم است که به تاثیرات بلندمدت نیز توجه کنیم. کودکانی که مکرراً شاهد درگیری والدین هستند، ممکن است در بزرگسالی با چالشهای عمیقتری روبرو شوند. آنها اغلب در برقراری روابط عاطفی سالم مشکل دارند، زیرا الگوی اولیه آنها از یک رابطه پرتنش و غیرقابل پیشبینی بوده است. این افراد ممکن است یا بیش از حد در روابط خود منفعل و تسلیمشونده باشند، یا برعکس، پرخاشگر و کنترلگر، زیرا هیچگاه یاد نگرفتهاند که چگونه میتوان تعارض را به شیوهای سازنده مدیریت کرد.
علاوه بر این، احساس گناهی که در کودک ایجاد میشود، یکی از مخربترین جنبههاست. کودکان جهان را حول محور خود میبینند و به طور غریزی فکر میکنند که مقصر اصلی درگیریها هستند. این باور که "اگر من بچه بهتری بودم، پدر و مادرم با هم دعوا نمیکردند" میتواند تا بزرگسالی با آنها باقی بماند و به شکل یک عزت نفس پایین و احساس بیارزشی مزمن خود را نشان دهد.
پس چه باید کرد؟ علاوه بر مدیریت اختلافات، ایجاد فضایی از عشق و احترام آشکار در حضور کودک بسیار حیاتی است. وقتی کودک شاهد آشتی شما باشد، بلکه شاهد نوازش، لبخند و همکاری روزمره شما نیز باشد، یک بانک عاطفی قوی در وجودش شکل میگیرد. این بانک عاطفی مانند یک ضربهگیر عمل میکند و در مواجهه با تنشهای اجتنابناپذیر زندگی، به او ایستادگی یا تابآوری میبخشد. او یاد میگیرد که روابط انسانی اگرچه گاهی با مشکل مواجه میشوند، اما در بنیاد خود، بر پایه مهر و امنیت استوارند.
در نهایت، مراقبت از رابطه زناشویی، در حقیقت همان مراقبت از سلامت روان نسل آینده است. وقتی برای حل اختلافات خود به دنبال کمک حرفهای میروید، وقتی برای گفتوگوهای دونفره زمان میگذارید و وقتی مرزهای سالمی برای بحثهای خود تعیین میکنید، در واقع دارید بزرگترین هدیه ممکن را به فرزندتان میدهید: هدیه یک کودکی آرام و یک الگوی رابطهای سالم که او را برای تمام عمر توانمند خواهد کرد.