به گزارش پایگاه خبری دانا، ما اغلب فکر میکنیم احساساتمان پدیدههایی انتزاعی و محدود به ذهن هستند. اما واقعیت این است: بدن، بایوگرافی زنده احساسات ماست. هر فکر، هر ترس و هر اضطرابی، پیش از آنکه در قالب کلمات درآید، در قالب یک واکنش فیزیکی در بدن ما ثبت میشود. مشکل اینجاست که ما زبان این بدن را نمیفهمیم.
جمله معروف "بدن همیشه حرف میزند، فقط ما همیشه گوش نمیکنیم"، یک هشدار جدی است. ما به صدای بلند ذهن خود عادت کردهایم، در حالی که بدن با زبانی آرام، بیصدا و عمیقتر در حال سخن گفتن است.
نشانههای پنهان: احساسات کجا پنهان میشوند؟
خیلی از احساسات سرکوبشده، قبل از اینکه در "حرفهایمان" خود را نشان دهند، در قالب علائم فیزیکی ظاهر میشوند:
در فک و دندانها: آیا شما هم صبحها با فکی فشرده و دردناک از خواب بیدار میشوید؟ دندانقروچه (به خصوص در خواب) یکی از کلاسیکترین نشانههای اضطراب و استرس فروخورده است. بدن، تنش ذهنی را در قدرتمندترین عضلاتش ذخیره میکند.
در پوست: کهیرهای ناگهانی، اگزما، آکنههای شدید و خارشهای بیدلیل، اغلب تلاش بدن برای "دفع" یک آشفتگی درونی است. پوست، مرز بین ما و دنیای بیرون است و اضطراب، این مرز را به راحتی تحت تأثیر قرار میدهد.
در خواب: بیخوابی، کابوسهای مکرر، یا خوابی که عمق ندارد و بعد از بیداری احساس خستگی میکنید، همه میتوانند نشاندهنده یک سیستم عصبی باشند که هرگز واقعاً "خاموش" نمیشود. ذهن ناآرام، اجازه استراحت کامل را به بدن نمیدهد.
در نفسها: تنفسهای کوتاه و سطحی که تنها در قفسه سینه اتفاق میافتد، یا احساس خفگی و سنگینی روی سینه، از نشانههای واضح اضطراب هستند. وقتی از ترس "نفسمان بند میآید"، این یک استعاره نیست؛ یک واقعیت فیزیولوژیک است.
در شانهها و پشت: دردهای مزمن گردن، شانه و کمر، تنها نتیجه بد نشستن نیستند. آنها اغلب بار "مسئولیتها" و "فشارهایی" هستند که به دوش میکشیم و بدن ما وزن آنها را به طور واقعی احساس میکند.
چرا باید به این زبان گوش دهیم؟
این علائم، "هشدارهای زودهنگام" بدن هستند. آنها مانند چراغ قرمز داشبورد ماشین هستند که قبل از داغ شدن موتور، روشن میشوند. اگر ما به این هشدارهای اولیه—این دردهای گاهوبیگاه، این بیخوابیهای گذرا—بیتوجهی کنیم، بدن مجبور است صدایش را بلندتر کند. اینجاست که یک سردرد معمولی به میگرن تبدیل میشود، یک ناراحتی گوارشی به یک بیماری مزمن، و یک اضطراب مدیریتنشده به یک حمله پانیک تمامعیار.
راهکار: چگونه با بدن خود همزبان شویم؟
1. نقشه بدن خود را بکشید: لحظهای درنگ کنید و از سر تا پای خود را مرور کنید. کجا احساس تنش، درد یا ناراحتی میکنید؟ فقط مشاهده کنید، بدون قضاوت.
2. از تنفس خود آگاه شوید: چند بار در روز، دست از کار بکشید و فقط بر روی سه دم و بازدم عمیق تمرکز کنید. این کار سیستم عصبی را از حالت "جنگ یا گریز" خارج میکند.
3. از بدن خود بپرسید "چرا؟": وقتی فکتان را محکم فشار میدهید، از خود بپرسید: "الان چه چیزی مرا عصبانی یا مضطرب کرده که دارم آن را خرد میکنم؟"
4. احساسات را به صورت فیزیکی آزاد کنید: ورزش، پیادهروی در طبیعت، یوگا، یا حتی یک فریاد بلند در یک مکان خلوت، میتواند به انرژی محبوسشده در بدن، راه خروج بدهد.
سخن پایانی
بدن شما دروغ نمیگوید. او خاطرهنگار صادقی است که همه آنچه را ذهن سعی در فراموشی یا انکار آن دارد، ثبت و بایگانی میکند. زبان بدنت را بشناس. این نشانهها قبل از آنکه جدی و مزمن شوند، آرام و بیصدا ظاهر میشوند. گوش دادن به این زمزمههای بدن، نه یک کار لوکس، بلکه یک ضرورت برای سلامت روان و جسم است. این کار، قدرتمندترین شکل خودمراقبتی است: پیشگیری، قبل از آنکه مجبور به درمان شویم.