فلسفه راه زندگی را در تبعیت از فطرت و دین آسمانی میداند. فلسفه از راه حکمت عملی هم اخلاق را میآموزد، هم خانواده را به عنوان مرکز تربیت انسانها میسازد و هم به سیاست میپردازد.
سیاست جزء ذات دین است و در جامعه تنها وظیفه
سیاستمداران نیست که سیاست داشته باشند و همه انسانها در مراتب مختلف باید
از بینش سیاسی برخوردار باشند. بهترین خدمتی که فلسفه به بشر کرد،
این است که روش زندگی اجتماعی را که همان سیاست است، به بشر آموخت و برای
او در خانواده آرامش ایجاد کرد.
در تعریف فلسفی، حیات دو معنا و دو
خاصیت میتواند داشته باشد: نخست اینکه وجود ادراک و دیگری قدرت عمل است.
برای دانستن تفاوت انسان با دیگر موجودات در حیات فلسفی ابتدا باید ببینیم
چه شباهتهایی با دیگر موجودات داریم تا بتوانیم تفاوتها را ببینیم و به
تعالی برسیم. در واقع، حیات مورد بحث در حکمت متعالی، حیاتی است که در آن
پیام و مسئولیت وجود داشته باشد.
حیات انسان به تفکر، تعقل و اندیشه درست ادراک در دنیای خویش
است. در حقیقت، فلسفه عبارت است از علم پیدا کردن ادراک عقلانی به جهان
جامع واقعی که در آن زندگی میکنیم. فلسفه برای اینکه در یک کلمه بتواند
راه زندگی را به بشر نشان دهد، میگوید که بشر باید از قانون تبعیت جزء از
کل پیروی کند. در اینجا منظور از جزء، انسان فقیر و ابتدایی است و منظور
از کل، انسان کبیر و متعالی است.
فلسفه کاری میکند که انسان به
تدریج حجم علم خود را بیفزاید و در حکمت متعالیه با هر علمی، حجم وجود خود
را افزایش دهد. گام نخست در راه ادراک انسانی خودشناسی و گام دوم،
جهانشناسی است و از مجموعه این دو ادراک انسان به مبدا متعالی ازلی و ابدی
میرسد که همان فلسفه است. فلسفه شاخهای از دین برای افرادی است که
مقداری از حالت ابتدایی بودن و عوام بودن بشری درآمده باشند.