دلنوشته:
️بگذار از خصم بگویند؛ ما از مِهر دَم میزنیم!
آهسته آهسته دو ماهی میشود که از عراق بازگشتهام. این روزها عراق ملتهب است. معنی التهاب و نبود امنیت برای مردم را خوب میفهمم. ایران عزیزم کمتر از دو هفته است که از فتنهای عظیم سربلند بیرون آمده است، میگویند مردم عراق از ارتباط با ایران ناراضیاند. میگویند نشانهاش آتش کشیدن کنسولگری ایران در نجف است. بگذار بگویند! مگر جز این است که در فتنه پیش عدهای شرور در همین خیابانهای خودمان بر مرد و زن چاقو کشیدند؟ بگذار آن قدر بگویند تا مثل همیشه روسیاهیش به زغال بماند.
الحمدالله که فتنه از سر ما گذاشت، الحمدالله که امت صبور و بصیر ایران باز هم سربلند بیرون آمدند. اما من نگرانم...
آهسته آهسته دو ماهی میشود که از عراق بازگشتهام. این روزها عراق ملتهب است. معنی التهاب و نبود امنیت برای مردم را خوب میفهمم. ایران عزیزم کمتر از دو هفته است که از فتنهای عظیم سربلند بیرون آمده است، میگویند مردم عراق از ارتباط با ایران ناراضیاند. میگویند نشانهاش آتش کشیدن کنسولگری ایران در نجف است. بگذار بگویند! مگر جز این است که در فتنه پیش عدهای شرور در همین خیابانهای خودمان بر مرد و زن چاقو کشیدند؟ بگذار آن قدر بگویند تا مثل همیشه روسیاهیش به زغال بماند.
الحمدالله که فتنه از سر ما گذاشت، الحمدالله که امت صبور و بصیر ایران باز هم سربلند بیرون آمدند. اما من نگرانم...
نگران "مانیا" دختر شیرین زبانِ سه سالهی عراقی که در صحن فاطمه زهرا(س) با حرارت از شیطنتهای برادر یک سالهاش برایم میگفت.
نگران "رقیه" آن کودک باهوش عراقی که به زحمت عربی را با انگلیسی ترکیب میکرد تا من رابط بازی کودکان ایرانی و هموطنان خردسالش باشم.
دست خودم نیست...نگرانم...نگران "اسماء "عزیزم که در وادیالسلام با عشق عطر به دستانمان میزد...نگران ابوالفضلِ بغدادی هستم که به توصیهی مادرش برایمان ازشربتی که خود میخورد تهیه کرد...
قلبم سنگین است...دلهره دارم برای مادری که قاب عکس دو کودک خردسالِ شهیدش را پابوس امام علی(ع) آورده بود...خدایا نکند در این آشوب و فتنهی آمریکایی-صهیونیستی عزیز دیگری را از دست بدهد؟!
مضطربم برای آن خادم حرم که دستم را گرفت تا در حرم امام رضا(ع) و حضرت معصومه(س) برایش دعا کنم...آخر من طعم ناامنی را چشیدهام...آشفتگی و ترس مادری که قرار است فرزندش از میان جمعی اراذل و آشوبگر به منزل برگردد را دیدهام...
برای همه کودکان و مادران عراقی دل نگرانم... ای کاش کسی صدای مرا به آنها میرساند...ای کاش کسی از آنها برایم خبری میآورد..
بگذار دشمن هر چه میخواهد از دعوای ساختگی ایران و عراق بگوید، ما کم از شهد شیرین محبت ملت عراق نچشیدهایم که به مکر آنها دچار شویم.، برایشان دعا میکنم و از امام زمان(عج) میخواهم آنها هم هر چه زودتر از این فتنه سالم و سربلند بیرون بیایند.
《وَ مَکَروا وَ مَکَرَالله وَ اللهُ خَیرُالماکِرین》 سوره مبارکه آل عمران: آیه ۵۴
نفیسه السادات امامی
دست خودم نیست...نگرانم...نگران "اسماء "عزیزم که در وادیالسلام با عشق عطر به دستانمان میزد...نگران ابوالفضلِ بغدادی هستم که به توصیهی مادرش برایمان ازشربتی که خود میخورد تهیه کرد...
قلبم سنگین است...دلهره دارم برای مادری که قاب عکس دو کودک خردسالِ شهیدش را پابوس امام علی(ع) آورده بود...خدایا نکند در این آشوب و فتنهی آمریکایی-صهیونیستی عزیز دیگری را از دست بدهد؟!
مضطربم برای آن خادم حرم که دستم را گرفت تا در حرم امام رضا(ع) و حضرت معصومه(س) برایش دعا کنم...آخر من طعم ناامنی را چشیدهام...آشفتگی و ترس مادری که قرار است فرزندش از میان جمعی اراذل و آشوبگر به منزل برگردد را دیدهام...
برای همه کودکان و مادران عراقی دل نگرانم... ای کاش کسی صدای مرا به آنها میرساند...ای کاش کسی از آنها برایم خبری میآورد..
بگذار دشمن هر چه میخواهد از دعوای ساختگی ایران و عراق بگوید، ما کم از شهد شیرین محبت ملت عراق نچشیدهایم که به مکر آنها دچار شویم.، برایشان دعا میکنم و از امام زمان(عج) میخواهم آنها هم هر چه زودتر از این فتنه سالم و سربلند بیرون بیایند.
《وَ مَکَروا وَ مَکَرَالله وَ اللهُ خَیرُالماکِرین》 سوره مبارکه آل عمران: آیه ۵۴
نفیسه السادات امامی