یادداشتی از دکتر صدیقه مهدوی کنی، عضو هیات علمی پردیس خواهران دانشگاه امام صادق علیه السلام
این روزها که در پی فراگیر شدن ویروس کرونا همه جا سخن از تعطیلی مراکز آموزشی و تجاری، ممنوعیت مسافرت و محدودیت در خروج از خانه است، این پرسش بنیادین بیش از پیش رخ مینماید که «آیا روا است که مردم را به پذیرش این محدودیتها وادار کرد و آزادی را از آنان ستاند یا تنها و تنها میتوان با پند و اندرز آنان را تشویق کرد تا خود به این محدودیتها تن دهند؟»
بسی روشن است که انسان عاقل و سالم تا دم پایانی زندگی، مختار است و این «امکان» را دارد که در محدوده قدرت خود، هرچه میخواهد بکند اما حتی آسانگیرترین مکاتب فکری نیز بر این باور نیستند که او «مجاز» است هر چه میخواهد بکند و دستکم، آزادی انسان را قانونا محدود به پایمالنکردن حقوق دیگران قلمداد میکنند. از همین رو، حتی در چنین مکاتبی نیز اعمال قوه قاهره را برای جلوگیری از دستاندازی به حقوق غیر روا میدارند. به دیگر سخن، این اجبار دلیل بر سلب اختیار ذاتی انسان نیست بلکه بدان معنا است که تخطی از چارچوبها، کیفری را برای او در پی خواهد داشت. این قاعده عقلائی به کلیت خود در میان انسانها منکری ندارد اما شکافی عمیق میدان نظر را از ساحت عمل دور انداخته است. چه بسیار انسانها که با علم به آسیبزایی رفتارشان، زمینه صدمه به خود و جامعه را فراهم میآورند چرا که میخواهند طبق خوشایند خود عمل کنند!
فکر نمیکنم امروز کسی به بهانه حفظ آزادی بر این باور باشد که نباید مانع رفتوآمد مبتلایان و مشکوکان به این ویروس منحوس در سطح جامعه شد یا اعمال سختگیری در سفر را سالب آزادی بشر به شمار آورد. گویی این ویروسِ نادیده، شاهدی است رسیده از غیب! خب، ادیان الهی هم یکصدا همین را فریاد میزدند و میزنند. محدودیتهای دینی بعضا همان خوشایندهایی است که ارتکاب آنها برای انسان «ممکن» است اما خالقِ انسان آنها را به عنوان آسیبی برای انسان و برای جامعه معرفی کرده و «مجاز» ندانسته است. حال در چنین شرایطی از دوگانه فوق کدام را باید برگزید: اجبار یا اندرز؟
بیایید یکبار دیگر شاهد غیبی را مرور کنیم: در این ایام بارها و بارها از مردم «خواسته شد» یا بهتر بگویم «التماس شد» که با توجه به سرعت انتقال و شیوع این بیماری در حد ضرورت از خانه خارج شوند، به مسافرت نروند و در تجمعات حتی جمع خانوادگی شرکت نکنند اما برخی با وجود لمس و مشاهده عینی عواقب امر، بیتوجه به این التماسها به فعالیت روزمره خود ادامه دادند و بلکه به گشتوگذار رفتند. عواقب این بیتوجهی که نیاز به استدلال عقلانی و فلسفی نداشت اما تا پلیس جادهها را نبست، مغازهها را تعطیل نکرد و تا با زور مردم را خانهنشین نکرد، آن گروه را گوش شنوایی نبود که نبود. حال چگونه قابل تصور است در اموری که عواقب آن آنی، فوری، ملموس و قابل مشاهده نیست بتوان بدون هیچ الزامی همه انسانها را با صرف پند و اندرز، تشویق به پیروی از قوانین و دستور الهی یا بشری کرد؟
البته این به معنای تنشآفرینی و ایجاد تعارض در اجرا قوانین و محدودیتها نیست. شایسته است که هر محدودیتی برای اکثریت انسانها با زبانی اقناعآور تبیین و تشریح شود. باز هم همان شاهد غیبی: درست است که ممنوعیتهای اعمالشده ضررها و چالشهایی اقتصادی، فرهنگی، روانی و ... ایجاد میکند، اما چون پیش از اجرا اکثریت مردم قانع شدهاند، اقلیت تنشآفرین نمیتواند سوء استفاده گستردهای کرده و چونان برخی از وقایع گذشته مثل افزایش قیمت بنزین دست به تحریک عامه مردم بزند. دلالت این تمایز رفتاری مردم روشن است: اقناع پیشینی مردم در مسائل فردی و اجتماعی -چه دینی باشد، چه غیر آن- حتی با اعمال اجبار و ممنوعیت شدید هم مانع همراهی آنها با فرصتطلبان خواهد شد.